فرهنگ امروز/ رسول نمازی:
آقای سیاوش جمادی مصاحبهای با فرهنگ امروز با عنوان «تفسیری فلسفی از مفهوم پدرسالاری در تاریخ ایران» انجام داده است که تاکنون هفت قسمت آن در اختیار خوانندگان قرار گرفته است. عنوان قسمت پنجم این مصاحبه «اشتراوس چگونه بر مدرنیته میتازد؟» است. من با توجه به فعالیتهایی که در حوزه نشر اندیشه لئو اشتراوس از جمله ویراست بعضی آثار منتشر نشده او انجام دادهام و ارتباطی که با مرکز لئو اشتراوس در دانشگاه شیکاگو دارم از سوی اساتید ایرانی بعنوان «اشتراوس شناس» شناخته می شوم ــ عنوانی که البته باب میل من نیست، زیرا اگرچه بسیاری از اصول تحقیقاتی خود را از اشتراوس آموخته ام اما حوزه فعالیت خود را تاریخ فلسفه سیاسی می دانم و نه اشتراوس شناسی. از اینرو بعضی از اساتید این مصاحبه را برای من ارسال کرده و جویای نظر من در اینباره شده اند.
من آشنایی با آقای سیاوش جمادی و کارنامه ایشان ندارم، اما اگر مصاحبه منتشر شده در فرهنگ امروز به دقت سخنان ایشان را منعکس کرده باشد تردید جدی در کیفیت کارنامه ایشان بوجود می آید. اگر چنین مصاحبه ای بدون عنوان و اطلاعات جانبی در اختیار من قرار می گرفت گمان می بردم با کار دانشجوی «کپی کاری» که متون مختلف را پشت سر هم قرار داده است مواجه هستم یا شاید فکر می کردم کسی از روی مزاح سخنانی آشفته را پشت سر هم قرار داده است تا قوه طنزِ مخاطب را بسنجد. هیچگونه وحدت موضوعی در کل مصاحبه، در بخشی از مصاحبه و حتی در چند خط مصاحبه هم مشاهده نمی شود. گویا مصاحبه کننده تلاش داشته است برای آنچه «مصاحبه مفصل» نامیده است خلاصه ای تهیه کند و از همینرو می نویسد: «[سیاوش جمادی] از فلسفه سخن گفت و از تاریخ. از ایران سخن گفت و از جهان. از سنت سخن گفت و از مدرنیته. از مردم سخن گفت و از حاکمان و اینکه چگونه ایرانیان با مشروطه نیم بند تلاش کردند با الگوپذیری از غرب از سرنوشت تاریخی خود فاصله بگیرند. او همچنین از چرایی ناکامی ما برای ایجاد آنچه که در غرب دموکراسی نامیده می شود سخن گفت.» بهتر بود مصاحبه کننده به سادگی می نوشت «سیاوش جمادی در این مصاحبه از آدم تا خاتم سخن گفته است، اما نه به این ترتیب!» و بجای نوشتن اینکه اهمیت این مصاحبه «تلفیق تاریخ و فلسفه در رسیدن به یک پاسخ مطلوب» است می نوشت «اهمیت این مصاحبه آزمودنِ تحمل خواننده در مقابل آشفته گویی است!»
جمادی این بخش از سخنان خود را که با سئوال مصاحبه کننده در مورد مشکل «لئو اشتراوس با کلیت مدرنیته» (؟!) شروع می شود اینگونه آغاز می کند: «[لئو اشتراوس] در مقام یک مدرن ستیز و مدافع فلسفۀ یهودی قرون وسطی .... به ما می گوید که فلسفۀ سیاسی حکمای قرون وسطی افلاتونی و افلوتینی بوده است». جمادی آشکارا هیچ اطلاعی از آثار لئو اشتراوس درباب فلسفه قرون وسطی ندارد وگرنه می دانست که ایده «افلاتونی و افلوتینی» بودن فلسفه قرون وسطی که البته محققین آشنا با موضوع آنرا «نوافلاطونی» می نامند یکی از نظریاتی است که اشتراوس در تمامی آثار خود به نقد آن می پردازد. در هر صورت مشخص نیست منظورِ جمادی از «نچسب» بودنِ «آراء ارسطو و افلاتون» چیست؛ گویا «چسبنده» و «ناچسب» بودن از معیارهای فکری است که از آن بی خبر هستیم. باری جمادی این سخنان بی معنای خود را با جملاتی همراه می کند که بیشتر یادآور اولین نوشته های کارآموزانِ کارگاههای رمان نویسی است: «دربارهای مالامال از هراس و عشرت و خون ، زندگی تیره و تار و غمبار مردمان ، روابط انسانی و زبانی آکنده از جهل و خودفریبی و ترس و خشونت و ریا و خاکساری متملقانه در برابر فرادستان و ستم مستبدانه با فرودستان ،فساد ، تاریک بینی دنیا...». گویا جمادی افلاطون و افلوطین را با نرون و کالیگولا اشتباه گرفته است!
جمادی تصور می کند دفاع لئو اشتراوس از «کیهان شناسی بطلمیوسی»، «زحمتِ» او را کم می کند؛ شاید از همینروست که چنین موضع عجیبی را بدون هیچ دلیلی به اشتراوس نسبت می دهد تا شاید «زحمت» خود را کم کند. مصاحبه کننده هم که گویا از چنین ادعاهایی در تعجب است از جمادی سئوال می کند که «در چه چیزی زحمت ما را کم می کنند و کجا اشتراوس از بطلمیوس دفاع کرده است؟» اما جمادی، که گویا سوار بر روحِ مغشوشِ تاریخی است که هیچ چیز نمی تواند حرکت رو به جلویِ آن در تولید هر چه بیشترِ کلماتِ بی معنا متوقف سازد، بدون ارائه پاسخی به مصاحبه کننده به سخنان حیرت انگیز خود ادامه می دهد و معجونی از سخنانِ بی معنا مرکب از روشنفکری دینی، دموکراسی، پارادخشانه، هدایت الهی، پرومتئوس، راجر بیکن، خواجه نصیر، بوعلی سینا، آرخه، سنت آگوستین، بازارمسلکیِ اهل نشر، بوئتیوس، مأمون عباسی، آکوئیناس به مصاحبه شونده تحویل می دهد. اما گویا در میان این سخنرانی بی مخاطب سئوالِ مصاحبه کننده با کمی تاخیر به گوش جمادی می رسد و او می گوید: «دفاع اشتراوس از بطلمیوس با این فرض است که قرون وسطی را از دید قرون وسطایی باید درک کرد .قید احتمال را ازآن رو به کار بردم که این مطلب را در فصل دوم کتاب یهودی و فیلسوف : بازگشت به میمون در اندیشۀ یهودی لیو اشتراوس نوشتۀ کنث هارت گرین (Kenneth Hart Greenدیده ام نه در اثر خودِ اشتراوس.» مشخص نیست جمادی چگونه به خود اجازه می دهد چنین ادعای شاذی را تنها بر اساس «احتمال» مطرح کند؛ آیا از نظر او تاریخ اندیشه سیاسی شاخه ای از علم احتمالات است؟ در هر صورت مشکل جدی تر از اینهاست ــ اگر جدی تر از این بتوان متصور بود: اگر جمادی وقت خود را صرف رمان نویسی در ردایِ فلسفه ورزی نمی کرد و به متن مورد اشاره کنت هارت گرین مراجعه می کرد دچار چنین خطای فاحشی نمی شد. در عین حال، بندی که جمادی به آن ارجاع می دهد مربوط به صفحه 30 کتاب کنت هارت گرین است که در آنجا گرین به وضوح اشاره می کند که اشتراوس معتقد به مردود بودنِ نگرش ارسطویی ـ بطلمیوسی است! مشخص نیست جمادی چگونه یک متن ساده انگلیسی را بد فهمیده است. یک خوانش سطحی از مقاله مشهور «فلسفه سیاسی چیست؟» کافی بود تا جمادی را با این مسئله آشنا سازد که از نظر اشتراوس رد شدنِ نگرش بطلمیوسی دلیلی برای رد فلسفه سیاسی سقراطی نیست زیرا آن فلسفه سیاسی مستقل از پیش فرضهایِ کیهان شناسی است.
اگر استفاده اشتراوس از ضمیر «ما» در آثارِ خود، که گویا جمادی نسبت به رواج آن در زبان انگلیسی آگاه نیست، از نظر جمادی « گویای ایدئالیسم وخیمی است»، استفاده جمادی از ضمیر «ما» وقتی که می گوید « زحمت ما را کم می کنند » گویایِ «فاجعه وخیمی» است که حوزه اندیشه در ایران دچار آن شده است: موضوعات پیچیده فلسفی که می بایست در قالب مقالات تحقیقی جدی با ارجاع و جزئیات فراوان مورد بحث قرار گیرند بصورت کلی و در قالب خطابه های احساسی و گزاره های کلی در فضای کشور نشر می شوند، آنهم توسط افرادی که آشکارا بر موضوعات مورد بحث تسلط ندارند و دست به قضاوتهای کلی و بی پایه می زنند.
نظرات مخاطبان 3 6
۱۳۹۷-۰۸-۰۷ ۲۱:۴۱منصور 9 46
۱۳۹۷-۰۸-۰۹ ۱۶:۲۳حمید 3 10
۱۳۹۷-۰۸-۰۹ ۱۶:۲۹علی 1 6
۱۳۹۷-۰۸-۱۰ ۲۱:۴۳پیمان 3 4
۱۳۹۷-۰۸-۱۲ ۱۳:۱۱ 2 15
۱۳۹۷-۰۸-۱۶ ۰۰:۳۳پیمان 4 4