شناسهٔ خبر: 57027 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

پیدا کنید پرتقال فروش را!/ در حاشیه سخنان وزیر آموزش و پرورش در انتقاد از مافیای کتاب‌های کمک درسی

عالی‌ترین مقام آموزشی کشور، در سطح ابتدایی و متوسطه، بارها کنکور را «سم مهلک» نظام آموزشی برشمرده و خواستار حذف آن از سیستم آموزشی کشور شده و برخلاف گفته او، همچنان بازار کنکوری‌ها، داغِ داغ است

پیدا کنید پرتقال فروش را!

فرهنگ امروز/  نصرالله حدادی: از دولتی سر ارز و دلار، قیمت کاغذ چهار و نیم ‌ورقی ـ به هنگام نوشتن این مقاله، در روز شنبه ۱۲ آبان/ ۹۷ ـ به بندی ۲۳۰ هزار تومان ناقابل رسیده است و نمی‌دانم با کاغذ کیلویی ۹۴۰ تومان، کدام دست و دل است که به سمت چاپ کتاب برود و به این ترتیب، باید شاهد قیمت‌گذاری صفحه‌ای ۲۰۰ تومان بر روی کتاب بود و خدا آخر و عاقبت این جماعت کتاب‌نخوان را بخیر گرداند که حاضر نبودند با کاغذ بندی سی هزار تومان، کتاب بخوانند و حالا چگونه باید آن‌ها را راضی به این قیمت کرد، خدا عالم است و بماند که به رغم افت قیمت دلار، کاغذ و بسیاری از مایحتاج مردم همچنان سرصعودی قیمت دارند.

مشغول ورق زدن روزنامه‌ها هستم که چشمم به این خبر می‌خورد: وزیر آموزش و پرورش گفت: اگر امروز در آموزش و پرورش می‌گوییم کنکور تیشه به ریشه ترتیب صحیح می‌زند. چون فضایی که کنکور ایجاد کرده، اجازه نمی‌دهد مدرسه و معلم به هدف‌های ترتیبی هم توجه کنند. (روزنامه ایران، شنبه ۱۲ آبان، صفحه ۲۱، ستون آخر) سخنی که بارها از زبان دیگر مسئوولین و از جمله رییس مجلس نیز شنیده‌ایم. عالی‌ترین مقام آموزشی کشور، در سطح ابتدایی و متوسطه، بارها کنکور را «سم مهلک» نظام آموزشی برشمرده و خواستار حذف آن از سیستم آموزشی کشور شده و برخلاف گفته او، همچنان بازار کنکوری‌ها، داغِ داغ است و از صدقه‌سری نمد ـ بخوانید تاج پادشاهی ـ انواع و اقسامش، از سراسری و منطقه‌ای گرفته تا اهدایی و سهمیه‌ای‌اش، چنان کتاب‌های کمک دسی، جانشین کتاب‌های درسی شده‌اند که می‌شود، برای هرچه بهتر به فروش رسیدن و پس زدنِ رُقبا، دقیقه‌ای چند ده میلیون تومان به رسانه ملی پرداخت، و کلاهی ساخت که بر سر تمامی دانش‌آموزان برود! و نسلی را رقم بزندکه از نوشتن دو سطرنامه بدون غلط املایی و انشایی برنیاید.

چگونه است «میان ماه من ـ همان کتاب به معنای واقعی ـ تا ماه کنکور ـ همین کتاب‌های کمک درسی ـ تفاوت از زمین تا آسمان است و شمارگان کتاب هر روز بیشتر تحلیل رود و حتی به ۲۰ و ۵۰ نسخه برسد، آن هم به صورت ریسوگراف و دیجیتالی و برای همین تعداد نیز عزا گرفت، آیا به فروش می‌رسد یا خیر و برای فلان کتاب کمک درسی، بیسار موسسه، که تبلیغاتش کوه‌ و در و دشت را گرفته، اصلاً فرقی نکند که کاغذ به کیلویی هزار تومان رسیده و همچنان، کتاب‌هایش را چاپ کند و حتی هزینه‌های تبلیغ تلویزیونی را بپردازد و آگهی به جراید به هر دو بازارش داغ باشد.

از کوزه همان برون تراود که دراوست. دانش‌آموز «چهارتستی» و وابسته به کتاب‌های کمک آموزشی، کاری به کتاب ندارد و نهایت امر، پس از تبحر پیداکردن در زدن تست، اگر شد از طریق کنکور، و اگر نشد، از راه صندلی‌های خالی مانده فلان دانشگاه مکاتبه‌ای و بهمان دانشگاه پولکی، می‌توان به مدرکی دست یافت، و آن وقت است که باید، به دنبال کار گشت و گشت و در نهایت، به این امر رسید که چگونه می‌توانیم پرتقال‌فروش را پیدا کنیم؟ و باز هم بماند آسیب‌های اجتماعی مدرک‌گرایی و عدم تناسب ظرف و مظروف.

بازار همواره داغ کتاب‌های کنکور، فروش پایان‌نامه، نوشتن تز، وکارهایی از این دست، حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته‌ای‌اند که برای بسیاری، سبب ساز نان و آب شده‌اند و به سادگی حاضر به خالی کردن میدان نیستند. جمع شدن بساط کنکور، صدای شیپور عزای مرگ کتاب‌های کمک درسی است و آن‌ها نیز طبعاً باید این بازار مکاره را ترک کنند و نباید به این دست از ناشران که بخش عظیمی از صنعت نشر کشور را در تیول خود گرفته‌اند، خرده گرفت.

می‌گویند دزد  ـ صد البته با پوزش بسیار، در مثل مناقشه نیست  ـ پی بازار آشفته می‌گردد. نمونه‌اش غوغای برخاسته طی سه چهارماه اخیر و تبعات آن بر روی کالاهای موردنیاز مردم و ایضاً‌ کاغذ و مقوا و فیلم و زینک و دیگر حوائج ناشران است و بدیهی است، وقتی در مدارس ما، از سوی معلمان، فلان کتاب کمک درسیِ بهمان مؤسسه پیشنهاد می‌شود، آیا جایی برای خرده‌گیری باقی می‌ماند؟ نظام آموزشی ناکارآمد ما باعث رشد این‌گونه مؤسسه‌ها شده‌اند و درصد او سیمای عریض و طویل ما، محض رضای خدا، یک ناشر پیدا نمی‌شود تا کتاب ـ به معنای واقعی آن ـ تبلیغ کتاب کند و آنچه که صورت می‌گیرد، بچه‌ها، نارنگی و نارنگی بچه‌ها و کتاب‌های طبقه‌بندی شده و اسامی دهان پرکن، از آن جمله‌اند.

امروز من نمی‌دانم چند نوع مدرسه و دانشگاه در ایران داریم، اما می‌دانم از روزی که پول را ملاک تحصیل قرار دادیم، مگر نظام آموزشی می‌تواند، به این‌گونه دانش‌آموزان و دانشجویان، مدرک تحصیلی ندهد؟
والدین دانش‌آموزی که در طول سال ـ که البته می‌دانیم هشت ماه و نیم است و کلی تعطیلی طی همین مدت در دل خود دارد و به زبان بهتر، کمتر از شش ماه، در طول سال، آن هم نیم‌روز است ـ بیش از ۲۰ میلیون تومان برای آموزش فرزندشان می‌پردازند، حتماً در مقام طلبکار می‌ایستند و آخر سال، مدرکی را می‌خواهند که با نمرات عالی، فرزندشان را به سوی آموزش عالی، رهنمون سازد و رهاورد این نظامِ طبقاتی آموزشی، در آینده‌ای نه چندان دور، آثار زیان‌بارش، بیش از پیش نمایان خواهد شد.

اگر به راستی مسئوولین امر، به این نتیجه رسیده‌اند که کنکور، آفت و سهم مهلک نظام آموزشی ماست، چرا این دکان را تعطیل نمی‌کنند، و اگر چنین نمی‌پندارند، چرا هراز چندگاه در مذمتش، سخن‌سرایی می‌کنند؟
صندلی‌ها خالی و آگهی‌های منتشره در فضای مجازی، برای جذب دانشجو، در این دانشگاه‌ها، و از سوی این این مراکز آموزش عالی، چه معناداد، وقتی ما کنکور داریم؟

روزگاری نه چندان دور، ورود به دانشگاه‌ها را به قیف مثال می‌زدند و آن روز می‌گفتند، در ایران باید از راه باریک قیف وارد آن شد، امروز اصلا قیفی باقی مانده است که بخواهیم مثال بزنیم و بگوییم نظام آموزش به معنای واقعی کلمه عالی داریم؟
درِ دکان کنکور چه بخواهیم و چه نخواهیم، چند سال دیگر خود به خود، تخته خواهد شد. فکری به حال نسلی کنیم که محصول این نظام ناکارآمد است و هیچ تناسبی بین خروجی‌های آنها، با بازار کار وجود ندارد.
آیا هرگز به این امر اندیشیده‌ایم که آثار و تبعات این‌گونه مدرک‌گرایی، چه تأثیر بر روی سن ازدواج در ایران گذارده است.؟

در کنار رشد انفجاری جمعیت، در چهاردهه گذاشته، به یک انفعال جمعیتی رسیده‌ایم و خطر پیری، بدون شک و تردید، نسل آتی ما را تهدید و تحدید می‌کند؛ آیا هرگز به رابطه این نوع گسترش بی‌رویه نظام آموزشی، با انفعال جمعیت و رشد و پیری آن، فکر کرده‌ایم؟
چرا، هرچه جمعیت، دارای تحصیلات عالی‌تر باشد، رغبتی به تولید نسل‌اش کمتر است؟
دوران جزیره‌ای اندیشیدن و محلی فکر کردن و منافع فردی و گروهی را در نظر داشتن، باید در کشور ما پایان یابد و می‌باید ملی و فراگیر بیندیشیم. بساط کنکور را جمع کنیم و کمترین تأثیرش، عدم توسعه بی‌رویه شبه دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی بی‌کیفیت است، شاید در این رهگذر، نسلی را رقم زد که بتواند، یک بیت از حافظ و یا حکایت از سعدی و یا قطعه‌ای‌ از مثنوی و داستانی از شاهنامه را بدون غلط بخواند.

ایبنا

نظر شما