به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ فرهاد طاهری در گفتوگویی درباره آشناییاش با محمد دبیرسیاقی که مدت کوتاهی است درگذشته است، اظهار کرد: درست است که من همشهری دبیرسیاقی بودم، اما از دوران جوانی از قزوین خارج شدم و در تهران زندگی میکردم؛ با دبیرسیاقی هم در تهران حشر و نشر داشتم، آن هم زمانی که استاد مرجعشناسی ما فردی به نام ستوده بود و ما را به عنوان نمونهخوان چاپ اول لغتنامه دهخدا، به همکاری دعوت کرد که در این کار با دبیر سیاقی همکاری کردیم.
او در ادامه گفت: البته من با آثار دبیرسیاقی از دوره دانشآموزی و با کتاب «پیشآهنگان شعر فارسی» آشنا بودم. همچنین در مقدمه لغتنامه فرهنگ معین دیده بودم که اصطلاحات کبوتربازی را او نوشته بود و برایم جالب بود. من نه دانشجوی دبیرسیاقی بودم و نه در لغتنامه دهخدا به طور مستقیم با او همکاری میکردم؛ در سال 1374 تا 1380 که به انتشارات علمیفرهنگی رفتم، او دو تا از کتابهایش به نام «گلچینی از نامورنامه باستان»-که خلاصهای از داستانهای شاهنامه بود- و کتاب «گفتارهای آموزنده و دلاویز»- که گزیدهای از مقالات معاصران بود- را تدوین کرد و برای چاپ به انتشارات علمی فرهنگی سپرد، که نسخهپردازی و در واقع آمادسازی این آثار به من واگذار شد و از آنجا رفاقت و دوستی من با دبیرسیاقی آغاز شد. البته زمانی که من در تهران گرم کارهایم بودم، او به قزوین برگشت، یعنی از حدودسال 72 در قزوین ساکن بود.
تاثیر علم و دانش دبیرسیاقی در رفتارش کاملا آشکار بود
طاهری درباره ویژگیهای دبیرسیاقی، اشاره کرد: دبیرسیاقی فردی فرهنگی، فرهیخته و انسان بسیار دانشمند، مهذب بود. کسی که کاملا علم و دانش در رفتارش تاثیر گذاشته بود و به نظر من این مهمترین ویژگی دبیرسیاقی بود. چیزی که برایم جالب است این است که این استادان که حافظ، مولانا و سعدی درس میدهند، تدریسشان در حد همان کلاس است و خود آن درس، حافظ، مولانا و سعدی تاثیری در رفتارشان نداشت. این یکی از معماهای ذهن من است، که چطور یک نفر 50 یا 60 سال با این شاعران بلند آوازه دمخور است، اما هیچ فرهیختگی ذاتی، عفت کلامی و عفت در رفتار در او دیده نمیشود و این را با قاطعیت میگویم، خوشبختانه این موضوع عیان است و نیازی به نام بردن این افراد نیست.
وی با بیان اینکه اولین ویژگی دبیرسایقی این بود که کاملا این علم، فضل و دانستیهایش در رفتار او اثر گذاشته بود، اضافه کرد: دبیرسیاقی بسیار آدم ملایم و مودبی بود. فردی بود که منصفانه درباره دیگران قضاوت میکرد، نظر میداد و نکته مهم در رفتار او این بود که قضاوتش درباره افراد، تحت تاثیر شرایط و روز نبود و اگر به عنوان مثال جامعه درباره رضا شاه، سیدحسن تقیزاده یا درباره میرزاعلیاصغرخان حکمت بد میگفت و نظر خوبی نداشت، دبیرسیاقی ارادتش را نسبت به این افراد از دست نمیداد و کنار نمیگذاشت. در هر حالت و موضعی که قرار میگرفت، هم از تقیزاده تعریف میکرد، هم از حکمت و هم از خدمات رضاشاه میگفت و در عین این حال منتقد حکومت پهلوی هم بود.
دبیرسیاقی محقق درجه اولی نبود ولی به لحاظ شخصیتی اثر گذار بود
طاهری ضمن اشاره به تحقیقات دبیرسیاقی، اضافه کرد: به لحاظ تحقیقات، دبیرسیاقی محقق درجه اولی نبود که تحقیقات درخشانی انجام داده باشد و گذشت زمان رنگ کهنگی بر آثارش نیفکند. تحقیقات دبیرسیاقی شاید بر مجموعه دانستنیهای ما و گنجینه پر بار ادبیات فارسی نیفزوده باشد و اگر بخواهیم دبیر سیاقی را در مقابل اشخاصی مانند دهخدا، محمد قزوینی، حسن تقیزاده، بدیعالزمان فروزانفر، ملکالشعرای بهار، عبدالحسین زرینکوب یا غلامحسین یوسفی قرار دهیم و با آنها مقایسه کنیم، ارزش کارهای او به اندازه این افراد نبود؛ اما نکته مهم این است که دبیرسیاقی، خودش به لحاظ شخصیتی اثر گذار بود.
او ادامه داد: وقتی کتابهای این دانشمندان را میخوانیم، خیلی تحتتاثیر قرار میگیریم و زمانی که خودشان را میبینیم، این شخصیتشان رنگ میبازد و چه بسا خودمان را سرزنش کنیم که ایکاش نویسنده این کتاب را نمیدیدیم؛ اما درباره دبیرسیاقی عکس آن بود. یعنی زمانی که کارهای او را میخواندیم، شاید خیلی تحتتاثیر قرار نمیگرفتیم و شاید علم دبیرسیاقی آدم را شیفته خودش نمیکرد، اما شخصیت دبیرسیاقی بسیار آدم را شیفته خودش میکرد.
دبیرسیاقی را نمیتوان فرهنگنگار دانست
طاهری درباره همکاری دبیرسیاقی با دهخدا اظهار کرد: تا آنجایی که میدانم، دبیرسیاقی مبدع و مبتکر فرهنگنگاری و دانشنامهنگاری نبود، صاحب نظریه یا تئوری در زمینه فرهنگنگاری نیز نبود، چون اصولا فرهنگنگاری در ایران تا 60 سال اخیر فرهنگنگاری نبود و ما عمدتا تقلید کردیم. شیوه دهخدا نیز تقلیدی از لاروس فرانسوی بود یا بسیاری از فرهنگهایی که در ایران تدوین شد، همه تقلید است. ما در فرهنگنگاری به آن شیوه نبودیم که دارای فکر و اندیشه نو باشیم. درسالهای اخیر شاید در فرهنگهای دوزبانه، مخصوصا فرهنگهای دو زبانه انگلیسی به فارسی- که به نظرم این اساس و مبنا را سلیمان حیم گذاشت و بعدها با همت کسانی مانند محمدرضا باطنی و حقشناس - میتوانیم بگوییم ما در فرهنگنگاری انگلیسی به فارسی قدمهای خوبی برداشتیم.
او ادامه داد: در زمینه فرهنگ فارسی به فارسی، «فرهنگ سخن» حسن انوری و «فرهنگ جامع زبان فارسی» و «فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی» محمد حسندوست - که به نظر من یک شاهکار و یک معجزه فرهنگی در کشور ما است- از این دست است. «فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی» محمد حسندوست یک انقلاب فرهنگی به معنای واقعی است. چون عمده کارهایی که در زمینه ریشه شناختی انجام شده، یا به دست آلمانها بوده یا روسها و این برای اولین بار است که در ایران شخصی پیدا شد که فرهنگ ریشه شناختی ما را به تنهایی نوشت. اگر اینها را کنار بگذاریم به نظر من دبیرسیاقی صاحب سبک نبود و در فرهنگنامه دهخدا همان شیوه دهخدا را در پیش گرفت؛ محمد دبیرسیاقی را نمیتوان فرهنگنگار دانست او بیشتر در زمینه بازتاب آثاری بود که گرد فراموشی رویشان نشسته بود و او این آثار را بازچاپ کرد، مانند «سفرنامه مکه» مهدیقلیخان هدایت یا برخی از تصحیحاتی که انجام داد.
دبیرسیاقی ادامهدهنده راه دهخدا بود
طاهری ضمن بیان اینکه دبیرسیاقی ادامهدهنده راه دهخدا بود و این ارادتی که او نسبت به دهخدا داشت تا پایان عمر همراهش بود، اضافه کرد: شخصیتهایی را دیدم که مرید یا ارادتمند یک فرد هستند و وقتی آن شخصیت در میگذرد، منتقد آن آدم میشوند و شروع میکنند به انتقادکردن، یا در آثارشان به گونهای رفتار میکنند که بوی انتقاد را حس میکنیم. ولی دبیرسیاقی تا روز آخری که زیست، مرید دهخدا بود. دبیرسیاقی اردات بی چون و چرا به دهخدا داشت، البته آن دهخدای سختکوش فرهنگنویس، فرهنگنگار و نویسنده «امثال و حکم»، نه دهخدایی که روشنفکر بود. مانند خیلیها که به آزادهخواهی و عملکرد سیاسی او ارادت دارند. چون گروههای مختلفی از دهخدا حرف میزنند و هرکدام به یک وجه از کار دهخدا میپردازند؛ برخی به جنبه روزنامهنگاری، برخی روشنفکری، و عدهای به این دلیل که از طرفدارارن مصدق بود درباره دهخدا حرف میزنند.
وی با اظهار تاسف از اینکه قدر افرادی چون دبیرسیاقی آنطور که باید دانسته نشده، گفت: من برای فرهنگ شهر قزوین بسیار متاسفم، این شهر میتوانست از دبیرسیاقی و افرادی مانند او بهره ببرد. وظیفه دانشگاه جابهجایی اطلاعات یا دادن اطلاعاتی از یک جزوه، کتاب و سهل کردن آن برای دانشجویان و جوانان نیست، بلکه وظیفه اصلی دانشگاه، پرورش شخصیت فرهنگی افراد است؛ یعنی این که فردی به عنوان دانشجو، زمانی که وارد دانشگاه میشود، باید سر کلاسهای دانشگاه دارای شخصیت و تشخص فرهنگی شود. متاسفانه امروزه در عمده دانشگاهها، مخصوصا در رشتههای علوم انسانی، نه استادهای ما شخصیت فرهنگی دارند، نه دانشجوهای ما و این بسیار تاوان سنگینی دارد.
طاهری در پایان گفت: استادان دانشگاه بینالمللی قزوین، همه تازه کار هستند و من شخص قدیمی نمیشناسم؛ که در حدی باشد که بخواهم در رابطه با او صحبت کنم. تنها استادی که در قزوین سراغ دارم که بسیار آدم فرهیخته و آن ادب ذاتی و شخصیت فرهنگی را دارد، قاسم انصاری، استاد ادبیات فارسی است که سالهاست بازنشسته شده است؛ غیر از آن استادی در گروه ادبیات فارسی نمیشناسم که ویژگی یک استاد ادبیات را به لحاظ علم ، شخصیت و تفکر داشته باشد.
نظر شما