فرهنگ امروز/ صادق وفایی: در ادامه روند مطالعه و بررسی تاریخی مساله هولوکاست و معامله غرب با یهودیان، پس از انتشار مطلبی درباره کتاب «هولوکاست» نوشته الکساندر براکل (اینجا)، اینبار نگاهی به مطالب کتاب «هانا آرنت» نوشته پاتریشیا آلتنبرند جانسون داریم که یکی از عناوین مجموعه «فلسفه وادزفورد» است و در معرفی و تشریح اندیشه فلاسفه بزرگ و تاثیرگذار منتشر میشود.
پاتریشیا آلتنبرند جانسون، استاد فلسفه دانشگاه دِیتون در آمریکاست که بهجز «هانا آرنت»، کتابهای «گادامر»، «هایدگر» و «ولستونکرافت» را هم برای مجموعه وازدفورد نوشته است.
هانا آرنت هم فیلسوف و روزنامهنگارِ یهودی و آلمانی است که برخی اندیشههایش، تاثیر زیادی در تحلیلها و تفسیرهای مربوط به قرن بیستم داشتهاند. او پدیدههای زیادی را مورد بررسی و کندوکاو قرار داده که یکی از آنها یهودیستیزی در اروپاست. اینکار را هم بدون احساساتیشدن و غرضورزی انجام داده است؛ تا جایی که برخی یهودیان تندرو و صهیونیست اتهاماتی به او وارد کردند؛ از جمله اتهاماتی که توسط سازمانهای یهودی مبنی بر ضدیهود بودنش مطرح شد.
«توتالیتاریسم» یکی از آثار بسیار مهم آرنت است که اینفیلسوف در آن به سه رویکرد امپریالیسم، توتالیتاریسم و یهودستیزی پرداخته است. روش کارش هم بیش از آنکه فلسفی باشد، تاریخی است؛ مسالهای که پاتریشیا آلتنبرند هم در کتاب خود برای معرفی آرنت و فلسفهاش، به آن اشاره کرده است. آلتنبرند همچنین در تشریح دغدغههای آرنت به اینمساله اشاره کرده که این روزنامهنگار یهودی، دغدغه فهم یهودستیزی در بستر تجربه اروپایی را داشت. بد نیست در همین ابتدای مطلب به این نکته هم اشاره کنیم که آرنت برای تجربه، جایگاهی والاتر از نظریه و تئوری قائل بود. در همین مسیر، آرنت یک تحلیل درست و یک تحلیل نادرست دارد. او معتقد است یهودستیزی را باید جزئی اساسی از توتالیتاریسمی دانست که در قرن بیستم سر برآورد که به نظر، نادرست میآید اما تحلیل درست او، تفاوتی است که بین پدیده نفرت از یهودیان و یهودستیزی قائل است. او معتقد بود یهودستیزی فقط زمانی پدیدار میشود که تمیز میان یهودی و غیریهودی براساس طبقهبندی نژادی صورت بگیرد نه مسائل دینی. و این تحلیل صحیحی است چون یهودستیزی نازیها، بههیچ عنوان دینی و اعتقادی نبود، بلکه همانطور که از نوشتهها و پژوهشهای آرنت و الکساندر براکل (نویسنده کتاب «هولوکاست») هم بر میآید، یک مساله سیاسی بود.
* در حکم مقدمه _ پیشینهها:
همانطور که در مطالب مربوط به کتابهای «اختراع قوم یهود» (اینجا) و (اینجا) و کتاب «هولوکاست» اشاره کردهایم، ریشههای تشکیل کشور و جامعه یهودی (و تبعاتش) از جایی پا گرفت که ناسیونالیسم بهعنوان یک جریان جدی در اروپای پس از قرون وسطی خود را نشان داد. آرنت هم در نوشتهها و تاملاتش، تحلیلهایی دارد که شبیه به تاملات شلومو زند نویسنده «اختراع قوم یهود» هستند. پاتریشیا آلتنبرند جانسون به این تاملات آرنت اشاره کرده که وقتی ناسیونالیسم در اروپا رشد کرد، یهودیان هم تلاش کردند در جامعه غیریهودی پذیرفته شوند. آرنت نکته و پرانتز مهمی هم دارد که به اینترتیب است: یهودستیزی را بیفهم برخی وقایع سیاسی و اقتصادی پیچیده نمیتوان فهم کرد. بنابراین بر اساس اندیشهها و تحقیقات هانا آرنت هم میتوان فهمید که تحلیل یهودستیزی در اروپا از ابتدای راه تا جنگ جهانی دوم، و رسیدن به مقطع هولوکاست، بدون در نظر گرفتن یکسری اهداف سیاسی بیهوده خواهد بود و اینپدیده تنها یک کینه قومی یا دینی نبوده است.
یکی از نتایج تفسیرهایِ آلتنبرند جانسون از تحلیلهای تاریخی آرنت این است که ساختار طبقاتی جامعه اروپا باعث شد دو نوع یهودی در جوامع اروپایی وجود داشته باشد: مطرود و نودولت. یهودیان مطرود، همان مردمی بودند که از نظر غالب مردم اروپا، باید از آنها دوری میشد اما یهودیان نودولت، جای بحث زیادی دارند. چون از آنها با عنوان «یهودیان خاص» یاد میشود و از آنها انتظار میرفت فراتر از دیگر یهودیان باشند و مثل آنها رفتار نکنند. پاتریشیا آلتنبرند در جایی از کتاب «هانا آرنت» خود اشارهای دارد که از نظر نگارنده، باید سمت و سوی اشارهاش به قانون اساسی آلمان در سال ۱۸۷۱ باشد؛ همانفرازی که مینویسد: «سرانجام در پروس، یهودیان نودولت مورد حمایت قرار گرفتند، از حقوق مدنی برخوردار شدند و حسابشان از حساب یهودیان خارجی جدا شد. همانطور که در مطلب مربوط به کتاب «هولوکاست» اشاره کردهایم، با پایهگذاری امپراطوری آلمان (رایش) با تصویب قانون اساسی این حکومت (سال ۱۸۷۱)، ابتدا پیشرفتی فوقالعاده زیاد در زمینه جایگاه حقوقی یهودیان به وجود آمد. تا پیش از آن هم همیشه بحث تساوی حقوق یهودی و مسیحی بین طرفداران روشنگری و اصلاحطلبان لیبرال مطرح بوده است. اما بحران بزرگ اقتصادی آلمان باز هم تقصیرها را به گردن یهودیان انداخت و یهودیستیزی بین مردم دوباره تقویت شد.
بد نیست به نوع نگاه مردم اروپا به یهودیان هم که در کتاب «هانا آرنتِ» پاتریشیا آلتنبرند دربارهاش صحبت شده، اشاره کنیم که به گواه آن، مردم فکر میکردند که دولت تحت سیطره یهودیان خصوصا بانکداران یهودی است؛ [چیزی شبیه به زمزمه عام بین مردم ایران که همهچیز زیر سر انگلیسیهاست.] برای همین فکر میکردند یهودیان منشا فساد در دولت هستند. ممکن است برای مخاطب اینسوال پیش آمده باشد که چرا یهودیانِ دوران جنگ جهانی دوم با مسیحیشدن، همه مشکلات را از سر خود باز نمیکردند. پاسخ را میتوان در تاملات آرنت و تحلیلهای آلتنبرند از نوشتههای اینفیلسوف پیدا کرد که در اروپای پس از قرون وسطی، دوران روشنگری و قرن بیستم، یهودیان میتوانستند با مسیحیشدن از شر دین یهودی خلاص شوند اما راه گریزی برای فرار از یهودیبودن وجود نداشت. آلتنبرند در کتابش با اشاراتی که به تحلیل آرنت از پدیده شر دارد، به اینمساله هم اشاره میکند که در زمینه داشتن دین یهودی، به چشم جرم و شر نگاه میشد.
ماجرای معروف درفوس (اتهام جاسوسی به افسرِ یهودی ارتش فرانسه) از نظر هانا آرنت طلیعه قرن بیستم بوده و معتقد است این اتفاق نشان میدهد چگونه شد که پیچیدگیهای سیاسی و اجتماعی قرن نوزدهم دست به دست هم دادند تا جریان یهودیستیزی قرن بیستم پیش بیاید. هانا آرنت درباره پدیدههای امور خصوصی، اجتماعی و سیاسی در جامعه غرب هم تاملاتی دارد که نمیخواهیم در اینمجال به آن بپردازیم اما درباره ماجرای درفوس او معتقد است، تصمیم نهایی در حیطه اجتماعی گرفت شد نه در حیطه صحیح قانونی. و اتفاقی که افتاد، نشاندهنده سیطره قلمرو اجتماعی بر قلمرو سیاسی بود. او همچنین به اینمساله اشاره کرده که مساله یهودیان، یکی از مسائلی بود که از دایره قانون بیرون گذاشته شد.
همزمان با آرنت، فلاسفه و اندیشمندانی بودند که دادِ برابری انسانی و عدالت داشتند اما آرنت در اینزمینه به واقعیت تلخی اشاره دارد؛ اینکه مفهوم مجرد برابری انسانی نمیتواند تامینکننده وحدت بشری و جهانی مشترک باشد.
طرح جلد نسخه اصلی و ترجمه فارسی کتاب «فلسفه هانا آرنت»
* هانا آرنت و مواجهه با یهودیت
مطلبی که نباید از نظر دور داشت، این است که هانا آرنت با وجود انتقاداتش به رویکردهای صهیونیستی و تندروها، یک یهودی بود و به قول آلتنبرند، دلمشغولیاش (پس از مهاجرت از اروپا به آمریکا) در نیویورک، فرهنگ یهودی اروپایی و چگونگی حفظ و احیای آن بوده است. این فیلسوف و روزنامهنگار در نیویورک، در یکنشریه آلمانیزبان مشغول به کار شد و مقالاتی در دفاع از تشکیل یک ارتش یهودی برای مبارزه با هیتلر نوشت. از طرفی مقالاتی هم در دفاع از این تحلیل نوشت که فلسطین باید تبدیل به یک کشور یهودی _ عربی با حفظ برابری شهروندانش شود. بنابراین هانا آرنت یک یهودی بود اما صهیونیست نبود. آلتنبرند هم در صفحه ۱۷ کتاب «هانا آرنت» خود نوشته است: «آرنت با بسیاری از مواضع صهیونیستها مخالف بود، اما در عین حال دلش میخواست برای مردم یهود کاری بکند.»
آرنت در مقطعی از جوانی، مشغول نوشتن گزارش و زندگینامه راحل فرانهاگن (زن اندیشمند یهودی - آلمانی) شد که عده زیادی این زندگینامه را بهنوعی زندگینامه خود آرنت و مساله کشمکشاش با هویت یهودیاش دانستهاند. شاید علت چنین تشبیه و تعبیری اینباشد که راحل فرانهاگن زنی بود که مسیحی شده و با مردی مسیحی ازدواج کرد اما در نهایت دوباره به یهودیت بازگشت. آلتنبرند هم مینویسد که آرنت در آندوران درگیر تاملات دوپهلوی ذاتی یهودیبودن و در عینحال آلمانیبودن بوده است. همانطور که میدانیم در آنمقطع (پیش از شروع جنگ جهانی دوم) بسیاری از یهودیان میخواستند بهعنوان یهودیان آلمانی شناخته شوند اما نزد مردم آلمان و تندروهایی مثل اعضای حزب نازی این دو مفهوم از یکدیگر جدا بودند.
همانطور که اشاره کردیم، در سدههای گذشته و پیش از شروع جنگ جهانی دوم، دو نوع یهودی در اروپا وجود داشت؛ مطرود و نودولت. بخشی از جامعه یهودیان نودولت را میتوان در شوراهای یهودی و رهبران دینیشان دید که به آن خواهیم پرداخت اما آرنت به تعبیر پاتریشیا آلتنبرند تصمیم گرفت با شروع یهودستیزی نازیها، هویتِ یهودی مطرود آگاه را انتخاب کند؛ یک بیگانه اجتماعی را. او در سال ۱۹۳۳ که همسرش (گونتر اشترن) تصمیم به ترک آلمان گرفت، در برلین ماند تا در کتابخانه دولتی پروس به پژوهش درباره یهودستیزی بپردازد. او در برلین ماند چون عضو هیچ سازمان صهیونیستی نبود و ایننکتهای است که باید به آن توجه داشت. یعنی از خلال اینسطور ( بد نیست نیمنگاهی به مطلب مربوط به کتاب «هولوکاست» و رشد پلهپله یهودستیزی نازیها داشته باشیم.) برمیآید که نازیها هم ابتدا، دنبال صهیونیستها بودند نه یهودیهای عادی. بههرحال آرنت هم بهعنوان یک یهودی دستگیر شد و ۸ روز بازجویی شد. پس از آن بوده که از آلمان فرار کرده و پاریس میرود. پس از فرانسه هم به آمریکا مهاجرت میکند. به تعبیر پاتریشیا آلتنبرند، آنچه در اینبرهه تاریخی برای آرنت مهم بوده، این است که آگاهانه، بیگانه بماند.
اما آرنت پیش از مهاجرت به آمریکا، در پاریس (دقت داریم که هنوز جنگ جهانی دوم شروع نشده) در دو سازمان «کشاورزان و صنعتگران» و «آلیای جوانان» مشغول به کار شد که هر دو وظیفه سازماندهی مهاجرت یهودیان به فلسطین را به عهده داشتند. ظاهرا باید این مشغولیت را در جهت دغدغه آرنت درباره زندگی همکیشاناش تفسیر کرد. چون آلتنبرند درباره سفری که آرنت در سال ۱۹۳۵ در حیفا داشته، میگوید اینسفر در عینحال که باعث دلبستگی آرنت به یهودیان فلسطین بود، ترس از ناسیونالیسم یهودی را هم به دلش انداخت.
* هانا آرنت و آدولف آیشمان
هانا آرنت کتاب مهمی به نام «آیشمان در اورشلیم» دارد که درباره ربایش آدولف آیشمان توسط جاسوسان موساد و انتقالش به اورشلیم برای محاکمه درباره اتهاماتش در کشتار جمعی یهودیان است. آیشمان مسئول انتقال و مهاجرت یهودیان در سالهای جنگ جهانی دوم و استیلای نازیسم بود که پس از جنگ، از چنگ متفقین گریخت و با هویت جعلی به آرژانتین رفت. اما تیم جاسوسی موساد پس از چند سال او را یافته و برای محاکمه و اعدام به اسرائیل بردند. آرنت بهعنوان خبرنگار تلاش کرد در جلسات محاکمه آیشمان حاضر شود و موفق هم شد. سپس گزارشات و تحلیلهای خود را درباره محاکمه و شخصیت آیشمان و البته مسائل مرتبط دیگر منتشر کرد که حاصلش در قالب کتابی با اینعنوان منتشر شد.
آرنت با وجود یهودیبودنش قضاوت بیطرفانه و بعضا شاید به نظر برسد که جانبدارانهای از آیشمان کرده است؛ طوریکه سازمانهای یهودی متهمش کردند. او در سخنان و دفاعیات آیشمان، پدیده شر را نمیبیند بلکه در اینباره، از ابتذال شر صحبت میکند. پاتریشیا آلتنبرند هم به تحلیل و نوشتههای غیراحساسی آرنت درباره آیشمان اشاره کرده است. باید توجه کنیم که آرنت در فلسفهاش در جستجوی ارتباط بین تفکر و عمل بوده و آنچه در شخصیت آیشمان برایش جالب بوده، ناتوانی اینشخص در زمینه فکر کردن بوده است. آرنت، آیشمان را آدمی عادی میداند؛ شخصی کاملا عادی که توان تشخیص درست از غلط را ندارد. آیشمان از نظر آرنت در بستر رایش سوم، شهروندی مطیع قانون و مقررات بوده و دلیلی هم نمیدیده که اعمالش را وحشیانه و در حکم رفتار یک جانی ببیند. آرنت در حالی که آیشمان را بهعنوان کِیس و موضوع مطالعه فلسفه خود قرار داده، میگوید عادیبودن، صرفا در گرو رفتار است نه تفکر.
در نوشتههای کتاب «آیشمان در اورشلیم» به اینمساله اشاره شده که آیشمان بدون هیچاطلاعی به حزب نازی پیوست و مقصود آرنت از بیان اینجمله این است که آیشمان مسیری را طی کرد که به جایگاه جنایتکارانهاش رسید و از ابتدای مسیر، با هدف و اطلاع قبلی اینکار را انجام نداد. آرنت با توجه به اینکه اشاره کردیم آیشمان را نه شر که ابتذال شر میداند، او را به چشم آدمی میبیند که تجسم اساسی شر نیست و انگیزههای شرورانه ندارد بلکه کاری که انجام میدهد، باعث به بار آمدن شر میشود. آرنت گفته، آیشمان صرفا نمونهای از آنچه بود که در وجدان انسانی آلمانیها میگذشت و رفتارش در واقع رفتار یک آلمانی عادی بوده است. در همین فراز، مخاطب به یاد مفهوم «آلمانی خوب» میافتد که ظاهرا در بستر توتالیتاریسمی که بر آلمان و اروپا حاکم بوده، هر شهروند خوبش باید انزجار و نفرت خود از یهودیان را اثبات میکرده است. با تفسیر آرنت، شر در رایش سوم آن خصوصیتی را که اکثر مردم بدان میشناسندش، از دست داده بود _ یعنی وسوسه. و پاتریشیا آلتنبرند هم این جمله را به تحلیل آرنت اضافه کرده که در واقع اگر آنزمان، وسوسهای بوده، وسوسه نکشتن بوده است. از نظر آرنت، آیشمان بیفکر است. پاتریشیا آلتنبرند میگوید عدهای فکر میکردند آرنت برای آیشمان عذرتراشی میکند اما آرنت در پی بیان اهمیت تفکر برای حفظ زندگی انسانی بوده است.
اما درباره بیفکر بودن آیشمان که آرنت روی آن تمرکز دارد، باید به مصداقی که این فیلسوف یهودی آلمانی آورده توجه کنیم. آرنت میگوید آیشمان در دفاعیاتش از زبان دستوری استفاده کرده و زبان دستوری قابلیتی دارد که به افراد امکان میدهد دروغ بگویند بیآنکه فکر کنند کاری نادرست انجام میدهند. ناتوانی آیشمان از سخنگفتن معمولی، از نظر آرنت او را تبدیل به بهترین سوژه زبان دستوری میکرد. یکی از تاکیدات آرنت این است که آیشمان معتقد بود از وجدانش پیروی کرده و وظیفهای را که به او محول شده، انجام داده است. گزارشگر و تحلیلگر دادگاه آدولف آیشمان با تذکر ایننکته که در زمان انتقال یهودیان توسط آیشمان و نسلکشی نازیها، وجدان در آلمان از دست رفته بوده، میگوید در آندوره، وجدان در حال و هوای تفکر شکل نمیگرفت بلکه در بستر جامعه تودهای پرورده میشد.
هانا آرنت به چگونگی دستگیری و برگزاری دادگاه آیشمان انتقاد داشت و اهداف داوید بنگوریون نخستوزیر وقت اسرائیل را برای برگزاری دادگاه، با دیدگاه انتقادی و گلایه مورد بررسی قرار داد. او ضمن تحسین قاضیان دادگاه آیشمان، بر این باور بود که آنها همه مسائل را ندیدند؛ یعنی همه مسائل حقوقی و اخلاقی را در دادگاه مطرح نکردند. از نظر آرنت، بنگوریون میخواست محاکمه در اسرائیل برگزار شود چون فکر میکرد جوانان اسرائیلی باید قصه هولوکاست و گذشتهشان را بدانند و اصلا دغدغهاش برپایی عدالت نبوده است. کشف آیشمان و انتقالش به اسرائیل چنین فرصتی را برای بنگوریون فراهم کرد که نمایش مورد نظرش را اجرا کند. هانا آرنت موضع اسرائیل در قبال آیشمان را بیفکری و غیرقانونی دانست و گفت اسرائیل حق ربودن آیشمان را نداشته است. کاری هم که اسرائیلیها در حق آیشمان کردند، از نظرش بیعدالتی بود. کلیدواژه مهمی که هانا آرنت درباره محاکمه آیشمان به کار برده، «تلقین عقیده» است. او معتقد این دادگاه، بساط تلقین عقیده بوده نه اجرای عدالت. در نتیجه بنگوریون محاکمه این افسر سابق نازی را طوری ترتیب داده که در خدمت تلقین عقیده باشد نه در خدمت تفکر. تحلیل کلی آرنت این بود که دادگاه مذکور در اجرای عدالت شکست خورده است.
آرنت در کهنسالی
اما جُرمی که خود آرنت برای آیشمان متصور بود، این است که در حق زندگی و عدم زندگی آدمها، دخل و تصرف کرده بود. به بیان راحتتر جرم آیشمان این بوده که تعیین کرده چه کسانی زنده بمانند و چه کسانی بمیرند. آرنت معتقد است قاضیان دادگاه هم باید روی همین نکته تاکید میکردند اما آنها تفکر را تا جایی که میتوانستند پیش نبردند و جرم و جنایتی که در دادگاه مطرح شد، علیه مردمی خاص بود در حالی که آیشمان علیه بشریت مرتکب جنایت شده بود. کارل یاسپرس استاد مقطع دکترای آرنت هم که یهودی نبود، وقتی خبر مقدمات برپایی محاکمه آیشمان را شنید، گفت هرچه پیش بیاید، به ضرر یکپارچگی اسرائیل خواهد بود. یاسپرس هم معتقد بوده که دستگیری و انتقال آیشمان (که فیلم سینمایی Operation Finale هم در سال ۲۰۱۸ براساس آن، برای توجیه اعمال موساد و تبلیغ عدالتخواهی اسرائیل ساخته شد،) غیرقانونی و در محاکمه آیشمان، مسائلی فراتر از مسائل حقوقی مطرح بوده است. یاسپرس که خود همسری یهودی داشت، معتقد بود دولت اسرائیل نمیتواند سخنگو و نماینده کل یهودیان باشد. [احتمالا به ایندلیل که ایندولت در دست عدهای از یهودیان تندرو یعنی صهیونیستها بوده است.] یاسپرس به قول پاتریشیا آلتنبرند جانسون، فکر میکرد حساب محاکمه آیشمان باید از حساب عرصه واقعیتهای هولوکاست جدا باشد.
نتیجهگیری فلسفی آرنت از محاکمه آدولف آیشمان (که منتهی به اعدامش با طناب دار در زندان رمله اسرائیل شد) ضمن همراهشدن با حرف امید همیشگی که در فلسفه او تکرار شده، این است که قطعا غریزه انسانی برای داوری کفایت نمیکند. در چنین اوضاعی، کلیشههایی شکل میگیرد که به افراد امکان میدهد غیرمسئولانه داوری کنند.
* آرنت و دیدن زوایای دیگر یهودیکشی در اروپا
هانا آرنت بهجز بنگوریون و دولت اسرائیل، انگشت اتهام و سوال را متوجه دیگرانی هم کرده است. در مساله یهودکشی نازیها در اروپای قرن بیستم، او اینسوال مهم را مطرح کرده که چرا مردمان مختلف اروپا واکنشهای مختلفی در قبال این ماجرا در آلمان داشتند؟ یعنی چرا آنچه در دانمارک، بلغارستان، ایتالیا و یا رومانی پیش آمد با یکدیگر متفاوت داشت؟ آرنت با پیگیری فعالیتهای آیشمان در کشورهای مختلف اروپا، نمونههای مختلف و قابل تاملی را مطرح میکند که الکساندر براکل هم در کتاب «هولوکاست» به آنها پرداخته است. بهعنوان مثال از دانمارک گفته که در آن مردم فهمیده بودند مساله یهودیان یک مساله سیاسی است نه مذهبی؛ یا درباره بلغارستان که آرنت آن را بهعنوان یک نمونه مشابه با دانمارک مطرح کرده به این مساله اشاره میشود که با هیتلر و یهودیکشیاش همکاری لازم به عمل نیامد. آرنت یک نکته قابل تامل دیگر را هم مطرح کرده و آن، این است که ندیده کسی تلاش کرده باشد رفتار مردم بلغارستان را که سفت و محکم پای یهودیان ایستادند، توضیح دهد.
بنیتو موسولینی، سختگیری هیتلر در قبال یهودیان را نداشت و هیچوقت هم در اینزمینه روی خوشِهمکاری به آلمانیها نشان نداد. آرنت هم رفتار ایتالیاییها را بهعنوان همپیمان هیتلر در جنگ، مسخرهبازی خوانده و گفته مقاومت ایتالیاییها در برابر یهودستیزی هیتلر، آگاهانه نبود. بلکه مربوط به تفکر کلی انسانی آنها که مردمانی متعلق به جماعتی کهن و متمدن بودند، میشد. چون تمدن ایتالیایی درکی عمیق از انسانیت را پرورانده بود. اما رومانیاییها بهرهبری مارشال ایون آنتونسکو که به نفع هیتلر وارد جنگ شده بود، با یهودیان بسیار سختگیرانه رفتار کردند و آنتونسکو اولین کسی بود که فروش یهودیان را باب کرد. همین کار هم باعث شد رومانی یکی از دروازههای مهاجرت یهودیان به فلسطین باشد.
آرنت در جستجوها و پژوهشهایش، همچنین یقه شوراهای یهودیان را گرفت و معتقد بود اگر مردم از رهنمودهای شوراهای یهودی پیروی نمیکردند، جان بسیاری از آنها به خطر نمیافتاد. بیان دیگر همین حرف آرنت این است که رهبران یهودی، شریک دزد و رفیق قافله بودند و بسیاری از مردمِ همکیش خود را به کام مرگ فرستادند. آرنت معتقد است این رهبران به دلایل و اشکال مختلف با نازیها همکاری داشتند. به قول پاتریشیا آلتنبرند جانسون، آرنت معتقد است فهم کامل هولوکاست نیازمند پذیرش و بررسی فکورانه نقش شوراهای یهودی است.
مهر
نظر شما