شناسهٔ خبر: 6172 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

حسین امیری/نگاهی به فیلم «دربند»؛

سرآغاز نسلی نو از نیهیلیسم در سینمای ایران

دربند-پرویز شهبازی فیلم دربند تأکید دارد که پوچی و بی‌معنایی حقایق و ارزش‌های اخلاقی را به نمایش بگذارد و زنگ خطری است برای نوعی از اندیشه‌ی سینمایی که در حال قوت گرفتن در سینمای کشور در پوسته‌ی سینمای اجتماعی است.

فرهنگ امروز: برای فیلم دربند نقدهای زیادی نوشته شده است که همگی به جز تعداد معدودی، ستایشِ در حد تملق فیلم است. انگار رسمی در بین اصحاب نقد و نظر در کشور وجود دارد که اگر فیلمی جایزه می‌گیرد، مطلبی جز در ثنای فیلم ننویسند، این رسم جز به ایستایی سینمای کشور نخواهد انجامید. بهترین و موفق‌ترین فیلم‌ها هم نقطه‌ضعف‌هایی دارند که باید در معرض محک قرار گرفته و این ضعف‌ها بر عوامل فیلم، مخاطب و نسل آینده‌ی سینما روشن شود. نگارنده در این مجال قصد پرداختن به ضعف‌های ساختاری فیلم را ندارد که اگر چنین بود انبوهی از ضعف‌ها و سطحی‌نگری‌ها در نگارش فیلم‌نامه و کارگردانی فیلم قابل بیان است، اما از آنجا که فیلم به هر روی ساخته شده و در حال اکران است و در حال حاضر با اثری روبه‌رو هستیم که تکوین یافته و به عنوان فیلمی جدی پذیرفته شده است، از ساختار فیلم، کارگردان و نویسنده‌اش و حتی از خود فیلم به عنوان یک اثر سینمایی عبور می‌کنیم تا فیلم دربند را به عنوان محصولی هنری که در تعامل با اجتماع کنونی ایران به عنوان یک کنشگر زنده، اثرگذاری می‌کند، بررسی کنیم. هرچند در این مسیر از اشاره به برخی ضعف‌ها و تکنیک‌های اثر، ناگزیر است، لکن هدف نقد، فرم یا محتوا نیست.

 

نقد اجتماع و شهرنشینی مدرن یکی از ژانرهای مورد علاقه‌ی فیلم‌سازان منتقد مدرنیته و به اصطلاح پسامدرن است. در نگاه اول و به زعم خیلی از منتقدین، جان‌مایه‌ی فیلم اخیر نیز همین موضوع است. دختری شهرستانی که به تهران -که نماد جامعه‌ی مدرن است- وارد می‌شود و علی‌رغم اینکه فردی زیرک و باهوش است در تقابل با این شهر شلوغ و ارتباطات پیچیده‌ی آدم‌ها، دچار اشتباهات و انتخاب‌های نادرست شده و تراژدی فیلم را شکل می‌دهد و هر چه جلوتر می‌رود، بیشتر دچار این بحران می‌شود. سؤال این است که آیا «نازنین» نماینده‌ی سنت و در مقابل «سحر» و دیگران، نماینده‌ی مدرنیته هستند؟ دانشجوی رشته‌ی پزشکی –که خودِ پزشکی محصول علم جدید است– چه نسبتی با سنت دارد؟ چه شاخصه‌هایی شخصیت نازنین را به عنوان فردی سنتی تکوین می‌دهد؟ نسبت سحر با مدرنیسم چیست؟ آیا سحر غیر از نفی اخلاقیات نسبت دیگری با مدرنیسم دارد؟

 

به نظر می‌رسد فیلم‌ساز، مذهب و اخلاق را معادل سنت در نظر گرفته است و شاید علت آن عدم شناخت از مذهب و افراد مذهبی جامعه است. نازنین در بدو ورود به اتاق اجاره‌ای آینه و قرآنی را بر روی طاقچه می‌گذارد و دیگر هیچ کنشی از مذهب او نمی‌بینیم و مذهب وی هیچ کنشی در پیش بردن قصه ندارد و در گرفتن تصمیم درست نیز به وی کمک نمی‌کند، فقط در قسمتی از فیلم او بدون حجاب است و فردی می‌خواهد داخل اتاق بشود و او مانع ورود او می‌شود؛ یعنی مذهب در قالب پایبند و محدودیت، بازنمایی می‌شود و یکی از بندهایی است که فیلم دربند بر آن‌ها تأکید می‌کند.

البته مذهب تنها «بندِ» فیلم «دربند» نیست، بلکه قانون هم یکی از بندهاست. از همان سکانس ابتدایی فیلم که نازنین برای تحویل گرفتن رسید آگهی روزنامه مجبور است امضا بدهد تا امضاهایی که باید بر روی سفته‌ها بزند و باعث گرفتاری‌اش بشود، هر گونه تعهد و هر گونه قانون فقط برای در بند کردن آدم‌هاست و انگار این هرج‌ومرج است که مطلوب کارگردان است. نازنین در طول گرفتاریش سراغ هیچ بخشی از قانون و ساختارهای قانونی نمی‌رود، ولی این قانون است که به سرعت برای در بند کردن نازنین و سحر ظاهر می‌شود و در نهایت نیز نازنین با امضای چیزی که شبیه تعهد است، در سکانس پایانی فیلم نشان داده می‌شود. آیا واقعاً همه‌ی قوانین پایبند هستند؟ هدف از به تصویر کشیدن این همه بند و محدودیت و نگذاشتن هیچ راه نجات قانونی و منطقی چیست؟

«بند» دیگر فیلم، اخلاقیات است نازنین به واسطه‌ی اینکه واجد اخلاقیات و عواطف انسانی است، همواره در بندِ این نیکی‌ها گرفتار می‌شود و همه‌ی کسانی که عاری از اخلاق و عاطفه هستند در آزادی و بدون مشکل زندگی می‌کنند -البته زندگی در این فیلم فقط بعد حیوانی است و معنی دیگری را با خود همراه ندارد-. صاحب‌کار سحر که مردی کاسب است، همواره خود را به دور از عواطف و اخلاق نگه می‌دارد تا مشکلی برایش پیش نیاید. بهرنگ که در فیلم به عنوان فردی قابل اطمینان معرفی می‌شود نیز در نهایت تعهدی به دوستی با سحر ندارد و بقیه‌ی دوستان سحر نیز هیچ کمکی به رهایی او نمی‌کنند، ولی نازنین که فردی اخلاق‌مدار و صاحب عواطف انسانی است، علی‌رغم دوستی کوتاه‌مدت با سحر به کمک او می‌شتابد و او را از زندان نجات می‌دهد و ضمانت او را قبول می‌کند ولی این ضمانت باعث گرفتاری خودش می‌شود. اگر بخواهیم فلسفه‌ی نام‌گذاری فیلم را مورد واکاوی قرار دهیم به این سؤال می‌رسیم که چه کسی در «بند» گرفتار شده است. آیا منظور فیلم دربند از بند و زندان، زندانی شدن سحر است؟ اگر بگوییم آری، نام‌گذاری فیلم را از هر گونه فلسفه و منطقی زدوده‌ایم؛ زیرا بحران فیلم از گرفتار شدن نازنین به واسطه‌ی سپردن «تعهد» به نقطه‌ی اوج خود می‌رسد، پس منظور از در بند، گرفتاری نازنین در دام تعهدی که سحر به مرد طلبکار سپرده است و در حقیقت گرفتاری او به واسطه‌ی واجد بودن تعهد و اخلاقیات است. این نوعی «نهیلیسم» است که در تمام فیلم، ساری و جاری است که هر نیکی و ارزشی را پوچ و بی‌معنی و حتی مضر و گرفتارکننده نشان می‌دهد.

از طرف دیگر ماجرا در مورد یک دختر دانشجو است. بالطبع می‌بایست چیزی از علم و فضای دانشجویی ببینیم، ولی تنها نشانه‌ای که از علم می‌بینیم، علم پزشکی است که با جسم و فیزیولوژی سروکار دارد. این همان تصویری است که علم جدید از انسان ارائه می‌دهد و مبنای پوچ‌گرایی نیز همین است؛ یعنی عدم تفکیک بین جسم و روح انسان. تنها علم فیلم دربند، علم شناخت امعا و احشای انسان است و علم دیگری وجود ندارد. انسان فیلم دربند نیز فقط جسم دارد که اگر زن است به واسطه‌ی زن بودنش و جسمش مورد توجه است و پشتوانه فکری اجتماعی و... ندارد، برای همین است که آدم‌هایی که در فیلم می‌بینیم هیچ بعد دیگری ندارند حتی نازنین هم که فردی سنتی است، هویتی ندارد و تنها برای گرفتن پول به خانواده‌اش زنگ می‌زند و فقط شغل پدرش را می‌شنویم. از طرف دیگر روابط زن و مرد هم در فیلم روابط نامشروع است و زن و شوهر قانونی در فیلم دیده نمی‌شود؛ زیرا در منطق نهیلیسم ازدواج چیزی فراتر از رابطه‌ی جنسی نیست که با این منطق، اصل ازدواج به عنوان قرارداد اجتماعی و اخلاقی پوچ است؛ زیرا رابطه‌ی جنسی بدون ازدواج هم محقق می‌شود و نتیجه‌ی روابط جنسی سحر نیز در فیلم با سقط جنین نمایش داده می‌شود.

فیلم ادعای اجتماعی بودن دارد، اما نمود کامل و واضحی از جامعه نمی‌بینیم، بلکه جسته‌گریخته با سرک کشیدن نازنین به خانه‌های مردم، نمایی ناقص از مردم تهران را می‌بینیم که همواره در حال چانه زدن بر سر پول هستند. همین خانواده‌ها هم یا زن تنها هستند یا مرد تنها یا زن و مردی که نسبتشان در فیلم مشخص نمی‌شود و حتی در خانه‌ای که یک مرد با چند زن را می‌بینیم، زنانی به عنوان زنان همسایه معرفی می‌شوند و گردهم آمدن آن‌ها «منافع مشترک» یعنی استفاده‌ی مشترک از تدریس نازنین است. تنها فضای نسبتاً انسانی فضای دانشگاه و خوابگاه هست که آن هم نوعی «بند» محسوب می‌شود؛ زیرا از همان بدو ورود به خوابگاه ساعت ورود و خروج و قوانین سخت‌گیرانه‌ای با لحن تند و خشنی به وی گوشزد می‌شود، قوانینی که از همان ابتدا نه تنها نازنین، بلکه بیننده را دچار استرس می‌کند.

شاید با چند پلان کوتاه در مورد حجاب و قرآن و آینه کسی مدعی بشود که فیلم نهیلیستی نیست؛ زیرا نهیلیسم با «مرگ خدا» صورت پیدا می‌کند و در این فیلم ظاهراً خدا نمرده است، اما باید دو نکته را مدنظر قرار داد که نهیلیسم از نوع ایرانی آن مثل کمونیسم از نوع ایرانی، نسخه‌ی خفیف‌شده و ناخالصی است که چون در نسبت با جامعه و در تقابل با مسیحیت قرون وسطایی شکل نگرفته، بیش از آنکه تئوریک باشد، ایدئولوژیک است و ظواهری از نهیلیسم غربی را دارد و حتی بیش از آنکه نسبت درسی با نیازهای معتقدانش داشته باشد، تقلیدی و وارداتی است. از طرف دیگر نهیلیسم در عصر حاضر با نهیلیسم قرن نوزدهم تمایزاتی دارد و دیگر آن نسخه‌ی سیاه و رادیکال از نهیلیسم نیست، مکتب ناشی از رادیکالیسم متافیزیک‌زده‌ای که از «مرگ خدا» زاده شده است، بلکه نهیلیسم عصر ما ناشی از اصالت یافتن ظواهر و به اصلاح «آشکارگی» است که ادعای توصیف همه‌ی امور به صورت مجازی و ظاهری را دارد.

 اتفاقاً فیلم دربند به طور اغراق شده‌ای اصالت ظاهر را به چشم مخاطب می‌کشد؛ زیرا در فیلم هیچ چیزی منطق و پشتوانه‌ای ندارد. اگر این همه رویدادهای بدون منطق در اثر یک کارگردان سینمایی، بدنه بود، می‌شد گفت این وقایع از فیلم فارسی‌گونگی ناشی می‌شود، اما از یک طرف کارگردان در بند فیلم فارسی‌ساز نیست و از طرف دیگر فرم، کارگردانی، بازی‌ها و دیالوگ‌های فیلم حاکی از یک فیلم جدی است، پس این فاقد منطق بودن و منطق‌های ظاهرگرایانه‌ی فیلم و علت‌های پوچ وقایع برای چیست؟ برای مثال علاقه‌ای که نازنین به سحر پیدا می‌کند خیلی سطحی و ظاهری است؛ زیرا او دختری مذهبی است و به این سادگی و سرعت نبایست به دختری که از همان ابتدا کارش شب‌نشینی و لاابالی‌گری است، علاقه‌مند بشود یا علت ندادن خوابگاه به نازنین که شهرش کمتر از 10 کیلومتر فاصله تا تهران دارد و در جواب مسئول امور دانشجویی که از او می‌خواهد تا اگر امتیازی دارد، بگوید، او موفقیت علمی خواهرش را بیان می‌کند ولی رتبه‌ی کنکور ممتاز خودش را نمی‌گوید. دعوا و آشتی سحر و نازنین هیچ منطقی ندارد، مغزیِ در، سه بار عوض می‌شود که دو بار آن هیچ منطقی ندارد، نازنین که خوابگاه گرفته، مغزیِ در را عوض می‌کند در حالی که نیازی به آن خانه ندارد. سحر که می‌خواهد از کشور فرار کند، مغزیِ در را عوض می‌کند و برای اینکه نازنین بدون کلید نماند، برایش کلید می‌گذارد و موبایلش را با صدای ضبط‌شده برای او می‌گذارد. معلوم نیست سحر که قصد کلاهبرداری دارد چرا دو میلیون پولِ پیش نازنین را از صاحب‌خانه نمی‌گیرد؟ نیکی‌های فیلم هم منطقی ندارد، منطقی که نازنین را وادار می‌کند تا به سحر کمک کند، لنگ و ناقص است و از عاطفه‌ای سطحی نشئت می‌گیرد و منطقی که پسر جوان بر اساس آن به کمک نازنین آمده و سفته‌ها را پاره می‌کند، کلاً هیچ است و وجود خارجی ندارد. جالب است که نیکی‌ها و خوبی‌ها نه تنها همگی پوچ است، در نهایت به ضرر فرد نیز تمام می‌شود، نه تنها نازنین به واسطه‌ی کمک به سحر گرفتار می‌شود، بلکه پسر جوان نیز که نازنین را از شر سفته‌ها نجات داده است با این کار خودش را نابود می‌کند.

نهیلیسم، ذات مدرنیسم است و غالب سینماگران ما نیز به واسطه‌ی گرفتاری در ساحت مدرنیته «دچار» نهیلیسم هستند، فیلم‌هایی که فمینیسم، ظاهرگرایی، اشرافیت، سورئالیسم بی‌ربط به اندیشه‌ی دینی اسلامی و رمانتیسم افراطی... را ترویج می‌کنند، همگی به نوعی نمودها و جلوه‌های پوچ‌گرایی هستند، اما فیلم اخیر تأکید دارد که پوچی و بی‌معنایی حقایق و ارزش‌های اخلاقی را به نمایش بگذارد و زنگ خطری است برای نوعی از اندیشه‌ی سینمایی که در حال قوت گرفتن در سینمای کشور در پوسته‌ی سینمای اجتماعی است.

 

 

 

 

نظرات مخاطبان 0 2

  • ۱۳۹۲-۰۷-۰۹ ۰۹:۱۴منوچهر 1 3

    شما دربند رو هم که قبول ندارید. پس به نظر شما کدوم فیلم باید بره اسکار؟
                                
  • ۱۳۹۲-۰۷-۰۹ ۱۲:۱۹امیری 0 2

    آقای منوچهر عزیز ، اول اینکه نقد با قبول و عدم قبول فرق دارد دوم اینکه قبول و انکار ما تاثیری در رفتن فیلم به اسکار ندارد ، سوم اینکه اگر دربند برود چون سیاه نمایی فراوان دارد موفق خواهد بود ،چهارم اینکه گذشته یا تهیه کننده خارجی اش رفت اسکار همه چیز تمام شد رفت پی کارش 
                                

نظر شما