به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ سیدمهدی دزفولی، پژوهشگر فلسفه علم در یادداشتی با عنوان اصل تحقیق پذیری در علم [۱] به بررسی این اصل در فلسفه علم پرداخته است؛
پیش از این سلسله مقالاتی درباره «علم شناسی فلسفی» در خبرگزاری مهر به قلم نگارنده منتشر شد که علاوه بر بررسی چیستی «فلسفه علم» و بررسی برخی از شاخههای آن همانند فلسفه زبان، فلسفه ذهن و فلسفه زیست شناسی موضوعاتی مانند تبیین علمی، روش علمی، احتمال، تجربه در علوم جدید و مسائل فلسفه و تاریخ علم را هم شامل میشد. در آن مقالات تلاش شد با کمک ترجمه مقالات معتبر و شناخته شده و همچنین بسط دادن آنها، به توضیح نسبتاً قابل قبولی از این موضوعات پرداخته شود. در ادامه به بررسی اصل تحقیق پذیری در علم و مفهوم تحقیق پذیری خواهم پرداخت. در این یادداشت از ترجمه مقاله ر.و. آشبی با همین عنوان هم کمک گرفته شده است.
«اصل تحقیق پذیری» چیست؟ برجستهترین آموزه پوزیتیوست های منطقی در ابتدای قرن بیستم این بود که جملهها در صورتی معنای اخباری قابل درکی دارند که حاکی از عبارتی باشند؛ تحلیلی و تحقیق پذیر تجربی. البته کسی منکر این جملات، علاوه بر معنای اخباری، یعنی معنای صدق و کذب بردار و یا دال بر امری دانستنی، معنای امری و انفعالی هم میتوانند داشته باشند، مثل این جملات: «برای من یک لیوان بیاور» و «چه هدیه خوبی آوردهای!».
حال با کنار نهادن جملات حاکی از عبارات تحلیلی، پوزیتیویست ها بر آن بودند که اگر جملهای بخواهد معنای ادراکی، اخباری، توصیفی و یا حقیقی داشته باشد؟ (مثل این جمله که میگوید: خورشید ۹۳ میلیون مایل [۱۵۰ میلیون کیلومتر] از زمین فاصله دارد) می باید حاکی از عبارتی باشد که اثبات صدق و کذبش و یا احتمال صدق و کذبش؛ با استناد به مشاهدات حسی [اگر نه عملاً] دست کم عقلا میسر باشد.
سنت شکنی پوزیتیوست های منطقی از این ضابطه معنا نشأت میگرفت، چون اگر آن ضابطه را در میان آوریم باید کثیری از جملات فلسفه سنتی را بی معنا بدانیم (مثل این جملات: «هستی غیرمادی است»، «روایی اخلاق اعمال، وصفی غیر تجربی است»، «جمال، صورتی معنادار است»، «خداوند برای تحصیل غرضش، جهانی آفریده است».) لذا، این افراد هم مانند ویتگنشتاین در رساله منطقی – فلسفی، بر آن شدند که اغلب عبارات موجود در فلسفه سنتی نه باطل که یاوه اند و این عقیده مقبولیت یافت که اصل تحقیق پذیری، ناشدنی بودن مابعد الطبیعه را مبرهن میسازد و از این مقدمه، این نتیجه به دست آمد که تنها راه معرفت به جهان خارج، علم تجربی است و بس.
به لحاظ تاریخی، اصل تحقیق پذیری از تبار تجربه گرایی هیوم، میل و ماخ است و خویشاوندیهایی هم با مصلحت و عمل گرایی دارد، گو اینکه تفاوتهای مهمی هم با آنها دارد. مصلحت گرایی "پرس" و "جیمز" و "دوئی"، مکتبی است که میگوید، مضمون معقول هر نماد، تأثیری است که پذیرفتن آن نماد، در عمل، بر رفتار و تجارب ما می نهد، این مکتب، برخلاف اصل تحقیق پذیری، معنا را در گرو اغراض و اهداف آدمی و رفتار تأمین کننده آن اغراض می نهد. عمل گرایی بریجمن و دیگران، مکتب و نگاهی است که میگوید معنای هر اصطلاح را در جای خاصی استعمال کرد. از این رو، معنا و یا یکی از معانی طول، عبارت است از مجموعه اعمالی که به وسیله یک میله اندازه گیری انجام میشود.
گاه "موریتس شلیک" و دیگر پوزیتیویست های منطقی معنای جمله را مساوی با روش اثبات صدق آن جمله گرفته اند. لکن این افراد بر خلاف طرفداران عمل گرایی، مرادشان از روش اثبات، نه روش اثبات بالفعل، بلکه امکان منطقی اثبات بود. کتاب نظریه عمومی معرفت شلیک (برلین ۱۹۱۸) و همچنین کتاب ساختار منطقی جهان کارنپ (برلین ۱۹۲۸) از اسلاف بلافصل اصل تحقیق پذیری اند. نخستین صورت بندی آن را وایزمن در کتاب تحلیل منطقی مفاهیم احتمالی (۱۹۳۰) به دست داد و سپس شلیک، کارناپ، نویرات، رایشنباخ، همپل، ایر و دیگر پوزیتیوست های منطقی، آن را در کتب و مقالات فراوانشان آوردند.
مسائل ناشی از این اصل
چراییهایی که در اطراف آن اصل پدید آمده است چنین اند:
اول. مجرای آن اصل کدام است، قضایا، عبارات و یا جملات؟ دوم. این اصل، معیاری است برای معناداری و یا برای تعیین معنای جملات؟ سوم. وقتی عبارتی در عمل اثبات یا ابطال نشده و یا اثبات نشدنی و ابطال نشدنی است. به چه معنایی میتوان آن را اثبات پذیر یا ابطال پذیر خواند؟ چهارم. چه نوع عباراتی مستقیماً مخبر از مشاهدهای حسی اند و صدق و کذبشان را چگونه میتوان معلوم کرد؟ پنجم. خود آن اصل تحلیلی است یا تحقیق پذیر تجربی؟ و اگر نیست به چه معنا، معنادار است؟ ششم سوالی است که این اصل، پاسخ آن است، آیا خود سوالی است منطق پسند؟ (آن سوال این است: معنای یک جمله و یا معناداری آن را، به مدد کدام ضابطه عام میتوان به دست آورد؟)
مجرای آن اصل
اصل تحقیق پذیری را، در پارهای از صورت بندیهای آغازینش، به منزله ضابطهای برای تفکیک معناداری از بی معنا عنوان کرد. لکن، بنابر استعمال رایج و مقبول نزد فیلسوفان، قضیه آن است که صادق یا کاذب باشد، لذا، به طریق اولی، هیچ قضیهای نمیتواند بی معنا باشد. برای رفع این اشکال، پارهای از طرفداران بعدی آن اصل چنین گفتند که هر جمله اسنادی که از نظر دستوری درست ساخته شده باشد (خواه با معنا و خواه بی معنا)، مقید «عبارتی» است. و اصطلاح قضیه مخصوص مفاد جملات خبری معنادار است، و لذا، قضایا اخص از عبارت اند. حال، اصل تحقیق پذیری، معیاری است برای تفکیک عبارات با معنا از بی معنا. البته این تعریف خود مبتی است بر استعمال «جمله خبری معنادار» که در واقع همان جملاتی هستند که عادتاً آنها را با معنا و بی معنا میخوانند.
به دلیل این اشکال، در صورت بندیهای دیگر، آن اصل را مستقیماً بر جملات تطبیق میکنند ولی اشکالش این است که جملات را عادتاً صادق و کاذب نمیخوانند و لذا، آنها را اثبات پذیر و ابطال پذیر هم نمیتوان خواند.
برای دفع این اشکالها، میتوان جملات و عبارات و قضایا را بدین نحو از یکدیگر تمیز نهاد: هر جمله، به معنایی که ما به کار خواهیم برد، به زبانی خاص تعلق دارد و میتواند با معنا یا بی معنا باشد، لکن، صدق و کذب در آن راه ندارد و اثبات پذیر و ابطال پذیر هم نیست و میان جملات هم نسبت منطقی برقرار نمیشود. اما عبارت، همان مفاد جملهی اسنادی است (در شرایطی خاص)، و جملات گوناگون در زبانهای گوناگون میتوانند واجد مفاد یکسان باشند. عبارات صدق و کذب بر میدارند و اثبات پذیر و ابطال پذیر هم هستند و میانشان نسبتهای منطقی برقرار میشود. قضایا همه اوصاف سلبی و ایجابی عبارات را داند؛ با این تفاوت که بی معنا نمیتوانند باشند یعنی مفاد جملات بی معنا واقع نمیشوند.
برای سهولت امر، ما گاه تحقیق پذیری را به جملات و معناداری را به عبارات نسبت میدهیم. لکن، در نظر دقیق، مدعای اصل تحقیق پذیری این است که معنا خبری یا معناداری جملات در گروه اثبات پذیری (یا ابطال پذیری) عباراتی است که مفاد آن جملات اند.
ضابطه معنا یا معناداری
تعبیرات آغازین اصل تحقیق پذیری، معنا جمله را عین امکان منطقی تحقیق عبارتی میدانست که مفاد آن جمله است، و در نهایت، آن را (ظاهراً) با وقوع چند ادراک حسی مساوی میگرفت. این تعریف، در مورد «جملات تجربی» یعنی جملاتی که علاوه بر مفاد غیر توصیفی، فقط محمولات تجربی دارند (مثل «سرخ»، «گرد» و میان پرده تا حدی معقول مینماید.) محمول تجربی، بر حسب تعریف، محمولی است دال بر وصفی مشاهده پذیر یا احساس پذیر. از این رو، میل طبیعی ما میگوید معنی جمله «این چیز سرخ است»، حاصل ادراکی حسی است که مثبت آن است. یعنی، هر کس که وقت دیدن اشیا آن جمله را برای تمیز اشیای سرخ از غیر سرخ به کار میبرد، معنای آن را می فهمد، و هر کس که قادر به تمیز سرخ از غیر سرخ نیست، معنای آن جمله را نمی فهمد. ممکن است این اشکال به نظر رسد که کور مادرزادی که بتواند اشیای سرخ را به طریق دیگری غیر از دیدن، مثلاً لمس کردن، تمیز دهد، آیا معنای آن جمله را نمی فهمد؟ طرفداران آغازین اصل تحقیق پذیری جواب خواهند داد که در آن صورت، محمول سرخ برای آن کور، معنای بصری ندارد بلکه معنای لمسی دارد. به نظر آنان، درک معنای محمولات تجربی بر حسب قدرت تفکیک حواس ما تعین مییابد.
برای مثال، شاید کسی بتواند تعریفی ظاهری از “c۱>” به دست دهد و بگوید آن "نوتی" است بین نوت هایی که با C و C# نشانشان میدهند، در صورتیکه، اگر وی نتواند ربع پردهها را از هم تمیز دهد، پیداست که از فهم معنا "C۱>" به نحو عمدهای عاجز است.
لکن، میتوان در پاسخ گفت که آن پاسخ از ابهام لفظی چون "معنا"، "دال"، و "نشان دادن" تغذیه میکند. مثلاً منظور از داشتن "معنای لمسی" در صورت نشان دادن امری ملموس، فرق دارد با منظور از داشتن "معنای حقیقی خبری". به علاوه معنای جمله را با ادراکات حسی هر یک شانیت اوصافی را دارند که دیگری ندارد. مثلاً معنای جمله مانند ادراک نیست که در وقت خاصی و با شدت و درجه خاصی رخ دهد. و بالاخره، اگر معنای جمله را با ادراک حسی و شخصی افراد، یکی بگیریم، اصل تحقیق پذیری به ورطهی فردانیت (solipsism) عجیبی سقوط خواهند کرد.
برای دفع این اشکالات، پارهای از صورت بندیهای آغازین آن اصل، معنای هر عبارت را با معنای مجموعه محدودی از عبارات مخبر از مشاهدات تجربی یکی دانستند. ولی چنان چه که بعداً به تفصیل خواهیم آورد، بر این رأی هم دو اشکال مهم وارد شد:
اول. عبارات بسیاری هستند که معنایشان به هیچ وجه معادل معنای مجموعهای محدود از عبارات مخبر از مشاهدات نیست. دوم. معنای عبارتی را عین معنای عبارت دیگر دانستن، جز این نمیگوید که آن دو عبارت، هم معنا هستند. و این کجا و دادن معنا عبارت و یا تبیین آن کجا؟
به دلایل یاد شده، نمیتوان گفت که اصل تحقیق پذیری ضابطهای است برای تعیین معنای جملات، و لذا در صورت بندیهای بعدی آن را به منزله ضابطهای برای معنای حقیقی داشتن یا معنای خبری داشتن، عنوان کردند.
تحقیق پذیری شدید – وایزمان، شلیک و دیگران، در صورت بندیهای نخستینشان بر آن بودند که تجارت مثبته، به معنای یک جمله، تعین نام میبخشند. برای مثال، وایزمان در کتاب "وایزمن تحلیل منطقی مفاهیم احتمالی" میگفت که "هرکس جملهای را ادا میکند، باید بداند که آن جمله در چه شرایطی صادق یا کاذب است. اگر این را نداند، معنای جمله را هم نخواهد دانست. اگر نتوان عبارتی را به طور کامل بررسی کرد، تحقیق پذیر نیست و لذا فاقد معنا است." این شرط را، گاه شرط "تحقیق پذیری شدید" خوانده اند. مفاد این شرط، در واقع، این عبارت است که عبارت S در صورتی معنای محصل خبری دارد که با یک مجموعه محدود از عبارات پایه مخبر از مشاهده (basic observation statement) On….O۱ رابطه استلزام متقابل داشته باشند.
اشکالات عمده بر این شرط چنین اند:
اول. یک عبارت کلی، که افراد بی شماری را شامل میشود (مثل عبارات حاکی از قوانین علمی)، مطلقاً معادل مجموعه محدودی از عبارات مخبر از مشاهده نیست و لذا قابل بررسی کامل نیست. دوم. هر عبارت شخصی درباره شیء فیزیکی خاصی را میتوان مبنای پیش بینیهای نامحدودی کرد و به همین سبب قابل بررسی کامل نیست.
سوم عبارات حاکی از حوادث گذشته و آینده و یا عبارات مخبر از ادراکات حسی دیگران، قابل تحقیق تام نیستند. چهارم. حتی اگر عبارتی ثنائی (مثل: "اشیای سرخ وجود دارند" و یا " دست کم یک شیء سرخ وجود دارد") به معنای مطلوب قابل بررسی باشد، نقیضش به دلیل کلی بودن چنان نخواهد بود (یعنی این عبارت: "شی سرخی وجود ندارد" یا "همه چیز ناسرخ است").
از این رو، شرط تحقیق پذیری شدید این تالی فاسد را به دنبال خواهد داشت که نقیض عبارات ثنائی بی معنایند و این به نوبه خود موجب طرد اصل اساسی منطق [اتناع اجتماع نقیضین] خواهد شد که اگر عبارت Sصادق باشد نقیضش کاذب خواهد بود و اگر S کاذب باشد نقیضش صادق خواهد بود. پنجم. اگر S عبارتی معنادار و N عبارتی بی معنا باشد (بنابر این شرط کنونی)، در این صورت عبارت مولکولی و مرکب S یا N باید معنادار باشد.
ششم. مشاهده به طور کامل تحقیق پذیرند، چون در غیر این صورت هیچ عبارتی تحقیق پذیر کامل و یا واجد محصل خبری نخواهد بود، حتی عبارتی که منطقاً معادل با ترکیب عطفی تعداد محدودی از عبارات مخبراز مشاهده باشد.
ابطال پذیری
بعضیها به جای تحقیق پذیری کامل، ابطال پذیری کامل به منزلهی ضابطه تمیز عبارات معنادار از بی معنا پیشنهاد کرده اند. مفاد اصلی ضابطهی ابطال پذیری کامل این است که عبارتی S وقتی و فقط وقتی با معنا است که عبارت نقیض S به طور کامل تحقیق پذیر باشند. لذا، بر این ضابطه هم اشکالاتی نظیر اشکالات پیشین وارد است:
اول. عبارات ثنائی ابطال پذیر کامل نیستند. چون اگر S عبارت ثنائی باشد نقیضش عبارتی است کلی. دوم. حتی اگر عبارتی کلی ابطال پذیر کامل باشد، نقیضش به دلیل ثنائی بودن چنان نخواهد بود. از این رو، لازمه این اصل این است که نقیض یک عبارت کلی بی معنا باشد، و این، دوباره، به انکار اصل تناقض منتهی خواهد شد.
سوم. اشکال ویژه ای هم بر این اصل وارد است و آن اینکه عباراتی کلی چون «هر چه آب خالص باشد صد در صد خواهد جوشید» فقط وقتی معنادار (یعنی ابطال پذیر کامل) اند که عبارت ثنائی سالب همبسته شأن (مثل این عبارت «نمونه آب خالصی هست که در صد درجه نمی جوشد») گفتنی و به طریق اولی با معنا باشد. لکن، خود این عبارت ثنائی سالبه وقتی معنادار است (یعنی ابطال پذیر کامل است) که عبارت کلی همبسته اش گفتنی و به طریق اولی بامعنا باشد. برای خروج از این دور، چارهای نیست جز داشتن ضابطه معنادار مستقلی برای عبارات کلی یا عبارات ثنائی. چهارم. اگر عبارت S با معنا و N بی معنا باشد (بنابر شرط حاضر)، در آن صورت عبارت S و N بامعنا باشد. پنجم. این شرط هم مترتب بر این فرض است که عبارات پایه مخبر از مشاهده، تحقیق پذیر کامل اند.
تأییدپذیری
برای رفع اشکالات یاد شده، صورت بندیهای بعدی اصل تحقیق پذیری طالب آنند که عبارات معنادار چنان باشند که به مدد دستهای از عبارات مخبر از مشاهده، کم یا بیش تائید شوند نه اینکه اثبات کامل گردند.
کارناپ، در دو مقاله مهم تحت عنوان «معنا و آزمون پذیری» (۱۹۳۶-۱۹۳۷)، میان آزمودن و تائید جملات تمیز نهاد. وی گفت، جمله در صورتی «آزمودنی» است که بدانیم شیوه خاصی (مثلاً انجام تجزیهای چند) برای تائید خودش یا نقیضش در دست است. لکن، جمله وقتی «تائیدپذیر» است که نوع قرائنی که آن را تائید میکنند دانسته باشیم، ولو ندانیم که راه کسب و کشف آن قرائن چیست. کارناپ، چهار ضابطه برای معناداری مورد بررسی قرار داد: آزمون پذیری کامل، تأیید پذیری کامل، آزمون پذیری ناقص و تائید پذیری ناقص. همه این ضوابط، عبارات متافیزیکی را از معناداری میاندازند. ضابطه چهارم، گشاده دست ترین ضابطه هاست و عبارات تجربی گوناگونی را که از دست اثبات پذیری کامل و یا ابطال پذیری کامل جان سالم به در نمیبرند، وارد عرصهی عبارات معنی داری میکند. هر یک از این ضوابط کارناپ، نوعی زبان تقید آفرین تجربی مذهبانه را تعین می بخشد که به نظر وی، معادل است با نوعی «تجربی مذهبی تقید آفرین». کارناپ، در مقالات یاد شده عمدتاً به دنبال دادن شرحی فنی از شئون صوری آن زبانها بود. و از مشکلات بزرگ که با آن مواجه شد، دادن شرحی مقنع از تائید پذیری بود. شیوهی وی، در واقع، آن بود که همه عباراتی را که در زبان صوری شده تجربی مذهبانه قابل بیان باشند، معنادار شمارد و بس.
همپل، هم در مقالهی «مسائل مربوط به ضابطه تجربی مذهبانه معنا و تحولات حاصله در آن» (۱۹۵۰) به بحث از این رأی پرداخت که معناداری جمله، فقط در گرو آن است که به زبانی تجربی مذهبانه قابل ترجمه باشند. هر زبان صوری، متقوم به قواعد تشکیل و تبدیل ساخت آن وقواعد تشخیص لغات لغت نامهی پایه آن است. زبان تجربی مذهبان آن است که لغت نامه پایه آن، صرفاً و منحصراً حاوی لغات تجربی باشد. و چنان که همپل خود توضیح میدهد، لغات [دال بر مفاهیم] قابلی را میتوان به مدد «جملات تحویلی» وارد این زبان کرد، همچنان که مصنوعات تئوریک (theoretical Construct) علوم پیشرفته (مثل «میدان الکتیریکی»، «درجه حرارت مطلق» و «پتانسیل ثقلی») را میتوان از این راه وارد زبان کرد که ورود سیستمهای قیاسی تفسیر شده را به زبان مجاز بشماریم. همپل مدعی است که ضابطه وی بسیاری از اشکالات صورت بندیهای پیشین اصل تحقیق پذیری را ندارد. منطق یک زبان صوری میتواند تضمین کند که هیچ عبارت کلی یا ثنائی به دلیل صورت منطقی شأن از معناداری نیفتند، همچنان که میتواند معنادار بودن نقیض یک عبارت معنادار را تضمین کند. لغت نامه و ساخت زبانهایی صوری تجربی مذهبانه نمیگذارد که هیچ عبارت بی معنایی، معنادار شمرده شود حتی اگر مؤلفه ای از یک عبارت مولکولی تحقیق پذیر باشد. با این همه، اشکالات صوری محض را که کنار بگذاریم، همپل و کارناپ، در مقام بررسی اصل تحقیق پذیری هر دو با این مشکل روبرویند که اوصاف و مقومات کامل زبان تجربی مذهبانه را معین کنند. «اصطلاح تجربی» یا «محمول حسی» آن است که دال بر وصفی باشد، ذاتاً احساس پذیر (observable imprinciple) [مشاهده پذیر] حتی اگر هیچکس آن را احساس [مشاهده] نکرده باشد. حال اگر وصفی تاکنون به احساس در نیامده باشد، از کجا بدانیم که احساس پذیر است؟ یک جواب این است که عبارت پایه باشد، از کجا بدانیم که احساس پذیر است؟ یک جواب این است که عبارت پایه مخبر از مشاهده Pa که میگوید شیء a وصف P است، فقط وقتی معنی دار است که ادراک حسی مثبت آن حدوث پذیر باشد. لکن این حدوث پذیری نمیتواند به معنای «حدوث پذیری در عالم خارج» (factually could) باشد، چرا که میتوان درباره حوادثی که وقوعشان در عالم خارج ناممکن است، سخنان معنادار گفت. لذا، لاجرم منظور این است که آن ادراک حسی امکان منطقی داشته باشد. ولی در این صورت، تنها معنای ممکن بودن منطقی ادراکات حسی این است که عبارت Pa ممکن الصدق است. و این پیداست که عبارت Pa که موصوفی و مسمایی به اسم a و صفتی به نام P دارد، و هر عبارتی از این جنس، ممکن الصدق است. لذا، قید و توضیح بیشتری درباره محمول حسی نیاوریم، از تمیز نهادن عبارات پایه با معنای مخبر از مشاهده و عبارات بی معنای عاجز خواهیم ماند.
در مقالات بعدی به بسط بیشتر مفهوم تحقیق پذیری در علم خواهیم پرداخت و نقدهای جدیدتر به آن و همچنین تئوری رابطه صدق و معنا، معنا و ادراک را بررسی خواهیم کرد.
پی نوشت:
[۱] Verification principle هم به معنای اثبات صدق و هم به معنای آزمودن صدق یک عبارت است لذا verifiability هم به معنای تحقیق پذیری و هم به معنای اثبات پذیری است
نظر شما