به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ فهم ابیات و تبیین منظومه مولوی بدون شناخت دقیق و عمیق از سنت و مشرب عرفانی مولانا یا ممکن نیست یا ناتمام و ناقص خواهد بود. از بین آثار مولوی، مثنوی به این علت که آن را میتوان مهمترین منظومە تعلیمی عرفانی بهشمار آورد، بیش از آثار دیگر مولانا مورد توجه بوده است و آن را به زبانهای گوناگون ترجمه کرده یا در باب آن، آثار تحلیلی بسیاری نوشتهاند. توجه پژوهشگران رشته زبان و ادبیات فارسی و رشتههای دیگر دانشگاهی به مثنوی موجب شده است، بسیاری از تحقیقات در حوزە مولوی بر مثنوی تمرکز یابد و بخش مهمی از این پژوهشها در قالب کتاب منتشر شود. تاکنون چندین شرح در زبان فارسی بر مثنوی نوشته شده و البته همچنان این کار ادامه دارد و هرکسی سعی دارد با روش خود، در آسانکردن فهم این اثر ترگ برای مخاطبان گامی بردارد. اما این کار تا کجا باید ادامه پیدا کند و آی با وجود شروح حاضر، لازم است دیگرانی به این عمل بپردازند یا خیر؟
در همین راستا، درباره اهمیت نگارش شرح جدید بر مثنوی معنوی با مهدی محبتی نویسنده و پژوهشگر ادبیات فارسی و دانشیار دانشگاه زنجان گفتوگویی انجام دادهایم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
با توجه به اینکه نظرات متعددی درباره نگارش یا عدم نگارش شرح جدید بر مثنوی موجود است نظر شما در این زمینه چیست؟ آیا معتقدید نوشتن شرح جدیدی از مثنوی در این دوره لازم است یا خیر؟
در این زمینه دو نگرش میتوانیم داشته باشیم، به یک معنا اینکه خیر نیازی به نوشتن شرح جدید نیست، زیرا هر کسی بخواهد اثری را خوب و درست و عمیق بفهمد باید به خود متن اصلی مراجعه کند و هرگونه ترجمه و معنا کردن و هر شکل دیگری که از آن اثر ارائه دهیم شکست آن اثر است و ما از طریق خود شعر و روابط جمله میتوانیم به اوج آن اثر پی ببریم. اما از یک نگاه هم میشود گفت که بله نیاز به شرح جدید داریم زیرا همه نمیتوانند اصل معنی موجود در هر کتابی را بفهمند و ما با تنزل متن آن کتاب میتوانیم به کسانی که خیلی با متن همراه نیستند کمک کنیم.
آیا به نظر شما نوشتن شرحی بر مثنوی مولانا یا دیگر آثارش مثل دیوانشمس اشباع شده است؟
باید گفت بله اشباع شده است. زیرا آنقدر کلاسهای مثنوی و شرحهای مثنوی زیاد شده است، هرکسی به خودش اجازه میدهد و احساس صلاحیت میکند که شرحی بر مثنوی بنویسد. از آنجایی که ما نیز مرکزی نداریم که صلاحیت علمی این افراد آزمون و خطا شود که بفهمیم چه کسی میتواند یا چه کسی نمیتواند و این متون در واقع یک جورایی بیسرپرست هستند، هرکسی چیزی میگوید. ولی از آنجایی که طیف مخاطبان هم متنوع هستند و کسانی هستند که جز با شرح فروزانفر و شرح حاج ملا هادی سبزواری و یا خوارزمی پایینتر نمیآیند و به کمتر از این شرحها راضی نمیشوند و کسانی هم هستند که از شرحهایی که در حال حاضر هم در بازار وجود دارند و برای متوسطین تنظیم شده است استقبال میکنند. نگارش این شروح متوسط زیاد هم شده است و بسیاری از افراد به آنها مراجعه میکنند اما هنوز جای کار زیادی دارد و به نظر من هنوز شرح جدیای که تمام مثنوی را کار کرده باشد پیدا نشده است.
با این اوصاف هدف از نگارش آثار جدید در این حوزه چه میتواند باشد و اهمیت نگارش آثار جدید چیست؟
خب ما جزو معدود کشورهایی هستیم که تاریخ فرهنگمان خیلی قویتر از فرهنگ روزگارمان است و هدف این است که نسل جدید، افراد جدید، به ویژه جوانانها با اندیشهها و افکار و ذوق زیباییشناسی و زبانورزی و تخیل عمیق بزرگان گذشته آشنا شوند و زندگیشان را از لطایفی که در این آثار وجود دارد پر کنند و زمانه را دست خالی به آخر نیاورند.
به نظر شما چه تفاوتی در کتب مثنویپژوهان اخیر و شارحان مثنوی در گذشته وجود دارد؟
یک تفاوت بین آثار گذشته و امروز این است که در گذشته کسی جرات نمیکرد به سراغ مثنوی برود مگر اینکه صلاحیت و لیاقتش را استاد یا مجتهدی تایید کرده باشد یا در عرف خودش را نشان داده باشد. الان با توجه به فرهنگسراها و خانههای فرهنگ و خصوصیخانهها و کلاسهای عام، کسانی هستند که از روی مثنوی نمیتوانند بخوانند، ولی شارح مثنوی یا گوینده مثنوی شدهاند. البته نباید مردم را از هیچ اثری محروم کرد و هر کسی به اندازه وسعش از این خوان گسترده الهی بهره میبرد، ولی یک تفاوت عمده بین آثار قدیم و جدید این است که در گذشته چون فرهنگ در این حد گسترش پیدا نکرده بود، شارحان خاص بودند و خوانندههای مثنوی هم خاص بودند. ولی اکنون هم شارحان عام شدهاند و هم خوانندگان عام شدهاند. اکنون به عنوان بهترین اثر در این حیطه شرح مثنوی، میتوان از الیف شافاک یا سعیده قدس نام برد که از نظر یک محقق و کسی که با منابع تراز اول آشناست اینها یک مشت نوشتههای عوامفریبانه است و متوسطان آن را دنبال کردهاند.
اما بحش روایی ملت عشق کار خوبی است و میتوان داستانسرایی اش را تشویق کرد، اما برای کسی که با مقالات شمس و با مثنوی آشناست جای تامل و تمسخر است که آثاری مثل «کیمیا خاتون» سعیده قدس تبدیل به اثر برتر مولانا پژوهی در فرهنگ ما میشود. شرح مثنوی نیز به همین ترتیب است. شرحهایی که اکنون در بازار موجود است بهجز چندتایی که بین اهالی تحقیق مد نظر است، بیشتر برای طبقه متوسط ادبیات و حتی پایینتر از متوسط اشباع کننده است.
در کل مثنوی و مولانا اگر جزو خورشیدهای فرهنگ ما نباشند، ستارهای درخشان در شب تار فرهنگ ما بوده و هستند. ما نباید با نفی آثار ضعیف و انکارشان، خوانندگان و علاقهمندان را به کلی از فرهنگ کلاسیک خودمان محروم بکنیم. یادمان باشد اگر کودکی را از شعر مولانا محروم کردیم قطعاً و حتماً به سراغ آنچه که ما میخواهیم نمیآید و ممکن است کل اثر را نفی کند. اگر نمیخواهیم بهسراغ عرفان و عارفان دورتر برود همین واسطه که مولانا و مثنوی اوست را نگه داریم که خیلی به سنت و دین و فرهنگ ما نزدیکتر است تا فرهنگهایی که در غرب دور و شرق دور ارائه میدهند.
ما نمیتوانیم کودکانمان را از خواندن آن آثار محروم کنیم و از آنها بخواهیم فقط آثاری که خودمان در اختیارشان قرار میدهیم مطالعه کنند. به هر حال مثنوی و مولانا خیلی نزدیکتر از دون خوان، کریشتو مورتی یا اوشو به ما است.
نظر شما