شناسهٔ خبر: 65334 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

جهاد اکبر زبان فارسی

سید محمدعلی جمال‌زاده (۱۳۷۰-۱۲۷۶)، امروز بیش از هرچیز با مجموعه داستان «یکی بود و یکی نبود» به یاد آورده می‌شود. اما او که عمری طولانی داشت و سال‌های زیادی از زندگی‌اش را در اروپا سپری کرد، فعالیت‌های متعددی داشت که کم‌وبیش مغفول مانده است.

«یکی بود و یکی نبود» جمالزاده، سرآغاز داستان‌نویسی

فرهنگ امروز: سید محمدعلی جمال‌زاده (۱۳۷۰-۱۲۷۶)، امروز بیش از هرچیز با مجموعه داستان «یکی بود و یکی نبود» به یاد آورده می‌شود. اما او که عمری طولانی داشت و سال‌های زیادی از زندگی‌اش را در اروپا سپری کرد، فعالیت‌های متعددی داشت که کم‌وبیش مغفول مانده است. او فرزند سیدجمال‌الدین واعظ‌ اصفهانی، از مبارزان و رهبران انقلاب مشروطه بود که اندکی پیش از قتل پدرش در سال ۱۲۸۶ در زندان بروجرد به دست عمال محمدعلی شاه، برای تحصیلات به لبنان فرستاده شد و اندکی بعد، به اروپا رفت. در شهر دیژون فرانسه در رشته حقوق تحصیل کرد و با شروع فعالیت‌های کمیته ملیون ایرانی در برلین، کمی پس از جنگ جهانی اول به برلین رفت. یک‌وجه زندگی جمال‌زاده با نهضت مشروطه پیوند خورده و وجه دیگر فعالیت او آثارش به عنوان داستان‌نویس است که شاخص‌ترین آنها همان اولین اثرش یعنی «یکی بود و یکی نبود» است که از آن به عنوان سرآغاز داستان‌نویسی مدرن در ایران یاد می‌شود. اثری که در آغاز قرن منتشر شد و تاثیری مهم برجای گذاشت.

محمدعلی جمال‌زاده بیشتر عمرش را در اروپا سپری کرد اما به قول حسن میرعابدینی، «روحش در اصفهان عصر مشروطه سیر می‌کرد.» او خود یک‌بار نوشته بود:

«...همه می‌دانند که من زاده خاک پاک و بچه (بکسر باء) صحیح‌النسب اصفهانم، هرچند پدرم در همدان به دنیا آمده و در بزرگی به اصفهان آمده است در همه‌جا به اصفهانی شهرت دارد و اصفهاندوست بود اما مادرم پشت‌اندرپشت اصفهانی و از دودمان خوراسگانی است که در دوره زندیه حکومت اصفهان داشت.»

جمال‌زاده در ابتدای نوجوانی ایران را ترک کرد و تا پایان عمرش دیگر ساکن ایران نبود اگرچه پیش از رسیدن به کهن‌سالی بارها به ایران آمده بود.

مجموعه «یکی بود و یکی نبود» در برلین چاپ شد که در سال‌های پس از جنگ جهانی، از کانون‌های عمده تجددطلبی فرهنگ و ادبیات ایران بود. اهمیت داستان‌های این مجموعه، در این است که جمال‌زاده با وارد کردن زبان مردم به داستان‌ها زبان عهد مشروطه را تغییر داد.

حاتم قادری در مقاله‌ای می‌گوید که اهمیت جمال‌زاده در تاریخ معاصر ایران برخاسته از دو وضعیت است: وضعیت نخست، زندگی جمال‌زاده در متن انقلاب مشروطه و چند سال پس از آن، و داشتن پدری سرشناس چون سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی، و وضعیت دوم، نویسندگی جمال‌زاده.

جمال‌زاده اغلب با داستان‌های مجموعه «یکی بود و یکی نبود» شناخته می‌شود اما آن‌طور که قادری می‌گوید، نویسندگی جمال‌زاده را می‌توان به دو دوره تقسیم می‌کند. دوره اول که شامل برخی مقالات سیاسی جمال‌زاده در پژوهش‌های تاریخی-سیاسی است و دوره دوم که دوره داستان‌نویسی است که اندکی پیش از نوشتن «فارسی شکر است» در روزنامه «کاوه» آغاز می‌شود. جمال‌زاده تا پایان عمر در همین مسیر دوم قرار داشت. او خود در شرح‌حالی که نوشته است می‌گوید تشویق‌های میرزامحمدخان قزوینی در ادامه این مسیر بسیار تاثیرگذار بوده است:

«به خوبی احساس می‌کنم که در کارهای ادبی امروز هم محرک واقعی من همان تشویق‌ها و تحریض‌های آن بزرگوار است.»

درواقع قزوینی در نامه‌ای به تاریخ بیست‌وهشتم دسامبر ۱۹۲۲، جمال‌زاده را تشویق کرده است که به خدمت زبان فارسی همچون گونه‌ای «جهاد اکبر» اهتمام ورزد. مجموعه «یکی بود و یکی نبود» شامل همین داستان «فارسی شکر است» به همراه تعدادی دیگری از داستان‌های جمال‌زاده است. مجموعه‌ای که یحیی آرین‌پور درباره‌اش نوشته بود که:

«حادثه جدیدی در ادبیات ایران رد شرف تکوین است.»

اما در کار جمالزاده وقفه‌ای وجود دارد که قادری درباره آن نوشته: «...تقریبا به مدت پانزده-شانزده سال فعالیت چشمگیری در عرصه داستان‌نویسی از خود نشان نداد. این ایام که مصادف با اوج‌گیری رضاخان در سال‌های ۱۵-1316 ه.ش است، شاید زمان لازم برای استحاله کامل رسالت سیاسی-انقلابی به رسالت ناسیونالیسم فرهنگی متکی بر داستان (حکایت) باشد. باید موجی فروکش می‌کرد تا موج دیگری سربردارد. وضعیت ایران در زمان حکومت رضاخان در این انتقال امواج موثر بود.»

در بررسی کارنامه ادبی جمال‌زاده، هرچقدر به «یکی بود و یکی نبود» توجه شده به آثار بعدی او کمتر پرداخته شده است. واقعیت این است که اگر جمال‌زاده در کارنامه‌اش تنها همین مجموعه داستان را هم نوشته بود کافی بود تا در تاریخ ادبیات ایران جاودانه شود اما او آثار دیگری هم دارد که یا کمتر دیده شده‌اند یا همگی در زیر سایه «یکی بود و یکی نبود» مانده‌اند.

محمدعلی همایون‌کاتوزیان در مقاله‌ای درباره اهمیت «یکی بود و یکی نبود» نوشته: «جمالزاده با یکی بود و یکی نبود معروف شد. مهم‌ترین دلیل توفیق تاریخی یکی بود و یکی نبود این بود که همه ناخودآگاه منتظرش بودند. یعنی همه (بدون این‌که خود بدانند یا به یکدیگر بگویند) منتظر گردی بودند که گرز داستان‌نویسی جدید را -که پیش از این شروع شده ولی هنوز جا نیافتاده بود- محکم بر زمین بکوبد. توفیق فوری و بزرگ یکی بود و یکی نبود هم دلایل ادبی و هم اجتماعی داشت.»

کاتوزیان در جایی دیگر به این موضوع توجه کرده که چرا دیگر آثار جمال‌زاده مورد توجه نبوده‌اند. او می‌نویسد: «در ایران رسم نیست که زندگی‌نامه نویسندگان و شاعران و روشنفکران و سیاستمداران و دیگر مردان و زنان نامی را- گاهی چندبار- در زمان و حیات خود ایشان بنویسند... اما ما معمولا درباره کار این نویسنده و آن نامدار کم چیز نمی‌نویسیم. و درباره جمالزاده هم نوشته‌ایم -اما بسیار کم. یعنی- جز بدوبیراهی که گاه‌گاه از سر بدذاتی یا بر اثر آرمان‌گرایی این و آن نصیب او شده- روی‌هم‌رفته خلاصه آنچه درباره جمالزاده در تواریخ معاصر مسطور است این است که او پیشتاز قصه‌نویسی معاصر است، و مجموعه داستان‌های کوچک یکی بود و یکی نبود در نوع خودش شاهکاری بود؛ ولی آنچه او پس از این نوشت ارزش چندانی نداشت، و جمال‌زاده -به یک معنا- در اوان شیرخوارگی ادبی خود به جوار حق پیوست- و شاید حتی پیش از آن دوران سقط جنین شد.»

او می‌گوید که چگونه می‌شود نخستین اثر یک نویسنده شاهکاری از آب دربیاید و پس از آن دیگر نتواند اثری در خور توجه بیافریند. کاتوزیان می‌گوید یکی از دلایلش این است که آثار بعدی جمال‌زاده غالبا خوانده نشدند. او دو دلیل عمده برای این شکل از قضاوت درباره آثار جمال‌زاده برمی‌شمرد: «یکی این‌که ارزش‌گذاران و معیاردهندگانی که از شهریور بیست به این‌سو سازنده و خراب‌کننده نویسندگان و شاعران و آثارشان بوده‌اند دیگر -برخلاف دوره پیشین- شخص او را از آن خود نمی‌دانستند، و حتی تا اندازه زیادی جز هیئت حاکمه ادبی می‌پنداشتند. دیگر این‌که (بر همان قیاس) قصه‌هایش آن جاذبه قدیم را نداشت؛ چون نه فقط از نظر شکل و تکنیک و زبان بلکه -به‌ویژه- از نظر حرف و محتوا در همان حدود یکی بود و یکی نبود باقی ماند و در آن رشحاتی از ناسیونالیسم رمانتیک یا چپ‌گرایی رمانتیک دیده نمی‌شد.»

کاتوزیان در واقع این مسئله را ناشی از بیرون بودن جمالزاده از ایدئولوژی‌های دوران می‌داند. یعنی با این‌که آثار بعدی جمالزاده اگرچه خالی از نقد اجتماعی نیست اما چون شکل و محتوای نوشته‌هایش بیرون از دو ایدئولوژی غالب آن زمان بود به او بی‌توجهی شد.

منابع:

- حاتم قادری، «جمالزاده؛ خاطره، حکایت در پردیس ژنو»، نامه پژوهش پاییز و زمستان ۱۳۷۹، شماره ۱۸ و ۱۹.

- حسن میرعابدینی، «هشتاد سال داستان‌کوتاه در ایران»، جلد اول، کتاب خورشید، چاپ ششم ۱۳۹۳.

- محمدعلی همایون کاتوزیان، «به یاد سیدمحمدعلی جمالزاده»، بخارا، مرداد ۱۳۷۷، شماره ۱.

- یحیی آرین‌پور، از نیما تا روزگار ما، نشر زوار، ۱۳۷۴.

منبع: انجمن مرغ مقلد

نظر شما