فرهنگ امروز: بدیعالزمان فروزانفر در ۱۴ شهریورماه ۱۲۷۶ در بشرویه از روستاهای خراسان متولد شد. خاندان او همه اهل فضل و از عالمان دین بودند. مقدمات علوم قدیم را در روستای بشوریه آموخت و سپس برای فراگرفتن ادب عرب و دیگر رشتههای علوم اسلامی به مشهد رهسپار شد. در محرم ۱۳۳۸ به مشهد رسید و پس از چندی به حوزۀ درس ادیب نیشابوری راه یافت و علوم ادبی و منطق را از محضر او آموخت و در فاصلۀ کوتاهی در شمار شاگردان برجستۀ حوزۀ درس ادیب درآمد.
در همین ایام ذوق ادبی و قریحۀ خاص او، بر اثر امکاناتی که در حوزۀ درس ادیب وجود داشت، شکفته شد و در هر دو زبان پارسی و عربی به سرودن شعر پرداخت. تسلط او در این سالهای آغاز جوانی، بر ادب این دو زبان، مورد اعجاب مردمان آگاه و صاحبدلان بود و محیط محدود آن روزگار مشهد، نمیتوانست وجود این استعداد و هوشیاری را تحمل کند. از این روی، هم برای یافتن محیط مناسبتر و هم برای کسب دانش بیشتر، در ۱۳۴۲ به تهران آمد. در خراسان، جز از حوزۀ درس ادیب از استادان دیگری همچون شیخ مرتضی آشتیانی و شیخ مهدی خالصی نیز فقه و اصول آموخت و در تهران از محضر استادانی همچون میرزا طاهر تنکابنی (در حکمت) و آقا حسین نجمآبادی (در فقه و اصول) بهرهمند شد و در زمینههای مختلف از محضر ادیب پیشاوری بهرهها برد.
فروزانفر به علت هوش سرشار و حافظۀ خارقالعادهای که داشت، از حداقل امکانات موجود، نهایت استفاده را کرد و در تهران هر کجا اهل فضلی و ادبدانی میشناخت از قبیل شمس العلماء گرگانی و میرزالطفعلی صدرالافاضل و وحید دستگردی و شاهزاده افسر و ذکاءالملک فروغی و علاۀ قزوینی (پس از بازگشت آن مرحوم از اروپا) با یکیک ایشان دوستی و آشنائی برقرار کرد. در ۱۳۰۵ از او خواستند تا تدریس فقه و زبان عربی را در دارالفنون قبول کند. در ۱۳۰۶ در مدرسۀ حقوق استاد منطق شد و در ۱۳۰۸ تدریس زبان فارسی در دارالمعلمین بدو واگذار گردید و در ۱۳۱۰ به استادی تفسیر قرآن و ادبیات عرب در مدرسۀ سپهیالار برگزیده شد. پس از تأسیس دانشگاه تهران استاد و معاون دانشکده و استاد دانشکدۀ ادبیات شد و تدریس تاریخ ادبیات فارسی در دانشکدۀ ادبیات و تصوف اسلامی در دانشکدۀ به او واگذار شد.
از ۱۳۲۳ به بعد تا هنگامی که بازنشسته شد، ریاست دانشکده را بر عهده داشت. پس از بازنشسته شدن نیز تدریس دورۀ دکترای ادبیات فارسی را تا یک هفته قبل از وفات خود (۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۹) ادامه داد.
بدیعالزمان فروزانفر میگفت: «نباید گمان برود که زبان فارسی ذخیرۀ کافی ندارد. حق این است که ما زبان فارسی را خوب نمیدانیم و در آن تحقیق نکردهایم. زبان فارسی یکی از ثروتمندترین السنۀ ادبی دنیاست. پس، هرگاه طریق صاف و درستی مبتنی بر روشهای جدید محققانه در میان محصلان پرشوروشوق ما رایج شود، امید است که ادبیات فارسی مقام دیرین را دوباره به دست آورد... روزی بشر از این خواب گران بر خواهد خاست و روی به ادبیات خواهد آورد... روزی که بشر از تجاوز به حقوق هم آسوده شود، قیمت حافظ و سعدی و مولوی و شعرای دیگر فارسیزبان بر مردم روشن خواهد شد.»
آنچه در ادامه میخوانیم، چند برابر فارسی برای برخی واژههای عربی است که او در کتاب «فرهنگ تازی به پارسی» آورده است:
«تجهیز: ساخته شدن، کار ساختن، ساختن، ساز کردن؛ تجهیزات: سازها، بسیجها
تجویز: روا داشتن، روا شمردن، روا کردن؛ تجویز میفرمایید: روا میدارید، تجویز نکرد: روا نداشت
تحریف: گردانیدن، کژ کردن؛ کلمات علما را تحریف میکند: سخن دانایان را میگردانَد
احاطه (۱): گرد گرفتن، گرد برآمدن؛ لشکر او را احاطه کردند: ... گرد گرفتند یا گرد او برآمدند یا فراگرفتند
احاطه (۲): نیک دانستن؛ او به رموز این فن احاطه دارد: او رازهای این فن را نیک میداند
احساس (۱): دریافتن، یافتن؛ احساس کرد که...: دریافت که... .
احساس (۲): یافت، دریافت؛ احساس و اراده: یافت و خواست [اسم]
اصالت: پدرداری، بانژاد بودن، گهر داشتن، والاتباری، بابنیاد بودن»
منابع:
مظاهر مصفا، یادبود بدیعالزمان فروزانفر، ارمغان، دورۀ سیونهم، خرداد ۱۳۴۹، شماره ۳.
بدیعالزمان فروزانفر، فرهنگ تازی به پارسی، بخش نخست: الف تار، تهران: وزارت فرهنگ، دبیرخانه فرهنگستان ایران، ۱۳۱۹.
نظر شما