شناسهٔ خبر: 11278 - سرویس سیاست‌گذاری علم‌وفرهنگ
نسخه قابل چاپ

سعید ناجی در گفت‌وگو با فرهنگ امروز؛

فلسفه‌ورزی کودکان

سعید ناجی آموزش و پرورش باید همگام با گذشت زمان پیش برود و نیازهای کودکان را متناسب با زمان تأمین کند. در گذشته احتیاج به خواندن و حفظ کردن وجود داشته و بچه‌ها حفظ می‌کردند؛ اما الآن این شیوه فایده ندارد و آموزش و پرورش با شیوه‌ی فعلی خود عمر بچه‌ها را هدر می‌دهد.

 

فرهنگ امروز/ سارا فرجی: هر موقع و هر جایی صحبت از فلسفه در میان می‌آید ناخودآگاه ذهنمان به سمت آدم‌بزرگ‌ها می‌رود، تقصیری هم نداریم، هرچه شنیدیم و خواندیم مربوط به افراد اندیشمند و سن‌وسال‌داری بوده‌اند که آن‌ها را فیلسوف نامیده‌ایم؛ اما چند سالی است که این موضوع کمی فرق کرده و دیگر فقط آدم‌بزرگ‌ها نیستند که می‌توانند فلسفه‌ورزی کنند، بلکه کودکان هم می‌توانند در نوع خود به نوعی فیلسوف باشند، البته با تعریفی کمی متفاوت‌تر از فیلسوف به معنای اصلی. پیشینه‌ی این شاخه از فلسفه به دورانی برمی‌گردد که پرفسور متیو لیپمن آمریکایی، این رشته را در سال 1962 پایه‌گذاری کرد. وی در این باره می‌گوید:

«در اواخر سال‌های 1960 میلادی، در دانشگاه کلمبیا واقع در نیویورک به رتبه‌ی استادتمامی فلسفه رسیدم. فکر می‌کردم دانشجویانم فاقد قدرت استدلال، قدرت تمییز و داوری هستند؛ اما برای تقویت بیشتر قدرت تفکر آن‌ها، دیگر بسیار دیر شده بود. به این فکر افتادم که این کار می‌بایست در دوران کودکی انجام می‌گرفت (و در آن زمان تقریباً تنها من بر این اعتقاد بودم). باید وقتی کودکان در سن 11 یا 12 سالگی بودند دوره‌های درسی در زمینه‌ی تفکر انتقادی می‌گذراندند؛ اما برای تهیه‌ی موضوعی قابل فهم و مخاطب‌پسند، متن‌های درسی باید به‌صورت داستان نوشته می‌شد.»

لیپمن اندیشه‌های ذهنی‌اش را با نگارش کتاب کشف هری استوتلمیر آشکار ساخت و گام نخست را در عملی کردن هدفش برداشت، سپس در سال 1970 کتابش را به‌صورت عملی در کلمبیا آزمایش کرد و نتیجه‌ی رضایت‌بخشی نیز از آن گرفت. اندکی بعد، لیپمن با کمک آنه مارگارت شارپ یک کتاب راهنما برای معلمان نوشت که شامل صدها تمرین فلسفی بود. پس از آن، به‌طور رسمی پژوهشگاه توسعه و پیشبرد فلسفه برای کودکان را در دانشگاه دولتی مونتکلیر تأسیس کرد. دیری نپایید که این طرح با روش‌های مشابهی در دیگر کشورها نیز رواج یافت، به‌گونه‌ای که در حال حاضر بیش از 120 کشور در این زمینه فعالیت دارند.

طرح «فلسفه برای کودکان» لیپمن در سال ۲۰۰۱ جایزه‌ی انجمن فلسفی آمریکا را به خود اختصاص داد؛ اما هدف از فلسفه براي كودكان آموزش فلسفه‌ی رسمي يا ساده كردن آن براي كودكان نيست. مفهوم فلسفه براي كودكان كه امروزه در چند كشور آمريكايي و اروپايي پاگرفته، به شدت در حال توسعه و گسترش در ساير كشورهاي جهان است، در واقع پارادايم نويني را در آموزش به كودكان تعقيب می‌کند.

 اين مفهوم، انقلابي را در آموزش و انديشه‌ورزي كودكان طراحي می‌کند، انقلابي كه بتواند از كودكان امروزي، انديشه‌ورزاني براي فردا بسازد. در آموزش و پرورش سنتي كه تاكنون هم كم‌وبيش ادامه دارد، آموزش به كودكان از بيرون و استبدادمآبانه است. انقلابي كه ليپمن بنیان‌گذار فلسفه براي كودكان در پي آن است، اين آموزش را دروني و خودجوش می‌کند، به‌عبارت‌ديگر، در چنين پارادايمي آموزش مفاهيم عقلي از تجربيات و مشاهدات خود كودكان سرچشمه می‌گیرد. اين آموزش كودكان را وادار به انديشيدن می‌کند تا با اين انديشيدن يا فلسفيدن، خود كودكان مفاهيم منطقي و فلسفي را به ياري تجارب و مشاهداتي كه از زندگي داشته‌اند، كشف کنند. در اين پارادايم كودكان ديگر چون گذشته به سوي پاسخ‌های از پيش آماده‌شده، نمی‌روند، بلكه برعكس خود آن‌ها به شكل كاملاً مبتكرانه و خودجوش، پرسش‌هایی عقلايي را مطرح می‌کنند و پاسخ‌های يكديگر به اين پرسش‌ها را به چالش می‌کشند. چنين آموزشي كه در حقيقت يك آموزش منتقدانه و پرسشگر است، درست در نقطه‌ی مقابل آموزش سنتي و پاسخ‌گرا يعني همان روش مستبدانه‌اي كه ريشه‌ی ابتكار و انتقاد را در كودكان می‌خشکاند، قرار می‌گیرد.

اما فلسفه برای کودکان چند سالی است که به ایران هم رسیده و اندیشمندان و متفکران مختلفی به‌طور تخصصی در این حوزه فعالیت می‌کنند. برخی ابوریحان بیرونی، دانشمند مشهور ایرانی را اولین کسی می‌دانند که در زمان خود با نگارش کتاب التفهیم (درباره‌ی آموزش مقدمات ریاضی و نجوم به کودکان) و تقدیم آن به کودکی خیالی به نام ریحانه، گام اول را در این عرصه برداشته است، دلیلش هم این است که شیوه‌ی نگارش التفهیم بدین‌گونه است که نخست ریحانه (کودک خیالی) پرسش‌های خود را مطرح می‌سازد و پس از آن، ابوریحان به پاسخ‌ آن‌ها می‌پردازد. متأسفانه بعد از ابوریحان کسی راه او را پی‌نگرفت و بدین ترتیب این شیوه‌ی بدیع آموزشی او به فراموشی سپرده شد.

برنامه‌ی آموزش فلسفه به کودکان به‌صورت یک طرح هدفمند، نخستین بار در سال 1373 توسط بنیاد حکمت ملاصدرا در کشور ما شناخته شد و در همان تاریخ، گروه فلسفه و کودک این بنیاد پایه‌گذاری شد، البته پس از آن پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی هم به‌طور تخصصی وارد پژوهش در این حوزه شد و با تشکیل یک کارگروه منسجم فعالیت‌های جدی در این رشته از فلسفه آغاز شد. سعید ناجی از اعضای گروه فلسفه برای کودکان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که در طول این سال‌ها تحقیقات و پژوهش خود را بر روی این موضوع متمرکز کرده و مقالات و کتاب‌های زیادی در این زمینه نگاشته است. «لیلا، کودک فیلسوف» و «کندوکاو فلسفی برای کودکان و نوجوانان» از جمله مهم‌ترین کتاب‌های منتشرشده‌ی اوست. او همچنین در سوابق کاری خود تجربه‌ی مصاحبه‌ی مستقیم با متیو لیپمن بنیان‌گذار این رشته در آمریکا را هم داشته است. به سراغ او رفتیم تا درباره‌ی فلسفه برای کودکان بیشتر بدانیم:

 

وقتی از فلسفه‌ی کودک سخن می‌گوییم، منظور ما به‌طور دقیق از دو مفهوم فلسفه و کودک چیست؟ آیا منظور از کودک آن تعبیر رایج است و منظور از فلسفه آن نگاه انتزاعی محض؟

زمانی که از فلسفه و کودک در کنار یکدیگر صحبت می‌کنیم معانی این دو واژه تخصصی‌تر می‌شود و دیگر این کلمات به معنای رایج آن‌ها نیستند؛ به‌عنوان مثال فلسفه به معنای فلسفه‌ورزی می‌شود و فلسفه‌ورزی به معنای فرایند یک تفکر فلسفه‌ای است، فرایندی که درباره‌ی مباحث منطقی فکر می‌کند و از مجهولات به سمت معلومات و از مسئله به سمت حل مسئله می‌رود. معنی کودک هم از تعریفی که یونسکو برای کودک کرده و آن را افراد زیر 18 سال دانسته تغییر می‌کند. در این تعریف کودک به‌عنوان یک بزرگ‌سال ناقص تصور نمی‌شود و برای کودکان امکان تفکرسنجی فراهم می‌شود و اینکه درباره‌ی فکرهای قبلی‌شان فکر و آن‌ها را اصلاح کنند.

 

چرا در آموزش فلسفه برای کودک تا این حد بر داستان تأکید می‌شود؟

اول اینکه تفکر واقعی همیشه با داستان عجین بوده و فکر اساساً با داستان همراه است و گفتن کلمات در قالب جملات انتزاعی و پیچیده سخت است، دوم اینکه داستان راهی برای جذاب کردن متون است و از آنجایی که بچه‌ها از متون درسی بدشان می‌آید و در عوض از داستان خوششان می‌آید، روایت موضوعات از طریق داستان برایشان جذاب‌تر است، در نهایت اینکه کودکان با داستان همزادپنداری می‌کنند و بین داستان و مسائل شخصی خودشان ارتباط برقرار می‌کنند و در واقع داستان به کودکان کمک می‌کند که مشکل فلسفی زندگی شخصی‌شان را پیدا و حل کنند.

 

گسترش فلسفه‌ی کودک نیازمند چه بسترهایی است؟ به‌عنوان مثال در رویکرد آموزش و پرورش ما یک نگاه «حفظ کردنی» مسلط است، با توجه به این نگاه تا چه اندازه می‌توان بر موفقیت فلسفه‌ی کودک خوش‌بین بود؟

لزوم موفقیت آموزش و پرورش در حوزه‌ی فلسفه برای کودک تغییر رویکرد آن است و آموزش و پرورش اگر بخواهد ساختار خود را نگه دارد باید به همراه مقتضیات زمان حرکت کند؛ زیرا در حال حاضر کتاب، دانش و اطلاعات در حال افزایش است، ولی متأسفانه قدرت پردازش و تحلیل برای کودکان وجود ندارد. آموزش و پرورش باید همگام با گذشت زمان پیش برود و نیازهای کودکان را متناسب با زمان تأمین کند. در گذشته احتیاج به خواندن و حفظ کردن وجود داشته و خب بچه‌ها حفظ می‌کردند؛ اما الآن این شیوه فایده ندارد و آموزش و پرورش با شیوه‌ی فعلی خود سن بچه‌ها را هدر می‌دهد؛‌ اما وظیفه‌ی محققان و کارشناسان این حوزه این است که حقیقت علوم خوب را از میان داده‌ها و اطلاعاتی که وجود دارد و یا از داده‌های نامناسب بیرون بکشند که همه‌ی این اقدامات احتیاج به کار فراوان و زمان دارد. اگر این اتفاقات محقق نشود هیچ‌چیز تغییر نمی‌کند.

 

پیشنهاد و راهکار شما برای آغاز این تغییر و تحولات چیست؟

  در ابتدا باید تألیفات جدید شوند، معلمان آموزش دوباره ببینند، ‌نویسندگان جدید تربیت کنیم، نه اینکه وظیفه‌ی تألیف را دوباره به همان‌ها بدهیم و در واقع باید یک برنامه‌نویسی جدید در این باره انجام شود.

 

آیا در فلسفه برای کودک نیز رویکرد تخصصی وجود دارد؟ مثلاً فلسفه‌ی سیاسی برای کودک و یا فلسفه‌ی تاریخ برای کودک!؟

خیر، دسته‌بندی به آن معنای خاص وجود ندارد، چون در داستان‌های فلسفی که برای کودکان در نظر گرفته می‌شود همه‌ی موضوعات مطرح است و بر اساس پژوهش‌هایی که در این زمینه انجام شده،‌ نتیجه‌ها نشان داده است که کودکان در همه‌ی زمینه‌های فلسفی سؤال دارند و موضوعات فکری آن‌ها از هم تفکیک‌شده نیست و فقط عکس‌العمل آن‌ها نسبت به موضوعات و داستان‌هاست که رشته‌های مرتبط با فلسفه‌ی کودکان را تعیین می‌کند.

 

شما تاکنون تلاش‌های بسیاری در زمینه‌ی فلسفه‌ی کودک داشته‌اید، آیا ساختار دولتی و اداری در این زمینه به‌عنوان مانع روبه‌روی شما ایستاده و یا به‌عنوان یک نیروی تسهیل‌بخش عمل کرده است؟

چون ساختارهای فعلی همگی برای گذشته با شیوه‌های قدیمی هستند و به آن شیوه عادت کرده‌اند، معمولاً با مانع مواجه می‌شویم و مسئولان در برابر شیوه‌های جدید برای فلسفه‌ی کودک مقاومت می‌کنند، علت مقاومتشان هم در برابر شیوه‌ی جدید آموزش این است که اطلاعات کافی درباره‌ی موضوع ندارند و اغلب کارهایی که در این حوزه انجام شده است صرفاً از روی علاقه بوده ولی متأسفانه کارشناسانه نبوده و بد انجام دادن یک کار از مخالفت کردن با انجام آن کار بدتر است. تقاضای من این است که کسانی که می‌خواهند وارد این حوزه شوند حتماً آموزش ببینند، مطالعه کنند و برای به نتیجه رسیدن کار عجله نکنند، بلکه با آزمون و خطا پیش بروند.

 

منظورتان از پرهیز از عجله کردن و آزمون و خطا چیست؟

یعنی اینکه تألیف یک‌شبه‌ی یک کتاب، اصل موضوع را خراب می‌کند؛ به‌عنوان نمونه در جلسه‌ی نقد کتاب «تفکر و پژوهش»، گردآورندگان کتاب اعتراف کردند که کتاب را 3 ماهه نوشتند و این ایده بدون پایلوت انجام شده است و اقدامات این‌چنینی فقط موضوع را خراب می‌کند. امیدواریم در دولت جدید به تحقیق و پژوهش تأکید بیشتری شود و دیگر شاهد اقدامات شتاب‌زده‌ی این‌چنینی نباشیم.

 

وقتی در مورد فلسفه برای کودک جست‌وجو می‌کنیم، به نظر می‌رسد بیشتر، کتاب‌هایی پیدا می‌شود که برای بزرگ‌سالان نوشته شده که چگونه باید فلسفه برای کودک را آموزش دهند. آیا این نشان از شروع راه است؟

 بله، آموزش فلسفه برای کودکان از بزرگ‌سالان آغاز می‌شود. در فلسفه برای کودکان ما بایستی معلمان و خانواده‌ها را آموزش بدهیم، فلاسفه را آموزش بدهیم و بعد فلاسفه دانشجویان را آموزش بدهند و تربیت کنند و در نهایت دانشجویان به کودکان آموزش دهند، به‌عبارتی، باید سیر آموزش فلسفه به کودک درست طی شود و آزمون و خطا صورت بگیرد، لازمه‌ی همه‌ی این اقدامات هم، داشتن معلمان و اساتید قوی است.

 

آیا می‌توان کتاب «دنیای سوفی» را نمونه‌ی یک فلسفه‌ی کودک موفق دانست؟

 در مورد پیشنهاد کتاب در حوزه‌ی «فلسفه برای کودکان» 2 نگاه وجود دارد، یکی نگاه سخت‌گیرانه که تأکید دارد باید داستان‌هایی که برای کودکان در نظر گرفته می‌شود علاوه بر جنبه‌ی فلسفی، در جنبه‌های ادبی و روان‌شناختی هم قوی و غنی باشد که بر اساس این دیدگاه، «دنیای سوفی» کتاب مناسبی برای کودکان به شمار نمی‌آید؛ اما در نگاه دیگری که دیدگاه راحت‌گیرانه و ساده‌گیرانه است، کتاب‌های ساده‌ای مثل «دنیای سوفی» پیشنهاد می‌شود که کتاب ساده و قابل فهمی است.

 

نظر شخصی شما چیست؟ شما این کتاب را توصیه می‌کنید؟

خیر، بنده این کتاب را مناسب موضوع فلسفه برای کودکان نمی‌دانم.

 

پیشنهاد کتابتان در این حوزه چیست؟

داستان «درخت بخشنده» و «خرسی که می‌خواست خرس بماند»، به نظرم کتاب‌های مناسبی در این حوزه هستند.

 

به‌عنوان سؤال پایانی، توصیه‌ی شما به خانواده‌ها درباره‌ی موضوع فلسفه برای کودکان چیست؟

مهم‌ترین موضوعی که خانواده‌ها باید در نظر بگیرند این است که آموزش «فلسفه برای کودکان» برای همه‌ی خانواده‌ها ضروری نیست؛‌ اما اگر خانواده‌ای علاقه‌مند آموزش فلسفه به کودک خود بود باید با فرزندش همراه و همگام شود، ‌اگر همراه نشود با کودک پرسشگری مواجه می‌شود که فقط پدر و مادرش را با سؤالات خود اذیت می‌کند. علاوه بر این، با وجود افزایش دوره‌ها و کلاس‌هایی که در این حوزه وجود دارد، والدین باید توجه کنند که دوره و کلاس‌های مطمئنی را انتخاب کنند.

 

 

نظر شما