به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از پارسینه؛ نکتهی انحرافی ماجرا آنجاست که دهنمکی و همسلکانش از آنچه باعنوان «اقبال عمومی» به سینمایش یاد میکند بعنوان دال معنا بخش حقانیت کلامشان بهره میجویند
محمد تاجاحمدی: حدود .۱۷ سال پیش فیلمی (آدم برفی)روی پرده سینمای کشور اکران شد که در آن بازیگر نقش اصلی (اکبر عبدی) برای کسب ویزای اقامت در فرنگستان خودش را به شکل یک زن درمیآورد.
درآن دوران گروه انصار حزب الله نسبت به پخش این فیلم شدیدا اعتراض کرد و گروهی از جوانان این جریان سیاسی به صورتی که غالبا «خودسرانه» تلقی میشد این فیلم را که با مجوز رسمی وزارت ارشاد درحال اکران بود از پردهی سینماها پائین کشیدند! یکی از منتقدین سینما که نخواست اسمی از وی دراین مقاله بیاید یکی از جوانان معترض را که در اکران فیلم مزبور اعتراض داشت و در اعتراضات خیابانی مربوط به این فیلم شرکت داشت به خاطر سپرد!
حدود ده سال بعد این جوان بعد از ساختن چند مستند به اصطلاح جنجالی تصمیم به ورود به عرصهی سینمای داستانی گرفت. هجو ماجرا آنجا بود که این جوان (که بقول خود در دههی هشتاد احساس کرده بود تکلیف در ورود به جبههی سینماست) برای یکی از اصلیترین شخصیتهای پروژهی سینمایی خود از همان بازیگری استفاده کرد که ده سال پیش فیلمش را از پرده پایین میکشید!
مسعود ده نمکی! پوسته
این نام بیشک امروز چه بخواهیم چه نخواهیم بهعنوان یکی از فیلمسازان (تاکید میکنم فیلمساز و نه کارگردان!) پولساز کشور مطرح شده. کسی که ۱۵ سال پیش به حضور مرد زننما در فیلم «آدم برفی» میرباقری معترض بود، چند سال بعد همان مرد زننما را درکسوت یک لمپن کمسواد راهیجبههها کرد، بعد از وی یک آزاده ساخت، بعد یک فعال سیاسی، بعد یک روحانی و حالا دوباره یک رزمندهی ساده دل!
دهنمکی یکی از کسانیست که مدعیست خیلیها «جنگ را نمیفهمند» وی از خیل «نوجوانان» مشتاقی بود که با اتمام جنگ میل بازگشت به زندگی در شرایط با ثبات را نداشت.
آنقدر هم از پختگی برخوردار نبود تا مانند امثال مرحوم آوینی به روایت فتحهای ایران در جبهه بپردازد و قدرت تاویلهای نوپدید ارزشهای «دفاع مقدس» نظیر حاتمیکیا را هم نداشت، به روایتهای کلیشهای از جنس «شورجه»ای هم قانع نبود، او دنبال آتش بپا کردن بود و عصر اصلاحات که از آن با عنوان دوران طلایی مطبوعات یاد میشود را جایگاه مناسبی دید تا «جبهه»ای جدید برای خود درست کند! هرچند روایت اهل فرهنگ ازآن دوران نشان میدهد که او یک فعال مطبوعاتی صرف نبود و گاهی آکسیونهای خام خیابانی هم از خود نشان میداد.
او بقول خودش پایش را بجای من روی مین گذاشته بود استکبار را هدف گرفته بود اما تیرهایش غالباً به اهداف داخلی میخورد. سیبلهای انتخابی او هم دامنه و بعدهای متفاوتی داشتند، از سید محمد غرضی گرفته تا کانون نویسندگان دههی هشتاد از راه رسید و در این دهه دهنمکی بقول خودش «از روی احساس تکلیف» قلم را زمین گذاشت و دوربین دست گرفت. چند مستند ساخت که اجازهی پخش گسترده نیافت. اما بهیمن اینترنت دیده شد.
«فقرو فحشا» و «کدام استقلال کدام پرسپولیس» یادگار این دوران کاری دهنمکی در مقام مستندساز بود. بعد از آن بود که وی وارد عرصهی پرزرق و برق سینما (داستانی) شد. شروع به ساختن اخراجیها کرد و با ساختن این سهگانه خودش را بهعنوان فیلمساز مطرح کرد. بعد از ساختن این سهگانه دیگر عکس گرفتن کنار خانمهای بدحجاب عیب نبود و حتی در مواردی استفاده از آنها برای القای مضامینی خاص توسط دهنمکی مجاز شمرده شد. ارتباط با هنرمندانی که دهنمکی یکدهه پیش آنها را باعناوین ناشایستی خطاب میکرد امروز برای وی و خیلی از همان هنرمندان پذیرفته شده است.
فرجالله سلحشور کارگردانی که بیشتر بخاطر اظهارنظرهای عجیب و غریبش میشناسیم در اظهار نظری کنایه آمیز گفته بود بعضی از بچههای حزب الهی در فساد سینمای ایران مسموم شدهاند! او هرگز نگفت که مصداق سخنانش چهکسیست اما حدس زدن آن هم خیلی سخت نیست.
حضور دهنمکی در بین اهالی سینما به رغم تمام مخالفانی که دارد از دید نگارنده امری قابل دفاع است، چراکه امروز میدانیم دهنمکی یادگرفته حرفش را (با هر کیفیتی که دارد) دراین مدیوم بزند، بدون آنکه مجبور باشد در خیابان حضوری «خودسر» یا بقول دوست مرحومش حاج بخشی «خودجوش» داشته باشد. بنابراین پیشنهاد من به کسانی که حضور امثال دهنمکیها را در سینما برنمیتابند اینست که کمی آستانهی تحمل خود را بالاتر ببرند تا او هم حرفش را بزند! اینکه امثال وی یادبگیرند در مدیوم سینما ابراز وجود کنند امر مبارکیست! چرا که ابراز برخی چیزها (هرچقدر هم که تلخ باشند) بهتر از غلیان خشونت بار و بیمهابای آنهاست.
امثال دهنمکیها هم حق دارند حرفشان را بزنند؛ هرچقدر هم که برای خیلیها مفت باشد، و برای خودشان میلیارد میلیارد سود داشته باشد. البته اعتراض به استفاده از رانت بحث دیگری دارد.
گفتمان:
«مسعود دهنمکی کیست که گفتمان هم داشته باشد؟»
این جملهایست که خیلیاز منتقدین دهنمکی ممکن است در واکاوی فحوای کلام او و فیلمهایش بیان کنند. اما حقیقت آنست که سینمای او واجد نوعی نگاه اجتهادیست که علیالظاهر مشروعیتش را از نهاد «روحانیت» اخذ میکند
تباری که دهنمکی خود فیلمهایش را بدان متعلق میبیند در ادبیات امروز با عنوان «جریان هنر متعهد« یا «سینمای دفاع مقدس» یا «هنر ارزشی» میخوانند. این جریان امروز دامنهی مشخصی از مخاطب را هدف قرار داده است.
مخاطبان سینمای دهنمکی را میتوان همان کسانی دانست که به مدیریت امام زمانی احمدینژاد باور داشتند. بخشی از طبقات کم درآمد و اقشار ضعیف جامعه. این طیف مخاطب هدف دهنمکی هستند. کسانی که میتوانند با سینمای دهنمکی و امثال وی ساعاتی خوش باشند و ملال فقر و اختلاف طبقاتی را فراموش کنند.
مروری بر سریالهای نوروزی رسانهی موسوم به رسانه ملی هم نشانگر آنست که در صدا و سیما هم توجه ویژهای به این طیف شده! امثال خانواده نقی معمولی در جامعه ما فراوانند! آنها که حسب تقدیر به «پایتخت» کشیده شدند و برغم شهرستانی بودنشان در نهادهای قدرتمند اقتصادی (اطلس مال) مورد حمایت قرار گرفتهاند. شبکهی یک صدا و سیما مشارکت فعالی در ساخت آخرین فیلم دهنمکی داشت و در تبلیغ آنهم سنگ تمام میگذارد.
نکتهی انحرافی ماجرا آنجاست که دهنمکی و همسلکانش از آنچه باعنوان «اقبال عمومی» به سینمایش یاد میکند بعنوان دال معنا بخش حقانیت کلامشان بهره میجویند، اما حقیت آنست که رویکرد مخاطبان دهنمکی هیچ تطابق تام و تمامی با صور دگم و ایدئال آرمانی مورد نظر دهنمکی ندارد.
طرح این نکته به هیچ عنوان به اختلاف دیدگاه نگارنده با رویکرد سیاسی دهنمکی مربوط نیست بلکه ناشی از ارتباط غلطیست که این فیلمساز با معانی آرمانی خویش برقرار کرده.
دهنمکی همانطور که خود گفته از پایان جنگ ناراحت بود و جنگ برای او دوستانش هیچگاه تمام نشد. امثال دهنمکی برای بقایشان احتیاج به وجود «دشمنهای در دسترس» دارند. فارغ از مطامعی که چنین رویکردی در عرصهی سیاست برای دشمن طلبان دربر دارد امثال دهنمکی در عرصهی فرهنگ نیاز به وجود دشمن را جهت استیفای سه شاخص تبیین میکنند:
۱-انسجام اجتماعی
۲-تحکیم ایدئولوژی
۳-ایجاد معنا
این سهشاخص پس از انقلاب در نظرگاه مطلوب بسیاری از فیلمسازان دفاع مقدس در دههی شصت وجود داشته. شاخصهایی که جنگ تحمیلی ایران با عراق نقش بسیار مهمی در شکلدهی بهآن داشت. بنابراین پرداختن به سینمای جنگ میتوانست دستاویز خوبی برای ایجاد یا بازتولید این سه شاخص باشد.
به گزارش پارسینه، اگر قرار باشد سه جریان مطرح در سینمای جنگ را از منظر محتوای فیلم مورد باز بینی قرار دهیم میتوانیم فیلمهای تولید شده در ژانر دفاع مقدس را از منظر پرداختهای معنایی و ارزشی به سه قسمت تقسیم کنیم:
۱-روایتها و پرداختهای کلیشهای: از این روایتها در ادبیات عامه با عنوان «حاجی سیدتو کشتن» یاد میشود. جمال شورجه یکی از مطرحترین و شاید مدعیترین چهرههای این نوع از روایت باشد. ارزشهای معنا بخش و تحکیم کننده ایدئولوژی دراین نوع از سینما به عریانترین شکل ممکن بروز مییابد و شعار زدگی وجه بارز این نوع از آثار است.
۲-روایتهای جسورانه: این نوع از روایتها مستلزم عبور از خط قرمزها و یا بازی و شوخی با آنهاست، کاری که جز از امثال دهنمکی بر نمیآید. هرچند این نوع از جسارتها الزماً منتهی به تعمیق معنایی نمیشود.
۳-روایتهای بدیع: شاخصترین این نوع از روایتها را در سینما میتوان در فیلمهای حاتمیکیا دید. روز سوم و حتی سریال وضعیت سفید منجمله این روایتها بودند که الزاما درآنها کلیشههای از کار افتاده معنا سازی نمیکردند بلکه در تم داستان به سویههایی از جنگ پرداخته میشد که غوغا سالارانی چون دهنمکی میلی به دیدن آن ندارند!
اکبر هاشمی رفسنجانی در سال ۶۸ و د یکی از خطبههای نمازجمعه تهران ضمن اشاره به لزوم بازسازی کشور پس از جنگی هشت ساله با ازعان به این نکته «بهرهبرداری از مواهب مادی و اینجهانی حقیست که خداوند برای انسانها قائل شده» خبر از آغاز عصری جدید در جامعه میداد که امثال دهنمکی هنوز حاضر به ورود به آن نیستند. اما این تنها ظاهر امر بود. ارزشهای امثال دهنمکی در تشکلهای مورد تایید آنها و سینمای این فرد امروز بهطور غریبی به «سرمایه» و «سرمایه سالاری» گره خورده است.
حتی حاتمیکیا که دراین عرصه بسیار هوشمندانهتر و عمیقتر از دهنمکی عمل میکرد هم برای فیلمش با اظهار نظرهای متناقض بازار گرمی میکند. گاهی خود را حامی جریانهای بیصدا و حزب الهی میداند و گاهی دیگر از «سردادن بانگ تکبیر توسط فرزندانش در روزهای ملتهب سال ۸۸ سخن میگوید.»
البته این مسئله (یعنی تلاش برای بازگشت سرمایه) آنهم در هنر سرمایه سالاری نظیری سینما الزاما امری مذموم نیست. اما بازارگرمی با آرمانها و غالب کردن لودگی بجای طنز با تصویری که سینماگران ارزشی تلاش دارند از خود بنمایش بگذارند چندان پسندیده نیست.
اقتضای زیستن در جهان مدرن و استفاده از ابزارهای آن مستلزم آموختن شیوههای درست بهکارگیری و پذیرفتن فوائد آن است. و صد البته استفاده از این قوائد مستلزم کنار گذاشتن باورها و ارزشهای اعتقادی نیست کما اینکه تجربه کشورهای غربی نشان میدهد عدم توجه به این ارزشها منجر به «معناباختگی» خواهد شد.
اما درمیانهی این گذار به عصر تجدد چه مانند دورکیم لیبرالی امیدوار باشیم، چه مانند مارکس از پی یک آسیب شناسی به دامن انقلابیگری بیفتیم و چه مانند وبر لیبرالی نومید، باید بدانیم که آنچه از دههی شصت به عنوان یادگار باقیمانده الزاما و در فرم بکر و دستنخوردهاش (از نوع روایتهای کلیشهای امثال جمال شورجه) و یا از نوع قشری و رومایهایش (مانند روایتهای دهنمکی) برای ما معناسازی کند. بدون درنظر گرفتن تفارقهای دوران جمعگرایی سی سال قبل با عصر حاکمیت تکثر و تفرد، نمیتوان به انسجام دست یازید. بلکه بلعکس آنچه امثال دهنمکی در عرصهی فرهنگ و بدیلهایش در عرصهی سیاست بدان دامن میزنند غایتی جز گسست و دوپارگی دربر نخواهد داشت.
«روشهایی که به کنار گذاشتن طبقه متوسط جامعه بینجامد با امنیت ملی ما ناسازگار است» این سخن یکی از کاندیداهای انتخابات ۸۸ دقیقا عطف به عملکرد امثال دهنمکی در عرصهی فرهنگ و سیاست است. دوقطبی کردن جامعه حول دو شاخص مدرنیت (طبقه متوسط) و دینداری (مستضعف) سیاست خطرناکیست که آتشش دامن ِ دامنزنندگان به آن را خواهد گرفت
نظر شما