فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: طهمورث شیری استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی و نیز عضو انجمن جامعهشناسی ایران است. با توجه به اهمیت مقولۀ روش تحقیق در تحقیقات علوم انسانی و اجتماعی با وی به گفتوگو نشستیم تا نظراتش را در این باب جویا شویم:
یکی از مسائل اساسی در پایاننامهها که بسیار مشکلساز شده است، روش تحقیق آنهاست، نظر شما در این باره چیست؟
بله، اصطلاحاً یکی از خصلتهای روش تحقیق، سیستماتیک بودن آنهاست؛ یعنی گامبهگام بر اساس یک ضابطه باید جلو برود. آن چیزی که ما از افسارگسیختگی پایاننامهها میبینیم، همانطور که بارها آن را بیان کردهام، به این خاطر است که دانشجویان نظم کاری را در نگارش پایاننامهها رعایت نمیکنند؛ یعنی تا مرحلهای پیش میآیند و سپس فراموش میکنند مسیر چه بوده است و باید به کجا برسند. اولین دلیل این امر همانطور که در گفتمان قبلی داشتیم این است که پورپوزالها درست و خوب نوشته نمیشود. گفتم پورپوزال نقشهی راهنمای دانشجو در پایاننامهاش است؛ یعنی وقتی شما پورپوزال قوی داشته باشید مثل این است که نقشهی کار خود را آماده کردهاید و دقیقاً نوشتهاید و حالا در حال اجرای آن هستید، مشخص است چه کاری قرار است انجام شود. وقتی پورپوزالها قانونمند نوشته نشوند هنگام انجام کار به مشکل برمیخورید. کار به جایی میرسد که شما دیگر خودتان مراحل بعدی کار را سامان میبخشید و این باعث میشود که مسائل و مشکلات ایجاد شود. در نتیجه میبینید در پرپوزال چیزهایی نوشته شده است که در پایاننامه اصلاً رعایت نشده است.
نکتهی بعدی که اشاره شده بود تنوع پورپوزالها بودند؛ یعنی آیتمهایی که باید در یک پورپوزال نوشته شود متکثر هستند؛ بهطور مثال شما میبینید در رشتهی هنر پورپوزال داریم درحالیکه دانشجویان هنر کار کیفی انجام میدهند. دانشجویان جامعهشناسی هم کار کیفی دارند و هم کمی، در رشتهی مردمشناسی بیشتر کار کیفی است. این ماهیت رشتههای تحصیلی باعث شده است که سبک و سیاق نگارش پورپوزالها با هم تفاوت داشته باشد، وقتی که با یکدیگر فرق میکند طبیعتاً آیتمهایی که باید در یک پورپوزال لحاظ شود باید با هم تفاوت داشته باشد که خیلی به این موضوع توجه نمیشود، اینکه توجه نمیشود یعنی شما بینقشه در حال کار هستید. متأسفانه ما در نگارش پورپوزالها این مشکلات را داریم که در واقع آنها بدون توجه به رعایت نکات و بهصورت خام نوشته میشوند.
یکی دیگر از مشکلاتی که ما در حال حاضر در دانشگاهها با آن مواجه هستیم، تعداد زیاد دانشجو و طبیعتاً زیاد شدن تعداد پورپوزالها است. این حجم زیاد باعث شده است که امروز حتی پورپوزالها به شورای تخصصی هم نرسد و این در حال آسیب رساندن به کیفیت آموزش عالی است. چرا؟ به همان دلیلی که در بالا عنوان کردم، تعداد دانشجویان زیاد شده است. استادان وقت خالی کمی دارند، در واقع باید گفت تراکم پیچیدهای در چگونگی بهرهبرداری و نگارش صحیح از این پورپوزالها وجود دارد.
در دوره دکتری نیز همین مشکل وجود دارد. در گذشته دانشجوی دکتری دروسی داشت که استاد موضوعی را انتخاب میکرد و دانشجو 6 ماه با آن کار میکرد، بعد از کار کردن و پخته شدن موضوع، تازه اقدام به نگارش پورپوزال میکرد، سپس در شورای تخصصی مطرح میشد و اعضای آن شورا باید قانع میشدند و بعد موضوع تصویب میشد.
اینکه شما میبینید در مرحلهی کار مشکلات داریم به این خاطر است که نقشهی کار غلط است؛ چون نقشهی کار اشتباه است در عمل هم دانشجو دچار مشکل میشود.
شما معتقد به تفاوت روشهای تحقیق در دورههای مختلف هستید، در این باره توضیح بیشتری بفرمایید.
بله، همینطور است. در واقع من چند دوره را از هم تفکیک میکنم، دورهی اول بهطور مثال زمانی است که رشتهی جامعهشناسی توسط مرحوم صدیقی و دیگر بزرگان در دانشگاه تهران تأسیس شد و مؤسسهی مطالعات و تحقیقات اجتماعی شکل گرفت. در این دوره بیشتر تحقیقات بار کیفی داشتند، خیلی از اساتید دانشگاههای ما در آن دوره، فارغالتحصیلان کشور فرانسه بودند و بیشتر نگاه آنها نیز در امر پژوهش کیفی بود، همچنین کسانی که از انگلستان فارغالتحصیل شده بودند نیز نگاهشان کیفی بود. منظور این نیست که تمام فارغالتحصیلان آن دوره از کشور فرانسه بودند، خیر، بلکه غلبه با این گروه بود؛ ازاینرو غلبهی پروژهها بیشتر به سمت تحقیقات کیفی بوده است و در این دوره مردمشناسی و انسانشناسی رشد بسیاری کرد.
در دورهی دوم این طبقهبندی، غلبه تحقیقات با روش کمّی بود؛ یعنی روشهای کمی در پروژهها غالب شدند و بیشتر اساتید و محققان کسانی بودند که امریکا تحصیل کرده بودند و با سنجش و اندازهگیری در واقع کار میکردند. کتابهایی که در این دوره به رشتهی تحریر در آمد، فرضیهها را به شکل کمّی تعریف میکند و تأکید میشد فرضیهای فرضیه است که آزمونپذیر باشد؛ درصورتیکه شما در تحقیقات کیفی یا فرضیه ندارید یا اگر هم داشته باشید در واقع قصد آزمون آن را ندارید، تنها قصد بررسی و مطالعهی آن را دارید.
این در واقع باعث شد که در دورهی دومی که ما داشتیم روشهای کمّی حاکمیت پیدا کند، این امر به شدت نیز در تمام رشتهها غلبه داشت، نتیجتاً این عصر، عصر تولید سریع پایاننامههایی با روشهای کمّی بود. بعد از مدتی (تقریباً سالهای 69-68) این روش به سمت استفاده از نرمافزارها جهش پیدا کرد و از سال 70 به بعد، پایاننامهها به سمت بهرهمندی از نرمافزارهای آماری پیش رفت. نرمافزارهای آماری از نرمافزار SPSS شروع شد تا نرمافزاری که در حال حاضر معادلات ساختاری Lisera و Minitab را انجام میدهد. بعد از گذشت مدتی، با استفاده از قابلیتهایی که در استفاده از یارانه بود و بهرهمندی از بستههای آماری آماده از SPSS با نسخههای مختلف، روشهای کمّی و آزمایشگاهی دوباره اوج گرفت و غالب شد.
در حال حاضر دورهی سوم آغاز شده است. در این دوره یک نوع دلسردی و وازدگی و نیز یک نوع بیگانگی نسبت به روشهای کمّی ایجاد شده است. چرا؟ زیرا در عمل دیدند آن چیزی که بیشتر غالب است خود روش است تا هدف از آن روش. زمانی شما میگویید از روش کمّی میخواهم استفاده کنم زیرا ماهیت موضوعی که میخواهم کار کنم یک ماهیت کمّی دارد، پس باید از این روش استفاده کنم که به جواب برسم. آن هدف و پاسخ شما دستیابی به یک سلسله موارد است، اما به مرور زمان نرمافزارهای آماری بر روشهای تحقیق ما غالب شدند که دیدیم بعد از مدتی دیگر به سراغ اهداف نمیرفتند، بلکه هدف خود روشها شدند.
در دورهی دوم فرد حتماً باید SPSS میدانست و هدف این بود که کارهای کمّی غالب باشد و این امر یک نوع وازدگی و دلسردی نسبت به روشهای کمّی را به همراه آورد. باید توجه داشته باشیم روشهای کمّی تبیین نمیکنند، روشهای کمّی حداکثر شناختی که برای پژوهشگر ایجاد میکنند یک سلسله دادههای عام دارای پایایی بالا است که یک برآورد کلی را از آن پدیده در بین مردم بیان میسازد.
اما دورهی سوم که آغاز شد، خوشبختانه کتابهای خوبی در خصوص روشهای کیفی ترجمه و تألیف شد و نیز روشهای کیفی جدیدی داریم که در حال کار شدن هستند. در روشهای پیشرفته، تحلیل گفتمان، تحلیل گفتمان انتقادی، تحلیل شبکه، روشهای مشارکتی یا نظریهی دادهمحور یا اصطلاحاً Grand Theoryو ... را داریم که بعضی کمّی و برخی کیفی هستند. حرکت به سمت روشهای کیفی ایجابی نبود، بیشتر حرکتهای سلبی بود. محققان از سمت روشهای کمّی خسته شده بودند که به سمت روشهای کیفی گرایش زیاد شد. همانطور که الآن هم میبینید دیگر آن تمایل در بین اساتید و دانشجویان به سمت روشهای پیمایشی وجود ندارد، روشهایی که با اعداد و ارقام سروکار دارند و فرضیه و آزمون دارند.
روشهای کیفی افراد را بیشتر به این سمت سوق میدهند که یک همزیستی با آن پدیده داشته باشند، در واقع مدتی را با پدیده بمانند تا واقعاً فهم کنند و همذاتپنداری کنند که چه اتفاقی افتاده است. در مورد پدیدهی مهاجرت به جای اینکه پرسشنامه بدهند تا افراد پر کنند با مهاجرین مدتی زندگی میکنند. در مورد انواع پدیدهها و مسائل اجتماعی بهطور مثال قانونگریزی، در فضاهای پژوهشی کشور حرکتهایی ایجاد شده است، در این رابطه هم حمایتهای نرمافزاری و هم سختافزاری داریم و دانشافزایی در این حوزه اتفاق افتاده است. همهی این عوامل کمک میکند که پژوهشها به سمت پژوهشهای کیفی برود یا بهاصطلاح کارهای تلفیقی (کمّی و کیفی) شکل بگیرد.
شما در صحبتهای خود اشاره به هویت موضوع در تعیین روش تحقیق داشتید، آیا زمانی که فرضاً روش کمّی غالب بود، این ماهیت موضوعات بودند که این روش را طلب میکردند؟
خیر، در آنجا روش غالب بود، هدف این بود که کمّی کار شود و سپس دانشجو یا محقق به دنبال موضوعی بود که روش تحقیق آن با شیوهی آماری و کمّی قابل مطالعه باشد؛ یعنی در واقع چون شما میخواستید کمّی کار کنید، دنبال موضوعاتی میگشتید که روش کمّی بر آن امکانپذیر باشد و این یکی از معضلاتی است که ما داشتیم؛ زیرا توضیح دادم طبیعی است که روش را ماهیت موضوع تعیین میکند؛ بهطور مثال شما میخواهید در مورد زندگی اجتماعی زنان در دورهی قاجاریه تحقیق کنید، کار شما تاریخی است و روش تحقیق شما نیز تاریخی خواهد بود. یا فرضاً میخواهید این دوره را با دورهی صفویه مقایسه کنید، روش، تطبیقی و نیز تاریخی خواهد بود؛ یعنی هر دو را با هم دارد. اما در دوره دوم که غلبه با روشهای کمّی بود، بیشتر این بود که حتماً روش کار کمّی انجام شود.
نقاط قوت و ضعف آنها در کجاست؟ مثلاً ممکن است در دورهای روش کمّی غالب باشد، اما موضوعی پیش بیاید که صرفاً مطالعهی کیفی لازمهی آن باشد. آیا این موضوع مشکلاتی در امر تحقیق به وجود نمیآورد؟
بله، زمانی است که شما در یک فضای آزاد، موضوعی را انتخاب میکنید و دلبسته به موضوع میشوید و به فکر روش کار نیستید، بلکه به فکر موضوع مورد نظرتان هستید و میخواهید آن را کار کنید، این ایدئال است. اما آن چیزی که در فضای واقعی در حال رخ دادن است، این است که دانشجویان معمولاً موضوع خود را از طریق بیشتر بررسی کارهای انجامشده، انتخاب میکنند. اینطور نیست که فرد به دنبال موضوعات روز باشد. فرض کنید در حال حاضر موضوع روز ما توافقنامهی ژنو یا آثار اجتماعی اجرای مرحلهی دوم هدفمندی یارانههاست، ولی کار نشده است، به سمت این موضوعات از جانب دانشجویان کمتر گرایش وجود دارد و بیشتر در موضوعات کارشده به دنبال سوژه میگردند. یا واکنشی که قومیتها نسبت به سریالهای تلویزیونی دارند؛ به طور مثال بختیاریها نسبت به سرزمین کهن، مازنیها نسبت به پایتخت؛ این نشان میدهد که بحث اقوام هنوز در تحقیقات خودش را مطرح نکرده است. این خودش یکی از موضوعات بسیار جدید است که باید توسط محقق دنبال شود و روی آن مطالعه صورت گیرد.
بههرحال این موضوعات، موضوعات جدیدی است که میتواند در فضای مطلوب دانشگاهی بررسی شود. یا مثلاً، قبلاً قصاص که توسط دادگاهها حکم داده میشد، مثل این روزها که ان. جی. اوها نیز به بحث ورود پیدا میکنند، نبود. اصغر فرهادی برای جلوگیری از یک اعدام وارد میشود، بازیگران و هنرمندان وارد میشوند، برندهی فلان جایزه وارد موضوع میشود. این موارد موضوعات جدیدی است که باید کار شود، چرا این مکانیزمها شکل گرفته است؟ باید مطالعه شود که دلایل ورود این افراد چه چیزی است؟ چه تغییراتی در بافت اجتماعی ما به وجود آمده است که این واکنشها را ما شاهد هستیم؟
یا فرضاً انتظار میرفت وقتی آقای روحانی که با 50 درصد رأی رئیسجمهور ایران شد، وقتی از مردم خواهش کرد که از گرفتن یارانهها انصراف دهند، این درخواست جامهی عمل بپوشد، ولی این اتفاق نیفتاد. باید تبیین شود که مثلاً یک زمانی، یک موجی اجتماعی به وجود میآید، دلیل آن چیست؟ آیا تبلیغات نامناسب است (زیرا مردم در ثبتنام استقبال بیشتری کردند درحالیکه این انتظار نمیرفت)؟ بحث روی درستی و غلطی این کار نیست، بلکه انتخاب موضوعات روز برای مطالعه و تحقیق توسط دانشجو انتظار است. این تبیینها اساساً در فضای علمی، دانشگاهی ما اتفاق نمیافتد. میبینیم که موضوعات بیشتر تکراری است و تنها با جماعت آماری جدید، تحقیقات دنبال میشود.
چرا این اتفاق میافتد؟
یک پدیدهی چندوجهی است، اینطور نیست که شما بگویید سیستم ورود دانشجو به این فضا یک سیستم تعریفشده و سیستماتیک است. پذیرش و ورود دانشجو در دورهای خیلی سختگیرانه بود و ورود افراد دشوار انجام میشد. سدی به نام کنکور وجود داشت که برداشته شد و افراد راحتتر وارد دانشگاهها شدند. در حال حاضر افراد پذیرششده هم از نظر تعداد زیاد هستند و هم از نظر آن انگیزههایی که وارد شدهاند و با هم تفاوت زیادی دارند، اما یک ویژگی مشترک دارند، دوست دارند سریعتر دورهی خود را به اتمام برسانند.
چرا این اتفاق میافتد؟ همه چیز در کنار هم قرار گرفته است که فضای تحقیقاتی ما به این وضعیت برسد که میبینید. افراد به دنبال این هستند که زودتر تمام کنند، از سویی دیگر سلسله مؤسساتی به وجود آمده است که از دانشجو پول میگیرند و پایاننامه به آنها تحویل میدهند. در این فضا بهقدری بیاخلاقی کار میشود که بهراحتی روی در و دیوار شمارهها و آدرسهایشان را نوشتهاند، حتی تا نوشتن مقاله ISI و ISC . فکر میکنم دانشجوی ما در این خصوص بیانگیزه شده است و همین بیانگیزگی باعث شده است که به موضوع پایاننامه اهمیت داده نشود و آن چیزی که غالب شده بیشتر حاکمیت نوعی مدرکگرایی است. کارهای کلیشهای و کارشده بیشتر در حوزهی علوم انسانی در حال تکرار است.
آیا علوم دیگر نیز مثل علوم انسانی، معضل موضوع و روش تحقیق را دارند؟
بله دارند، اما من نمیتوانم در مورد آنها قضاوت کنم؛ زیرا رشتهی تحصیلی من در آن علوم نیست. این نوآوریها و ثبت اختراعات و اکتشافاتی که میبینیم نشان میدهد که وضعیت در علوم دیگر نیز به همین منوال است؛ مثلاً در عمران یا کشاورزی یک سلسله از کارهای تعریفشده در حال انجام است و افراد دنبال این قالبها میروند. بهطور مثال یکی جامعهی آماری و حجیم نمونهاش در تهران است و دیگری همین موضوع را در شیراز مورد مطالعه قرار میدهد، درحالیکه قالب همان قالب است. تقریباً ما روش نوینی نداریم که در این حوزهها اتفاق بیفتد.
وقتی این موضوعات تکراری باشد تعداد مقالات ISI نیز کاهش پیدا میکند و تعداد مقالات نو و جدید نیز کاهش مییابد. حتی پول از دانشجو گرفته شود و پذیرش مقاله از سوی ISI داده میشود؛ یعنی فساد به این مرحله نیز رسیده است و این به حوزهی پژوهشی ما ضربه میزند و کارهای پژوهشی بیمحتوایی خواهیم داشت که ارزششان خیلی اندک و نازل خواهد بود. در جلسهی دفاع پایاننامهها میبینیم که نتیجهی پژوهش، یک نتیجهی جدید نیست، نوآوری در کارها وجود ندارد.
یعنی میتوانیم بگوییم یکی از ضعفهای موضوع تحقیق در پایاننامهها، انتخاب موضوع بر اساس روش تحقیق است؟
بله. در واقع دانشجو به این نگاه میکند که در چه فاصلهی زمانی کار به اتمام میرسد؛ یعنی سرعت. روحیهی تتبع و پژوهش کمرنگ شده است، دانشجوی ما دنبال این است که کار را زودتر جمع کند، او میخواهد پایاننامهاش را زودتر دفاع کند و مدرکش را بگیرد. اتفاقاً بسیاری از کسانی که دنبال زودتر انجام دادن مطالعات هستند، شاغل هم نیستند یعنی دنبال ارتقای شغلی نیستند، بلکه یک تب است که همهگیر شده است و آن هم تب مدرکگرایی است. در فضای علمی ما تب مدرکگرایی حاکم شده است، حالا این تب چه زمانی فروکش میکند، بستگی دارد که نسبت جمعیت جوان ما چقدر کاهش پیدا کند.
در حال حاضر مؤسسات آموزشی زیادی تأسیس شده است که بهطور دائم در حال مدرک صادر کردن هستند. خیلی از واحدهای دانشگاهی دانشجو ندارد؛ یعنی ظرفیت آموزشی آن در مقطع کارشناسی خالی مانده است و مجوز کارشناسی ارشد را گرفتهاند که از طریق آنها بتوانند دانشگاه را زنده نگه دارند؛ مثلاً دانشگاه آزاد بهعنوان نمونه، مرکز آزمون آن اعلام کرده بود که در خیلی از رشتهشهرها، بدون آزمون و کنکور افراد میتوانند وارد شوند.
جمعبندی بحث بنده این است که پورپوزال یک امر نظاممند است و بایستی سیستماتیک انجام شود و وقتی درست حرکت نشود باقی کارها درست پیش نخواهد رفت. 3 دوره تفکیک شد که در هر دوره یک روشی غالب بوده است و نهایتاً در حال حاضر به سمت تلفیق روش کمّی و کیفی در حال حرکت هستیم.
نظرات مخاطبان 1 1
۱۳۹۳-۰۳-۱۴ ۱۱:۴۳رزا 0 1