فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: نشست «جایگاه خانواده و جنسیت در نظام تربیت رسمی»، به بهانهی کتاب برگزیدهی حوزه با همین عنوان تالیفی «محمدرضا زیبایینژاد» در دانشکدهی روانشناسی دانشگاه تهران برگزار شد. در این نشست «خسرو باقری» استاد دانشگاه تهران و «محمدرضا زیبایینژاد» محقق و مسئول مرکز مطالعات و تحقیقات زنان حوزهی علمیهی قم به ارائهی نظرات خود پرداختند که در ادامه مشروح سخنان زیبایینژاد میآید.
در ابتدا محمدرضا زیبایینژاد در مورد موضوع نشست عنوان داشت: من به دوستان گفتم محور بحث روی دیدگاهها برده شود و نه فقط بررسی کتاب؛ به این دلیل که ممکن است کتاب جاهای بحث زیادی داشته باشد، بهویژه که ما نیاز به تحلیل دیدگاهها داریم و باید از مباحث و آرای اساتید در این نشست استفاده کنیم و سپس این دیدگاهها نقد و بررسی شود که زمینهای باشد تا در آینده این بحث تصحیح و تکمیل شود. امروز علاقهمند هستم بحث جنسیت را در ادامهی بحث خانواده یا در ذیل آن مورد بررسی قرار دهیم؛ زیرا بحث خانواده و نسبت آن با نظام تربیتی مدرسهای برای ما اصل است.
یک پرسش بنیادی
این محقق حوزهی خانواده گفت: اما من بحث خود را از یک پرسش اصلی آغاز میکنم که نظام مدرسهای ما –ضرورت بخش تربیتی عمومی آن یعنی ۱۲ سال اول نیست، بلکه منظور از نظام مدرسهای، تربیت رسمی در یک محیط خاص که ممکن است مدرسه باشد و ممکن است دانشگاه باشد- و نظام تربیت رسمی در کلیهی مناسبات خودش اعم از برنامهی درسی و مناسبات دیگری که در آن وجود دارد و نیز در برنامهی درسی اعم از برنامهی درسی رسمی آن، برنامهی درسی پنهان آن و برنامهی درسی پوچ آن، با این پیشفرض که برنامهی درسی پوچ را هم راجع به دلالت بدانیم، چه کرده است... برنامهی درسی پوچ یعنی برنامههایی که برای آن برنامهریزی نمیشود و نه مدلول نظام آموزشی است؛ یعنی نظام آموزشی ما با سکوت از کنار آن میگذرد. سپس باید بحث کنیم که آیا سکوت هم دلالتی دارد یا خیر؟ ممکن است سکوت نظام تربیت رسمی دلالت بر بیاهمیتی موضوع داشته باشد که از آن گذشته و به آن نپرداخته است. حالا ما در برنامهی درسی رسمی، پنهان یا پوچ و در غیر برنامهی درسی در مناسبات دیگری که در نظام مدرسهای ما وجود دارد، چه تصویر و شناختی از خانواده به متربیان خود میدهیم؟ چه تصویری از تحولات خانواده به متربیان میدهیم؟ چه ارزشها و مطالباتی را در ارتباط با خانواده برای آن ایجاد میکنیم و چه مهارتهایی را برای مجهز شدن آنها، برای ورود به خانواده میدهیم؟ پرسش اصلی این است که آیا نظام آموزشی یک تصویر درست، یک مطالبهی درست یا نظام ارزشی درست و مهارتهای درست در رابطه با خانواده به متربیان ما میدهد یا خیر؟
زیبایینژاد افزود: منظور من از درست نیز هماهنگ بودن با آموزههای دینی است. کار تخصصی من مطالعات اسلامی است، ادعای ما هم این است که نظام مدرسهای نه تنها خانواده را در کلیت خودش در نظر ندارد، بلکه دلالتهای ضد خانواده هم دارد. این به این معنا نیست که آموزههای خانوادهگرایانه در نظام تربیتی ما وجود ندارد، بلکه ادعا این است که جهتگیریهای کلی نظام مدرسهای ما هماهنگ با خانواده به آن معنای دینی خودش عمل نمیکند.
سطوح نظام تربیت
او گفت: اما بحث خانواده و نظام تربیت را میتوان در ۳ سطح مورد بحث قرار داد. یک سطح خیلی نازل است که به آن سطح یک میگویم، در اینجا ادعای ما این است که نظام تربیت مدرسهای و خانواده در کشور ما با یکدیگر هماهنگ عمل نمیکنند و در کشور ما کاملاً ناهماهنگ هستند، از بسیاری از دیگر کشورها ناهماهنگتر است. در سطح نیز با این کاری نداریم که مفاد آموزههای که مدرسه به بچهها منتقل میکند، خوب است یا بد، بلکه به این کار داریم که مدرسه و خانواده در همان آموزهها با یکدیگر هماهنگ عمل میکنند یا خیر؟ تصویری که مدرسهی ما از خانواده به ما ارائه میدهد این است که خانواده حمایتگر صرفاً مالی از نظام مدرسهای است.
وی ادامه داد: از ۴۵ سال پیش که من مدرسه میرفتم تا به امروز تقریباً تحول مهمی در این حوزه اتفاق نیفتاده است، اول سال والدین را دعوت میکنند و مشکلات مالی مدرسه را با آنها در میان میگذارند و مدیر مدرسه نیز افراد از پیش مشخصی را که میتوانند در خدمت حمایت اقتصادی از مدرسه باشد را به رأی میگذارد و دیگران نیز به آنها رأی میدهند. در مدرسهی غیرانتفاعی ممکن است بر اثر ابتکار شخصیِ مدیر مدرسه فعالتر عمل شود و در مراحل بیشتری خانواده وارد بازی شود، ولی جریان عمومی مدارس ما این شیوه نیست.
مسئول مرکز مطالعات و تحقیقات زنان حوزهی علمیهی قم افزود: کتابی به نام «نقش والدین در نظامهای آموزش و پرورش کشورهای عضو اتحادیهی اروپایی» توسط انتشارات عابد به چاپ رسیده است که در این کتاب ارتباط خانواده و مدرسه را در این کشورها به تصویر کشیده است. وقتی آن را مطالعه کنید، میفهمید که چقدر کشور ما از حیث ارتباط خانواده و مدرسه عقب است. بهطور مثال در برخی از کشورها، مدارس مدیر ندارند بلکه هیئتمدیره دارند؛ یعنی ۹ نفر هیئتمدیره هستند که ۳ نفر از آنها نمایندهی اولیا خواهند بود، هر معلمی باید نسبت به روش آموزشی و متن درسی خود به هیئتمدیره گزارش دهد و اگر تأیید شد آن را عملیاتی کند. در این کشورها خانواده و نظام مدرسه هماهنگ با هم عمل میکنند. آموزههایی که از طریق خانواده به بچهها منتقل میشود حتیالامکان هماهنگ با آن آموزههایی است که مدرسه به دانشآموز منتقل میکند و خانواده از مرحلهی حمایتگری پا را فراتر گذاشته و در مرحلهی نظارت و هدایت نیز وارد میشود.
در سطح کلانتر آن، در شورای استانی آموزش و پرورش اگر ۹ عضو دارند ۳ تا از اعضا، عضو نمایندگان اولیا و مربیان استان هستند. در شورای سیاستگذاری آموزش و پرورش نیز در مقیاس ملی ۹ عضو دارند که ۳ عضو آن، نمایندگان خانواده هستند. در عالیترین سطح، دغدغههایی را که خانواده نسبت به تربیت فرزندان خود دارد با مدرسه به شور میگذارد.
فضای دولتسالارانه در نظام تربیتی مدرسه
زیبایینژاد گفت: ادعای ما این است که آموزش و پرورش در کشور ما دچار یک دولتسالاری ناخوشایند شده است؛ یعنی نظام بخشنامهای در این فضا حاکم شده است و مدیران مدرسه نیز موظف هستند در جزییترین امور به این بخشنامهها عمل کنند و بهاینترتیب، مدیر قدرت ابتکار ندارد. به جای اینکه دولت جهتگیریهای کلی را مشخص کند و زمینههایی را برای درگیر کردن معلمان، مدیران و خانواده در فرایند تربیت ایجاد کند، عملاً آنها را بهعنوان کارگزار صرف قرار داده است و این جریان باعث میشود که روزبهروز سطح معلمان و مدیران ما پایین بیاید؛ زیرا اگر این افراد وارد کار نشوند سطح علمی و کارشناسیشان روزبهروز پایین میآید.
فضای دولتسالارانهای که در کشور ما حاکم است سبب شده تا مطالبات مردم نیز زیاد شود، حتی در اموری که قاعدتاً باید مسائل شخصی خودشان محسوب شود. تحقیقاتی که برخی نهادها داشتهاند نشان داده است که نزدیک به ۸۰ درصد از جوانان ما توقع دارند که دولت برنامهریزی برای اوقات فراغت آنها داشته باشد؛ یعنی اوقات فراغت که شخصیترین بخش زندگی است توقع داریم که دولت برای ما برنامهریزی داشته باشد. به جای اینکه دولت ظرفیتهای کلی را ایجاد کند که خانواده مسئول شود و به تکاپو و نشاط بیفتد، عملاً مطالبهگرانی از خانواده درست کردهایم که از وظایف خودشان کنار میکشند و بهاینترتیب خانواده نیز تضعیف شود. اگر در فرایند تربیت به خانواده میدان داده نشود، خانواده بیشتر تضعیف میشود.
وی افزود: یک تفسیر از مکملیت خانواده و نظام تربیت همین است که در سطح نازل از همکاری، با یکدیگر تعاون داشته باشند و خانواده به کنشگر فعال نسبت به آموزش و پرورش تبدیل شود.
چالشهای ساختار نظام مدرسهای
این محقق ادامه داد: ادعای دیگری که داریم این است که ساختارهای نظام مدرسهای انگیزه و احتمال تشکیل خانواده را کم میکند؛ یعنی نظام مدرسهای مدرنی که الآن در کشورهای مختلف وجود دارد و در کشور ما نیز هست، به دلیل تراکم و طول زیاد آن و نیز به این دلیل که آموزههای آن درگیر با زندگی خانوادگی نیست، فرصت تشکیل خانواده را از ما میگیرد. مثال خیلی سادهی این مسئله این است، شما که از ۶ سالگی وارد مدرسه میشوید تا پایان تحصیلات (اگر مثلاً فوق لیسانس بگیرید)، چیزی نزدیک به دو دهه با این نظام مدرسهای درگیر هستید. فشار مطالبات مدرسه از شما فرصت فکر کردن به ازدواج را به شما نمیدهد، فرصتی که در کنار تحصیلات برای شما کار ایجاد کند به وجود نمیآید، این برای مردان بود. برای زنان نیز وضعیت مشابهی وجود دارد؛ مثلاً شما میبینید دختری اگر در دبیرستان ازدواج کند جریمه میشود، تا یکی، دو سال پیش این روند در دبیرستانهای دخترانه حاکم بود، بهمجردی که دبیرستان متوجهی ازدواج دختر میشد او را منتقل میکرد به مدرسهی شبانه با کیفیت نازلتر؛ یعنی به جای اینکه سیستم بیاید به حمایت از تشکیل خانواده، شما را جریمه میکند.
او افزود: نظام مدرسهای انعطاف لازم و فرصت کافی را برای تشکیل خانواده و فرزندآوری نمیدهد. یک سیستمهای متصلبی بر آن حاکم است که اگر شما گزینهی تشکیل خانواده را انتخاب کنید، انعطاف به خرج نمیدهد. اینکه مثلاً تا الآن شما تماموقت کار میکردید و در این شرایط من احتمالات مختلف را در پیش روی شما میگذارم؛ فرضاً میتوانید دورهی چهارساله را ۷ سال و زمان تحصیل را نیمهوقت کنید و بخشی را از راه دور میتوانیم انجام دهیم.
اندازه نبودن طول و عرض دانشگاهها
مسئول مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دربارهی نقصیهی دیگری که در نظام مدرسهای کشور وجود دارد، گفت: در کشور ما یک نقیصهی دیگری وجود دارد که بیش از دیگر کشورهایی است که مبدع این نظام بودند و آن این است که در کشورهای دیگر، طول و عرض دانشگاهها به اندازهی بازارشان تعیین میشود؛ یعنی بخشی در وزارت علوم دارند بهعنوان «مدیریت منابع انسانی» که مطالعاتی را در سطح کشور انجام میدهد (۳ سال بیش که عدهای از کارشناسان ما به آلمان رفته بودند و بازدید داشتند به آنها گفتند، مطالعاتی که در کشور ما انجام شده است به ما میگوید که باید ۱۶ درصد از دانشآموزان، دانشجو بشوند نه بیشتر. از این ۱۶ درصد نیز ۹.۵ درصد استعدادهای آلمانی و ۶.۵ درصد مهاجرین. اگر دانشگاهی بخواهد دانشجوی اضافه بگیرد باید مستندات خود را برای نهاد مربوط بفرستد). در کشور ما اینطور نیست، تز ما این است که باسواد بیکار بهتر از بیسواد بیکار است. تنها کاری که در کشور ما در حال انجام است، پنهان کردن بیکاری است. در واقع دانشجویان ما بیکارانی هستند که بیکاری آنان را با اسم دانشجو آن چند سالی به عقب میاندازیم. مطالعاتی که انجام شده است –البته آمار آن یکدست نیست از دو برابر تا ده برابر دیده میشود- میزان بیکاری در فارغالتحصیلات دانشگاهی ما خیلی بیشتر از کسانی است که وارد دانشگاه نشدهاند. این نشان میدهد که ما در کشور مشکلات مضاعفی داریم؛ یعنی این سیستم حاکم بر فضای علمی باعث میشود که فاصلهی عمیقی بین بلوغ جسمی و زمان ازدواج بیفتد. حال این فاصله چگونه باید پر شود، چیزی است که پاسخ مناسبی برای آن پیدا نکردیم.
ناهمخوانی گفتمان و عقلانیت مدرن با آموزههای دینی ما
زیبایینژاد در ادامهی بحث خود به سطح سوم نظام تربیت اشاره کرد و گفت: اما سطح سوم که به نظر میرسد مهمترین سطح درگیری ماست، این است که تصویرها، ارزشها و مهارتهایی که نظام آموزشی میدهد هماهنگ با خانواده به معنای دینی آن نیست. ادعای ما این است که نظام مدرسهای جدید در دنیا طراحی شده است برای اینکه عقلانیت مدرن درست کنیم، برای بسط و توسعهی گفتمان مدرن ایجاد شده است. دانشگاهها و مدارس جدید در دنیا نهادهایی هستند که مفاهیم مدرن از مبادی خودشان میگیرند و در کل دنیا توزیع میکنند و به جهانسازی مدرنیته نیز کمک میکنند. این فرهنگ مدرن چقدر با فرهنگ دینی ما هماهنگ است؟ هرچه تزاحم بین این دو، گفتمان مدرن و گفتمان دینی وجود داشته باشد در اینجا خودش را نشان میدهد، طبیعتاً مدارس ما برای بسط گفتمان مدرن آمدهاند و نهادهای دینی ما در حال بسط گفتمان دیگری هستند؛ یعنی یک شبکهی معنایی دیگری در حال بسط است و این دو با هم ناسازگار هستند؛ درحالیکه در کشورهایی که مدرنیته را پذیرفتند و نهادها همه به شکل مدرن عمل میکنند، این ناسازگاری مفاهیم را ندارند، ولی در کشور ما بخش مدرسهای ما و بخشهای غیررسمی و خانوادهمان که تا حدودی میخواهد دینی عمل کند با نهادهای دینی ناهماهنگ میشود و این ناهماهنگی در کشور ما عمیقتر است.
وی تأکید کرد: زمانی مشکل بیشتر میشود که در کشور ما این نظام مدرسهای تقدیس میشود؛ یعنی هرچه ما عبارتهایی در آموزههای دینی داریم مثل «اُطلِبوا الِعلمِ مِنَ المَهدِ إلىَ اللَحَد» و «إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» و ... تطبیق بر این علم مدرن میشود؛ درحالیکه این علم مدرن در خاستگاه خودش هیچ تقدسی ندارد. علم مدرن تنها به بشر قدرت داده است تا تصرف وی در عالم بیشتر شود. زمانی که علم در خدمت کشف حقایق و هستی بود، گذشت. در سدهی اخیر علم در خدمت قدرت آمده است و نظام مدرسهای ما آمده است تا نیازهای نظام سرمایهداری و نظام صنعتی را پاسخ بدهد و به دنبال درست کردن شخص فرهیخته نیست. این ادعای ما نیست بلکه خود غربیها نیز این ادعا را در مورد علم مدرن دارند. الوین تافلر در کتاب «شوک آینده» تعبیری دارد و میگوید، آموزش و پرورش همگانی، دستگاه هوشمندانهای است که صنعتگرایی تأسیس کرد تا نوع بزرگسالانی را که به آن نیاز داشت را تولید کند و همهی سلسلهمراتب آموزشی و پرورشی که بعدها شکل گرفت و رشد یافت، بر اساس بورکراسی صنعتی ساخته شد.
او گفت: نظام سرمایهداری که اساس مدرنیته در پیوند با این نظام شکل گرفته است ذاتاً توسعهطلب است؛ یعنی به افزایش سرمایه و توسعهی مصرف میاندیشد و نیز به بازتولید شهروندان و انسانهایی که مهرههای خوبی برای چرخ ماشین صنعتی و نظام سرمایهداری باشد؛ لذا آموزشهایی را بازتولید میکند که در خدمت بسط این نظام باشد.
این محقق در ادامهی بحث خود به آرای ماکس وبر اشاره کرد و گفت: ماکس وبر اگر در کتاب خودش یک تصویری از نظام سرمایهداری به دیگران ارائه میدهد که شاید در نیمهی اول قرن ۱۹ نیز تصویر رایجی است (مصرف کمتر و تولید بیشتر)، در دههی ۱۹۵۰ کتابی منتشر میشود که مفاد آن این است، چیزی که ما آن را در زندگی شخصی رذایل اخلاقی به شمار میآوریم، در زندگی اجتماعی جزء فضایل اخلاقی است؛ مثال آن «حرص» است، در زندگی شخصی گفته میشود قناعت خوب است و حرص بد است، ولی در زندگی اجتماعی این نگاه سم است؛ زیرا اگر حرص نداشته باشید -حرص به مصرف نباشد- چرخهی تولید نمیچرخد، این استدالال را تشبیه میکنند به زنبورعسل که زمانی شروع میکند به کار کردن که حرص به تولید داشته باشد. اگر حرص به ثروتاندوزی باشد، تولید بیشتر میشود.
وی تأکید کرد: بنابراین ادعای ما این است که این نظام مدرسهای آمده است که فرهنگ مدرن را بازتولید کند، فرهنگ مدرنی که به تعبیر هابرماس، از مفاهیم اصلی آن باور به پیشرفت خطی است؛ یعنی همیشه با نفی امروز و دیروزتان به فردای روشنتر میرسید. باید نفی موقعیت فعلی را کنید تا به فضای روشنتری وارد شوید. حتی در اینجا نیز مناسبات اخلاقی گذشته هم قابلیت نفی پیدا میکند، یعنی نسبیت ارزشهای اخلاقی.
او همچنین افزود: دومین چیزی که هابرماس به آن اشاره میکند توانایی علم بشر و عقل ابزاری برای تدبیر مناسبات اجتماعی است؛ یعنی عقل ابزاری بشر نیازی به ماورای خودش ندارد و به تنهایی میتواند مناسبات اجتماعی خودش را تدبیر کند. نتیجه این میشود که شما بایستی به سکولاریست (جدایی مذهب از حوزهی اجتماع) قائل باشید تا انسان مدرن باشید. ازاینرو تصویری که مدرسه از دین در ایران به ما ارائه میدهد نهادی در کنار نهادی دیگر است؛ درحالیکه تصویر درست از دین این است که آن یک فرانهاد است؛ یعنی پارادایم و فرهنگ و گفتمان دینی در تمام ساحتهای تربیت، از تربیت حرفهای و فناورانه تا تربیت جسمی و بدنی و تمام ساحات ششگانهای که گفته میشود، چتر خود را پهن میکند، ولی در تربیت مدرن، دین به مناسک دینی تبدیل میشود، نماز و روزه، مناسبات فردی بین فرد و خدا.
تغییر و تحول در مفاهیم و چالش خانواده در نظام تربیتی
زیبایینژاد ههچنین دربارهی تغییر و تحول در مفاهیم و چالشهای پیش روی خانواده در نظام تربیتی گفت: اگر بهصورت جزئیتر سؤال شود، تصویری که ما از خانواده داریم از کجا آمده است (خانوادهی آرمانی که در ذهن ماست و در مفهوم نیز در حال تغییر و تحول است)؟ آیا نظام مدرسهای میتواند در کنار این مفهومسازیها و تغییر و تحولات نقش داشته باشد یا خیر؟ خانوادهی متعالی چه خانوادهای است؟ خانوادهای که موفق باشد، مفهوم موفقیت جایگزین کمال میشود؛ یعنی خانوادهای موفق است که به تمایلات خود برسد. شما میبینید فیلمهایی که در رسانه ساخته میشود باید پایانی خوش داشته باشد، نمیشود خانوادهای موفق باشد اما مشکلی داشته باشد، باید مشکل او حل شده باشد؛ ولی در فرهنگ دینی ما، خانواده مشکلات بسیاری دارد ولی کمالیافته هستند، چرا؟ خانوادهای که مسیر را پیدا کرده باشد و در مسیر سعادت در حال حرکت باشد ولو اینکه هزاران مشکل هم داشته باشد، این خانواده موفق است، نه به آن معنایی که به تمایلاتش رسیده است، موفقیت در کمال است، نه کمال در موفقیت.
او ادامه داد: ممکن است سؤال شود نظام مدرسهای چه تصویری از برابری به ما میدهد، برابری به معنای تشابه نقشها و حقوق را تقدیس میکند یا برابری به معنای تناسب را؟ یعنی تصور فارغالتحصیلان نظام مدرسهای ما -اگر مقایسه کنیم با کسانی که مدرسه نرفتهاند- از برابری و نابرابری چیست؟ عدالت را به معنای برابری و تشابه میدانند، اینکه فرصتها باید بین همه یکسان باشد، نقشها، موقعیتها و حقوق باید یکسان توزیع شده باشد یا خیر؟ اتفاقاً معتقد هستند که بایستی مناسبات متناسب باشد و برابری (به معنای تشابه) در خانواده عین اختلال در سیستم است. آیا تصویری که ما از خانوادهی متعالی داریم، خانوادهای است که ساختار افقی باید در آن حاکم باشد یا ساختار عمودی؟ به تعبیر گیدنز، جامعه زمانی دموکراسی میپذیرد که دموکراسی در مناسبات خانوادگی نیز حاکم شده باشد؛ یعنی فرهنگ دموکراتیک باید از خانواده به جامعه منتقل شود، باید در خانواده نهادینه شده باشد و سپس وارد جامعه شود. حالا اگر ما با این فرهنگ دموکراسی مشکل داریم، دین از تولی و تبری حرف میزند. تولی جز با نظام سلسلهمراتبی فهم نمیشود و این سلسلهمراتب باید از خانواده فهم شود؛ یعنی یک نظام سلسلهمراتبی عمودی در خانواده -الرجال قوامون علی النساء- که سرپرستی خانواده معین شده است، تقسیمبندی جنسی نقشها صورت گرفته است و اصرار است که این تقسیمبندی غیرقابل تردید است و در صورت امکان باید تا روز قیامت حفظ شود. وقتی ما وارد ریزکاریها میشویم، میبینیم که تعارضات زیاد شد و اتفاقاً بحثها نیز جدی است.
زیبایینژاد ادامه داد: نظام مدرسهای ما چه تصویری از «عشق» به ما میدهد؟ به تعبیر دکتر جمیله علمالهدی، هیچ چیز. نظام مدرسهای و برنامهی درسی نسبت به عشق تهی است، هیچ تصویری متربیان در مدرسه از عشق نمیگیرند که عشق چیست و چه معنایی از آن متعالی است. در نتیجه راه باز میشود که افراد معنی عشق را از بیرون و از کوچه و خیابان بگیرند، آنجایی که نظام مدرسهای باید مداخله داشته باشد خودش را کنار میکشد.
تصویری که مدرسه از «اقتدار» میدهد منفی است یا مثبت؟ اقتدار را با استبداد تفسیر میکند یا آن را مظهر قدرت جمعی میداند؟ چه مسئولیت فردی و خانوادگی این نظام مدرسهای به افراد میدهد؟ آیا من را شخص با مسئولیتی پرورش میدهد که مشکلاتم را از خودم مطالبه کنم و در قدم دوم در مناسبات خانوادگی و در قدم آخر از دولت؟ جوان امروز ما از دولت توقع دارد در مشکلات او دخالت کند و در واقع یک فضای کاملاً دولتسالارانه حاکم شده است.
نظام مدرسهای چه تصویری از «آزادی» به ما داده است؟ تصویر آزادی که مدرسه به ما میدهد همان تصویر مشهور آبراهام لینکلن است که میگوید، آزادی هرکس به جایی ختم میشود که آزادی دیگران از آنجا آغاز میشود که این تفسیری لیبرالیستی است، یا آزادی را به برداشتن موانع رشد تفسیر میکنیم، یا آزادی را تا آنجایی در محیط اجتماعی میپذیریم که سعادت دیگران را زیر پا نگذاریم، آنطور که علامه طباطبائی تفسیر میکند.
نظام مدرسهای چه تصویری از «مصرف» به ما میدهد؟ نگاه فرهیختگان جامعه که از این نظام مدرسهای پرورش یافتند نسبت به مصرف چیست؟ با مصرف هویتنمایی میکنند –بهخصوص در مصرف اقتصادی- . چه تصویری از خویشتنداری و قناعت در حوزهی مصرف ما وجود دارد؟ آیا تصویری که میدهد تنها به اطلاعرسانی میپردازد و میگوید: «چو دخلت نیست خرج آهستهتر کن/ که مىگویند ملاحان سرودى/ اگر باران به کوهستان نبارد/ به سالى دجله گردد خشک رودى» یا خیر، این ارزشها را نهادینه میکند؟ سیستم ارزشیابیهایی که برای نظام مدرسهای خود گذاشتهایم، آیا سیستمی است که نشان دهد این ارزشها تا چقدر نهادینه شده است یا صرفاً به ارزیابی اطلاعات میپردازد و سطح معرفت و فرهیختگی ما را میسنجد؟
وی گفت: دکتر کچوئیان اشاره میکنند به پژوهشی که نتایج آن نشان میدهد که میزان وجدان کاری در فارغالتحصیلان دانشگاهی کمتر از دیگران است؛ یعنی سیستمی که آمده بود تا یک اتفاقی ارزشی بیفتد در حال ضد عمل کردن علیه خودش است.
اریک فروم بیان میکند اگر در جامعهای دیدید مصرف اقتصادی بیمهار شد منتظر باشید که مصرف جنسی نیز بیمهار شود؛ چون نفس انسان یک نفس بیشتر نیست، اگر آماده نشده باشد که در مقابل خواهشهای نفسانی مدیریت و خویشتنداری کند، در مقابل خواستههای جنسی نیز مقاومت او ضعیف خواهد بود.
او افزود: نظام درسی و مدرسهای چه تصویری از «خود» به ما میدهد، خود را مهمتر میداند یا تشکیل خانواده را مهمتر میداند؟ فرضاً اگر برای دختری خواستگار بیاید والدین میگویند در حال درس خواندن است؛ یعنی در واقع نظام مدرسهای خود را جزء اهم زندگی معرفی میکند، بهعنوان سرمایهی اجتماعی خانواده خود را تعریف میکند.
در انتها محمدرضا زیبایینژاد به مقولهی تعبد اشاره کرد و گفت: نظام مدرسهای چه تصویری از «تعبد» به ما میدهد؟ کسانی که فارغالتحصیلان نظام مدرسهای هستند چقدر در برابر احکام شرعی خضوع دارند و چقدر دنبال فلسفهی احکام آن هستند؟ بیان میشود ما باید فلسفهی احکام را بدانیم تا به آن عمل کنیم. وقتی در پاسخ به آنها میگوییم زمانی که شما پذیرفتید خدایی وجود دارد که عادل و حکیم است، هدفمند عمل میکند و دلسوز به حال همهی بندگان خود است و انتساب حکم نیز به خداوند مشخص شد، دیگر منتظر چه چیزی باید بود؟ ولی نمیپذیرند و میگویند تا فلسفهی آن مشخص نشود، نمیپذیریم. این یعنی من اصل هستم، فهم من اصل است.
نظرات مخاطبان 0 1
۱۳۹۳-۰۴-۲۵ ۱۶:۱۷تارنمای علوم تربیتی رب 0 2