شناسهٔ خبر: 21634 - سرویس باشگاه ترجمه
نسخه قابل چاپ

کلنسی مارتین/دربارۀ کتاب «آینه، آینه» نوشتۀ سیمون بلاک برن؛

عشق‌ عکس سِلفی

سلفی آزاردهنده‌ترین نکته در خصوص فرهنگ حب نفس، این است که خودپرستی، خودبینی، و غرور، همه با هم کار می‌کنند، و تا جایی که این گرایشات را به طور فرهنگی تقویت می‌کنیم، این کار را نه از سوی خودمان، بلکه به مثابه‌ی یک مسئولیت اجتماعی انجام می‌دهیم.

نوشته: کلنسی مارتین
ترجمه: فرزانه فخریان


انگار دارم پیر می‌شوم چون معنی «سلفی» را تا همین چند ماه قبل نمی‌دانستم، یعنی تا وقتی که یکی از دوستانم مقاله‌ی کوتاه و مضحکی را از جیمز فرانکو، بازیگر، با عنوان «معانی سلفی» در نیویورک‌تایمز را نشانم داد. فرانکو می‌گوید آن چه این ژانر را تا حدی تعریف می‌کند این است که عکس‌ها را فوراً روی فیس‌بوک، اینستاگرام یا صفحه‌ی اینترنتی محبوب‌تان می‌گذارید. او نتیجه می‌گیرد «سلفی» راه جدیدی برای این است که مستقیم در چشمان کسی نگاه کنید و بگویید «سلام، این منم.»

سیمون بلاک‌برن درباره‌ی کسانی که سلفی می‌گیرند در «آینه، آینه» می‌نویسد که «نارسیس ما را یاد فوج زنبورانِ خودپرستی می‌اندازد که به هر کندوی شیرینی هجوم می‌برند. خودپرست خیال می‌کند همه‌ی دوستانش مسحور این‌اند که صبحانه چه خورده‌اند یا چطور جلوی «مونالیزا» یا «تاج‌‍‌‌محل» ایستاده‌اند.»

در واقع به نظر می‌رسد بلک‌برن، چیزی از نارسیسیتی را درباره سلفی از قلم انداخته که فرانکو آن را فهمید. در حالی که بلک‌برن می‌پندارد فردی که یک عکس سلفی را منتشر می‌کند بیشتر می‌خواهد بگوید «به من نگاه کن، در این یا آن مکان جالب»، فرانکو درمی‌یابد که تنها قصد حقیقی سلفی، این است که بگوید «به من نگاه کن»، و ایده‌آل‌تر

«سلفی» راه جدیدی برای این است که مستقیم در چشمان کسی نگاه کنید و بگویید «سلام، این منم.»

این که «هی به من نگاه کن». تعجب‌آور نیست که این سلبریتی جوان نکته‌ای اساسی درباره فرم دیجیتالی‌شده‌ی عزت‌نفس[1] فهمیده که آن فیلسوف مسن‌تر متوجه نشده است.
اما برخلاف فرانکو، بلک‌برن در این پرتره‌هایی که همه‌گیر شده‌اند، هیچ چیز رهایی‌بخش ـ یا حتی سرگرم‌کننده‌ای ـ نمی‌یابد. او این پدیده و اهلش را «گروتسک» و «یک جور مصیبت» توصیف می‌کند (کسی فکر می‌کند فریدا کالو چه‌‌جور سلفی‌هایی از خودش می‌گرفت؟).
آدام اسمیت می‌گفت «خودبینی[2] همیشه بر این باور بنا نهاده می‌شود که بودن‌مان محل توجه و پسند است.» این چیزی است که در سلفی‌ها جالب می‎نماید: عکاس سلفی خیلی هم باور ندارد که محل توجه و پسند است، هر چند دلش بخواهد، یا سعی کند که چنین باشد.» اندی وارهول این را تقریباً درست فهمید: در آینده هر کسی سعی خواهدکرد برای پانزده دقیقه مشهور شود.

بلک‌برن تأکید می آزاردهنده‌ترین نکته در خصوص فرهنگ حب نفس[3]، این است که خودپرستی[4]، خودبینی، و غرور[5]، همه با هم کار می‌کنند، و تا جایی که این گرایشات را به طور فرهنگی تقویت می‌کنیم، این کار را نه از سوی خودمان، بلکه به مثابه‌ی یک مسئولیت اجتماعی انجام می‌دهیم. او از مثال کمپین تبلیغایت موفق شرکت لوازم آرایشی لورآل با «چون شما ارزشمند هستید» استفاده می‌کند. به گفته‌ی بلک‌برن، هم جرج دبیلو بوش و هم تونی بلر، خودشیفته‌های خطرناکی هستند، چرا که به خاطر حب نفس زیادشان، صدمه‌های مهیبی به دنیا زدند.

بلک‌برن بحث می‌کند که اختلافات رادیکال بر سر توزیع درآمد در غرب نیز پیامد فرهنگ تعریف از خود[6] است. او به اشتباه میت رامنی در تبلیغات ریاست جمهوری با توصیف یک خانواده «با درآمد متوسط» در آمریکا، با عایدی تا 250 هزار دلار

به گفته‌ی بلک‌برن، هم جرج دبیلو بوش و هم تونی بلر، خودشیفته‌های خطرناکی هستند، چرا که به خاطر حب نفس زیادشان، صدمه‌های مهیبی به دنیا زدند.

اشاره می‌کند. او همچنین به مطالعه‌ای در سال 2007 درباره یک درصد از کسانی در بریتانیا استناد می‌کند که مستمراً جایگاه اقتصادی‌شان را از آن چه عملاً بود، پایین‌تر رتبه‌بندی اعلام ‌می‌کردند: شخصی که به‌ طور میانگین 300 هزار دلار در سال عایدش می‌شد، آن را در حد میانگین درآمد یک بریتانیایی گزارش کرده بود.

بلک‌برن این موضوع را هشداردهنده می‌داند تا تعجب‌آور. برای او، این وجه دیگری از «انگل‌مآبی» است که بیانی مالی از خودبینی درحال‌رشدمان ارائه می‌دهد. وقتی من چشم‌بندهای نگرانی بیش از حدم برای دنیای محدودم را می‌بندم، سعی دارم اصالت همه‌ی کسانی را نادیده بگیرم که جهانی همسان من ندارند. از آنجایی که خودبینی به وضعیت بستگی دارد، فرد خودبین نسبت به کسانی که از او بالاترند، دچار عقده روحی می‌شود. خودبینی، همچون حسادت[7]، آن چه را به سخره می‌گیرد که تغذیه‌اش می‌کند. حسد و غرور یک فرد خودشیفته، هر یک دیگری را افزایش می‌دهد، و ظرفیت وی برای شفقت به همان نسبت کاسته می‌شود. روسو تذکر داده بود که برای گشودن قلب‌مان به سوی دیگران، نباید در آن «هیچ غرور، هیچ رقابت، هیچ لاف‌زنی، و هیچ یک از آن احساساتی باشدکه مجبورمان می‌سازد خودمان را با دیگران مقایسه کنیم.»

بلک‌برن علاقمند به آن چیزی است که روسو «عشق به خود[8]»، کانت «احترام به خود[9]» و ارسطو و هیوم، هر دو «تفاخر[10]» معرفی‌اش می‌کنند. بلک‌برن در موافقت با میلتون از او این‌طور نقل می‌کند:«هنوز مرتبه‌ی شریف و اصیل‌تری از شرم بی‌غل و غش وجود دارد، یا می‌توانید آن را اعتبار و ارجمندی بخوانید، که به‌ موجب آن مردم نسبت به خودشان یک تکریم ذاتی روا می‌دارند.» این گفته، مدعایی را یادآور می‌شود که بلک‌برن پیشتر در کتاب داشت، که ترس از شرمزدگی در برابر همنوعان‌مان، ما را ـ از طریق نوعی خودبینی ـ به حرکاتی وا می‌دارد که مانع رنج آن خجالت شود.

«شرم بی‌غل و غش» میلتون وجه ساده‌ا‌ی از احترام به ‌نفسِ

غالباً پیش از امتحان به دانشجویان جدیدالورودم می‌گویم:«در این امتحان شاید وسوسه شوید که تقلب کنید. در این صورت از خودتان بپرسید که چه چیزی بیشتری برایتان اهمیت دارد: نگاه کردن به خودتان در آینه با احترام، یا گرفتن یک نمره‌ی بهتر در امتحان درآمدی بر فلسفه.»

متناسب است. من غالباً پیش از امتحان به دانشجویان جدیدالورودم می‌گویم:«در این امتحان شاید وسوسه شوید که تقلب کنید. در این صورت از خودتان بپرسید که چه چیزی بیشتری برایتان اهمیت دارد: نگاه کردن به خودتان در آینه با احترام، یا گرفتن یک نمره‌ی بهتر در امتحان درآمدی بر فلسفه.» به نظر می‌آید کمک می‌کند. یک مطالعه جدید نشان داده است اگر به دانشجویان‌تان بگویید کلاس کنترل می‌شود، کمتر تقلب می‌کنند ـ در هر دو مورد نکته این است که با مطالبه‌ی حس خجالت آنها، با هر روشی، اعمالی تقبیح می‌شود که آن‌ها را خجالت‌آور می‌خوانیم. برای بلک‌برن، تفاخر یا احترام به خود، نه فقط برای یک زندگی موفق، مهم است، بلکه به ترویج اخلاق نیز کمک می‌کند.

بلک‌برن به بهترین وجه راه‌های عملکرد غرور و شرم با یکدیگر را نشان می‌دهد. او داستان جالبی راجع وقتی تعریف می‌کند که جی.ای. مور «می‌خواست یکی از بهترین مقالاتش را در انجمن ارسطو ارائه دهد» و «پر از بیم و تشویش بود.» همسرش به او گفت:«نگران نباش. من مطمئنم که دوستش خواهند داشت.» و فیلسوف عبوس جواب داد:«خب نباید اینطور شود.»
هجمه‌های بلک‌برن به عادت خودبینی و رواج آن در فرهنگ معاصر، گرچه کمی مبتذل، اما متقاعدکننده هستند: شک دارم که هرگز منتقدی راجع به فرهنگ خودش در هیچ قرنی، حداقل از زمان بودا، وجود داشته باشد که متقاعد نشده باشد، مردم زمان زیادی را در نگرانی برای خودشان و نه نگرانی کافی برای دیگران صرف می‌کردند.

اما وقتی او از متفکران متمایزی همچون پلاتو، اراسموس، جان ادمز، نیچه، سارتر، اخلاقگرای معاصر، اَلن گیبرد[11]، و بنیامین لیبت[12]، روان‌شناس استفاده می‌کند تا نشان دهد چطور محبتِ متناسب یک نفر به خودش، یک جور تقوا است، ولو این که برای ترویجش زمان و تفکر می‌طلبد، «آینه، آینه»ی بلک‌برن اثر کلاسیک خردمندانه و خوش‌ذات دیگری را به یادم می‌آورد (بلک‌برن هم به آن ارجاع داده بود): صداقت و اصالت اثر لاینل تریلینگ[13].

این کتاب از فیلسوفی که تاریخ ایده‌ها را به خوبی فعالان دیگر می‌شناسد، به سبک شوخ‌طبعانه، قابل فهم و ازخودناراضی بلک‌برن نوشته شده است و من با اشتیاق آن را معرفی می‌کنم. با وجودگرایش شخصی من به بیزاری از بشر، کتاب را با غبطه به احترام مشهود و حتی عشق او به دیگر همنوعانش به پایان رساندم.

کلنسی مارتین استاد فلسفه‌ی دانشگاه میسوری در کانزاس‌سیتی است که کتاب «عشق، دروغ و ازدواج» به قلم او منتشر م‍ی‌شود.

پی‌نوشت‌ها:
1. amour-propre
2. vanity
3. self-love
4. narcissism
5. hubris
6. self-­aggrandizement
7. jealousy
8.amour de soi
9. self-­respect
10. pride
11 . Allan Gibbard
12. Benjamin Libet
13. Lionel Trilling

منبع: ترجمان

نظر شما