فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: بنیاد نخبگان استان تهران برای نضج گرفتن نظریهپردازی در علم همت خود را به برگزار کارگاههای آموزشی تخصصی گمارده است. یکی از اولین مبانی در این حوزه، نقد و به چالش کشیدن علم مدرن اعم از علوم دقیقه و علوم انسانی است از این رو از دو استاد برجسته در این زمینه دعوت به عمل آمد که پیشتر سخنان مهدی معینزاده در دو بخش منتشر شد. در ادامه مشروح سخنرانی غلامحسین مقدمحیدری با موضوع «علم مدرن از دیدگاه علوم دقیقه» در دو بخش جداگانه میآید.
غلامحسین مقدمحیدری، عضو هیات علمی گروه فلسفه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ابتدای بحث خود از نقد علم مدرن عنوان داشت؛ علم مدرن، مفهومی پر از سوءتفاهم در این حوزه است. در نقد علم مدرن بنا نیست که بگوییم علم مدرن بد است یا خوب است، بلکه هدف آن است که بگوییم علم چیست؟ اساس سخن من بر روی SCIENCE یا علوم طبیعی است. مراد از علوم طبیعی علومی است مانند فیزیک و شیمی و بیولوژی، حتا ریاضی و پزشکی در این میان جای نمیگیرد. خیلی از مطالبی که در فلسفهی علوم طبیعی گفته میشود بعدها به فلسفهی علوم اجتماعی و علوم انسانی راه مییابد
چه نیازی به بررسی علم مدرن است
مقدمحیدری تاکید کرد؛ ابتدا متذکر شوم، بحثهای این جلسه را نباید با بحثهایی که در کل کشور دربارهی علم میشود، خلط کرد. قالب بحث امروز، بحث فلسفی است و نباید با سیاستگذاریها ترکیب شود.
او گفت: کسانی که علم مدرن را نقد کردهاند -و بنده در اینجا از آنها نقل قول میکنم- علوم طبیعی خواندهاند؛ مثل تامس کوهن و فایرابند که هر دو فیزیکدان هستند.
اما چه نیازی به بررسی علم مدرن است؟ همواره مواجهه میان علم و دین نه فقط در کشور ما که در ذهن تکتک ما وجود دارد، در دروس دانشگاه این مواجهه و مشکل بیشتر نمایان میشود؛ مثلاً نظریهی داروین غایتمدار نیست و ویژگی مهم آن، این است که به غایتی نمیرسد، خلقت تدریجی است و قرار نیست غایتی داشته باشد؛ ولی آموزههای دینی بیان میکنند که انسان و خلقت غایتمدار است، ما با بندبازی میان این نظریه و دین تلفیق ایجاد میکنیم در قرآن آیهای پیدا میکنیم که تدریجی بودن خلقت در نظریهی داروین را از درون آن بیرون بکشیم، اینها همه وقوف بعد از وقوع است؛ یعنی در سیستم جامعهی دینی بعید به نظر میآید نظریهای مانند نظریهی داروین پدید آید، در جامعهای که قرآن خوانده میشود و نگاه دینی و نشانهای به عالم وجود دارد بعید است به چنین نظریهای برسد.
در فیزیک کوانتوم علیت حداقل به معنای موجبیت مورد مناقشه قرار میگیرد و از آنسو بسیاری از براهین فلسفی، بر علیت بنا شده است که با فیزیک کوانتوم ناسازگاری مییابد.
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: در تاریخ ایران این مواجهه دائماً دیده میشود، از زمانی که علم جدید غربی وارد ایران شد. این علم با آنچه جابر بن حیان انجام میداد، تفاوت دارد. ممکن است در یک نگاه خطی به تاریخ گفته شود ما هم فیزیکدانهایی مانند ابنهیثم (که در زمینهی اپتیک کار میکرده است) و شیمیدانهایی مانند جابربن حیان داشتیم.
اما باید توجه کرد که جریان علم در شرق و غرب به مثابه منحنی سینوسی و یک خط راست؛ که دارای نقاط تلاقی هستند. عده ای تنها این نقاط اشتراک را میبینند، در حالیکه این دو دو منحنی با معادله ها کاملا متفاوت میباشند. آنها دو رویکرد مختلف به عالم هستند. یکی، از قرون 16 و 17 در اروپا پدید میآید و دیگری در دورهی اسلامی پدید میآید و دانشمندانی نیز در این حوزه حضور دارند.اما بهرغم نقاط مشترک، دو رویکرد متفاوت به عالم هستند.
وقتی SCIENCE وارد کشور ما شد واکنشهای متفاوتی را سبب شد. عدهای دین را بهکلی به کناری نهادند و بر این باور بودند که SCIENCE به همه چیز هماکنون یا در آینده پاسخ میگوید و مشکلی نیست. شماری دیگر SCIENCE را به کناری نهادند . شماری نیز میکوشند بین این دو رویکرد تعامل ایجاد کنند.
در همهی این واکنشها یک عامل مشترک هست، کسی از SCIENCE سؤال نمیپرسد، گویی SCIENCE چنان متقن و استوار است که باید عوامل دیگر را با آن تطبیق داد. علم دینی نیز در همین وادی مطرح میشود؛ نگاه به علم و تکنولوژی بومی این است که گویی علم مدرن درختی است که چون در محیط نامناسب غرب رشد کرده است، میوهی نامطلوب و ناسالم به بار آورده و اگر به زمین و محیطی مناسب منتقل شود میوهی مطلوب و سالم میدهد. به تعبیر ویتگنشتاین می توان علم مدرن را نوعی Form of life دانست . حال باید پرسید این شکل از زندگی چیست؟ آنچه من از نقد علم مدرن فهم میکنم همین است.
تفاوت دغدغه نقد علم مدرن در غرب و کشور ما
غربیها بدون آنکه دغدغهی دینی داشته باشند بهتر از ما علم مدرن را نقد کردهاند. بعد از پوزیتیویستها و در نیمهی دوم قرن بیستم افرادی در غرب علم مدرن را نقد کردهاند که اتفاقاً این افراد دانشمند هستند و این نقد آنها را جدی تر می کند. ولی در کشور ما کسانی علم مدرن را نقد میکنند و کتاب در نقد علم مینویسند که اصلاً هیچ آشنایی با SCIENCE ندارند و چیزی از شیمی، فیزیک و ریاضی نمیدانند، حتا وقتی در این کتابها به نظریههای فلسفهی علم اشاره میکنند خام بودن این مطالب آشکار است و به نظر میرسد که کپیبرداری شده است. در این دست کتابها، نیمهی نخست کتاب دربارهی فلسفهی علم و نظریههای علمی است و نیمهی دوم کتاب دربارهی نظریههای دینی است و در انتها سعی میکنند به هر نوع ممکن، بین این دو ارتباط برقرار کنند.
استحکام و اتقان علم در علوم طبیعی به چیست
استحکام و اتقان علم در علوم طبیعی به چیست؟ اتقان علم فیزیک بر روی چه چیزی بنا شده است؟
ممکن است گفته شود علوم طبیعی از آنجا که بر داده های حسی و تجربی قرار دارند متقن هستند. اما پژوهش های تاریخی نشان می دهد که بسیاری از اوقات ما نظریه های علمی را کنار گذاشته ایم نه به خاطر تجربی نبودن ان ها بلکه به دلیل استدلال هایی که اساسا تجربی نیستند. برای مثال نزدیک به 2 هزار سال بشر از طریق تجربه تصور میکرد که خورشید به دور زمین میچرخد، خود ما در هر روز شاهد این حرکت خورشید هستیم، حرکت خورشید محسوس است، ولی حرکت زمین اصلاً محسوس نیست. آیا هیچیک از ما خارج از کرهی زمین ایستادهایم که از حرکت زمین اطمینان حاصل کنیم؟ در زمان گالیله نیز هیچ آزمایشی برای اثبات چرخش زمین به دور خورشید انجام نشد. ادعای گالیله متکی به سلسلهای از استدلالها بود، این استدلالها نیز با مناقشه همراه بود. به گالیله میگفتند که ما سنگی را رها میکنیم، اگر زمین حرکت میکند و ما با زمین میچرخیم باید سنگ پشت سر ما به زمین سقوط کند. گالیله هیچ پاسخی برای این مساله نداشت، او حرکت نسبی را از پیش فرض کرده بود و بر آن اساس استدلال می کرد در حالیکه ارسطوییان اساسا این فرض را قبول نداشتند و حرکت را مطلق می شمردند. پس چپونه گالیله انتظار داشت که ارسطوییان نظر او را بپذیرند در حالیکه شواهد تجربی نشانی از حرکت زمین به دور خورشید در اختیار انها نمی گذاشت. بیهوده نبود که هیچیک از علمای ارسطویی نمیپذیرفتند زمین است که حرکت میکند، آنها بر این باور بودند که اگر چیزی حرکت میکند در کل عالم حرکت میکند. در سیستم گالیله حرکت نسبی است، یعنی چیزی نسبت به چیز دیگر حرکت میکند.
تقریبا 80 درصد مطالبی که در کتاب علیه روش نوشته فایرابند آمده است دربارهی بحث گالیله است. فایرابند میگوید گالیله متوسل با پروپاگاندا سعی در به کرسی نشاندن نظریه خود داشت.
مثالی دیگر در این باره درهمان کتاب، استدلال گالیله را دربارهی ماه مطرح میکند که گالیله به اصرار از علمای ارسطویی میخواهد که از چشمی تلسکوپ به ماه بنگرند اما آنها از این کار اکراه داشتند. از نظر ما آن نادان و متعصب بودند که نمیخواستند به چشم خود واقعیت را ببینند. ولی از نظر انسان های آن دوره، زمین مرکز عالم بود و آسمان کرهی بلورینی بود که ستارهها به مثابه چراغ هایی به آن چسبیدهاند. البته از نظر ما نیز چیزی غیر از این نیست، آسمانی که در کنار دریا دیده میشود دقیقاً چنین چیزی را تداعی میکند، گویی آسمان گنبد بلورین است که بر سر زمین گذاشتهاند.
در شب چه میبینیم؛ آیا ما کرههای متراکم از گاز هیدروژن میبینیم که در حال فعل و انفعال شیمیایی هستند؟ خیر، تنها مجموعهای از نقاط روشن را در آسمان میبینیم. همهی آنها یک حرکت نیمدایرهای دارند، غیر از سیارهها که بزرگترین مشکل نظام بطلمیوسی تبیین حرکات رفت و برگشتی آن ها بود. این جهان بسته ای بود که ارسطوییان در آن زندگی میکردند: عالم تحت القمر که عالم کون و فساد بود، و عالم بیرون از اینها که کون و فساد و تغییر در آن راه ندارد.
در این فضا است که گالیله اصرار دارد تا این افراد از چشمی تلسکوپ به ماه بنگرند. این مساله برای بشر آن دوره، به این میماند که به ما بگویند از چشمی میکروسکوپ نگاه کنید و موجودی غیرانسانی و جنی را که در روی لام حرکت میکند مشاهده نماییم!!!. آنها تصور میکردند که ستارهها و ماه از جنس ما نیستند که بخواهیم از درون یک ابزار آنها را ببینیم. البته تلسکوپ پیش از گالیله نیز وجود داشت و در دریانوردی از آن استفاده میشد، ولی هیچگاه کسی آن را به سمت آسمان نمیگرفت؛ چراکه آسمان را از جنس اشیا درون کره تحت القمر نمیدانستند. این مشکل نخست بود.
مشکل دوم این بود که عدسیها بطور دستی درست میشدند و در این نوع از عدسیها پراش نور بیش از عدسیهای امروزی بود. آنها میگفتند که وقتی با این تلسکوپ کشتی را در دریا میبینیم، تصویر مقدار بسیار زیادی اعوجاج دارد. ولی چون ما کشتی را از پیش دیدهایم، میدانیم که آنچه از درون این ابزار میبینیم شکل اصلی کشتی نیست. آنها به گالیله میگفتند مگر تو پیش از این در ماه بودهای که میگویی تصویری بااینهمه اعوجاج همانند همان کوههایی است که در زمین داریم.
مراد این است که بههیچوجه استدلالهای ارسطوییها بیراه نبود و اگر ما نیز به جای آنها بودیم با گالیله مخالفت می کردیم. گالیله درباره موضوع ماه میگفت با تلسکوپ به ماه بنگرید و خودتان تجربه کنید. اما در جایی که در مورد حرکت زمین سخن میگفت و علمای ارسطویی میگفتند که تجربه نشان داده است که زمین حرکت نمیکند، میگفت به استدلالها گوش کنید. در واقع او بنابه اهداف مورد نظردوگانه عمل میکرد. جایی که استدلال به نفعش بود بر استدلال تاکید می کرد و زمانی که تجربه بکارش می آمد از ان استفاده می کرد و استدلال های طرف مقابل را نفی می نمود.
آموختههای مبتنی بر نظریه و نه تجربه
این محقق این طور به بحث خود ادامه داد؛ تجربه تفاسیر مختلفی دارد، میگوییم علم از تجربه آغاز شده است و اگر میخواهیم نظریه ای علمی بدهیم باید ابتدا خوب مشاهده کنیم. اما باید توجه داشت که مشاهدهی خام و بدون آموزش راه به جایی نمیبرد، اگر یک دستگاه رادیولوژی را در اختیار کسی قرار دهند و بگویند بدن انسان را از طریق مشاهده بشناس، مطمئنا او راه به جایی نخواهد برد. برای دیدن و مشاهدهی عکس رادیولوژی حتماً باید آموزش دید و پزشک بود. فرد باید پیشتر آموزش دیده باشد که اشعه X از استخوان عبور نمیکند و استخوانها در عکسهای رادیولوژی سفید دیده می شوند. یا در روش تشخیصی MRI بهرهگیری از میدانهای مغناطیسی برای تشخیص امراض بر پایهی نظریههای فیزیک بنا شده است. با دین صرف عکس MRI نمی توان اطلاعاتی درباره بدن بدست آورد مگر اینکه شیوه کار آن را که مبتنی بر نظریه های فیزیکی است دانست.
در کتاب شیمی اول دبیرستان برای مشاهدهی خالص و بیطرف، قوطیکبریت را مثال میزند و این قوطیکبریت را به لحاظ شکل و کیفیت و کاربرد توصیف میکند و توضیح میدهد. اما اگر این قوطیکبریت را به قبیلهی نوئر در سودان یا قبایل موجود در آمازون ببریم، چه توصیفی از قوطیکبریت خواهند داشت؟ آیا اعضای قبیلهی نوئر میتوانند با استفاده از قوطیکبریت SCIENCE تولید کنند؟ مکعب مستطیل بودن آن را تشخیص میدهند؟ مکعب مستطیل یک شکل هندسی است و هندسه را یونانیها بنا نهادند، فکر میکنید چقدر احتمال دارد که وقتی یکی از اعضای قبیله نوئر چوبکبریت را در دست میگیرد، بفهمد که چوبکبریت، از مادهی قابل اشتعال نوک آن جدا هست؟ شاید فکر کند که این همانند چوبهای دورنگ موجود در طبیعت است. چقدر احتمال دارد که بفهمد اگر چوب کبریت را با زاویهی خاصی روی قسمت زبر کنار قوطی بکشیم مشتعل میشود؟ این دانستهها، مبتنی بر نظریههایی است که ما آموختهایم، این نظریهها فقط در مدرسه آموخته نمیشوند، چون انسان در اجتماع زاده میشود این نظریهها را تلویحا از اجتماع پیرامون خود، از والدین و اطرافیان و سپس از مدرسه و دانشگاه میآموزد.
نظریهی نیوتن با زندگی مردم درآمیخته است و ارتباطی با میزان تحصیلات افراد ندارد، یک فروشندهی جزء نیز با مفاهیم مأخوذ از نظریهی نیوتن آشناست، او نیز از اصطلاح وزن استفاده میکند و یا در محاورههای خود میگوید زمین اجسام را بهسوی خود میکشد، گویی ما در نظریهی نیوتن زندگی میکنیم. همهی این آموختهها مبتنی بر نظریه است و نه تجربه.
مقدمحیدری افزود؛ تاریخ علم نشان داده است که این نظریهها بارها تغییر کرده است. دورهای دنیا را کُرهی بسته میدیدند و الآن جهان را بیکران میبینیم. آن کرهی بسته که زمین مرکز جهان بود، شکست این اتفاق از قرن 15 و با نیکولاس کوزایی (؟؟؟) آغاز شد، نیکولاس کوزایی عارف و بسیار دیندار بود او بر وجه و صفت نامتنهای بودن خداوند تاکید کرد. در طی این برهان ها از ریاضی و اعداد ترانسفینی و بعد لایتناهی بودن جهان سر درآورد. جوردانو برونو با پیگیری این آرا اعلام کرد که جهان نامتناهی است. آن کرهی بسته شکسته شد، از اینجاست که ما آسمان را دیگر کره نمیبینیم، یک جهان بیکران میبینیم. هیچیک از ما ستارهها را نقاط روشن نمیبینیم بلکه گویهای پر از هیدروژن و انفجارهای هستهای میبینیم.
اگر کمی فیزیک و نجوم بدانیم، اگر به آسمان شب نگاه کنیم، سیاهچالهها، کوتولههای سفید، کهکشان و همهی اینها را در نظر میآوریم، چون حداقل در نسخه ای از نظریه های کیهانشناسی جدید جهان در حال گسترش است.
در زیست شناسی و پژشکی نیز نظریه های ما بکلی دگرگون شده است.خودمان را که نگاه میکنیم، سلول و بیماریهایمان را که میبینیم، ویروس و میکروب را در نظر میآوریم. اما تمام این مفاهیم جدید هستند.
فوکو جملهی بسیار جالبی دارد، ما در پزشکی از یک سؤال به سؤالی دیگر منتقل شدیم؛ از اینکه بیماریات چیست، به اینکه کجایت درد می کند منتقل شدهایم. در پزشکی سنتی درد حاصل بهم ریختن تعادل بدن بود. فهرستی از امراض موجود بود، امراض مقولهبندی شده بودند (در حال حاضر این مقولهبندی نیست) و طبیب میگشت تا ببیند وصف بیماری فرد با کدامیک مطابقت دارد. ولی الآن در بدن میگردند تا عامل بیماری را بیابند، به همین دلیل است که در گذشته کالبدشکافی و آناتومی به این معنا مطرح نبوده است، اینها تغییراتی است که در طول تاریخ علم پدید آمده است.
علم روشمند است یا خیر؟
میگوییم علم روشمند است، پوپر نقل قول مهمی دارد، او انسان هوشمندی است و میداند در نظریهی ابطالگرایی خود این مشکلات وجود دارد و همه را متذکر میشود. پوپر میگوید با همهی این اوضاع و احوال، علم روشمند است، خطاها را سیستماتیک تصحیح میکند. فایرابند در کتاب against method (علیه روش) میگوید کدام روش؟ و گالیله را مثال میزند و میگوید گالیله کدام روش را به کار میبرد؟ فایرابند اشاره میکند که گالیله وقتی میخواهد نظرش را به جمع بقبولاند، میگوید به استدلالها توجه کنید، مشاهدات کافی نیست. جای دیگر میگوید استدلالهایتان اشکال دارد باید از درون تلسکوپ ببینید. فایرابند معتقد است با خواندن تاریخ علم مشخص میشود که این دانشمندان روشی به کار نمیبرند.
ککوله و حلقهی بنزن نمونهی بارزی است، حلقهی بنزن چهگونه به ذهن ککوله آمد؟ در زمستان او در کنار بخاری نشسته بود و خوابش برد و در خواب دید که 5 مار دم یکدیگر را گرفتهاند و میچرخند. پس از بیداری به ذهنش خطور کرد، آیا این روش دارد؟ در مدارس به گونهای به دانشآموزان آموزش داده میشود که گویی اگر مشاهدات را گرد هم آورند، میتوانند از درون آن نظریه بسازند.
فایرابند متذکر میشود که روش، خلاقیت دانشمند را میگیرد، کاری که ما با فرزندانمان میکنیم، به آنها میگوییم باید طبق یک الگوی خاصی فکر کند، در واقع خلاقیت او را از بین میبریم. فایرابند میگوید، بگذارید دانشمند هرجور دوست دارد کار کند. کلی مناقشات دربارهی روش وجود دارد. کافی است جوینده، تاریخ علم را مطالعه کند.
مثالی دیگر دربارهی کپلر بیاورم. کپلر 3 قانون دربارهی سیارات دارد. او عارف خورشیدپرست است. متنی از کپلر در کتاب مبانی مابعدالطبیعه علوم نوین ادوین آرتور برت آمده است که میگوید من نظریهی کپرنیک را قبول دارم که خورشید مرکز جهان است و نه زمین، ولی نه به سبب اینکه شواهدی وجود دارد، در این باره شواهدی در دست نیست بلکه به این سبب که اگر خداوند قرار باشد در جهان نشیمنگاهی برای خود برگزیند، برترین جا خورشید است نه زمین.
تمامی راهحلهایی که کپلر برای 3 نظریهی سیارات خود میدهد تماما اشتباه است؛ زیرا جهان را به سبک افلاطونی درون چندضلعیهای منتظم میبرد و راهحلهایی که ارائه میدهد بر اساس حدسیات است. راهحلهایی که در فیزیک میخوانیم مواردی است که نیوتن و ژاکوبی و هامیلتون بازسازی کردهاند. حتا کارهای نیوتن دربارهی انتگرال اشکالات زیادی دارد و بازسازیهای بعدی آنها را به این صورت سامان داده است.
اگر بخواهیم بگوییم آنها با روش خاصی به این نتایج دست یافتهاند، چندان قابل دفاع نیست.
ادامه دارد....
نظرات مخاطبان 0 7
۱۳۹۳-۰۹-۲۴ ۱۱:۱۷کارشناس علوم انسانی 0 2
۱۳۹۳-۰۹-۲۴ ۱۱:۲۰کارشناس علوم انسانی 1 0
۱۳۹۳-۰۹-۲۴ ۱۹:۳۰محسن 1 3
۱۳۹۳-۰۹-۲۴ ۱۹:۵۰محسن 3 4
۱۳۹۳-۰۹-۲۷ ۱۹:۱۸حسین 1 8
۱۳۹۳-۰۹-۲۸ ۱۰:۱۸دعایی 1 8
۱۳۹۳-۰۹-۲۹ ۱۳:۲۱مینا 6 2