فرهنگ امروز/معصومه آقاجانپور: مرگ ماهی چهارمین فیلم روح الله حجازی فیلمی است که موضوع آن را میتوان از دو بعد متفاوت نگریست. یکی بیانی اجتماعی درخصوص دوری اعضای خانواده از یکدیگر و دیگر بیانی عاطفی در ستایش مادر.
داستان فیلم که درباره جدایی و گسست اعضای یک خانواده و دورافتادگی عاطفی میان آنهاست با محوریت مادری مرده بیان میشود. پر رنگ بودن این برداشت را روح الله حجازی در مراسم رونمایی فیلم با تقدیم آن به علی حاتمی و رسول ملاقلی پور که به ترتیب «مادر» و «میم مثل مادر» را در ستایش از مقام مادر ساخته بودند القا کرد همچنین حجازی در تیتراژ هم، فیلم را به پدر و مادر خود تقدیم نمود. مرگ ماهی روایت مادر از دنیارفتهای است که با یک وصیت نامتعارف تلاش کرد فرزندان خود را دور هم در یک مکان (خانه مادری) در یک زمان (سه روزه) به دور هم جمع کند. موضوعی که عجیب داستان فیلم مادر علی حاتمی را به یاد می آورد. با این تفاوت که مادر علی حاتمی مادری زنده و در حال مرگ است اما مادر حجازی مادری است مرده. متاسفانه گرتهبرداری حجازی از فیلم مادر علی حاتمی نه تنها در موضوع نمود یافت بلکه حتی تقریبا شخصیتها نیز تداعی کننده شخصیت های فیلم مادر حاتمی بود. پسر بزرگ خانواده ظالم و نامهربان است پسر دیگر به فرنگ رفته و دختر کوچک افسردگی دارد. با این تفاوت که دغدغه اعضای خانواده در ظرف زمانی امروز قرار گرفت. اما این گرتهبرداری بیشتر در کلیت داستان و قالب فیلم خود را نشان داد. مهم ترین تفاوت این دو فیلم کارکرد اشیاست. اشیا در فیلم مادر علی حاتمی مفاهیمی از حس نوستالژی و رجوع به گذشته را القا می کند. اما حجازی این حس را بسیار ضعیف به نمایش گذاشت یا اصلا به نمایش نگذاشت. حجازی نه از اشیا خانه برای القای این حس به درستی استفاده کرد نه از خاطرات به ذهن مانده. او تنها با نوک زدن به نمونههایی کوچک تلاش کرد فرزندان خانواده را به یاد گذشته اندازد. اما مهمترین پرسشی که مطرح می شود هدف مادر خانواده یا بهتر بگوییم هدف حجازی از جمع شدن آنهاست. حجازی نتوانست هدف مادر را در فراخواندن فرزندانش آن هم پس از مرگش به خوبی پردازش کند. این فراخواندن چه نتیجه ای می توانست داشته باشد جز همان دعواها و مشاجره های همیشگی خانوادگی. چرا این عمل قبل از مرگ از سوی مادر رخ نداد (آنچه که در فیلم حاتمی دیده شد) منطق این زندانی شدن سه روزه چیست؟ هدف مادر از بیان نارضایتی پس از مرگ با وقف نیمی از اموالش و هبه نیمی دیگر به خدمتکار خانه (تنها کسی که نه از روی علاقه که از روی وظیفه به او محبت می کرد) چه حاصلی میتوانست داشته باشد؟ شاید با کمی اغراق بتوان گفت مرگ ماهی نه در ستایش مادر بلکه در نقد آن بود. شخصیتهای داستان که یکی پس از دیگری وارد صحنه می شوند یکی افسرده است؛ یکی عصبی است؛ یکی با همه قهر است؛ یکی دور از وطن است؛ یکی نامهربان است؛ که اینها همه حاصل تربیت چنین مادری است. ستایش حس مادرانه را شاید بتوان در میم مثل مادر ملاقلی پور که فداکاریها و صبوریهای مادرانه را به تصویر کشید بیشتر دریافت.
اما جلوه بیرونیتر مرگ ماهی به تصویر کشیدن فرزندان یک خانواده است که تفاوت های فکری فراوانی باهم دارند. اصلا نمی دانند همدیگر را دوست دارند یا نه (اشاره به دیالوگ ریما رامین فر به همسرش) از مهم ترین اتفاقات زندگی یکدیگر بی خبرند و محبتی بینشان رد و بدل نمی شود. حجازی در مرگ ماهی کثرتی را به نمایش گذاشت که مادر مرده شان ظاهرا در صدد بود در کنار جنازه خود آنها را به وحدت برساند. اما حجازی راه حلی برای پر کردن این فاصلهها ارائه نمی دهد تنها در میان تنش های کلامی که میان آنها رخ می دهد همدیگر را به آرامش دعوت میکنند. حجازی حتی در توضیح فضای خالی که میان آنان حکمفرماست چندان به درستی شخصیت پردازی نمیکند. علت این فاصله ها به هیچ وجه در فیلم پرداخته نمیشود. مرگ ماهی هرچند به لحاظ فرم، فضاسازی و قالب بندی فیلم خوش ساختی از آب درآمد و توانست تنشهای یک جمع پرتنش را که نیاز به حرکت زیاد دوربین دارد به صورت ایستا به فرم قابل قبولی برساند به نحوی که گویی مخاطب با هنر عکاسی روبه روست با این جود مشکل حجازی همچنان بر سر خود باقی است. هنوز او مخاطب را برای ارتباط برقرار کردن با فیلم در تعلیق نگه میدارد. معرفی کاراکترها نیمه رها میشود. در مرگ ماهی اشیا و جملههای نمادین فراوانی دیده می شود اتاق پیرزنی پر ازکتاب که اولین نمای خانه مادری بود شناسنامه ای که گم شد گربه ای که گم شده و مرده پیدا میشود یا جملاتی درباره موریانهها، ماهی ها و ... اما هیچ کدام از این نمادها سخن نمیگویند؛ هیچ کدام مسالهای را باز نمیکنند. حجازی آن چنان سریع و سطحی از این نمادها میگذرد که مخاطب قادر به تاویل آنها نیست. رابطه حجازی و مخاطبان تداعی کننده جملهای از فیلم مرگ ماهی است که کارگردان آن را به جای شعار فیلم هم به کاربرد:
«همیشه فکر میکردم ماهیها موقع مردن وقتی لب میزنن یه چیزی میخوان بگن که من نمیشنوم.»
نظر شما