فرهنگ امروز / زیگفرید کراکوئر، ترجمه رامین خلیقی:
اشاره: آنچه در ادامه میخوانید بخش دوم و پایانی نوشته زیگفرید کراکوئر در نقد سینمای جریان اصلی است که بخش نخست آن در فرهنگ امروز در اختیار خوانندگان قرار گرفت.
ملت آمادهی کارزار
روسها در طول جنگ جهانی اول هتلی محقر در اتریش شرقی را به اشغال خود درآوردند،(۱۲) در این مسافرخانه یک زن خدمتکار، افسری اتریشی را که از ارتش جا مانده، مخفی کرده است. یک ژنرال روس که در هتل اقامت دارد این زن وطنپرست را با حرفهای شهوتانگیز خود آزار میدهد. این زن به خاطر عشق به وطن مقاومت میکند. کمی بعد اتریشیها به حالت رژه به داخل مسافرخانه میآیند و افسر و آن زنی که افسر را نجات داده همراه با موسیقی نظامی رادتسکی مورد احترام همه قرار میگیرند (یک عروسی در زمان جنگ در راه است). در یک موقعیت دیگر، یک زن شجاع و دلیر اهل پروس شرقی، هنگام اشغال دشمن، پسر خود را (مانند افسر) نجات میدهد. پسر با خالهزادهی دلیر و پرطاقت خود ازدواج میکند.(۱۳) صحنههای مربوط به جنگ بهمراتب نسبت به صحنههای یکنواخت جانبازیها و اعمال قهرمانانه، آراستهتر تدوین میشوند. این فیلمهای جنگی و نظامی که از هر لحاظ شبیه به هم هستند منکر این ادعایند که دنیای کنونی اساساً ماتریالیستی است. کمترین کاری که این فیلمها انجام میدهند این است که ثابت میکنند که یکسری از گروههای تأثیرگذار معین، دیگر گروهها را وادار میکنند تا در عوض نگرشی مادی که خود این گروههای تأثیرگذار از آن حمایت میکنند، نگرشی اسطورهای-قهرمانی داشته باشند.
در واقع، این گروهها میتوانند به اهداف خود دست پیدا کنند -که ممکن است موجب جنگهای جدید شود- و این مسئله هنگامی اتفاق میافتد که تودهها که هنوز هم تا حدودی آلودهی انقلابند، یک بار دیگر از لحاظ اخلاقی پالوده شوند؛ یا زمانی که لذت ناشی از جنگ که به شکل مدالها و زنان باکره نمود مییابند، جایگزین ترس و وحشتهای دوران جنگ شود؛ وقتی که دوباره نسلی جدید روی کار میآید، نسلی که نمیخواهد بداند برای چه میجنگد تا بتواند با عزت و افتخار بیشتری پیروز و یا نابود شود. نیت اخلاقی این فیلمها با این واقعیت که آنها به انسانیت دشمنان نیز اقرار میکنند، تثبیت میشود. ژنرال روس که به دنبال زن وطنپرست است، مردی درستکار و صادق است. احترام به دشمن، جنگ را پوچ میکند، این دقیقاً همان هدف تولیدکنندههاست؛ چراکه جنگ اینگونه بهعنوان ضرورتی توجیهناپذیر پذیرفته میشود. تنها زمانی که تودهی مردم مرگی سرنوشت احمقانه یک نفر را بهمثابه مرگی قهرمانانه قلمداد کنند، میتوانند آن را از نظر اخلاقی تحمل کنند. فیلمهای جنگی برای تربیت توده مردم هستند. این مسئله مخصوصاً در مورد فیلمهای فریدریکوس رکس صدق میکند که در آنها -و همیشه بر اساس آرزوها یا خواستهای همان گروههای تأثیرگذار- بیننده یک بار دیگر با پادشاهی سروکار دارد که نسبت به رهبران واقعیاش، هواخواهی بیشتری را موجب میشود، رهبرانی که بهنوبهی خود از این هواخواهی سود میبرند.(۱۴) وقتی که سومبارتِ پیر و درستکار در یک مقالهی نظامی، آلمانها را «قهرمان» و انگلیسیها را «بازرگان» نامید، به همان اندازه که یک پروفسور میتوانست اشتباه کند عمیقاً اشتباه کرد. (۱۵) قهرمانان فیلمهای تمامی کشورها بهعنوان رؤسای پروپاگاندای تاجران کشورشان با یکدیگر متحد میشوند. برای دخترکان شاگرد مغازه سخت است که در برابر جذابیت رژهها و لباسهای متحدالشکل مقاومت کنند.
جهانگردها
دختر یک تولیدکنندهی موتور هواپیما، سفری رقابتی را به دور دنیا آغاز میکند، سفری هوایی که قرار است کیفیت موتورهای پدرش را نشان دهد. (۱۶) یکی از رقبا که دختر قبلاً دست رد به سینهاش زده بود، در تمام طول سفر سعی میکند که کار دخترک را به تأخیر بیندازد و مرد جوانی که دخترک بعدها در فیلم مطمئناً دست رد به سینهاش نخواهد زد، در تمام طول سفر به او کمک میکند. در پسزمینههایی از هند، چین، اقیانوس آرام و آمریکا بهسرعت رابطهای عاشقانه شکل میگیرد و سرعت وقایع نیز بهنوبهی خود همراه با رابطهی عاشقانه تحول مییابد. خلبان زن همیشه در لباس سنتی هر کشوری که به آن سفر میکنند ظاهر میشود، در نهایت، پیروزی و نامزدی. در دیگر فیلمها شخصیتها در سواحل دریاچههای ایتالیای شمالی و یا اسپانیا نامزد میکنند (انتخاب هر کشور به مد روز بستگی دارد)، هر نامزدی به گونهای با استفادهی مداوم فرد از ماشین شخصیاش مرتبط است. کنت کیسرلینگ در شرح فیلسوفانهی سفر خود تأکید میکند که من به سراسر دنیا سفر کردم تا خودم را پیدا کنم.(۱۷) جامعه نیز هیچگاه خود را در طول سفرهایش پیدا نمیکند، اما برخلاف کنت، جامعه سفر میکند تا نتواند خود را پیدا کند. کنشهای جامعه در همه جا -چه در خانه و چه در دیگر وسایل نقلیهی مدرن- یکسان باقی میماند، هرچند تغییرات اعمالشده در مناظر، حواس انسان را از دورویی و ریاکاری رخدادهای اجتماعیای پرت میکند که یکنواختی آن در ماجراجوییهای سفرها به فراموشی سپرده میشود.
زن خلبان که در هند بر خطر غلبه کرده بود، به هنگام سختی و مشقت تظاهر میکند که دوشیزهای موقر است؛ هیچکس آن سوداگری سرمایهدارانه در برلین را که منجر شد دخترک به اولین مکان سفر کند، به یاد نمیآورد. سفر یکی از بهترین شیوههای ممکن برای یک جامعه است تا از طریق آن بتواند حالت همیشگی حواسپرتی را حفظ کند، حالتی که جامعه را از اینکه با خود به توافق برسد، منع میکند. این مسئله کمک میکند که فانتزی به راههای اشتباه برود، چشمانداز شخص را با احساسات و تأثرات مسدود میکند، به شگفتیهای جهان اضافه میکند و در نتیجه دیگر به زشتیهای دنیا توجهی نمیشود. افزایش پیوستهی دانش نسبت به جهان در خدمت تغییر صورت سیستم موجودی است که دانش در آن حاصل میشود. برخی از شخصیتهای مهم اجتماعی که از لحاظ مالی قادرند اوقات فراغت خود را در جزیرهی سنت موریتز بگذرانند، وقتی که آنجا هستند واقعاً حس انسان بودن به آنان دست میدهد. این افراد به سنت موریتز میروند تا این حقیقت را که واقعاً انسان نیستند، سرکوب کنند. حتی طبقات پایین جامعه که میبایست در خانههایشان بمانند، کنار گذاشته میشوند. روزنامههای مصور از تمامی کشورها تصاویر مختلف چاپ میکنند؛ ازاینرو خلبان زن اگر به خاطر این تصاویر سفر نمیکند، پس برای چیست؟ هرچه که اینها بیشتر سفر کنند کمتر میفهمند. وقتی که از تمام مخفیگاههای جغرافیایی دنیا عکسبرداری شد، جامعه کاملاً کور میشود. دخترکان شاگرد مغازه آرزو دارند که مراسم نامزدیشان در اطراف مدیترانه برگزار شود.
قلب طلایی
یک عمدهفروش جوان اهل برلین که مدیر صنعتی یک کمپانی درجه یک است در وین به ملاقات دوست پدرش که تاجر است، میرود، کارخانهی دوست پدرش به دلیل شورشهای اخیر در اتریش ورشکست شده است. (۱۸) اگر به خاطر دختر تاجر نبود، مرد جوان آنجا را ترک میکرد. دختر جذاب وینی که به مرد جوان یاد داد که چیزهای دیگری هم بهجز تجارت در این دنیا وجود دارند، امواج دانوب و باغهای انگوری که از آنها شرابهای تازه میگیرند، مرد جوان برلینی احساسات نهفتهی خود را کشف میکند، کارخانه را سروسامان میبخشد و دوباره به سوددهی میافتد و دخترک را با خود به خانه میبرد. حتی بدون نماهای کلوزآپ، اینگونه رویدادها باورکردنی هستند، چه در شهر رؤیاهای والتز و چه در سواحل زیبای نکار و یا هر جای دیگری غیر از اینجا و زمان حاضر، ثروتمندان عاشق میشوند و بالاخره میفهمند که دلی هم برای عاشق شدن دارند. این حقیقت ندارد که ثروتمندان بیعاطفه و سنگدل هستند، فیلمها آنچه را که زندگی، ما را وادار به قبول آن میکند، رد میکنند. خارج از دنیای کسبوکار -که مسلماً جای مناسبی برای عشق و عاطفه نیست- قلبهای ثروتمندان همیشه در جای اشتباه قرار میگیرد. این افراد فقط در موقعیتهایی سرشار از احساسات میشوند که بدانند عواقب خاصی ندارد و اغلب اوقات نمیتوانند آنگونه که دوست دارند، رفتار کنند؛ به این دلیل که آنها احساسات خود را به شکلی غیراقتصادی خرج معاشقههای پنهانی میکنند و ازاینرو اندوختهشان مدام در حال اتمام است.
بیننده خود باید لطافت و مهربانی مرد جوان برلینی را به هنگام ابراز احساساتش به دختر وینی در اشتفان اشترم تجربه کرده باشد تا بتواند بفهمد که رفتار وحشیانهی مرد جوان در پای تلفن نشاندهنده سنگدلی او نیست، دوربین بهخوبی این را آشکار میکند. آنچه که مرد جوان واقعاً دوست میدارد، اپرا است و آنچه که مرد جوان آرزوی آن را دارد، خلوتی عاشقانه است که بتواند بدون هیچ مزاحمتی در آن احساسات خود را به زبان بیاورد، آن هم احساساتی که نمیتواند در موقعیتهای دیگر به زبان آورد. اگر زن وینی در آن خانه نبود تا بتواند فکر مرد جوان را از مسائل اقتصادی دور کند، صفحه گرامافون (!) بهراحتی ذهن مرد جوان را از این مسائل دور میکرد. فرد میتواند بر اساس موقعیتهای مختلف در طول فیلمها ثابت کند که با افزایش موفقیت و کامیابی، شمار مناطق حفاظتشدهی طبیعت احساسی فرد هم مدام افزایش مییابد. دخترکان شاگرد مغازه به این نتیجه میرسند که رئیس درخشان و بااستعدادشان در باطن نیز یک تیکه جواهر است و منتظر روزی میمانند که بتوانند با قلبهای کوچک و ابلهانهی خود دل یک مرد برلینی را زنده کنند.
هارونالرشید مدرن (۱۹)
دختر یک مرد میلیاردر خود را به شکل دختری فقیر درمیآورد به این دلیل که میخواهد مردان جوان او را به خاطر خودش دوستش داشته باشند و نه ثروتش.(۲۰) آرزوی وی زمانی به حقیقت پیوست که او مردی جوان را که لباسهای ساده به تن داشت، دید، اما این مرد در حقیقت یک فرمانروای ثروتمند بود. قبل از اینکه مرد جوان به احساسات خود اعتراف کند به طور اتفاقی از ثروت دختر باخبر میشود؛ بنابراین از اظهار عشق صرفنظر میکند تا جلوی هرگونه سوءتفاهم را بگیرد. اکنون بیشتر از هر زمان دیگری این دو با هم هستند و از آنجایی که پول، پول میآورد، در نهایت فرمانروا به ثروت بسیار زیادی دست پیدا میکند. در فیلم دیگری،(۲۱) یک میلیاردر جوان بهعنوان یک ولگرد، سراسر دنیا را میگردد به این دلیل که میخواهد او را به خاطر خودش دوست داشته باشند و نه ثروتش، اما این چهرهی مبدل آشکار میشود، دختر دودل و مردد است و در نهایت ماهعسلی در یک قایق تفریحی رقم میخورد، همانند فیلم هزارویک شب، شاهزادهی داستانهای جن و پری امروزی نیز راه احتیاط را در پیش میگیرد، اما در اینجا جلال و شکوه پایان فیلم از ثروت مادی او که هرگونه جلال و شکوه اجتماعی را تحتالشعاع خود قرار میدهد، سرچشمه میگیرد.
ثروت زیاد میتواند به خاطر نیتهای ابزاری مخفی نگه داشته شود. ثروتمندان به این دلیل خود را به شکل آدمهای فقیر درمیآورند تا دیگران آنها را فقط به خاطر خودشان دوست داشته باشند. به چه دلیل این افراد در واقعیت ثروت خود را دور نمیریزند تا دیگران آنها را برای خاطر خودشان و آنچه که هستند دوست داشته باشند؟ به چه دلیل این افراد با انجام دادن کاری شایسته با پولشان نشان نمیدهند که ارزش دوست داشته شدن را دارند؟ این افراد نه ثروتشان را دور میاندازند و نه کاری شایسته با آن میکنند، در عوض، این فقر ساختگی به کار تاباندن نورافکنی درخشان بر خوشبختی ناشی از ثروت میآید و اینکه فرد آرزو داشته باشد که دیگران او را بیهیچ غرضی و فقط برای خاطر خودش دوست داشته باشند، نوعی احساسیگرایی است که در خدمت این است که فقدان عشق حقیقی را پنهان کند. از آنجاییکه عشق حقیقی یکسری منافعی با خود به همراه دارد، میخواهد که طرفین این عشق افرادی ارزشمند باشند. ممکن است برای دختر میلیاردر راحت نباشد که خواستگارش او را به خاطر ثروتش بخواهد؛ بنابراین دخترک ثروتی را که بهواسطهی آن توانسته است در بازار آزاد و به قیمت مفت همه چیز به دست آورد، مخفی نگه میدارد و تواضع مرد جوان در این واقعیت نهفته است که وی به دنبال دختری است که ثروتی ندارد و بدون پولش هیچ است، اما (همانطور که معلمین اخلاق در جمع ثروتمندان موعظه میکنند) آنچه که مهم است خود دختر است و نه ثروتش.
بر اساس شواهد سینمایی، انسان دختری است که رقص چارلستون را خیلی خوب بلد است و پسری که تا حدودی از این رقص سر درمیآورد؛ بنابراین عشق میان دو نفر -یا به عبارتی میان دو فرد به ظاهر کمارزش- چیز زائدی نیست، بلکه در خدمت این است که مالکیت اموال و دارایی را توجیه کند، این مالکیت بهنوبهی خود برای آنهایی که اموال و دارایی خاصی ندارند ناراحتکننده نیست، مشروط بر اینکه آنهایی که ثروتمندند بتوانند بهواسطهی بهاصطلاح عشق نشان دهند که لیاقت این دارایی را بهعنوان یک انسان دارند. داستانهای جن و پری به قوت خود باقی ماندند، درحالیکه تم لباسِ مبدل به تن کردن عوض شده است. هارونالرشید واقعی با لباس مبدل میان مردم میگشت تا آنها را جدای از ثروت و مکنت بشناسد و در پایان خود را بهعنوان قاضی آنها نشان میداد. هارونالرشید مدرن نیز با لباس مبدل ظاهر میشود تا او را فقط به خاطر خودش بخواهند و نه ثروتش، اما در نهایت، خودِ واقعیاش را نشان میدهد؛ ثروتش و اگر امشب یک جنتلمن ناشناس به دخترکان شاگرد مغازه نزدیک شود، دخترکان او را یکی از میلیونرهای مشهور از همان مجلههای مصور میدانند.
تراژدیهای خاموش
یک فرد بانکدار به خاطر بیعرضگیاش ورشکست میشود و خودکشی میکند (۲۲) .بانکدار ورشکسته یک دختر دارد. مرد افسری که عاشق دخترک شده، میبایست رؤیای همراهی کردن دخترک در راهروی کلیسا را رها کند. نداریِ دختر و شغل پسر مانع از انجام این کار میشود. دختر تصمیم میگیرد که با نامی مستعار، رقاص شود و زندگی خود را از این راه بگذراند. مرد افسر که مدتهاست به خاطر اینکه به دختر پیشنهاد ازدواج نداده افسوس میخورد، بعد از سالها جستوجوی بیحاصل دوباره دختر را میبیند و در نهایت تصمیم میگیرد که با او وصلت کند. تنها چیزی که برای پایان خوش نیاز است نامهی استعفای مرد جوان است که البته تصمیم دارد که آن را هرچه زودتر تحویل دهد، اما دختر رقاص خود را مسموم میکند تا معشوقش را وادار سازد که تنها به شغلش فکر کند. مرد افسر که اکنون لباس غیرنظامی به تن کرده، بیصبرانه کنار برانکارد میایستد. نیازی نیست که مرد جوان حتماً افسر باشد، در بقیهی حرفهها نیز شغل فرد بستگی به ازدواج با یک شخص ثروتمند دارد. این مسئله منجر به چنین تراژدیهایی میشود که در حقیقت تراژدی نیستند، اما محض خاطر جامعه واجب است که اینها بهعنوان تراژدی ظاهر شوند. اگر یک زن خودکشی کند تا مردی به مقام بالا دست پیدا کند، این مسئله غیرقابل فسخ بودن ساختارهای اجتماعی را تضمین میکند. این مسائل تا مرتبهی قوانین ابدی بالا برده میشوند به این دلیل که مردم مشتاقند تا از مرگی که یادآور نمایش تراژدی پنجپردهای است، رنج ببرند. کمپانیهای فیلم میدانند (و یا شاید هم نمیدانند) که چرا به دنبال یک چنین مرگومیرهایی هستند، مرگی که بر قدرت نهادهای حاکم مهر تأیید میزند از مرگی که در جنگ علیه این نهادها اتفاق میافتد جلوگیری میکند، برای اینکه مورد اخیر ناممکن شود از مورد قبلی تجلیل میشود.
تهیهکنندههای فیلم، آنچه را که در حقیقت فقدان ادراک و معرفت و یا در بهترین حالت یک بدبیاری است، تراژدی جا میزنند و از آن تجلیل میکنند. شرافتی که رقاص میخواهد بهواسطهی خودکشی داوطلبانهاش به اثبات برساند، هدر دادن احساساتی است که بهوسیلهی طبقات بهتر جامعه پرورش مییابد تا حس بیعدالتی را تضعیف کند. انسانهای زیادی وجود دارند که خود را جوانمردانه قربانی میکنند به این دلیل که توان شورش و عصیان را ندارند. اشکهای بسیاری ریخته میشود به این دلیل که اشک ریختن گاهی اوقات راحتتر از تفکر و تأمل است. تراژدیهای امروزی روایتی از معاشقههای شخصی با نتیجهای ناخوشایند هستند که جامعه به شکلی متافیزیکی آن را به تن کرده تا وضعیت فعلی را حفظ کند. هرچه مواضع قدرت یک جامعه قویتر باشند، ضعف و حماقت، بیشتر به شکلی تراژیکگونه رفتار میکنند. هر توافق بینالمللی جدیدی که در صنایع سنگین اتفاق میافتد مطمئناً منجر به افزایش تعداد رقاصهایی میشود که دست به خودکشی میزنند. بیننده با مشاهدهی صحنههای خودکشی و مسمویت این رقاصها که گویی دیگر نمیخواهند از شر این سم خلاص شوند به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد؛ بنابراین، تنها آن تلاشهایی که برای رفع مسمویت جامعه صورت میگیرد، میتوانند تراژدی نامیده شوند. دخترکان شاگرد مغازه در خفا چشمانشان را از اشک پاک میکنند و قبل از اینکه چراغها روشن شود آرایش خود را چک میکنند.
لبهی تیغ
گاهی اوقات فیلمها حالت دیوانهوار پیدا میکنند، ماجراهای وحشتناکی دارند و تصاویری را نشان میدهند که چهرهی واقعی جامعه را منعکس میکند. خوشبختانه در اصل سالم هستند، فورانهای شیزوفرنیک، زودگذر و آنی هستند؛ پرده دوباره پایین میآید و همه چیز به حالت عادی برمیگردد؛ بهعنوان مثال، دختری به همراه معشوقهی خود که یک پسر جوان بدترکیب و زمخت است از شهرستان به برلین میآید. (۲۳) چون دختر زیبا است، رئیس هیئتمدیره وی را تبدیل به ستارهی نمایشهای آمیخته (revue star) میکند و به پسر جوان شغلی میدهد. رئیس هیئتمدیره تاجر بدی خواهد بود اگر نخواهد بهواسطهی این سرمایهگذاری پولی به جیب بزند. هرچند که دختر پیشپرداختهای تاجر را رد میکند، همراه با معشوقهی خود روانهی شهرستان میشود و از این پارتیبازیهای کثیف روی برمیگرداند (فیلمنامهنویس حتماً یک فرد عالم و فهمیده است). آشکار کردن عرفهای جامعه تهیهکنندهی فیلم سزاوار ورشکستگی است چون هیچچیز به اندازهی افشا کردن فعالیتهای غیراخلاقی روحیهی بیننده را خراب نمیکند، آن هم فعالیتهای غیراخلاقی که به طور رسمی ممنوع هستند و مخفیانه اتفاق میافتند و اما در لحظهی آخر از این خطر دوری میشود، آن هم وقتی که رئیس هیئتمدیره از کارهای خود پشیمان میشود و سریع خود را به این زوج پاک و معصوم میرساند و این زوج با خوشحالی به او اجازه میدهند که با ماشینش آنها را به شهرستان برساند. باید یکچنین رئیسی باشد تا پارتیبازی را ماستمالی کند (فیلمنامهنویس یک فرد عالم و فهمیده است).
مورد بعدی خیلی شدیدتر است. پادشاه یک کشور جنوبی فقیر و کوچک برای خود از پاریس معشوقهای میآورد که یک میلیاردر آمریکایی نیز آرزوی داشتن این معشوقه را دارد. (۲۴) مرد میلیاردر برای به دست آوردن دختر، مردم ناراضی این کشور فقیر را بهواسطهی پول با خود همراه میکند و به ژنرال پادشاه رشوه میدهد. شورشی میهندوستانه بهسرعت شکل میگیرد، مسلسلها به رگبار میبندند و منظرهای از جنازهها در خیابانها و میادین به وجود میآید. ژنرال به میلیاردر خبر میدهد که به خاطر زندانی شدن پادشاه، دختر اکنون آزاد است؛ ژنرال مانند یک خدمتگزار چاپلوس با سرور جدیدش رفتار میکند. آیا اینگونه کودتا اتفاق میافتد و جنگهای خونین با سرمایههای بزرگ به راه میافتد؟ فیلم دیوانهوار است. این فیلم در عوض حفظ کردن شأنی که معمولاً اینگونه رویدادها را همراهی میکند تا اینکه بتوانند مدام اتفاق بیفتند، رویدادها را آنگونه که واقعاً اتفاق میافتند به تصویر میکشد. باز جای شکرش باقی است که فیلم لبخند گلگون خود را سریعاً به دست میآورد. مرد آمریکایی انسان واقعاً خوبی است که لیاقت ثروتش را دارد. وقتی که مرد متوجه میشود که زن پاریسی به معشوق خود وفادار است، پادشاه قبلی را از زندان آزاد میکند و آنها را به ماهعسل میفرستد. زمانی که قرار باشد پول، حسِ ترحم و دلسوزی را به دست آورد، عشق از پول قدرتمندتر میشود. دخترکان شاگرد مغازه نگران این مسئله بودند، اما اکنون میتوانند نفس راحتی بکشند.
منبع:
The Little Shop Girls Go to the Movies," in The Mass Ornament: Weimar Essays, ed. and trans. Thomas Y. Levin (Cambridge: Harvard University Press, 1995) , 291-304
پینوشتها:
12. Hotel Imperial (Mauritz Stiller, 1927)
13. Volk in Not: Ein Heldenlied von Tannenberg (Wolfgang Neff, 1925)
14. Fridericus Rex: Part 1, Sturm und Drang: Part 2, Vater und Sohn (Arzen von Cserepy, 1920-1922)
15. Werner Sombart (1863-1941) , Handler und Helden: Patriotische Besinnungen (Munich: Duncker & Humblot, 1915)
16. Der Flug urn den Erdball, Part 1: Indien—Europa (Dr. Willi Wolff, 1924)
17. Count Hermann Alexander von Keyserling (1880-1946) , Das Reisetagebuch eines Phllosophen (Darmstadt: Reichl, 1919; rpt. Miinchen: Langen, 1980) , 8, translated by J. Holroyd Reece as Travel Diary of a Philosopher, 2 vols. (London: Jonathan Cape, 1925) , vol. 1, 17.
18. Wien-Berlin: Ein Liebesspielzwischen Spree undDonau (Hans Steinhoff, 1926)
۱۹. هارون الرشید (170 - 193 ق / 786 - 809 م) در طول دورهای که بیشتر داستانهای هزارویک شب به رشتهی تحریر در آمد، خلیفهی بغداد بود.
20. Her Night of Romance (Sidney A. Franklin, 1924)
21. Le Prince Charmant (Victor Tourjansky, 1925)
22. Das alte Ballhaus (Wolfgang Neff, 1925)
23. Das Madchen mit der Protektion (Max Mack, 1925)
24. Eine Dubarry von heute (Alexander Korda, 1926)
نظر شما