به گزارش فرهنگ امروز به نقل از تسنیم؛ در هیاهوهای فضای آشفته و سیاستزده رسانههای سینمایی؛ «دوران عاشقی»، فیلم قابل توجه علیرضا رئیسیان دیده نشد. «دوران عاشقی» یا به سبک ندیدن معضلات اجتماعی واقعی جامعه با برچسب سیاهنمایی و نمایش دوباره خیانت رانده شد و یا اینکه به دنبال کشف رگههای سیاسی نازل در فیلم، به یک فیلم تاریخ مصرف دار تقلیل داده شد.
اما «دوران عاشقی» فیلم مهمی برای سینمای ایران است. در شرایطی که سینمای اجتماعی ایران به ورطه فیلمهای بدون تاریخ و جغرافیا افتاده است، علیرضا رئیسیان با فیلمش بی مهابا به دل جامعه زده است.
آقای رئیسیان ما عادت کردهایم به گونهای از سینمای اجتماعی که به تدریج ، همه فضای سینمای ایران را به شدت تحت تاثیر قرار داد. سینمایی اجتماعی که جدا از کرختی خنثی بودن، یک خاصیت آزاردهنده مهم داشتند و آن هم این که کاملا بی زمان و بی مکان بودند، ربطی به امروز ما نداشتند، ربطی به زندگی اجتماعی یک آدم ساکن ایران در دهه ۹۰. اولین ویژگی «دوران عاشقی» که ذوقآور است این است که دقیقا سر وقت ساخته شده است. در میانه اوج گرفتن انبوهی از تعارضات اخلاقی و روانی در خانوادههای ایرانی.
رئیسیان: دقیقا در یک بستر درام خانوادگی؛ اما فکر میکنم این به روز بودن فقط هم مربوط به داستان اصلی نمیشود. شما نگاه کنید به اینکه یکی از مشکلات امروز ما، رشد بی قاعده آدم هایی است که همه چیز را بدون اینکه مناسبات درستی برقرار کنند در اختیار می گیرند. شخصیت زندی نمونه همین رفتارها است و در این ارجاعاتی که در فیلم می شود سند و مدرک واقعی وجود دارد. مردم عادی شاید متوجه نشوند وقتی قضایای قیمت گذاری ارز را در راهرو نشان می دهیم به چی اشاره میکنیم. من ۴ سال قبل عین همین اتفاق را در راهرو روبه روی سفارت انگلیس دیدم. وقتی برای اقتصاد کشور در پیاده رو تصمیم گیری بشود نتیجه آن همین اوضاع الان می شود، تحریم، مشکلات اقتصادی بیرونی ، همه اینها هست. اما سوء مدیریت وحشتناک است. ما می خواهیم بگوییم شخصیتی که در این مجموعه قرار میگیرد کیفیت رفتارش نسبت به خود و اطرافیانش چگونه است. آدمی است که حقوق و اصولی برای خود دارد، به شدت قدرت طلب است و می بینیم که در هر پدیده اقتصادی اعم از ارز و طلا، دلار، نفت و ...حضور دارد. نظیر این پدیده ها را ما اخیرا در کشور زیاد دیدیم. آن بحث در کنار داستان اصلی که خواهرزاده دچار مشکل اصلی می شود به داستان اصلی پیوند میخورد، به نظرم به این چیزی که شما میگویید خیلی مربوط است.
ضرورت این مسائل در جامعه ایران الان خیلی زیاد شده است. آمار طلاق در تهران سه به یک است یعنی از هر سه ازدواج یکی طلاق است. طلاق هم علت های متفاوت دارد که یکی از علت های آن همین است که در این فیلم آمده است. خلاء عاطفی، نبود یک عشق درست ،به قاعده و اندازه و نابود شدن تعهد آدم ها به یکدیگر. گوشزد ما این است که اگر خلاء عاطفی اتفاق بیافتد بی عشقی جای عشقی را می گیرد که کاذب است.و این پیامدهای مختلفی دارد در عرصه های خانوادگی موجب بحرانهای عاطفی میشود و در عرصه اجتماعی به پایمال کردن حق همنوعان و هموطنان ختم میشود. یا فرض کنید آدمی دیگر که اینگونه درگیر ماجرایی اشتباه میشود. مجموعه اینها یک منشوری از جامعه ایران است و ضرورتش هم به نظر من زیاد است چون همه به نوعی درگیر آن هستند. به علاوه اینکه داستان فیلم هم طبیعتا باید جذاب باشد تا مخاطب با آن ارتباط برقرار کند، وقتی مخاطب این رابطه را برقرار کرد پیشنهادهای شما را هم دریافت می کند.
فیلمهایی مثل «دوران عاشقی»، زمینه زیادی دارند که یک میانجی برای مباحث نظری جامعهشناسی، روانشناسی امروز ما واقع شود. این اتفاق معمولا در فضای فرهنگی ایران رخ نمیدهد.
رئیسیان: جای خالی یک جریان درست فکری در سینما واقعا خالی است. به نظر من نقص اصلی هم در دایره منتقدان است نه فیلمسازها. آنها باید تلاششان اشاره به چنین موضوعاتی در فیلم باشد؛ آنها باید این مباحث را در فیلم کشف کنند. این کار من نیست که بخواهم نکته به نکته بگویم که چرا میزانسن های ما دایره وار بود، چرا روایت ما سیار بود یا چرا به بحث نشانه ها تاکید می کنم. سینما امروز اساسا یک پدیده شگرف است یعنی نه تنها فلسفه، روانشناسی و حتی تاریخ را فقط تبیین نمی کند بلکه خود را جای آنها هم قرار می دهد. انسان امروز حوصله ندارد با قوم یهود در کتابهای تاریخی آشنا شود، با یک فیلم میگویند همین بود و همه هم میفهمند و تمام ...ابزاری که سینما در اختیار دارد با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. برخی ها این را درک می کنند، به آن اهمیت می دهند و در ابعاد مختلف روی آن سرمایه گذاری می کنند.اما در ایران این اتفاق معمولا رخ نمیدهد. مثلا در ایران چند گونه سینما و ژانر داریم که می توانیم راجع به آنها فیلم بسازیم؟ ته تهش میشود همین درام خانوادگی، درام اجتماعی ،کمدی، جنگ و کودک؛ که این چهارتا هم دست و پا شکسته اتفاق می افتد. بنابراین ما خیلی از امکانات رفتن در حوزه های دیگر نداریم و ناچارا همه آنها را در این چهارچوب میآوریم و فشرده می کنیم و سعی می کنیم اگر مطالعه، تحقیق و دانشی داریم در همین زمینه نشان بدهیم. اگر بشود بحث های جدی در حوزه های فکری اتفاق بیافتد من اهلش هستم و استقبال می کنم. جلسهای ما در حوزه هنری با عنوان نشست سینمای انقلاب داشتیم. دکتر کلهر و یک دکتر انسان شناس دیگر در آنجا حضور داشتند.آنجا مباحث تئوریک و نظری مطرح شد، اما اصلا به فیلم کار نداشتند بلکه یک بحث های کاملا کلی و انتزاعی مطرح می کردند. من گفتم ارجاعات این مسائل را به فیلم بگویید تا من جواب بدهم، این بحثهای کلی را من اهلش هستم، در حوزه ادبیات، عرفان و فلسفه هم به اندازه خودم مطالعه کرده ام. اطلاعات من در آن حوزه ها از اطلاعات شما در سینما خیلی بیشتر است. اما بحث الان ما سینماست. من از شما ارجاع به فیلم می خواهم و شما پاسخ می دهید که ما فیلم بلد نیستیم ، خب کلام منعقد نمی شود. اسلاوی ژیژک را خیلیها میشناسند. کتابهایش را بخوانید پر از ارجاع به فیلمها و رمانها و... است با همان تفکرات چپ گرایانه جدید امروزی اش. کاملا روی سینما مسلط است. همینطوری نمی گوید که این فیلم بی خود است و به من هم ربطی ندارد که فیلم خوبی یا بدی است. اگر این اتفاق در سینمای ما بیافتدو نگاه و تفکر امروزی وارد این حوزه بشود حتما فیلمسازانی هستند که در این زمینه حرف دارند و می شود بحث های خیلی جدی را مطرح کرد. یک نقصی که در میان متفکران ایران ما وجود دارد این است که می گویند ما از هنر سردر نمی آوریم و این خیلی بد است.
در مواجهه با فیلمی مثل «دوران عاشقی» ما طبیعتا دچار سوءتفاهم این سالهای سینمای ایران خواهیم شد. بحث تعمیم پذیری و ادامه معمولا مبتذل آن یعنی سیاهنمایی. برخیها معتقدند که سینمای اجتماعی به دلیل تمایل به واقعگرایی، معمولا تبادر ذهنی تعمیمگرایی را زیاد به دنبال میآورد.این بحثهای اخیر در سینمای ایران هم، فضا را جوری ترتیب داده است هر مخاطبی هم براساس فضای ذهنی که در او ایجاد می شود می گردد تا برای آن مابه ازا پیدا کند. میخواهم صریح بپرسم فیلمی که شما ساختید براساس یک واقعیات بوده است. دامنه و شمول این واقعیت چیست و چه بخشی از جامعه ایرانی را فرا می گیرد.؟
رئیسیان: من همیشه در درسهای آکادمیک سینما به دانشجویانم میگویم که فیلم باید دو ویژگی داشته باشد، اول اینکه باورپذیر باشد و نه منطقی. حتی فیلم های علمی تخیلی هم باید باورپذیر باشند. یعنی تخیل را در خدمت این قرار دهند که داستانی باورپذیر تعریف کنند. دومین ویژگی هم این است که باید قابل تعمیم باشد. این دو خصلت باید در هر فیلمی وجود داشته باشد تا آن فیلم، موفق از کار دربیاید. الزاما با این دو موفق نمی شود اما اینها شرط های اولیه هستند.به نظر من کل ادبیات داستانی و کلاسیک ما در این رابطه است که انسان موجود پیچیده ای است که به سادگی نمیتوان آن را شناخت و در این میان، عشق پیچیده ترین فرایند درونی هر انسانی است. چه عشق معمولی، چه مادر و فرزندی، و چه عشقی که از مجاز بالاتر میرود. من سوال میپرسم، وقتی امروز به جامعهمان نگاه میکنیم، جامعهای میبینیم که عشق در آن به معنای واقعی یا فراترش وجود دارد یا ندارد و دچار خلل شده است؟ به نظر من به شدت دچار اشکال شده است. برای اینکه اگر وجود داشت جامعه به سمت این تنش ها و تعارضات در اخلاقیات که ضرورت یک جامعه به سامان است پیش نمی رفت. البته علت این ماجرا؛ فقط هم موضوعات اجتماعی نیست و فردیت آدمها هم در این بین نقش دارند و اصلا موضوع این فیلم خلل عاطفی بین آدم ها است و وقتی این تسری پیدا کند بخش هولناکی از جامعه را در برمی گیرد.
این قدر عمومیت دارید این مشکل؟
من هم نمی گویم همه جامعه به آن مبتلا هستند بلکه این یک برش کوچک از جامعه طبقه متوسط امروزی را درنظر گرفتم که هم تحصیل کرده هستند، هم زندگی معمولی دارند و هم این روابط از چنین ادم هایی بر میآید. اما مساله این است که وقتی این اتفاق می افتد و این خلا عاطفی به وجود میآید یک بحران، شکل میگیرد. فیلم هم با همین بحران شروع میشود. اما حالا که به وجود آمد باید با این بحران چگونه رفتار کرد؟ یک بخش این مسائل قانونی است و یک بخش آن هم مسائل شرعی است. از نظر شرع و قانون، این رفتار خطا نیست. یک بخش آن هم عرف است که اگر از این زاویه هم نگاه کنیم خیلی از افراد جامعه دچار آن می شوند و اتفاقا جالب است که آنهایی که خودشان اینکاره هستند، به من ایراد میگیرند که چرا خیانت را نشان دادهای؟ این خیانت نیست. خیانت یک عمل آگاهانه خلاف قانون وشرع است، این خیانت نیست. بلکه چند همسری است که در ۴۷ کشور طبق قوانینشان این اتفاق می افتد.
ما می گوییم حالا که این بحران به وجود آمد چگونه باید با آن برخورد کنیم. آیا این برخورد باید خشونت آمیز و قهری باشد؟ چیزی که در روزنامه ها می خوانیم در رابطه با قتل ها و اتفاقات ناموسی خیلی هولناک. ما در «دوران عاشقی» پیشنهاد دیگری میدهیم. میگوییم اگر چنین چیزی به وجود آمد هرکس به خودش ارجاع بدهد و برگردد ببیند کجا خطا کرده است و آن خطا را تصحیح کند. در کنار این شیوه جدید، پیشنهادی هم برای بخشش دارم. پیشنهاد من به جامعه این است که اگر دچار بحران شد و این بحران را به لحاظ عاطفی نتوانستیم بپذیریم راهی به نام بخشش هم وجود دارد.
به سکانس قبل از فینال نگاه کنید. همه شخصیتها تنها هستند و خلوت می کنند. هرکدام به نقطه تازه ای می رسند و تصمیمی جدید میگیرند. پیشنهاد من به مخاطبانم این است. ممکن است شخص دیگری از یک زاویه دیگر پیشنهاد دیگری را مطرح کند.خوشبختانه در برخوردهای عمومی که داشتم، دریافت های بینندگان از فیلم نزدیک به آن چیزی است که من می خواستم. من با مردم فیلم را می بینم و چون من را نمی شناسند در میانشان می ایستم و می شنوم که چه می گویند خوشبختانه بازخوردها با دیدگاهی که خودم داشتم نزدیک است.
نگهداشتن مرز میان روانشناسی و جامعه شناسی از ویژگی های دیگر «دوران عاشقی» است. نه ساختار اجتماعی آنقدر هیالووار میشود که پیچیدگی روانی آدم ها تقلیل پیدا کند به یک سری رفتارهای فردی خرد بیتاثیر در پیشبرد داستان و نه باقت و بستر اجتماعی مثل همیشه غایب است و این مرز رعایت شده است.
رئیسیان: وقتی بیتا ماجرا را میفهمد دست به عملی میزند که در روانشناسی به آن «انکار منعکوس» میگویند بی اعتنایی محض را پیشه می کند. خودش هم که شخصیت سردی دارد و اتفاقات این سرد بودن باعث بسیاری از این اتفاقات شده است و شما میبنید که بعد از اینکه می فهمد دکور خانه اش عوض میشود، به خودش میرسد، به اطرافیانش میرسد و... یعنی مقداری به خودش میآید. اما ضمن این حاضر نیست انقدر هم راحت، ماجرا را بپذیرد. به پدرش می گوید من حتی اگر ببخشم هم نمی دانم که در آینده می توانم با این آدم زندگی کنم یا نه.
اما این حرفها، همین تاثیر روانشناسی و جامعهشناسی باید در بستری از قصهگویی طرح شود. ما باید بدانیم که بهترین راه درگیر کردن مخاطب، داستان گفتن است و بشر از ابتدای خلقتش به داستان علاقه داشته است. داستان های رمز آلودی هستند که هنوز که هنوز است هم رمزگشایی نشده اند. من هم سعی کردم این داستان کمی رازگونه و غافلگیرانه و با تمرکز روی ارتباطات انسانی باشد. سعی کردم سویهای از رواشناسی آدم ها در بستری اجتماعی روایت بشود. در عین حال عدم قضاوت صریح هم یک اصل اساسی برای من بود. نه اینکه اساسا قضاوتی صورت نگیرد، چون کسی که پشت دوربین است در نهایت قضاوت دارد اما اینکه این قضاوت با صراحت ومستقیم و خشن بیان شود یا اینکه در فضایی قرار می دهید که بیننده نهایتا به آن برسد خیلی متفاوت است. من دومی را می پسندم و سعی می کنم در پایان فیلم حس مخاطب در آن درگیر شد و مخاطب به این فکر کند. برای همین هم پایانش کمی رمزگونه است. این یک پایان باز نیست چون پایان باز، بلاتکلیف است اما این رمز و رازگونه است و همه متوجه می شوند چه می شود. اما اینکه فردا معلوم می شود یا یک یا دوسال بعد این معلوم نیست و به اختیار تماشاگر گذاشته می شود.
حرف زدن و بحث کردن و طرح کردن این خلاء عاطفی که فرمودید در شرایط امروز جامعه ما خودش تبدیل به یک وظیفه اخلاقی شده است. ما امروز در شرایط پیچیدهای از زندگی مکانیکی و ماشینی گیر افتادهایم که معنویت و عاطفه برای آن، اولویت چندم است.کمی در مورد این بحران عاطفه در جامعه امروز صحبت کنیم. چه بلایی دارید سر ما میآید؟
رئیسیان: تازه ما هنوز نسبت به جوامع غربی وضعیت بهتری داریم. من به خاطر تحصیل پسرم و همینطور حضور در جشنواره های فیلم، زیاد به غرب میروم و میبینم که واقعا ته خط هستند و چیزی جز روابط مکانیکی و روزمره در بینشان مطرح نیست. در مردم عادیشان یک درصدی هستند که خودشان را از جامعه جدا می کنند و حتی در امریکا مقید هستند که مثلا بچه های خودشان را در مدارس کاتولیک ها که زیر نظر کلیسا است بگذارند. اما در شکل عمومی مسائلی مانند خانواده یا عواطف بشری درست و حتی روابط عاطفی و جنسی هم به انتهای خط رسیده است و این ها عوارض جوامع مدرن است که سیطره تکنولوژی و کمیت طوری شده است که اصلا وقتی نمی گذارد تا انسان به خودش برسد و در روز نیم یا یک ساعت با خود خلوت کند. حالا مناسک ، عادات و اعتقادات مذهبی که دیگر به کنار. هروز دارد کمرنگتر میشود و پوچی جای آن را میگیرد و این پوچ گرایی و هجوم تکنولوژی و عقل ابزاری وحشتناک است. ما هم داریم به همان سمت میرویم.الان شما سوار اتوبوس یا مترو شوید؛ ارزانترین وسیله جابه جایی است و بیشتر استفادهکنندگان از آن، از قشر کارگر و دانشجو هستند. یک نفر را شما نمیبینید که با بغل دستی خود حرف بزند، همه یک موبایل دست گرفته اند و سرشان گرم خودشان. این انسان را به مقطع هولناکی می رساند و نمیدانم که انتهای آن را افرادی که برای جامعه امروز برنامه ریزی کرده اند، پیشبینی کردهاند یا نه؟ این از خود بیگانگی که اول قرن بیستم از آن حرف می زدند، امروز به عینیت رسیده است. عشق پدیده ای است که در طول تاریخ همیشه بوده و انسان همیشه با آن درگیر بوده است و هرچه در مورد آن حرف بزنند باز از هر زبان که بگویم نامکرر است. حالا این وسط چه بلایی سر عشق آمده است؟
اگر در جامعه امروز با این مختصات، بخواهیم این حرفها را بزنیم چه راه دیگری داریم؟ ساخت «دوران عاشق» راهی بود که من بلد بودم. شاید برخی راه بهتری بلد باشند.
ما پدر بدی در قصه نمیبینیم. او در روابط دوستی با همکارانش خوب است، خوب پدری میکند؛ در کارش موفق است، اما در یک جا مشکل دارد و آن هم، همان خلاء عاطفی است. در یکی از مصاحبه ها به من گفتند که شما با صیغه مخالف هستید یا موافق؟ من گفتم بحث موافق یا مخالف بودن من نیست، من یک خانواده دارم و زندگی خانوادگی من مشخص است و این من نیستم که باید بگویم این خوب است یا بد؟ من میگویم اگر این اتفاق افتاد چه باید کرد. واقعیتش را بخواهید من خیلی نگرانام. واقعا هرچه دنیا را می بینم بیشتر حس می کنم من برای این جهان نیستم. شاید ما انسان های قدیم یا برای دوران دیگری هستیم اما با هیچ متر و معیاری جهان راه درستی نمی رود. شما همین ماجرای داعش را ببینید. چگونه می شود از دل پیام حضرت رسول این حیوانات دربیایند. شما هر طور فکر کنید به این نتیجه میرسید که جریانات دیگری آن را مدیریت می کنند. بله نمونه های مختلفی در تاریخ هست که معدود و در مقطعی کوتاه بوده است اما هیچ گاه دنیا مثل امروز نبوده است که هر نقطه را نگاه میکنیم ببینیم که دارند همدیگر را نابود می کنند. من واقعا نگران هستم و باید یک جوری ابراز کنم این نگرانی را و راه حلی هم براساس ظرفیت و شعورم بدهم.اما نمی توانم بی تفاوت باشم. از طرف دیگر نمی خواهم از درون سیاهی به سیاهی نگاه کنم زیرا کار من هنرمند نیست که در باتلاق بروم و فقط فریاد بزنم که چه باتلاق متعفنی است.
دوران عاشقی فیلم تلخی است که بیدار کننده است. و درمانی را مطرح می کند. به هیچ عنوان سیاه نما نیست. احساس می کنم برداشت می توان کرد که پیش آمدن چنین جریانی که ما به ازا دارد حتی اینکه زن و مردی در جامعه مجازی با هم می خواهند ارتباط برقرار کند در فیلم شما هم آمده است که نقش محوری را زن دارد. زن قرار است بنیان خانواده و اداره جامعه به جهت عاطفی بر عهده زن است. هرچه زن نقش خود را در فضای تامین مسائل اقتصادی پررنگ کند از آن طرف لحظه به لحظه نقشش ک م یشود و نتیجه این می شود که در فضای فروپاشی خانواده تاثیرگذار می شود. نقش لیلا حاتمی در این فیلم هم به همین گونه است. ایا این تمرکز شما بر روی مسئله زن آگاهانه بود؟
رئیسیان: بله قطعا و اگر این محور نبود قطعا باید مرد محور فیلم می شد.
یعنی شما نقش زن را کلیدی تر از نقش مرد می دانید؟
رئیسیان: من نمی توانم حکم صادر کنم. برخی وقت ها طرف دیگر هم هست. در قتل های ناموسی مردها سراغ زن شوهر دار رفتند. این خیلی هولناک است و نه شرع و نه عرف این را حکم نمی کند. قصد اصلی من همین تعبیر شما بود چون محور هسته خانواده زن است چون مرد هرچه کامل باشد نمی تواند برای فرزندش مادر خوبی باشد و زن هم هرچه کامل باشد نمی تواند هم مادر و پدر خوبی همزمان باشد. برای اینکه ما دیالوگ دختری که از خارج امده است را می شنویم. کمبود عاطفی مرد در زندگی بیشتر از زن است اما ویژگی قدرت و مقابله با مشکلاتش بیشتر است. در جامعه امروز حرف از حقوقی می زنند که در باب حقوق اجتماعی من فکر می کنم می شود از این بحث دفاع کرد و می شود یک جور فمینیسم به معنا واقعی خودش است. ضد مرد بودن فمینیسم است بلکه دفاع از حقوق اینها شاید اینگونه باشد. در بحث فطرت و خلقت هنوز کسی نتوانسته است ثابت کند می شود. بنیان خانواده بر عاطفه زن است. چون می بینم که سه پسر من گرایششان به سمت مادرشان است چون من درگیر کارهای اجتماعی هستند و همه هم م یگویند بچه های خوبی هستند که اگر این نبود این بازتاب را هم نداشتند.
می توان بنیان این باشد که اگر زن اینگونه باشد خانواده را جمع می کند نه مردی مانند اقای زندی.
رئیسیان: آن هم خلا عاطفی دارد. بچه ندارد یعنی ادمی که بچه دار نمی شود نقصی در مکانیزم رفتاری اش ایجاد می شود. من نمی گویم حق دارد می گویم خلا عاطفی دارد اما راهش این نیست اگر رفت کاری درست انجام داد و همسری انتخاب کرد همسرش بگوید ان می خواهد ارث ببرد من نمی گذارم و کیل را می خرم. این راه حل درستی نیست. من این بحث را در ایستگاه متروک کامل کردم و در رابطه با زن و مردی است که بچه دار نمی شوند نذر می کنند به مشهد بروند در راه یک اتفاق می افتد ماشینشان خراب شده و در یک روستا می روند که فقط بچه ها هستند و زن با بچه های زیادی روبه رو می شود که پدرشان سر کار رفتند در شهر و با مادرهایشان تنها هستند. انتها این می شود که بچه ها را برای خود ببرد یعنی گلی که امکان پرورش ان را ندارد چرا از امکان اینکه این گل ها را پرورش بدهد استفاده نکند. می خواهم بگویم زندی هم چون این خلا را دارد اینگونه است.
فکر میکنم که در نهایت همه پیشنهادهای شما، به خصوص پیشنهاد پایان فیلمتان، بازگشت به نوعی عقلانیت در روابط انسانی و اجتماعی است. در این تکانههای حسی، امکان رسیدن به این سطح از عقلانیت، چه قدر واقعی است؟
رئیسیان: این عقلانیتی است که سازگار با فطرت است. عقلانیت محض را من قبول ندارم. عقلانیت توام با فطرت است که میگوید تو اشتباهت را بپذیر. ما دفاع از زن را بد فهمیدهایم، وقتی می خواهیم در جامعه از حقوق زن دفاع کنیم مرد را بد نشان بدهیم. مرد خطارکار فیلم ما مرد بدی نبوده است و در ابعاد دیگر خیلی هم موجه است. در یک جا خطا کرده است و آن هم ناشی از یک خلا بوده است و آن آدمی که باعث ایجاد این خلا شده است باید فکر کند چرا اینگونه شده است. به خاطر همین سکانس فصل قبل از پایان خیلی مهم است ، آن سه آدمی که تنها خلوت کردهاند. یک دختر جوان دارد برای عشقی که نیست اشک می ریزد، زن شکست خورده در زندگی مشترک در عین اینکه مستحکم است قیافه شاد ندارد و مرد هم معلق میان زمین و اسمان است. آنها باید تصمیم بگیرند و مرد صبح تصمیم می گیرند که کاری که او را آلوده کرده است کنار بگذارد و این شروع یک تغییر مهم است. اول صبح به همسرش زنگ می زند. زن می فهمد که دیگر نمی خواهد دوباره این زندگی را تخریب کند می گوید می روم با نماینده عشقی که داشتم سعی می کنم یک بچه سالم پرورش بدهم. این تصمیم عاقلانه است و در مقابل تخریب است و در ضمن اینکه به خودش و مردش تنبه می دهد در عین حال یادش نمی رود بخشش بهتر از انتقام است.
نظر شما