به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ پنجاه سال تجربه زندگی و فعالیت آکادمیک در غرب آن هم در حوزه زبان و ادبیات فارسی مهمترین عامل وسوسه انگیز برای گفتگو با دکتر محمدرضا قانون پرور بود؛ استاد دانشگاه تگزاس در رشته زبان و ادبیات فارسی. قانون پرور در زمره معدود مترجمانی است که برای نخستین بار ادبیات دفاع مقدس ایران را با ترجمه به زبان انگلیسی به محافل آکادمیک دانشگاهی آمریکا وارد کرد و تحولی تازه پیرامون این دست آثار در ایران و جهان به وجود آورد.
وی در سال ۱۹۷۹ موفق شد مدرک دکترای ادبیات تطبیقی فارسی و انگلیسی خود را از دانشگاه تگزاس آمریکا گرفته و به ترجمه آثاری مانند «سووشون» سیمین دانشور، «کوه مرا صدا زد» و «بر لبه پرتگاه» محمدرضا بایرامی و... نیز پرداخته است.
انتشار تازهترین ترجمه وی از کتاب «زیتون سرخ» با موضوع اولین زن هستهای ایران در آمریکا، بهانهای شد که با وی از فاصلهای دور گفتگویی داشته باشیم و کمابیش تصویری از علاقه به زبان فارسی و ترجمه ادبیات فارسی در آمریکا را به واسطه آن پیش چشم شما قرار دهیم. این گفتگو در ادامه آمده است.
* آقای دکتر قبل از هر چیز از منظر یک استاد زبان فارسی در آمریکا میخواهم درباره وضعیت امروز آشنایی با زبان فارسی در محافل آکادمیک غرب و آمریکا بپرسم. من در تهران از زبان دوستانی که برخی از آثارشان توسط آقای اسپراکمن در آمریکا منتشر شده شنیدهام که این آثار صرفا کارکرد دانشگاهی داشتهاند و این برایم تداعیکننده این بود که گویا غربیها کماکان شیفته شناخت زبان فارسی هستند؟
محافل آکادمیک غرب و آمریکا معمولا علاقمند به تمام زبانهای جهان هستند به ویژه زبانهایی مانند فارسی که سابقه زیادی و ادبیات کلاسیک مطرحی نیز دارند. سخن دوستان شما به طور کلی درست است.
اگر چه ادبیات معاصر فارسی از طریق ترجمههایی که در چند دهه گذشته تا حدودی به جامعه آکادمیک امریکا و به ویژه دانشجویانی که به فرهنگ های غیرغربی علاقه دارند معرفی شده است ولی هنوز آن طور که باید توجه عموم مردم کتاب خوان را جلب نکرده است.
این شاید تا حدی نتیجه خصومتهای سیاسی موجود نیز باشد. از طرف دیگر اگر چه با وقوع انقلاب اسلامی و موضوع گروگان گیری تعدادی از دانشگاه های امریکا برنامه های فارسی خود را تعطیل کردند ولی در چند سال گذشته تعداد آن ها کمی افزایش داشته است.
* با این اوصاف از وضعیت آموزش زبان فارسی در محافل آکادمیک آمریکا، در حال حاضر و با تغییرات سیاسی ایجاد شده در کشور و جهان، چقدر دانشجوی زبان فارسی در آمریکا وجود دارد و البته چقدر استاد. همچنین دوست دارم بدانم که کدام بخش از ادبیات ایران بیشتر برای دانشجویان و اساتید زبان فارسی در آمریکا جذابیت دارد؟
تعداد کمی از دانشگاههای مهم امریکا همچون دانشگاه میشیگان، دانشگاه کلمبیا، دانشگاه تگزاس در آستین، دانشگاه یو سی ال ای، دانشگاه شیکاگو، و غیره از گذشته برنامههای فارسی و ادبیات فارسی داشتهاند که بعضی از آن ها مانند دانشگاه شیکاگو بیشتر به ادبیات کلاسیک توجه داشتهاند و برخی دیگر مانند دانشگاه تگزاس به ادبیات معاصر.
در این قبیل دانشگاهها معمولا تعداد کمی از دانشجویان که مراحل ابتدائی زبان آموزی را تمام کردهاند تا فوق لیسانس و دکترا پیش می روند. البته تعداد دانشجویان در کلاسهای زبان فارسی در مقایسه با اسپانیائی و امروزه حتی با عربی بسیار کم است گر چه در بعضی از دانشگاهها مثل یو سی ال ای که تعداد زیادی از فرزندان مهاجران ایرانی تحصیل می کنند کلاسهای ابتدائی فارسی بیشتر دانشجو دارند. در مورد جذابیت ادبیات ایران برای دانشجویان و اساتید می شود گفت که این بستگی به علاقه فردی آن ها دارد.
* مساله آموزش بدون منبع بالطبع معنا ندارد. به همین خاطر میخواهم بپرسم که شما چه مانعی در رسیدن ادبیات امروز ایران به کتابفروشیهای غرب و آمریکا وجود دارد؟ می دانم که مساله اصلی زبان است اما شما به غیر از مساله زبان، چه مشکلاتی را میشناسید؟
من مانعی نمیبینم. مسئله چیز دیگری است. کتابهائی که از ادبیات معاصر فارسی به انگلیسی ترجمه شدهاند در بیشتر کتابفروشیهای غرب و آمریکا و اینترنت قابل دسترسی هستند. مسئله جلب توجه خواننده است و بازاریابی که مسئله بغرنجی است و تابعی است از موضوعات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و غیره. در بیست سی سال گذشته پرفروش ترین شاعر در امریکا مولوی بوده است. بغرنجی موضوع از همین علاقه مشتری کتاب در جامعهای که به شعر زیاد توجه ندارد پیداست.
* آقای دکتر ،در کلاس جهانی ادبیات معاصر ایران نسبت به ادبیات اروپا و آمریکا اعم از شمالی و جنوبی چیزی کم دارد؟ هم وزن است؟ ارزش سرمایه گذاری برای ترجمه دارد؟ اگر بله چرا این اتفاق رخ نمیدهد؟
من فکر نمیکنم کار های داستان نویسان خوب معاصر ایران چیزی از دیگران کم داشته باشد و فکر میکنم ارزش سرمایه گذاری برای ترجمه دارد. دلیل این که این اتفاق تا حالا رخ نداده است همان ها است که قبلا اشاره کردم.
* من در ایران هر روز شاهد سر برآوردن کتابهای ترجمه شده از نویسندگان بعضا گمنام شرقی و غربی هستم. برایم جالب است که خوی کتابخوان ایرانی اینقدر متمایل به ادبیات غرب است و در برابر خوانش آثار داخلی مقاومت میکند.در خلال یکی از گفتگوهایم دوستی میگفت در ایالات متحده و اروپا وضعیت به این منوال نیست و نوعی تعصب به ادبیات ملی وجود دارد. شما فکر میکنید علت چیست؟
به نظر من در ایالات متحده و اروپا تعصب بخصوصی نسبت به ادبیات ملی وجود ندارد. دلیل این که نه فقط در ایران بلکه در بیشتر کشورهای جهان کتابخوان متمایل به ادبیات غرب و به خصوص امریکا است بر میگردد به استیلای فرهنگی غرب و امریکا در یکی دو قرن گذشته که آن هم به دلایل استیلای سیاسی و اقتصادی است.
شاید مقاومت در برابر خوانش آثار داخلی ریشه در همان بیماری علاج ناپذیر غرب زدگی داشته باشد. اما باید خوشبین باشیم از این که تدریجا جامعه ایران دارد کتابخوان می شود حتی اگربا خواندن «کتابهای ترجمه شده از نویسندگان بعضا گم نام شرقی و غربی.»
* به نظر شما سرمایهگذاری نهادهایی مانند حوزه هنری در ترجمه برخی از آثار خاص به زبانهای خارجی توانسته موفق از کار درآید. آیا بهتر نیست نهادهای دولتی از این کار دست بردارند و اجازه بدهند آثار از کانالهای خصوصی برای ترجمه وارد شود؟ شاید هم شما حمایت دولت و پدیدهای مانند دادن گرنت(grant) را برای این اتفاق میپسندید؟
اگر منظور شناساندن ادبیات ایران و تنوع آن باشد من مانعی نمی بینم که هم بخش دولتی و هم بخش خصوصی فعالیت داشته باشند.
البته در کنار «ترجمه برخی از آثار خاص» توجه ویژه به کارهای خوب دیگران بسیار مهم است. دست اندرکاری نهادهای دولتی در کارهای فرهنگی در جوامعی مانند ایران همه جا وجود دارد و در مواردی جوابگو است من جمله سینمای ایران در چند دهه گذشته.
* جناب قانون پرور رعایت امانت در ترجمه آثار ادبیات جنگ برایم قابل توجه است. چندی قبل برای انتشار ترجمه کتاب دا مترجم ناچار به نوشتن مقدمهای به کتاب شد که در ایران حاشیه ساز شد. آیا برای انتشار این دست آثار در ایالات متحده مقاومتی وجود دارد یا صرفا به دلیل ناآشنایی است که چنین چیزی را رقم زده است؟
برای خواننده ایرانی که مستقیما یا به طور غیر مستقیم رنج ها و مشکلات آن زمان را تجربه کرده است خواندن آثاری چون «دا» احتیاج به زیر نویس ندارد ولی برای یک خواننده امریکائی که گهگاه حتی نمیداند ایران درکدام پاره جهان است و ازجنگ ایران و عراق و مصیبت هایش چیزی نمیداند چنین مقدمههائی لازم است. البته من در مورد حاشیه ساز بودن آن مقدمه بی اطلاع هستم.
* شما بدون روتوش میتوانید بفرمایید از ترجمه آثار موسوم به ژانر دفاع مقدس در ایالات متحده چقدر استقبال شده و چقدر زمینه و خواست عمومی برای این آثار وجود دارد؟ اساسا مردم آمریکا ادبیات غیربومی خود را راحت میپذیرند؟
چون نزدیک پنجاه سال است که در غرب و بیشتر در امریکا زندگی کردهام اهل به قول شما «روتوش» نیستم.
به نظر من آثار خاصی مثل «ژانر دفاع مقدس» مورد استقبال گروه محدودی از خوانندگان هستند بجز در موارد استثنائی. مثلا داستانهای زیادی درباره جنگ ویتنام نوشته شد ولی عامه مردم فقط چندتا از آن ها را می شناسند. همان طور که قبلا اشاره کردم من در عامه مردم در امریکا تعصبی نسبت به غیربومی بودن داستانی که میخوانند ندیده ام.
* چون این مصاحبه میتواند گزارشی از بازار ترجمه و فروش کتاب در آن سوی دنیا در ایران به شمار برود دوست دارم کمی هم بازار کتاب و قوانین حاکم بر آن در آمریکا را تشریح کنید.
چند سال پیش که در ایران بودم فرصتی پیش آمد و به کتابفروشی دوستی سر زدم. چیزی که توجه مرا جلب کرد این بود که بیشتر کتابها ترجمه فارسی آثار خارجی بود. در همین رابطه من از دوستان ایرانی شنیدهام که خیلیها از طریق ترجمه امرارمعاش میکنند، چیزی که در امریکا قابل تصور نیست.
بیشتر ترجمههائی که از آثار ادبی دیگر زبانها به انگلیسی میشود توسط استادان دانشگاه است، و این نوع ترجمهها عموما توسط انتشارات دانشگاهی یا ناشرین کوچک که تخصص در نشر ادبیات کشور یا آثاری از یک زبان بخصوص هستند به چاپ میرسد و تیراژ چنین ترجمه ها معمولا پائین است حتی از زبانهایی مثل روسی.
قوانینی که در امریکا حاکم بر بازار کتاب هستند اقتصادی است. اگر کتاب خواننده داشته باشد موفق می شود. ناشر با سرمایه گذاری در چاپ کتاب و در حد توانائیاش با آگهی و تبلیغات سعی بر این دارد سرمایه اولیه وخرج های دیگر را باز یابد و سود عادلانهای به دست آورد. بنا بر این انتظار پرفروشی این ترجمهها در کوتاه مدت بیهوده است ولی در دراز مدت میشود قسمتی از این بازار را به دست آورد.
* سوال دیگرم درباره کتاب «زیتون سرخ» بود. چه چیزی در این کتاب وجود داشت که ترجمهاش را برای شما جذاب کرد. راستی چرا در ایالات متحده تنها یک ناشر خاص به انتشار این دست آثار اقبال نشان داده است؟
بجز سفرنامهها، زندگی نامهها و خاطرات که در سده های اخیر توسط اشخاص سر شناس و به دلایل سیاسی و غیره نوشته شده، شاید به دلایل فرهنگی خاطرات نویسی در ایران کمتر دیده می شود. همان طور که تاریخ نگاری مدرن دیگر در باره شاهان و حکام نیست و به تاریخ اجتماعی و فرهنگی مردم عادی میپردازد خاطرات نویسی نیز همین روال را دنبال میکند.
چیزی که زیتون سرخ را برای من جذاب کرد این بود که کتاب سر گذشت دختر یک کارگر راه آهن و خانوادهای نسبتا فقیر است که در آخرین دهههای دوره پهلوی خودرا تا حدی از آب و گل بیرون میکشد و حتی به تحصیل در دانشگاه می پردازد.
مهمتر اما این که داستان این زن جوان بازتابی است از هزاران دختر و پسر جوان در آن زمان که با دیدگاهی ایدالیستی و شاید اغلب بدون فهمی درست از مسائل در آن جو سیاست زده به ایدئولوژی هایی روی آوردند که با ساختار فرهنگی و عقاید عامه مردم گویا همگون نبود.
نظر شما