فرهنگ امروز/مهدی زاهدی*:
زبان همهچیز را پدیدار میکند و واسطهی میان انسان و جهان است. هنر فرم است و شعر از رهگذر ساحت موسیقیایی زبان امکان تحقق دارد. «زبان شعر» صرفاً بیانکنندهی «معنا» نیست، بلکه آنچنان این دو درهمتنیده میشوند که بسان تن و جان یکپارچه میشوند. فرم موسیقیایی و آهنگین زبان در قالب شعر متجلی میشود و نبوغ نیما در این بود که دریافت صرفاً وزن و قافیه، ضربآهنگ شعر نیست و میتوان آهنگ و موسیقی زبان را بدون آنها هم حفظ کرد و در کار آفرینش شعر شد.
همهچیز را به زبان میشناسیم، اما زبان را جز به زبان نمیتوان شناخت. زبان را به تنها چیزی که در جهان همانند میتوان کرد نور است، آنچنان روشنگری که همهچیز را پدیدار میکند، اما خود پنهان میماند. زبان واسطهای است میان انسان و جهان، یعنی «هرآنچه هست، بوده است و تواند بود»، زیرا ذات زبان پدیدارگری است.
بنیاد زبان بر اسم است، یعنی بر نامیدن و نام. انسان با نامیدن آنچه هست دایرهی هستی را تمامیت میبخشد و با نامیدن هر چیزی، ذاتی را بیان میکند که کلمه بردار آن نزد عقل و فهم بشری است. در حقیقت، رابطهی نزدیكی میان زبان و نامستوری موجودات برقرار است و برای نیل به این مقصود ابتدا باید از تصور متعارف از زبان كه برحسب آن زبان ذاتاًٌ وسیلهای برای ارتباط و بیان حالات و مافیالضمیر است رهایی یافت.
برای دریافت این مطلب تنها مفهوم درستی از زبان مورد نیاز است. زبان نه تنها در كلمات و جملات، آنچه را كه آشكارا و پنهان باید بیان شود عرضه میدارد، بلكه به تنهایی هرآنچه كه هست را بهمثابه چیزی كه هست برای اولین بار به فتوح میآورد. «جایی كه زبان نباشد، مثلاًٌ در وجود یك سنگ، گیاه و حیوان، فتوحی از برای آنچه هست، نیست؛ در نتیجه هیچ گشودگیای نیست و از تهی نمیتوان چشم داشت.» ۱ زبان با نامیدن موجودات برای نخستین بار موجودات را به ساحت كلمه و نمود میآورد.
علم، اخلاق، فرهنگ، هنر و جامعه همه زادهی زبانند. زبان بر همهچیز، بر هست و نیست پرتو میافکند، ازجمله بر خود و شعر معماری زبان است و موسیقایی شدن تصویر عواطف انسانی در زبان. هنر فرم است و فرم در زبان، جز از رهگذر ساحت موسیقایی کلام امکان تحقق ندارد و موسیقی امری است ریاضی و از شعب علم ریاضی. در واقع «شعر نیز میباید سرانجام به زبان خود سخن گوید، زیرا زبان شعر پیرایهای نیست بر آن معنا، بلکه با آن همعنان است، نسبت آن دو مانند تن و جان است.»
«زبان شاعرانه، زبان کنایات و اشارات است. همین جهان ارزشی واژهها، همین زبان اشارات، همین زبان عاطفی و همین هالههای معنایی دومین که واژهها را چندپهلو و مهآلود میکند، دستمایهی کار شاعرانه با زبانند.»۲
لازمهی تجربهی شاعرانه آن نوع حساسیت دریافت و حضور در جهان است که سرانجام نمودها، نسبتها و روابطی را در عالم و در میان چیزها مییابد و میبیند که با نوع تجربهی روزمره و تجربهی علمی و یا هیچ تجربهی دیگری یکسان نیست.
زبان در رویکرد ابزاری به انواع زبان پزشکی، حقوقی، زبان ارتباط اداری و زبان علم و فلسفه طبقهبندی میشود، لیکن در رابطهی استاتیک با زبان است که اشیا نیز همچون چیزهایی برای خود، نه از جهت زیانمندی یا سودمندیشان برای ما، پدیدار میشوند و زبان میتواند بیقصد و غرض فارغ از سود و زیانشان به کار رود و جمال آن جلوه کند؛ پس این دو رویکرد یادشده به زبان درخور دو رویکرد به جهان است.
انسان بهنحوی عمل میکند که گویی شکلدهنده و آقای زبان است، درحالیکه به واقع این زبان است که بر انسان مسلط است. در واقع این زبان است که سخن میگوید، پیش از هر چیز فقط آنگاه سخن میگوید که با گوش دادن به دعوت آن پاسخ میدهیم.
اندیشیدن دربارهی زبان به معنای ورود به سرزمینی است که زیر فرمان روش نیست و به معنای این است که ما در پیگیری مسیری مشخص در این سرزمین هستیم. ولی ما در اندیشه دربارهی ماهیت زبان به مشکلاتی خاص برخواهیم خورد؛ وقتی که دربارهی ماهیت زبان سخن است، در همان حال از زبان برای توصیف ماهیتش استفاده میکنیم. از این گذشته ما بهمانند مردمی که از زبان استفاده میکنند و با ماهیت زبان آشنایند حتی اگر نتوانیم به گونهای شیوا و روشن دربارهی آن سخن گفته و یا آن را تعریف کنیم، از ادامهی کاوش خویش ناتوان آمدهایم. ما راه فراری از این مخمصه داریم؛ «اگر بدون سبک انگاشتن گرفتاری خود چشمانمان را به سرزمین اندیشه بگشاییم، خواهیم دید که آنچه که هایدگر کشور اندیشه میخواند٬ مرزهایش را از همه سو به همسایگی شعر گشوده است؛ بنابراین امروز که روش علمی در صدد خفه کردن اندیشه است٬ ما میتوانیم با خواندن و شنیدن شعر به اندیشیدن بازگردیم.» ۳
هایدگر زبان را خانهی وجود میداند، او در زبان و تفكر پیوندى رازآمیز میان دازاین (واقعیت خاص انسان) و وجود میبیند. وی معتقد است زبان مانند تفكر بهعنوان امرى كه پیوندى درونى میان دازاین و وجود برقرار میکند تلقى میشود. تنها کسانی که میتوانند به وجود همچون لوگوس توجه کنند، حاکمان حقیقی واژگان هستند و آنان شاعران و متفکرانند.
«شاعری نوعی پیافکنی است با واژه و در واژه.» ۴ در شاعری وجود باید بهنحوی گشوده شود که موجودات بتوانند به شیوهای اصیل ظهور کنند.
در واپسین مصراع شعر «كلام» سرودهی اشتفین گئورگه میگوید: «پس با اندوه میبینیم / آنجا كه واژهها نباشند هیچ نیست»؛ واژه میتواند باشد، اما در دسترس ما نباشد، ما چیزی میگوییم كه دیگری آن را خواهد فهمید. واژهها از گزارهها و عبارتها مهمترند، آنان حتی از قید و بند دستور زبان رهایند وگرنه شعری سروده نمیشد. خلاصی واژهها از دستور زبان به ساختار گوهری اصیلتر راه مییابد و در اندیشه و شعر كار میكند.
«باید یک بار برای همیشه، فرض راهیابی به هستی از طریق زبان را هماره در نظر داشته باشیم.» در این نكته، سرچشمهی تأویلهای پسامدرن از اندیشههای هایدگر و مبنای اصلی «متافیزیك حضور» چنانكه دریدا پیش میكشد، نهفته است. همچنین میتوان ریشهی انتقادهای پسامدرن در «منطق مكالمه» را نیز در همین نكته یافت. «پندار اتصال معنا، ساختن معناهای مشترك و رسیدن به تفاهم و همدلی از راه زبان به دلیل همین نگرش بنیادگرایانه به زبان شكل گرفته است، نگرشی که اعلام میكند در زبان معناها حاضر میشوند.» ۵
ما با زبان زندگی میكنیم و با آن به گونهای غیرتعمدی و بدون نیت و مقصود هستن خودمان را شكل میدهیم؛ این شكلدهی را هایدگر شاعرانه نامیده است.
مسئلهی مهم این است كه ما بهعنوان هستندگان زمینی و جهانی در زبان اقامت داریم و هستیم. ما از راه زبان ساخته میشویم: این ما نیستیم كه با واژهها بازی میكنیم، بل گوهر زبان است كه با ما بازی میكند. انسان باید بكوشد تا به طور واقعی در زبان زندگی كند.
هایدگر معتقد بود که قلمرو شاعری، زبان است، چنانچه از طریق خواندن یا شنیدن اشعار بزرگ میتوان با زبان «بهعنوان آنچه که در آن گشودگی و آگاهی کامل از جهان پیش از هر چیز دیگری شروع به شکوفایی میکند و هست» ارتباط برقرار کرد.
ازاینرو، حقیقت و ذات شاعری را باید از طریق زبان دریافت. زبان خصلت آفرینندگیاش را در شعر نشان میدهد. هرگاه در زبان با عنصری آفریننده روبهرو شویم با هنر شاعری مواجه شدهایم. زبان به معنای واقعی کلمه شاعرانه است.
«زبان، درون واژه آمدن خود وجود است و ازاینجهت شاعری است. زبان حتی صورت اولیهی شاعری است كه در آن هر قومی وجود را میسراید.» ۶ با این توضیح میتوان گفت كه اگر ما بخواهیم شعر و شاعر را بفهمیم نه نیاز به دانش تاریخی داریم و نه به دانش ادبی و نه به هیچ نوع دانش دیگر، بلكه صرفاً باید آماده باشیم و مجالی فراهم آوریم تا كلمه با ما سخن بگوید و در این سخن گفتن، زمان و مكان، حوزه و قلمرواش را آشكار سازد.
شاعری زبان را ممکن میسازد. شاعری سخنی است که برای اولین بار همهی آنچه را که میتوانیم در زبان روزمره بگوییم، میگشاید. شعر، زبان اولیهی یک قوم تاریخی است. حقیقت شاعری بین نوامیس نشانههای خدایان و صدای یک قوم مشترک است. ندای شاعر بین خدایان و مردم قرار دارد، آن واسطه میان خدایان و آدمیان است. در این «میان بودن» است که برای اولین بار معین میشود که آدمی کیست و زندگی را کجا مستقر میکند.
هایدگر در عبارتی مشهور گفته: «زبان در آن واحد هم خانهی هستی است و هم خانهی گوهر انسان.» ناتوانی گوش سپردن به زبان و گسترش زبان تكنولوژیك و محاسبهگر نشان میدهد كه انسان از هستی و از خودش دور شده است؛ هستی از یاد رفته و انسان هم «بیخانه» شده است.
رسالت اندیشه در این حالت چنین خواهد بود كه زبان را جایگاه ظهور هستی سازد. در زبان چه چیزی نهفته است كه انجام چنین كاری را ممكن میكند؟ این عنصر شاعرانهی زبان است كه راهنمای اندیشه میشود تا بتوانیم به هستی بیندیشیم. شاعران از بقیهی ما گشادهنظرترند و در این توهم به سر نمیبرند که ارباب زبانند؛ چراکه رخصت میدهند زبان از طریق آنها سخن بگوید. هایدگر از قول هولدرلین سخنی نقل میکند مبنی بر آنکه «زبان خطرناکترین دارایی دادهشده به بشر است تا او بتواند ثابت کند، چیست.»
شعر یک باشندهی میانذهنی است، یعنی شعر تنها آن نیست که سراینده یا آفرینندهاش شعر بداند، بلکه شنونده و خواننده نیز باید در این داوری با او شریک باشد. بااینهمه پرسش از ذات شعر منتفی نمیشود، زیرا در نظر هایدگر پرسش از ذات قابل تأملترین پرسش فلسفی است.
هنگامی که از ذات چیزی پرسش میکنیم مراد یافتن آن ویژگیهاست که یک گونه از باشندهها را از دیگر گونهها جدا میکند، از راه آن ویژگیهاست که یک گونه از باشندهها برای ما سیما و معنایی جدا از دیگر گونهها مییابد؛ ازاینرو، همواره باید ذات شاعری را بهعنوان چیزی که شایستهی پرسش است، چیزی که باید در باب آن اندیشید به خاطر داشت.
زمانی که ما از ذات چیزی صحبت میکنیم، فهم خود را از آن به طور اساسی بیان مینماییم. در مورد چنین هدفی علیرغم ظواهر امر، هیچچیز اسرارآمیزی وجود ندارد.
هوسرل معتقد است که «اگر ما میخواهیم به ذات چیزی پی ببریم و اگر میخواهیم فقط دریابیم که آن چیست، میتوانیم روی آن چند تغییرات تجربی را آزمایش نماییم، یعنی اینکه تصورات ما میتواند یکسری اظهاراتی را در بر داشته باشد، به این صورت که آنهایی را که مناسب است قبول کنیم و آنهایی را که مناسب نیست رد نماییم، مگر آنکه اثراتی داشته باشند و اینکه بعضی چیزها نشان میدهد که چیست و ذات را نشان میدهند.»۷
ذات شاعری را باید از طریق ذات زبان دریافت؛ شاعری پیافکنی است که وجود و ذات همهچیزها را مینامد. هایدگر میان شعر و حقیقت نسبتی قائل است، زیرا بهزعم وی در اثر هنری حقیقت بهمثابه نامستوری موجودات، به کرات جهش میکند و با جهشی اساسی تجلی میکند.
تخیل شاعرانه صرفاًٌ صورتی برای پنهان ساختن معنای حقیقی شعر نیست. در خواندن یا گوش دادن به یك شعر، ما تنها باید به خود شعر توجه نماییم، به كلمهای كه نسبت به این ساختار زبانی یگانه، واحد است بهطوریكه از فهم خود شاعر پا فراتر میگذارد و به شرایط و ویژگیهای شخصی و عمومی تولید آن قابل تقلیل نیست و بر علمالنفس، منطق یا واژهشناسی تحویل نمییابد. باید در نظر داشته باشیم كه بهزعم هایدگر، حقیقت شعر نه تنها در آنچه گفتهشده، نیست بلكه در آنچه مسکوت مانده نهفته است، همانطور كه در مورد اندیشهی حقیقی هر متفكر بزرگی چنین است.
ممکن است که شعر صرفاً نوعی «خیال» یا «بازی» گذرا باشد، یعنی «غیرمؤثر» باشد و از آنجا که ربطی به عمل پیدا نمیکند فاقد «جدیت» باشد، آنگاه شعر دیگر امری نیست که باید آن را جدی گرفت؛ بنابراین یا شعر راهنمای زندگی است به گونهای که در سرمشق یونان چنین است، یا مادهای است برای پختوپز.
«شعر در نظر هایدگر عمل بنیاد نهادن عالم است. وی در شرح این بیت پایانی شعر یادآوری هولدرلین که میگوید: اما آنچه دوام مییابد شاعران بنیاد مینهند، میکوشد به ذات شعر تقرب جوید.»۸
سرشت هنر شعر است و سرشت شعر بهنوبهی خود بنیان نهادن حقیقت است. بنیان نهادن را به سه وجه درمییابیم: بنیان نهادن به معنی عطا کردن، بنیان نهادن به معنی پایهگذاری و بنیان نهادن به معنی آغازیدن. البته باید توجه داشت که بنیان نهادن تنها در حفظ کردن واقعی نهفته است، بدینگونه بر هر نوع بنیان نهادن، گونهای از حفظ کردن قرار دارد.
از آنجا که شاعری هنر شعر سرودن نیست بلکه آن چیزی است که ذات همهی صور هنر بدان وابسته است، ازاینرو، ذات هنر که هم اثر هنری و هم هنرمند بدان وابستهاند، قرار دادن حقیقت خویش را در درون اثر هنری است. ازاینرو شاعری نه بافتن دلبخواهی پندارهاست و نه به هم دوختن تصورات محض و تخیلات غیرواقعی است، بلکه طرحاندازی روشنگر به ناپوشیدگی و فضای گشودهای است که شاعر میگذارد پیش آید.
اجازه دهید یک بار به عقب برگردیم و آنچه را گفتیم مرور كنیم. هنر عبارت شد از انكشاف حقیقت و وجود، هنر در شعر و شعر در زبان ریشه دارد؛ بنابراین شعر به معنای وسیع آن یعنی معماری، نقاشی و موسیقی در زبانی ریشه دارد كه آن زبان چیزی جز انكشاف وجود نیست، پس میتوان گفت نقاشی و معماری و موسیقی نیز نوعی زبان هستند كه وجود و حقیقت در آنها به حضور میرسد، از پنهانی به پیدایی میرسد. هنر؛ نقاشی، معماری، موسیقی، اشعاری هستند كه وجود در آنها به زبان درمیآید. وجود با آنها از عرصهی تاریكی و سكوت عدم به صحنهی نور و روشنی و صدا و سخن پا میگذارد. صدای وجود از میان زبان هنر با چنین وسعتی است كه به گوش میرسد.
تفکر، شاعری است، حتی بیش از نوع خاصی از شاعری در میان انواع دیگر است؛ تفکر وجود، راه اصلی شاعری است.
شعر لحظهای از دانایی بنیادین است كه برای ما جز خبری زودگذر اما سخت تكاندهنده نیست. لحظهای كه بسنده نیست تا بگوییم میدانستهایم، اما چندان اساسی است كه ما را عوض میكند. هایدگر میگوید هستی تاریخی مردمان زادهی شعر است، دانایی اصیل هم شاعرانه است.
شاعری ژرفتر از فلسفه است، فلسفه در بهترین حالت نتیجهی آن است.
شعرسازی، نامیدن اصلی خدایان است، اما واژهی شاعرانه، نخست هنگامی نصیب نیروی نامیدن میشود كه خود خدایان ما را بهسوی زبان آورند. خدایان چگونه سخن میگویند؟ آنها اشارههایی هستند از روزگاران كهن تا اكنون.
زمانی که پرتوی امر قدسی در شاعر نفوذ کند، این پرتو او را خیلی متحول خواهد ساخت، ولی در اعماق وجود او، روح و جان او را به لرزه میاندازد و این مستقیماً به امر قدسی مربوط میشود و او این اجازه را به خویشتن میدهد که جهت هوشیاری درونی، آرام، ساکت و خوش باشد که آن چیزی که قرار بود اتفاق بیفتد انجام شود. این شک است که خاموشی و سکوت را میشکند و کلمات میآیند و این عملیات کلمات و عبارات است و این عملیات تعلق به پروردگار دارد و مخلوق را نمایان میکند.
شاعر نیز مانند متفكر مورد خطاب و دعوت وجود است و شعر، لبیك گفتن به این دعوت است.
پینوشتها:
۱- شعر، زبان و اندیشه رهایی /هایدگر/ منوچهری: ۱۷۸
۲- شعر و اندیشه/ آشوری: ۱۴
Poetic thinking, p: ۱۰۸ ۳-
۴- هایدگر و هنر /کوکلمانس/ صافیان: ۲۷۴
۵-هایدگر و تاریخ هستی/ احمدی:۷۲۱
An Introduction to metaphysics : ۱۷۱.۶
poetic thinking , p: ۷-۷۷
۸- هایدگر و هنر /کوکلمانس/ صافیان:۲۶۲
*****
* کارشناس ارشد فلسفه هنر
نظرات مخاطبان 1 4
۱۳۹۴-۰۹-۱۶ ۱۹:۰۰امير 0 1
۱۳۹۴-۰۹-۲۲ ۱۱:۳۸جواد 0 0
۱۳۹۴-۰۹-۲۲ ۱۶:۵۵مهدی زاهدی 0 0
۱۳۹۴-۰۹-۲۹ ۱۱:۵۱حسن 0 0