فرهنگ امروز/ زهرا عالی:
متن پیش رو تحلیل زیگموند باومن، فیلسوف لهستانی از آن چیزی است که در این روزهای دنیا در جریان است و برخی شان برای هر ناظری میتواند محل سوال و پرسش باشد. اینکه چگونه دونالد ترامپ میتواند پلکان ترقی در سیاست کشور قدرتمندی نظیر امریکا را طی کند تا به مرحله کنونی برسد حالا دیگر نه شوخی است و نه دور از انتظار. مساله پناهجویان هم برای کشورهای میزبان و هم برای آنها که این راه را به ناگزیر برگزیدهاند در حال تبدیل شدن به مشکلی جهانی است که باید برای آن فکری شود البته اگر شدنی باشد. موضوعاتی از این دست محل توجه و مورد تدقیق، تجزیه و تحلیل باومن قرار گرفته که طی گفتوگویی با «الجزیره» به طرح آن پرداخته است. آنچه میخوانید ترجمهای از روایت خبرنگار الجزیره از گفتوگوی خود با باومن، فیلسوف پستمدرن لهستانی است.
تابستانِ امسال، غرب اروپا شاهد نارضایتی و تغییرات بزرگ بوده است. اتحادیه اروپا با اغتشاش مهمی رو به رو شده که ناشی از مهیا شدن بریتانیا برای خروج از این اتحادیه است؛ فرایندی که ممکن است ساختار خودِ این کشور را نیز به خطر اندازد. در واقع به نظر میرسد زیر پوست اروپا، اضطراب در وجود مردم رخنه کرده است. در همان حال که ملتهای اروپا با پدیده مهاجرت و بیثباتیهای اقتصادی گوناگون دست به گریبانند، چشمانداز سیاسی نیز در حال تغییر است و این احساس رواج مییابد که ساختارهای اجتماعی قدیمی دارند جایگزین میشوند یا با چالش مواجهاند. در ایالات متحد هم همینطور است و برای کاخ سفید مساله نژاد به هیچوجه معمولی و پیش پا افتاده نیست. امسال شعارهای سیاسی سرسختانهتر است و این احساس وجود دارد که این کشور به طور جدی بر سر ٢ مساله نژاد و رونق اقتصادی با اختلاف نظر مواجه میشود.
اما سوالی که اینجا مطرح است اینکه چه چیزی ما را به اینجا رسانده است؟ و طرحهای ممکنِ پیش رو کدامند؟
زیگموند باومن یکی از سرشناسترین فیلسوفانِ این روزگار است. او، که نود سال پیش در لهستان متولد شده، مفصلا درباره عصر جدید و آنچه دارد بر سر ما میآورد اندیشیده و قلم زده است و در همین مورد عبارت «ترس سیال» را وضع کرده است که اشاره دارد به احساس اضطراب و نگرانی ملموسی که ماهیتی صرفا گنگ و مبهم دارد اما با این حال عملا همهجا هست.
مینشینیم پای صحبتهای باومن و کمی به عقبتر برمیگردیم تا ببینیم در جهان چه دارد رخ میدهد.
باومن میگوید: «ترس سیال، ترسی است که دور و اطراف ما جاری است و فقط در یک نقطه نمیماند بلکه پراکنده میشود و مشکل این نوع ترس این است که برخلاف سایر ترسهای ملموس و مشخصی که میشناسیم و با آنها آشنا هستیم، نمیدانیم در کجا به آن برمیخوریم. استعارهای که دوست دارم در این زمینه به کار ببرم راه رفتن روی میدان مین است؛ میدانیم که زیر پایمان پر از مواد منفجره است، ولی نمیتوانیم بگوییم کی و کجا انفجار رخ خواهد داد. هیچگونه ساختار مستحکمی در اطراف ما نیست که بتوانیم به آن تکیه کنیم یا امیدها و انتظاراتمان را با آن پیوند بزنیم. حتی قدرتمندترین دولتها هم اغلب اوقات نمیتوانند به وعدههایشان جامه عمل بپوشانند. آنها برای این کار قدرت کافی ندارند.»
باومن از ساختارهای ارتباطی مختلف- ارتباطهای شخصی، رابطه پویای کارمند و کارفرما و روابط مردم با حکومتهای شان و ناپایداریهایی که امروزه معرف اینگونه روابط است سخن میگوید. او معتقد است: «در هر سطحی از زندگی بشری با وضعیت مشابهی مواجهایم: عدم قطعیت!»
بحث باومن این است که خطر همیشه وجود داشته، اما در دنیای امروز همهچیز تغییر کرده است. او میگوید ما در وضعیتِ «عدم قطعیتِ مداوم» به سر میبریم و همین «باعث ترس ماست». باومن بحث زیاد شدنِ سیاستمداران پوپولیست را هم مطرح میکند و در پاسخ به این سوال که چرا دونالد ترامپ چنین هوادارانی برای خود دست و پا کرده است میگوید، اصل قضیه این است که «دو ارزش بسیار مهم وجود دارند که بدون آنها زندگی بشر ناممکن خواهد بود.
٣- یکی امنیت است؛ کمی اطمینان خاطر و احساس در امان بودن.
٤- و دیگری آزادی است؛ توانایی ابراز وجود و انجام دادنِ آنچه واقعا دوست دارید انجامش دهید و چیزهایی از این دست.
هر دوی اینها ضروری هستند. امنیت بدون آزادی بردگی است. آزادی بدون امنیت اغتشاشِ کامل است که در آن سرگشته میشوید، رهاشده میمانید و نمیدانید چه باید بکنید. بنابراین به مقداری از هر دوی اینها نیاز است. ما بسیار بیشتر از اجدادمان آزادی داریم. اما تاوانش را دادیم. مجبور شدیم آن را با امنیت معاوضه کنیم.»
او میگوید اکنون «مردم خود را بیقرار و گم گشته و ناتوان از گام برداشتن با قطعیت و اطمینانخاطر مییابند. به نظر من آنچه امروز دارد اتفاق میافتد نقطه آغاز تغییر است و نمودش، علاوه بر چیزهای دیگر، دونالد ترامپ است. ترامپ در مرکز توجه است چون، کسی چه میداند، شاید رییسجمهور بعدی امریکای بزرگ باشد. اما همین گرایش را تقریبا در همه کشورهای دیگر هم شاهدیم».
باومن معتقد است مردم روز به روز بیشتر سیاستمدارانی را میخواهند که ادعا میکنند: «قدرت را به من واگذارید؛ من مسوولیت آینده شما را به عهده خواهم گرفت.» از دید باومن، چنین رهبرانی دارند روی این فکر سرمایهگذاری میکنند که «دموکراسی در حرف خیلی خوب است اما در عمل نه». او میگوید خاطره حکومتهای تمامیتخواه و رهبران قدرتمند از حافظه نسلهای جوانتر پاک شده است، بنابراین زندگی امروز عرصهای است که در آن بسیاری از مردم شعارهای سیاستمدارانی چون ترامپ را میپذیرند. مردم به دنبال رهبران «تردست» میگردند و باومن میگوید این وقت تلف کردن است، اما در جو فعلی «قابل درک» است. باومن از کسانی سخن به میان میآورد که در حال حاضر با بیشترین احساس بلاتکلیفی و عدم قطعیت مواجهاند: پناهجویانی که از جنگ میگریزند و طالب آن هستند که در اروپا زندگی تازهای برای خود بسازند. او میگوید «تبیینی روانشناختی» وجود دارد برای چیزی که به نظر او واکنش عصبی مردم اروپاست به پناهندگانی که به اتحادیه اروپا روی میآورند؛
«آنهایی که امروز دارند به اروپا میآیند پناهجویانی گرسنه و بینان و آب نیستند آدمهایی هستند که تا دیروز به سرزمینشان و به موقعیتی که در جامعهشان داشتند افتخار میکردند، اغلب بسیار فرهیخته و تحصیلکرده بودند، بسیار مرفه و چیزهایی از این قبیل. اما حالا پناهنده هستند...»
او میگوید پناهندگان «تجسم همه ترسهای ما» هستند برای از دست دادن همهچیز. «آنها تا دیروز در کشورهای خودشان بسیار قدرتمند بودند، همانطور که ما امروز در اینجا [در اروپا] هستیم.» از دید باومن، «آن ضربه روحی تازه دارد شروع میشود.»باومن به هر دو طرفِ ماجرا مینگرد و به تصریح میگوید: «امکانات پذیرایی نامحدود نیستند و توانایی انسانها برای تحمل رنج و طردشدگی نیز نامحدود نیست. بنابراین ما موظفیم آنچه را همدلی مینامند محقق کنیم، اما ـــ و این «اما»ی بزرگی است ـــ متاسفانه، در گذار از این مساله، راهحل میانبری وجود ندارد... گفتوگو فرایندی بسیار بسیار طولانی است. رسیدن به تفاهم زمان میبرد، به اندازه یک نسل کامل، حتی بیشتر از یک نسل؛ بنابراین باید خود را برای ایامِ بسیار سختِ پیشِ رو آماده کنیم.»
او در پایان تاکید میکند: «باید بپذیرید که داریم در این وضعیت به سر میبریم. بیایید دست به دست هم دهیم و راهحلی پیدا کنیم.»
روزنامه اعتماد
نظر شما