فرهنگ امروز/ رمضان عبدالحسینی:
رشد، فرآیندی است که از طریق آن انسان از نوزادی به بزرگسالی بلوغ مییابد. رشد انسان ابعاد گوناگون از جمله رشد فیزیکی، شناختی و اجتماعی را در بر میگیرد. اما اینکه کیفیت رشد چیست در طول تاریخ بشر مورد توافق نبوده است و بسته به پارادایمهای فکری افراد، گروهها و جوامع فراز و نشیبهای فراوانی را طی کرده است. برخی نظریهها، بر فرآیندهای طبیعی بلوغ و طرح رشدی ژنتیکی تاکید میکنند که به نظریههای «نهادی یا ذاتی» رشد شهرت دارند. در مقابل، نظریههای محیطی قرار دارند که بر تاثیر یادگیری و تجارب بر فرد تاکید دارند. تفاوت بین رویکردهای نهادی و محیطی را همچنین میتوان از طریق تمایز بین طبیعت و تربیت، فرآیندهای زیستی و تجربه، یا وراثت و محیط مشاهده کرد. اگر چه بسیاری از جنبههای رشد اولیه میتواند ناشی از بلوغ باشد، اهمیت بلوغ در رشد روانشناختی، ذهنی، زبانی و عاطفی و اجتماعی کمتر واضح است. برخی نظریهها تلاش کردهاند تاثیر یادگیری را بر رشد توضیح دهند؛ برخی بر تجارب فردی تاکید میکنند و برخی دیگر، تاکید بیشتری بر فرآیندهای فرهنگی و اجتماعی میکنند که کودکان از طریق آنها در معرض روشهای تفکر و رفتار ارزشمند در جامعه خاص خودشان قرار میگیرند. در ادامه به معرفی چهار نگاه تاریخی متفاوت به رشد کودک پرداخته میشود.
رشد بهعنوان کنترل و مقررات
از قرن چهارم، بر طبق آموزههای مذهبی، کودکان بهعنوان موجودات ذاتا گنهکار محسوب میشدند. کودکان با یک شخصیت گناهکارانه متولد میشدند و باید تحت مقررات نظمبخشی اجباری قرار گیرند. باور بر این بود که کودکان باید بالاجبار اطاعت از خدا و والدین خود را یاد بگیرند. توماس هابز (١٦٧٩-١٥٨٨)، فیلسوف انگلیسی به دیدگاه تمایل طبیعی کودک به انجام کارهای خطرناک و نیاز او به انضباط و آموزش دقیق او پرداخته است. این دیدگاه حتی تا اوایل قرن نوزدهم نیز مطرح بود. همچنین فروید (١٩٣٩-١٨٥٨) نیز از قدرت طبیعت کودک سخن میگوید و این تمایلات طبیعی تنها با رشد وجدان از طریق کنترل موثر والدین تنظیم میشوند.
رشد به عنوان مراحل طبیعی
بهطور خلاصه، در دیدگاه قبل، کودک طبیعتا گناهکار محسوب میشد. ژانژاک روسو
(٧٨-١٧١٢) نیز مانند هابز، بر نقش طبیعت و نیروهای درونی تاکید کرد؛ با این تفاوت که طبیعت کودک را مثبت معرفی کرد. او اظهار داشت که کودک ذاتا خوب است و با پتانسیلی برای رشد استدلال و قضاوت اخلاقی متولد میشود؛ لیکن جامعه به جای تاثیر مثبت، تاثیرات منفی بر رشد سالم کودک دارد. او دوران طبیعت کودک را از تولد تا سن ١٢ سالگی معرفی میکند و معتقد است تا این سن کودکان باید آزادانه بازی کنند و شاد باشند. ایده مراحل طبیعی رشد، بهطور گستردهای بهعنوان یک مبنای علمی برای ایجاد تعادل میان بازی و تدریس در دوران اولیه کودکی تاثیرگذار بوده است.
رشد بهعنوان تجربه
جان لاک (١٧٠٤-١٦٣٢)، فیلسوف و پزشک انگلیسی بود که تصویر گناهکار بودن کودک از آغاز تولد را به چالش کشید. موضع او بیشتر بهعنوان تجربهگرا در برابر دیدگاه منطقگرای افلاطون مطرح شده است. افلاطون معتقد بود که دانش از تجربه نمیآید؛ بلکه حاصل یک استنتاج منطقی و گفتمان عقلانی است. در مقابل، لاک بیان کرد که کودک مانند لوح سفیدی به دنیا میآید که تجربه و تعامل با افراد و محیط، بر آن مینویسد. او معتقد بود که کودکان با پتانسیلی برای رشد به دنیا میآیند و همچنین تفاوتهای هوش و خلقوخوی افراد را نیز باور دارد؛ ولی اعتقاد افلاطون را مبنی براین که کودک با دانش به دنیا میآید یا اینکه روشهای تفکر و رفتارشان بیان طبیعت آنان است رد میکند. براساس اعتقادات لاک، تجارب هستند که خوب یا بد بودن کودک را تعیین میکنند. او اولیا را پرورشدهندگانی میبیند که لازم است بهطور مسوولانه برای ایجاد ظرفیت درک منطقی و قضاوت اخلاقی در کودکانشان، محیط و آموزش مناسب را تدارک ببینند. او بر اصول ارتباط (بین دانش قبلی و دانش جدید)، تقلید و تکرار تاکید کرد و اثر نیروهای داخلی طبیعت کودک را رد کرد. او نیروهای خارجی را به عنوان نیروهای موثر بر رشد اعلام کرد.
رشد بهعنوان تعامل
رشد بهعنوان تعامل، تلاش برای آشتی دادن تاثیرات طبیعت و تربیت بر رشد را نشان میدهد؛ اینکه چگونه فرآیندهای بلوغ به فرآیندهای اجتماعی یادگیری مرتبط میشوند. فیلسوفی که این موضع را اختیار کرد، امانوئل کانت (١٨٠٤-١٧٢٤) آلمانی بود. کانت مفهوم دانش ذاتی منطقگرایان و دانش صرفا ناشی از محیط تجربهگرایان را رد کرد. اگر چه کانت در اینکه تجارب برای یادگیری بسیار مهم هستند با لاک موافق بود، بیان کرد که دانش نمیتواند صرفا از آنچه انسان از حواس به تنهایی به دست میآورد ساخته شود. کانت پیشنهاد ادغام دو دیدگاه منطقگرایی و تجربهگرایی را مطرح کرد. او بیان کرد که ما با ساختارهای ذهنی خاصی که در تفسیر دروندادهای حواس به ما کمک میکنند به دنیا میآییم. او این ساختارها را طبقهبندیهای فهم نام نهاد. این ساختارها به تنهایی نمیتوانند به ما دانش دهند و تنها از طریق تعامل با محیط است که این ساختارها تجربه را سازمان و نظم میدهند. علاوه بر آن، افراد به عنوان سازماندهندگان تجارب، نقش فعالی دارند؛ آنان منفعل نیستند. مکانیزم اصلی رشد مستمر، تعامل دوسویه کودک و محیط است. هم طبیعت و هم تربیت در رشد کودک ایفای نقش میکنند. بیشتر نظریههای فعلی رشد، نقش فعال کودکان را در رشدشان در نظر میگیرند. کودکان بر چگونگی رفتار بزرگسالان بر آنان تاثیر میگذارند، در ارتباط با زندگی شخصی خود دست به انتخاب میزنند و همانطور که بزرگتر میشوند، محیطشان را نیز انتخاب میکنند. این بیشتر از یک تعامل ساده طبیعت و تربیت است و محققان رشد، اکنون برای توضیح این پیچیدگی دوسویه تلاش میکنند.
بسیاری از نظریههای جدید رشد بر این ایدههای چهارگانه مطرحشده بنا شدهاند. مثلا رویکردهای رفتارگرایی، بر راههایی که محیط رفتار کودک را به سمت نتایج مطلوب شکل میدهد تاکید میکنند. نظریههای یادگیری اجتماعی بر یادگیری توسط تجربه، به ویژه از طریق تقلید تاکید میکنند. نقش کودک در رشدش، توسط نظریههای سازندهگرایی مانند نظریه مرحلهای پیاژه مشخص شده است. همچنین تعاملات بین کودک و محیط در نظریههای سازندهگرایی اجتماعی مورد تاکید قرار گرفته است. نظریههای سازندهگرایی اجتماعی، رشد را بهعنوان درگیری در فرآیندهای اجتماعی ارتباطات، تدریس و یادگیری میبینند نه فقط تعامل شخصی کودک با محیطش. خلاصه این نظریات رشدی در ادامه ارایه میشود.
نظریههای رشد
خلاصه نظریه رفتارگرایی
- از نظر رفتارگرایی، همه رفتارها بهواسطه عواقبشان آموخته و نگهداری میشوند. این نظریه، درباره رویدادهای ذهنی نیست.
- شرطیسازی کلاسیک توصیف میکند که چگونه رفتارهای بازتابی میتوانند به محرکهای خنثی در محیط مربوط و همراه شوند.
- شرطی عامل توصیف میکند که چگونه بروز رفتارهایی که آزادانه رخ میدهند، میتواند در نتیجه عواقب خوشایند یا ناخوشایندشان افزایش یا کاهش یابد و چگونه رفتار میتواند بهوسیله پاداشها شکل داده شود.
- تنبیه، وسیلهای برای کنترل رفتار است؛ با این حال، تنبیه تنها در سرکوب موقت یک رفتار در یک موقعیت خاص موفق است.
- تقویت از طریق تکنیکی به نام تحلیل رفتاری کاربردی برای کودکان دچار اختلالات یادگیری استفاده شده و برای آنان در خانه و مدرسه پیشرفتهایی را به ارمغان آورده است.
خلاصه نظریه یادگیری اجتماعی
- نظریه یادگیری اجتماعی بیان میدارد که کودکان میتوانند با مشاهده افراد دیگر یاد بگیرند.
- بندورا دریافت که کودکان رفتار پرخاشگرانه را از فردی که الگو قرار دادهاند کپی میکنند؛ به ویژه زمانی که شخص الگو با این کار مورد تنبیه قرار نمیگیرد.
- پژوهشهای مربوط به یادگیری اجتماعی بحثهای فراوانی را در ارتباط با تاثیرات مثبت و منفی تلویزیون به راه انداخته است. این نظریه، تلاش نمیکند رشد شناختی کودکان را توضیح دهد
خلاصه نظریه سازندهگرایی
- پیاژه بیان میدارد که همه کودکان از دنبالهای مرتب مراحل رشد شناخت را طی میکنند. این رشد برآمده از فرآیندهای انگیزش درونی، جذب، انطباق و تعادل است.
- اعمال کودکان بر محیط، بلوکهای سازنده رشد هستند.
- پیاژه معتقد است که استدلال کودکان متفاوت با بزرگسالان است؛ بازنماییهای ذهنی آنان از جهان در ابتدا بر ادراک و تجارب شخصیشان از جهان متمرکز است. همانطور که کودکان قادر میشوند بهطور فزاینده بر محیطشان تاثیر بگذارند رشد شناختی رخ میدهد. بنابراین به نظر میرسد کودکان بر اساس مجموعهای از رفتارهای ذاتی، در ساخت ادراک از جهان، کاملا فعال هستند.
- رویکرد آموزشی به نام یادگیری اکتشافی، به عنوان نتیجهای از ایدههای پیاژه درباره رشد شناختی، شکل گرفت. این رویکرد نقش معلم را به جای یک معلم فعال به عنوان یک شخص «فراهمکننده یک محیط یادگیری مناسب از لحاظ رشدی» در نظر میگیرد
- پیاژه به دلیل عدم تشخیص اهمیت بافت اجتماعی بر فعالیتهای شناختی کودکان مورد انتقاد قرار گرفته است.
خلاصه نظریه سازندهگرایی اجتماعی
- ویگوتسکی یادگیری را بهعنوان یک فرآیند فرهنگی و بینفردی در نظر گرفت که شامل کسب ابزارهای فرهنگی از دیگران است.
- بر اساس نظریات ویگوتسکی، زبان در ابتدا صرفا برای ایجاد ارتباطات بین فردی مورد استفاده قرار میگیرد. هنگامی که زبان بهمنظور تفکر، درونی میشود محیط اجتماعی در استدلالهای کودکان منعکس میشود.
- ویگوتسکی معتقد بود آموزشی که بزرگسالان میدهند بسیار مهم است و کودکان باید هر چه بیشتر با افراد محیط در ارتباط باشند؛ چنین تجاربی آنان را به سوی سطوح بالاتر استدلال هدایت میکند.
- آموزشهای موثر، یک منطقه تقریبی رشد را خلق میکند که میتواند رشد شناختی را پرورش دهد.
- ایدههای ویگوتسکی برای کودکان دارای نیازهای آموزشی اجتماعی از جمله کودکان ناشنوا و نابینا برای آموزش نحوه برقراری ارتباط با دیگران مورد استفاده قرار گرفته است.
- رویکردهای الهامگرفته از ایدههای ویگوتسکی به دلیل رسمی بودن و معلممحور بودن بیش از حد مورد انتقاد قرار گرفتهاند.
منبع:
.Oates, J. , Wood, C. , Grayson, A. (٢٠٠٥) . Psychological Development and Early Childhood. Oxford, UK: Blackwell Publishing. ISBN ١-٤٠٥١-١٦٩٣-٥.
روزنامه اعتماد
نظر شما