فرهنگ امروز/ یرواند آبراهامیان، مترجم: محمدابراهیم فتاحی:
اشارۀ مترجم: نوشتۀ پیش رو، مقالهای با عنوان« مارکسیسم و تاریخ خاورمیانه»، گفتار یازدهم کتاب «تاریخنگاری مارکسیستی» است که با ویراستاری ادوارد وانگ و جورج جی ایگرس در سال ۲۰۱۵ و توسط انتشارات راتلج منتشر شد. در این اثر، تأثیر مارکسیسم بر نوشتههای تاریخی مناطقی همچون اروپا، آفریقا، آسیا، آمریکای شمالی و جنوبی و نهایتاً خاورمیانه بررسی شده است. افزون بر گفتار زیر، که در آن به موضوع تاریخنگاری خاورمیانه و از جمله ایران از منظر یادشده اشاره میشود، در گفتار مستقل دیگری، به تاریخنگاری مارکسیستی در ترکیه نیز اشاره شده است. مطلب زیر در واقع مقدمهای دربارۀ ادبیات موضوع است و عمدتاً برای تاریخدانان غربی ناآشنا با تاریخ خاورمیانه نوشته شده است. ضمناً برگردان فارسی گفتار از سوی یرواند آبراهامیان بازخوانی شده است.
***
مقدمه
شناخت تاریخدانان غربی دربارۀ خاورمیانه، البته اگر چیزی دربارۀ آن بدانند، بهواسطۀ مجادلات مربوط به بحثهای شرقشناسی است. بااینحال تاریخدانان خاورمیانه عمدتاً از طریق روایتهای گوناگون و غنی از مارکسیسم با تاریخ این منطقه آشنایی دارند. با طرح دیدگاههای مارکسیستی در منطقه، از ابتدای سدۀ بیستم تا دهۀ ۱۹۶۰، روشنفکران با رویکرد تغییر جهان به مارکسیسم روی آورده بودند. آنان همگی مبارزانی بودند که بهواسطۀ وجوه کنشگرای مارکسیسم بهسوی آن جذب شده بودند.
بهگفتۀ ایجیپی تایلور، تاریخدان سرشناس انگلیسی، «بهلطف مانیفست کمونیسم، هرکسی بهنحوی فکر میکند نسبت به سیاست و جامعه دیدگاهی کاملاً متفاوت دارد.» در این میان، روشنفکران خاورمیانه در توصیف ژانر تایلور از کسانی که به تعبیری اهل فکر بودند، بسیار بهتر بودند. بااینحال از دهۀ ۱۹۶۰ تاکنون شمار فزایندهای از تاریخدانان نهفقط برای تغییر جهان، بلکه از آن مهمتر، برای درک جهان، بهسوی مارکسیسم کشیده شدهاند. آنان بر این باورند که جامعه پیش از تغییر باید شناخته شود. بر این اساس، داستان مارکسیسم در خاورمیانه را میتوان بهصورت تغیر از مارکسیسم سیاسی (عمدتاً با تکیه بر مانیفست کمونیسم) به مارکسیسم آکادمیک توصیف کرد که نهتنها تحتتأثیر آثار متأخر مارکس، بلکه متأثر از اندیشههای گرامشی، مارکسیستهای بریتانیایی، تاریخنگاری فرودستان و حتی مکتب آنال قرار دارد. مارکسیسم آکادمیک (با روایتهای متعدد خود) در مطالعات خاورمیانه کاملاً سرزنده و بجا دیده میشود.
منظور از مارکسیسم آکادمیک تحلیل جامعه، بهویژه تاریخ، با تأکید بر اهمیت طبقه، محیط مادی بدون نادیده گرفتن فرهنگ، پیوندهای بینِ شبکههای سیاسی در صحنۀ سیاسی و نیروهای اجتماعی-اقتصادی در سطح کلان اجتماعی، و نهایتاً موضوع بااهمیت پذیرش این اصل روشنگری مبنی بر اینکه انسانها واجد حقوقی لاینفک (یعنی آزادی و برابری) هستند، است. این امر لزوماً بهمعنای پذیرش مراحل توسعۀ تاریخی مارکس و اعتقاد او به حرکت اجتنابناپذیر تاریخ انسانی نیز نیست.
موضوع حقوق فردی به این دلیل مطرح شده است که بسیاری از اسلامگرایان رادیکال که اغلب بهاشتباه «بنیادگرا» خوانده شدهاند، بهآسانی بسیاری از وجوه مارکسیسم بهویژه مبارزۀ طبقاتی را میپذیرند، اما از پذیرش مفاهیم آزادی و برابری امتناع میکنند. مثلاً علی شریعتی، ایدئولوگ انقلاب اسلامی ایران، بهصراحت روشنگری را رد میکند، اما مشتاقانه از مفهوم تضاد طبقاتی بهره برده است. او تاریخ جهان را از زمان هابیل و قابیل بهصورت مبارزۀ دائمی بین فقرا و اغنیا، قدرتمندان و ضعفا، حاکمان و محکومان و «کاخنشینان و کوخنشینان» تعبیر میکند. اگر مفهوم مبارزۀ طبقاتی را به تنها جوهرۀ مارکسیسم در خاورمیانه تعبیر کنیم، در آن صورت، دستمان را برای هر برداشتی کاملاً باز کردهایم. اما این واقعیت که اندیشمندان اسلامی مفهومی آنقدر مغایر با عقل متعارف خود اقتباس کردهاند، عملاً از تأثیر وسیعتر مارکسیسم (طرفه اینکه نه همیشه بهشیوۀ روشنفکرانه) حکایت دارد.[۱]
نخستین مارکسیستهای خاورمیانه عمدتاً فعالان جنبش سوسیالدموکراتیک و شاخههای فرعی آن (دموکراتهای محلی، بلشویکها، منشویکها و آنارشیستها) بودند. آنان در این راه، از منابعی مانند «مانیفست کمونیست»، نشریۀ «ایسکرا» (اخگر) لنین و دیگر نوشتههای مخفی که به منطقه راه یافته بودند، کنگرۀ ۱۹۲۰ خلق شرق در باکو، اشعار انقلابیونی همانند ابوالقاسم لاهوتی که به شوروی پناهنده شده بود و محمد فرخی یزدی که در سال ۱۹۳۹ (۱۳۱۸) در زندان به قتل رسیده بود و مقالات پراکنده در نشریات کوچک مانند «ایران نو»، «حقیقت» و «دنیا» الهام میگرفتند. کتاب «کاپیتال» مارکس (حتی چند بخش نخست آن) تا دهۀ ۱۹۳۰ (۱۳۱۰) به فارسی ترجمه نشده بود. انتشار این کتاب نیز تا سال ۱۹۶۶ (۱۳۴۵) بهدرازا کشید. بهگفتۀ مترجم اثر در بخش نخست سدۀ بیستم، آثار کلاسیک مارکسیستی انگشتشماری به زبان فارسی ترجمه شده بودند.[۲]
تولید آثار آکادمیک مارکسیستی اگرچه در این دههها رشد اندکی داشت، اما کهنهکارانی که بعدها بهصورت تبعیدی عازم شوروی شده بودند (دستکم کسانی که از تصفیههای دهۀ ۱۹۳۰ جان سالم بهدر برده بودند)، پایاننامهها و خاطرات تجربیات خود را به رشتۀ تحریر درآوردند. البته پایاننامهها هنوز از آرشیوهای دانشگاهی بیرون نیامدهاند. در این میان خاطرات (بهویژه خاطرات کهنهکاران ایرانی از جمله اردشیر آوانسیان و عبدالصمد کامبخش) طی دهههای ۱۹۶۰ (۱۳۴۰) و ۱۹۷۰ (۱۳۵۰) بهتناوب در نشریۀ «دنیا» منتشر شد.[۳] این خاطرات اگرچه تحلیلی نیستند، اما سرشار از اطلاعات دستاول دربارۀ تاریخ سازمانی جنبش کارگری و کمونیستیاند. این وضعیت را همچنین میتوان درخصوص کهنهکاران اولیۀ جنبش کمونیستی در جهان عرب قائل شد.[۴]
در سالهای نخست سدۀ بیستم، اگرچه آثار معدودی از سوی اندیشمندان دانشگاهی مارکسیست دربارۀ خاورمیانه به رشتۀ تحریر درآمد، اما استثنائاتی نیز وجود داشت. معروفترین آنان ماکسیم رودنسون، نویسندۀ کتاب «محمد (ص)» در سال ۱۹۶۰، «اسلام و سرمایهداری» (۱۹۶۶)، «مارکسیسم و جهان عرب» (۱۹۸۱) و «جاذبۀ اسلام» (۱۹۸۰) هستند که از بسیاری جهات همتراز کتاب «شرقشناسی» ادوارد سعید محسوب میشوند. او در سال ۱۹۱۵ در پاریس به دنیا آمد و یکی از مارکسیستهای استثنایی نسل قدیمیتر بود. در دهۀ ۱۹۳۰ در رشتۀ زبانهای سامی تحصیل کرد و تا سال ۱۹۵۸ در احزاب کمونیستی فرانسه و لبنان مشارکت داشت و همچنان خود را یک شرقشناس میدانست. تأثیر او بر نسل جوانتر اندیشمندان دانشگاهی بهویژه پس از دهۀ ۱۹۶۰ کاملاً آشکار است. یکی از دانشجویان او، گیلبرت آچکار، از کاربرد شرقشناسی رودنسون در برابر کاربرد ادوارد سعید در کتاب «مارکسیسم، شرقشناسی، جهانوطنی» (۲۰۱۳) دفاع کرده است. برخلاف رودنسون، دیگر اندیشمندان معاصر الهامگرفته از مارکسیسم، احتمالاً بهدلیل وجود جریان مککارتیسم، ترجیح دادند تا چارچوبههای نظری خود را برای خودشان حفظ نمایند. این امر برای بخش عمدهای از جهان عرب مصداق داشت. خوانندگان نشریۀ «تایمز ادبی» بهتازگی از پی بردن به این موضوع که برنارد لوئیس، پیشکسوت نومحافظهکاران، دورۀ آکادمیک خود را با تأثیرپذیری از مارکسیسم آغاز کرده بود، شگفتزده شدند. او از مارکسیسم بهمثابۀ «آبله و سرخک» دوران کودکی دست کشیده بود.[۵] این امر ممکن است دلیلی بر تداوم جذابیت مطالعۀ آثار اولیۀ او باشد.
در جهان عرب، سمیر امین و انور عبدالملک، معروفترین تاریخدانان مارکسیست بهشمار میروند. امین که دربارۀ «شیوۀ تولید» نظریهپردازی کرده بود، براساس گفتۀ اریک هابسبام، تأثیری عمده بر کتاب اریک ولف «اروپا و مردم بدون تاریخ» گذاشت.[۶] عبدالملک، نویسندۀ کتاب «مصر: جامعۀ نظامی: رژیم نظامی، چپ و تغییر اجتماعی در زمان ناصر» (۱۹۶۲) نیز از طریق انتشار مجموعه مقالاتش در کتابی دوجلدی با نام «دیالکتیک اجتماعی» (۱۹۸۱) تأثیر عظیمی بر غرب برجای گذاشت.
در ایران نیز تنی چند روشنفکر مارکسیست دیده میشد، اما آنان به استفاده از منابع دستدوم و کاربستهای بسیار کلی از منابع گرایش داشتند و مجبور بودند تا از عنوان مارکسیست پرهیز نمایند. در رسانههای تحت کنترل دولت، مارکس عنوان ممنوعه بود و اغلب بهصورت «فیلسوف سرشناس قرن نوزدهم» از وی یاد میشد، اما روح او دائماً حضور داشت.
مرتضی راوندی، حقوقدان و روزنامهنگار، ۲۵ سال وقت خود را برای نوشتن کتاب دهجلدی «تاریخ اجتماعی ایران» صرف کرد و طی آن اوضاع «اقتصادی، سیاسی، فکری و تجربیات فرهنگی مردم ایران» را از دورۀ هخامنشیان تا سدۀ بیستم بررسی کرد.[۷] او بعدها در مصاحبهای گفت به این دلیل دست به نوشتن کتاب زده بود که تمامی آموزگاران او، حتی از بحث دربارۀ «حقوق مردم و تضاد طبقاتی» ناتوان بودند.[۸] عبدالحسین نوشین، کارگردان سرشناس تئاتر، با نوشتن تفسیری بهشدت تجدیدنظرطلبانه بر شاهنامۀ فردوسی، معتقد است که این اثر عظیم حماسی، نه در ستایش، که در محکومیت تاجداران سروده شده است.[۹] نوشتۀ او در مسکو منتشر شد. نجف دریابندری، جستارنویس و مترجم نیز یک کتاب دوجلدی موسوم به «کتاب مستطاب آشپزی» را تدوین کرده است. این اثر علاوه بر دستورات غذایی و آشپزی، سنت و عادات مناطق مختلف ایران، تاحد زیادی حاوی تاریخ اجتماعی است.[۱۰] این اثر پیشتر از ژانر غربی نوشتن، تاریخ اجتماعی آشپزی است. همچنین یحیی آریانپور، کارمند دولت، کتابی دوجلدی حاوی تحلیل اجتماعی دربارۀ ادبیات مدرن فارسی با عنوان «از صبا تا نیما» منتشر کرد.[۱۱] سرانجام احسان طبری جستارنویس و روشنفکر تودهای، سلسله گفتارهایی را تحتعنوان «جامعۀ ایران در دوران رضاشاه» نوشت.[۱۲] بسیاری از این نویسندگان نگارش آثار خود را هنگام گذراندن دوران محکومیت در زندان (بهخاطر وابستگی به حزب توده) آغاز کردند. نوشین آنقدر جذب پروژۀ خود شده بود که در سال ۱۹۵۰ (۱۳۲۹) از فرصت فرار از زندان استفاده نکرد. آثار آنان معدود واحههایی تکافتاده در صحرای آثار بحثبرانگیز فعالان و مقامات حزبی بهشمار میآمد، اما تأکید آنان بر تحلیل طبقاتی، خوانندگانی مشتاق در جمع روشنفکران جوان پیدا کرده بود.
پسادهۀ ۱۹۶۰ (۱۳۴۰)
مارکسیسم آکادمیک در تاریخ خاورمیانه بلافاصله پس از دهههای ۱۹۶۰ (۱۳۴۰) بهشکل پویایی وارد عرصه شد و کاملاً شکوفا گردید. دانشآموختگان غرب که در دهۀ پرآشوب ۱۹۶۰ رشد کرده بودند، سرخورده از شرقشناسی، رویکردهای جنگ سرد و از همه مهمتر تئوریهای مدرنیزاسیون، به گرامشی، ایپی تامپسون و دیگر مارکسیستهای انگلیسی روی آوردند. نیروهای آنان با جریانی پیوسته از دانشجویان جلایوطنکرده که از خاورمیانه میگریختند، تکمیل میشد. کشورهای آنان، زیر سیطرۀ «دولتهای امنیتی» بیدرنگ با هر شکلی از مارکسیسم خصومت داشتند. حتی در کشورهای دارای دولتهای غیرامنیتی نیز حمایتهای نهادی اندکی برای مطالعات تاریخی بهطور عمومی فراهم میشد؛ چراکه این امر بهمنزلۀ یک موضوع تجملی غیرضروری تلقی میشد. نکتۀ متناقض اینکه این مطالعات همزمان خطرناک و بیربط پنداشته میشد. بنابراین مارکسیسم آکادمیک دربارۀ ایران و جهان عرب عمدتاً در غرب رونق یافت.
جنبشهای چریکی معاصری که در ایران ظهور کردند، تاحدی به تاریخ مدرن توجه داشتند، اما متون اصلی آنان (نظیر اثر مسعود احمدزاده تحت عنوان «مبارزۀ مسلحانه: هم استراتژی، هم تاکتیک» و کتاب «تاریخ سیسالۀ ایران» نوشتۀ بیژن جزنی و همچنین یادداشتهای مصطفی شعاعیان) کمتر بر منابع اصلی و بیشتر بر منابع دستدوم، شایعات، منابع مستعمل و گرایشهای سیاسی نویسندگان آنها متکی بود. آنان در بحثوجدل یدی طولانی داشتند، اما اطلاعات تاریخیشان اندک بود.
آثار آکادمیک اگرچه جریانات مختلف مارکسیسم غربی را درهم آمیخت، اما بهشکل ثابت بر ماتریالیسم تاریخی، عوامل اقتصادی و از همه مهمتر، تحلیل طبقاتی تأکید داشت. آنان همچنین تلاش کردند تا دیگر اشکال هویتی که در مواردی تقویت شده و در موارد دیگر در تقابل با احساسات طبقاتی قرار میگیرند (احساساتی مانند ملت، نژاد، قبیله، منطقه، فرقه و دین) را در نظر داشته باشند. خود مارکس در آثار مربوط به بریتانیای معاصر، اغلب به اهمیت چنین هویتهایی (بهویژه در مسئلۀ ایرلند که تا زمان کنونی نیز به درازا کشیده شده است) اشاره کرده بود.[۱۳]
برجستهترین بررسی دانشگاهی مارکسیستی موج جدید دربارۀ خاورمیانه، کتاب حنا بطاطو، «طبقات اجتماعی کهن و جنبشهای اجتماعی عراق: بررسی طبقات کهن زمیندار و تجار، کمونیستها، بعثیها و افسران آزاد عراق» بود. او که دارای دکترای علوم سیاسی از دانشگاه جورج تاون بود، با استفاده از معدن طلایی فراهمآمده از اطلاعات پلیس، دادههای حزبی و همچنین مصاحبهها، خاطرات و اطلاعات ادارۀ خارجی بریتانیا، سی سال از عمر خود را که بهتناوب بهخاطر شغل رانندگی کامیون قطع میشد، برای تدوین یک کتاب ۱۳۰۰صفحهای دربارۀ تاریخ عراق مدرن صرف کرد. این کتاب بهترین اثر تاریخی خرد و کلان، پیشهشناسی و نیز کندوکاوی مهم در روایتگری و همچنین تفسیر است. این کتاب بهدرستی «باشکوه» توصیف شده است.[۱۴] او خود مینویسد تحتتأثیر انقلاب سال ۱۹۵۸ عراق، انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه، انقلاب ۱۶۴۲-۱۶۴۹ انگلستان، نوشتههای مارکس و همچنین ماکس وبر، آر.اچ تونی، کریستوفر هیل و لورنس استون، به نوشتن این کتاب اقدام کرده است.[۱۵]
دیگر نویسندگان تحتتأثیر مارکسیسم که دربارۀ خاور مینوشتند، همانند بطاطو خصلتی چندوجهی نداشتند. برخی عمدتاً بر دولت تمرکز کرده بودند. مثلاً جیاکومو لوچیانی، در کتابی با عنوان «دولت عربی» (۱۹۹۰) بر اهمیت تخصیص و توزیع درآمد در کشورهای صادرکنندۀ نفت تأکید کرده است. حسین مهدوی، اقتصاددان جوان، در سال ۱۹۷۰ با نوشتن مقالهای با عنوان «الگوهای مشکلات توسعۀ اقتصادی در دولتهای رانتی: مورد ایران»[۱۶] اصطلاح جدیدی وضع کرد. او بهطور تلویحی یادآور شد که تضاد طبقاتی در دولتهای رانتی بُعد اضافی دیگری نیز دارد. این تضاد صرفاً بر سر مسائلی مانند دستمزد، سود و تولیدات کشاورزی نیست، بلکه همچنین بر سر مسئلۀ تخصیص و توزیع ثروت ملی ناشی از درآمد ملی نیز تضاد دیده میشود. در این میان، سیاست در واقع حول این پرسش میچرخد که چهکسی، چهچیزی و چقدر از این درآمد را بهدست میآورد؟ او در جمعبندی نظرات خود میگوید: «از لحاظ سیاسی، قدرت دولت برای تطمیع گروههای فشار یا سرکوب مخالفان ممکن است اهمیتی بیشتر از سایر مسائل داشته باشد. به همین ترتیب، این قدرت بهشدت آسیبپذیر است؛ چراکه قطع رانتهای خارجی میتواند توان مالی دولت را بهشدت دچار آسیب کند.»
علی عبداللطیف احمیده، در کتاب «تکوین لیبی مدرن» (۲۰۰۰) پویایی موجود بین شکلبندی دولت و مقاومت ضداستعماری را بررسی کرده است. هوشنگ امیراحمدی در کتاب «انقلاب و گذار اقتصادی» (۱۹۹۰) و «اقتصاد سیاسی ایران در زمان قاجار» (۲۰۱۲)، روابط بین دولت مرکزی و جامعه در سطح کلان را توصیف کرده است. فرد هالیدی که احتمالاً پراثرترین اندیشمند مارکسیست دربارۀ خاورمیانه است، سلسله کتابهایی با تمرکز بر دولت نوشته است. معروفترین آثار او «عربستان بدون سلطان» (۱۹۷۵) و «ایران: دیکتاتوری و توسعه» (۱۹۷۹) است.
برخی دیگر از نویسندگان توجه خود را به طبقۀ کارگر و جنبش کارگری معطوف کردهاند که سرشناسترین آنها عبارتاند از: جول بنین و زاچاری لاکمن، «کارگران نیل: ناسیونالیسم، کمونیسم، اسلام و طبقۀ کارگر مصر ۱۸۸۳-۱۹۵۴» (۱۹۸۷)؛ بنین، «پرچم سرخ آنجا در اهتزاز است؟» (۱۹۹۰)؛ لاکمن (ویراستار)، «کارگران و طبقات کارگر در خاورمیانه» (۱۹۹۴)؛ آصف بیات، «کارگران و انقلاب در ایران» (۱۹۸۷)؛ الیس گلدبرگ، «تاریخ اجتماعی کار در خاورمیانه» (۱۹۹۶)؛ فرهاد نعمانی و سهراب بهداد، «طبقه و کار در ایران» (۲۰۰۶)؛ حبیب لاجوردی، «اتحادیههای کاری و اتوکراسی در ایران» (۱۹۸۵)؛ کاوه احسانی، «تاریخ اجتماعی کار در صنعت نفت ایران» (۲۰۱۴)؛ جان چالکرافت، «تاکسیهای اعتصابی قاهره: پیشه و اصناف در مصر، ۱۸۶۳-۱۹۱۴» (۲۰۰۴)؛ و تورج اتابکی (ویراستار)، ویژهنامۀ کارگران صنعت نفت ایران در نشریۀ «تاریخ طبقۀ کارگر و کار بینالملل»، ش۸۴ (پاییز۲۰۱۴).
عدهای دیگر از نویسندگان به بررسی فقرای شهری و «تاریخ از پایین» روی آوردهاند: آصف بیات، «سیاست خیابانی: جنبش فقرا در ایران» (۱۹۹۷) و «زندگی مانند سیاست: چگونه مردم عادی خاورمیانه را تغیر دادند؟» (۲۰۱۰)؛ ادموند برک (ویراستار)، مبارزه و بقا در خاورمیانۀ مدرن (۱۹۹۳)؛ استفانی کرونین، «فرودستان و نیروهای اجتماعی: تاریخ خاورمیانه و شمال آفریقا از پایین» (۲۰۰۸) و «سربازان و فرودستان در ایران: مخالفت، اعتراض و شورش، ۱۹۲۱-۱۹۴۱» (۲۰۱۰)؛ تورج اتابکی، «دولت و فرودستان: نوسازی، جامعه و سیاست در ترکیه و ایران» (۲۰۰۷)؛ و علی عبداللطیف احمیده، «صداهای فراموششده: قدرت و عاملیت در لیبی پیش و پس از استعمار» (۲۰۰۵) و «آنسوی استعمار و ناسیونالیسم در مغرب: تاریخ، فرهنگ و سیاست» (۲۰۰۹).
برخی (بهویژه در اوایل دهۀ ۱۹۷۰ پیش از دوران اصلاحات ارضی) بر موضوع دهقانان تمرکز کردند که معروفترین آنان کتاب اریک هوگلاند، «زمین و انقلاب در ایران، ۱۹۶۰-۱۹۸۰» (۱۹۸۲) و افسانه نجمآبادی، «اصلاحات ارضی و تغیر اجتماعی در ایران» (۱۹۸۷) است.
دیگران به پیوند بین ایدئولوژی (بهویژه اسلام) و نیروهای اجتماعی توجه کردند: مایکل فیشر، «ایران: از مباحثۀ دینی تا انقلاب» (۱۹۸۰)؛ سامی زبیده، «قانون و قدرت در جهان اسلام» (۲۰۰۵)؛ علی رهنما و فرهاد نعمانی، «معجزۀ سکولار: دین، سیاست و سیاست اقتصادی در ایران» (۱۹۹۰)؛ سعید رهنما و سهراب بهداد، «ایران پس از انقلاب: بحران یک دولت اسلامی» (۱۹۹۱)؛ انوشیروان احتشامی، «پس از]امام] خمینی: جمهوری دوم ایران» (۱۹۹۵)؛ استفانی کرونین (ویراستار)، «اصلاحطلبان و انقلابیون در ایران مدرن: چشماندازهایی تازه بر چپ ایرانی» (۲۰۰۴)؛ تورج اتابکی (ویراستار)، «ایران در قرن بیستم: تاریخنگاری و فرهنگ سیاسی» (۲۰۱۰)؛ و فرد هالیدی در «ملت و دین در خاورمیانه» (۲۰۰۰)، «اسلام و اسطورۀ برخورد» (۱۹۹۶) و «جهان در سال ۲۰۰۰» (۲۰۰۱).
یکی از پرکارترین نویسندگان دربارۀ تاریخ روشنفکری که کاملاً آن را ذیل بستر اجتماعیاش بررسی میکند، نیکی کدی بوده است. نوشتههای او از جهات بسیاری دو نسل را بهطور همزمان بررسی میکند. معروفترین آثار او عبارتاند از: «ایران مدرن: ریشهها و نتایج انقلاب» (۲۰۰۳)، «پاسخ اسلامی به امپریالیسم: نوشتههای سیاسی و مذهبی سیدجمالالدین الافغانی» (۱۹۶۸)، «دین و شورش در ایران» (۱۹۶۶)، «ایران: دین، سیاست و جامعه» (۱۹۸۰) و «ایران و جهان مسلمانان: مقاومت و انقلاب» (۱۹۹۵). بهتازگی نیز چارلز تریپ پیوند بین مقاومت سیاسی و فرهنگی را در این نوشتهها بررسی کرده است: «اسلام و اقتصاد اخلاقی: چالش سرمایهداری» (۲۰۰۶) و «قدرت و مردم: راههای مقاومت در خاورمیانه» (۲۰۱۳).
برخی نویسندگان توجه خود را عمدتاً به جنبشهای مخالفان معطوف کردهاند: پیتر سلوغلت، «بریتانیا در عراق ۱۹۱۴-۱۹۳۲» (۱۹۷۶)؛ ماریون فاروق-سلوغلت و پیتر سلوغلت، «عراق از ۱۹۵۸: از انقلاب تا دیکتاتوری» (۲۰۰۳)؛ افشین متین اصغری، «مخالفت دانشجویان ایرانی با شاه» (۲۰۰۳)؛ مازیار بهروز، «شورشیان آرمانخواه» (۱۹۹۹)؛ و پیمان وهابزاده، «ادیسه چریکی: مدرنیزاسیون، سکولاریسم، دموکراسی و دورۀ فداییان در جنبش رهایی ملی ایران ۱۹۷۱-۱۹۷۹» (۲۰۱۰).
شماری از نویسندگان به موضوع بورژوازی پرداختند که عبارتاند از: محمود حسین، «تضاد طبقاتی در مصر: ۱۹۴۵-۱۹۷۰» (۱۹۷۳)؛ جیمز بیل، «سیاست ایران: گروهها، طبقات و مدرنیزاسیون» (۱۹۷۲)؛ آرنگ کشاورزیان، «بازار و دولت در ایران: سیاست بازار تهران» (۲۰۰۷)؛ احمد اشرف، «موانع تاریخی رشد بورژوازی در ایران، در مطالعاتی دربارۀ تاریخ اقتصادی خاورمیانه» (ویرایش مایکل کوک) (۱۹۷۰)؛ حسین ادیبی، «طبقۀ متوسط جدید در ایران» (۱۹۷۹)؛ کیت واتنپو، «مدرن بودن در خاورمیانه: انقلاب، ناسیونالیسم، استعمار و طبقۀ متوسط عرب» (۲۰۰۶)؛ و از همه جدیدتر، سیروس شایق، «دانا و پرتوان کیست: علم، طبقه، و شکلگیری جامعۀ مدرن ایران، ۱۹۰۰-۱۹۵۰» (۲۰۰۹).
تنی چند از نویسندگان حتی بر طبقۀ بالای زمیندار قدیمی تمرکز کردند: کتابهای برجسته در این زمینه، آثار فیلیپ کوری، «برجستگان شهری و ناسیونالیسم عرب: سیاست دمشق ۱۸۶۰-۱۹۲۰» (۱۹۸۳) و «سوریه و قیمومت فرانسه: سیاست ناسیونالیسم عربی، ۱۹۲۰-۱۹۴۵» (۱۹۸۷) هستند. این دو اثر وظیفۀ خود را نسبت به حنا بطاطو بهصراحت ادا کردهاند.
با جهتگیری اخیر در زمینۀ جنسیت، برخی تلاش کردهاند تا روابط پیچیدۀ بین سهگانۀ طبقه، ملت و جنسیت را توضیح دهند. ژانت آفاری که پیشتر کتاب «تحلیل طبقاتی انقلاب مشروطۀ ایران» (۱۹۹۶) را نوشته بود، کتاب «سیاست جنسیتی در ایران مدرن» (۲۰۰۹) را نوشته است. همچنین افسانه نجمآبادی که پیشتر دربارۀ دهقانان نوشته بود، کتابهای «داستان دختران قوچان: جنسیت و حافظۀ ملی در تاریخ ایران» (۱۹۹۸) و «زنان سیبیلو و مردان بیریش: جنسیت و تشویشهای جنسی مدرنیتۀ ایرانی» (۲۰۰۵) را منتشر کرده است. درحالیکه برخی بر این نظرند که جنسیت جایگزین طبقه بهمثابۀ کانون تاریخ شده است، عدهای دیگر در پاسخ گفتهاند که این موضوع موجب غنای بیشتر تحلیل مارکسیستی شده است.
افزون بر این بررسیها در زمینۀ طبقه و فرهنگ مادی، شماری اثر بلندپروازانه نیز با بهکارگیری تئوری کلی مارکسیستی دربارۀ خاورمیانه منتشر شده است. برجستهترین آنان عبارتاند از: ب. هیندس، «شیوۀ تولید پیشاسرمایهداری» (۱۹۷۵)؛ ب. هیندس و پ. هیرست، «شیوۀ تولید و شکلبندی اجتماعی» (۱۹۷۷)؛ هما کاتوزیان، «سیاست و تاریخ در ایران» (۲۰۰۳) و «اقتصاد سیاسی ایران» (۱۹۸۱)؛ کامران متین، «بازنویسی مدرنیتۀ ایرانی: روابط بینالملل و تغییر اجتماعی» (۲۰۱۳)؛ و نوشتۀ احمد اشرف با عنوان «فئودالیسم یا شیوۀ تولید آسیایی» که مقالهای بسیار بحثبرانگیز در ایران اواخر دهۀ ۱۹۶۰ (۱۳۴۰) درباره مجادلات قدیمی بر سر مفهوم «استبداد شرقی» است.[۱۷] اینگونه آثار شاید برای افراد علاقهمند به کلانتاریخ (grand history) و بهاصطلاح گندهتاریخ (jumbo history) جالب باشد و صدالبته برای افراد علاقهمند به موضوعات عینی تاریخ تجربی، جذابیت کمتری دارد.
خیزش عربی (۲۰۱۰)
خیزشهایی که در سال ۲۰۱۰ در تونس آغاز شد و همانند آتشی زودگستری بخش عمدهای از جهان عرب را درنوردید، هم تحلیلهای مارکسیستی بیشتری را سببساز شد و هم چند چالش فکری در برابر آن قرار داد. ادام هنیه در کتاب «تبارشناسی خیزش: مسائل سرمایهداری معاصر در خاورمیانه» (۲۰۱۳)؛ ریچارد جواد حیدریان، در «چگونه سرمایهداری در جهان عرب شکست خورد: ریشههای اقتصادی و شکست مخاطرهآمیز خیزشهای خاورمیانه» (۲۰۱۴)؛ گیلبرت آچکار در «خواست مردم: بررسی ریشهای خیزشهای عربی» (۲۰۱۲)؛ و پاتریک کوکبرن در مقالات صریح خود در نشریۀ «بررسی کتاب لندن»، برخی نقصهای عمده در تفاسیر متعارف نولیبرال دربارۀ خیزشها را بررسی کردهاند.
نولیبرالها از خیزشها با عنوان «بهار عربی» که راه را برای پیدایش دموکراسی در سراسر خاورمیانه هموار میکرد، تجلیل کرده و آن را اساساً مبارزۀ «جامعۀ مدنی» در برابر خودکامگی، استبداد، فراعنه، جمهوریهای موروثی و از همه مهمتر، دولتهای دیوانسالار دستوپاگیر توصیف کردند. آیا تجربۀ ریگان و تاچر حاکی از آن نبود که «دولتها نه راهحل، بلکه خود بخشی از مشکل بودند؟» آنان به این نکته اشاره داشتند که این خیزشها بیشتر به خواست برای آزادی مربوط میشد و ارتباط اندکی با تاریخ اخیر، بهویژه مسائلی مانند تجاوز خارجی از جمله اشغال فلسطین از سوی اسرائیل و تهاجم آمریکا به عراق داشت. به باور آنان، اسلام تندرو تماماً یک خواست برای رجوع به گذشتۀ دیرین بوده و در واقع طبقۀ متوسط با الهام از اندیشههای غربی و فناوری مدرن (بهویژه تلفن همراه، ایمیل و فیسبوک) پیشگام دموکراسی بود. براساس الگوی ذهنی نولیبرال، جهانی شدن زمینهساز توسعۀ اقتصادی بوده و این امر بهنوبۀ خود رشد سطح استاندارد زندگی و گسترش طبقۀ متوسط را در پی خواهد داشت. در نهایت، این طبقۀ متوسط بنیانهای اجتماعی استواری را برای دموکراسیهای لیبرال پویا و باثبات فراهم خواهد کرد. جالب اینکه نولیبرالها روایت خامی از مارکسیسم کهن اتخاذ کرده بودند که نیروهای اقتصادی را موتور پیشبرندۀ حرکت تاریخ انسانی میدانست که بهطور اجتنابناپذیری به «مدرنیزاسیون» و «مدرنیته» منتهی میشد؛ الگویی از غرب که مطلوب و معیار پنداشته میشد.
آثار اخیر مارکسیستی دربارۀ خیزشهای عربی کاملتر هستند؛ بهطوریکه در بررسیهای خود ساختارهای طبقاتی از پیش موجود؛ کنترل شدید طبقۀ حاکم (یا آنطور که برخی ترجیح میدهند، نخبگان قدرت)؛ ضعف نظاممند اخیر در سوسیالیسم عربی و پانعربیسم؛ فشارهای مستمر آمریکا و صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی برای کوچکسازی دولت از راه خصوصیسازی بنگاههای اقتصادی و کاهش بودجههای دولتی؛ فشار بیشتر برای اجرای همین برنامه از سوی دولتهای ثروتمند حاشیۀ خلیجفارس؛ پدیدۀ ناپسند «سرمایهداری رفاقتی» و «چپاولگر» برآمده از خریدوفروش شرکتهای دولتی و املاک شهری؛ تضعیف تدریجی اصلاحات ارضی مترقی آغازین؛ تهدیدهای اقتصادی فزایندۀ خارجی (بهویژه برای صنایع مسئلهدار و قیمتگذاری منابع نفتی)؛ استمرار بار بدهی خارجی و بازپرداخت آن به بانکهای بینالمللی (بسیاری از دولتهای عربی در این رابطه باید از آرژانتین دنبالهروی کرده و موزههایی را برای بدهی خارجی خود ایجاد کنند)؛ کاهش تخصیص بودجه نهتنها برای یارانههای مواد غذایی، بلکه برای آموزش عمومی، بهداشت، مسکن، و خدمات اجتماعی؛ شکاف همواره فزاینده بین فقیر و غنی؛ لشکر در حال گسترش بیکاران؛ و ازهمگسیختگی شبکۀ سستبنیاد امنیتی و در نتیجه ایجاد فضا برای سازمانهای مذهبی را مدنظر قرار دادهاند. واشنگتن از درمانهای ساده برای این منطقه تمجید کرده بود: «خصوصیسازی»، «مقرراتزدایی»، «بودجههای متوازن» و «بازار کار آزاد». به پندار آنان، این موارد توسعۀ سرمایهداری را بههمراه میآورد، اما دستاورد آن بهجای توسعه، نابرابری فزاینده، بیکاری و نارضایتی عمومی و بهطور خلاصه خیزشهای عربی بود.
در این میان، گرمایش جهانی کرۀ زمین نیز به این مشکلات دامن زد. کاهش نزولات در منطقهای که از پیش با این مشکل دستبهگریبان بود، همراه با سوءبرداشت از منابع رودخانهها، سدسازیهای بیرویه، استفادۀ بیشازحد از زمینهای کشاورزی و کاهش سفرههای زیرزمینی در سراسر منطقه به یک فاجعۀ زیستمحیطی منجر شده است. فاجعۀ زیستمحیطی سرمایهداری در خاورمیانه بسیار بزرگتر از دیگر نقاط جهان بوده است. بحران کنونی (بهویژه در سوریه، یمن و مصر) را نمیتوان بدون در نظر گرفتن گرمایش جهانی و پیامد آن فاجعۀ زیستمحیطی درک کرد.
بااینحال خیزشهای عربی به چالشهایی در برابر تحلیل مارکسیستی از خاورمیانه انجامید و آشکارا نشان داد که عوامل اقتصادی و طبقاتی اگرچه دارای اهمیتاند، اما پیوندهای دیگری وجود دارند که با این موارد تلاقی یافته و بهویژه بهواسطۀ پیوندهای مربوط به مذهب، فرقه، نژاد، ملت، قبیله، طایفه و حتی موقعیت ناحیه، موجب پیچیدگی عامل طبقه میشوند. این پیوندها در برخی مکانها و زمانها، نهتنها با پافشاری تداوم یافتهاند، بلکه با موضوع طبقه در رقابت هستند. این پیوندها پس از صد سال تجربۀ تمرکز، شهری شدن، صنعتی شدن، آموزش سراسری و رسانههای تحت نظارت دولت، نهتنها استمرار، بلکه بهشکل قابل ملاحظهای افزایش یافتهاند. شکلبندی سیاستورزی مذهبی و فرقهگرایی غالب کنونی در منطقه (شیعه در برابر سنی در عراق و لبنان، علوی در برابر سنی در سوریه، منطقه در برابر منطقه در لیبی) ممکن است امر تازهای نباشد، اما شدت و بنیانهای تودهای آن قطعاً موضوع جدیدی است. برای توجه و بررسی چنین مسائل آتشینی، نهتنها به دنبالهروی از مطالعات بسیار تجربی بطاطو نیازمندیم، بلکه باید به مارکسیستهای بریتانیایی، بهویژه ایپی تامپسون و کریستوفر هیل رجوع کنیم که به مسئلۀ دشوار چرا، چهزمانی و چگونه منطقه وارد امر سیاستورزی میشود (بهویژه چگونه تجاوز سرمایهداری موجب تهدید «اقتصاد اخلاقی» خواهد شد)، پرداختهاند. مارکسیسم بهویژه نسخۀ فرهنگی آن، حاکی از ارائۀ برخی پاسخها برای بحران جاری در خاورمیانه است.
پینوشتها:
[۱]. برای تأثیر مارکسیسم بر اسلام رادیکال نگاه کنید به:
Afshin Matin-asgari, “Marxism, Historiography and Historical Consciousness in Modern Iran: A preliminary Study,” in Touraj Atabaki (Editor), Iran in the Twentieth Century: Historiography and Political Culture. London, Tauris, ۲۰۰۹, pp. ۱۹۹–۲۳۰.
[۲]. ایرج اسکندری (مترجم)، سرمایه، استکهلم، ۱۹۶۵، ص۳.
[۳]. اردشیر آوانسیان، «خاطراتی از حزب کمونیست ایران»، دنیا، ج۳، ش۲ (بهار ۱۹۶۲)، ص۳۹-۳۳؛ همو، «خاطراتی از فعالیتهای حزب کمونیست در تهران»، دنیا، ج۴، ش۳ (پاییز ۱۹۶۶)، ص۱۱۳-۱۰۷؛ همو، «خاطراتی از حزب کمونیست ایران در خراسان»، دنیا، ج۵، ش۲ (بهار ۱۹۶۵)، ص۷۷-۷۶؛ عبدالصمد کامبخش، «در مورد انجمن فرهنگی پرورش در قزوین»، دنیا، ج۵، ش۲ (پاییز ۱۹۶۵)، ص۹۳-۸۵؛ همو، «نظری بر جنبش کارگری و کمونیستی در ایران»، استکهلم، ۱۹۶۵؛ ناشناس، «خاطرات سیروس رفیق بهرام» دنیا، ج۱۴، ش۲ (۱۹۷۳)، ص۱۰۰-۸۹؛ علی کباری، «خاطراتی از فعالیتهای انجمن فرهنگی فرهنگ و حزب کمونیست در ایران، دنیا، ج۱۲، ش۴ (زمستان ۱۹۷۱)، ص۸۳-۸۰؛ ابراهیم علیزاده، «تاریخچه از حزب کمونیست در مازندران»، دنیا، ج۱۲، ش۴ (زمستان ۱۹۷۱)، ص۸۷ - ۸۴؛ همو، «فعالیت حزب کمونیست در کرمانشاه»، دنیا، ج۱۱، ش۲ (تابستان ۱۹۷۰)، ص۷۰-۶۸؛ برخی از این مقالات استفاده کردهاند تا تاریخهای چندجلدی بنویسند، هرچند که اغلب برای منابع اصلیشان اعتباری قائل نشدهاند. نگاه کنید به: خسرو شاکری، «اسناد تاریخ جنبش سوسیالدموکراسی و کمونیستی در ایران»، فلورانس، ۱۹۷۵-۱۹۷۲، ج۱-۳.
[۴]. Hanna Batatu, The Old Social Classes and the Revolutionary Movements of Iraq. Princeton, NJ, Princeton University Press, ۱۹۷۸.
[۵]. Robert Irwin, “Style’s the Man,” The Times Literary Supplement, July ۲۰, ۲۰۱۲.
[۶]. Eric Hobsbawm, “Marx and History,” in On History. London, Weidenfeld & Nicolson,
۱۹۹۷, pp. ۱۶۵–۱۶۷.
[۷]. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، ۱۳۵۴ تا ۱۳۷۳، ج۱-۱۰.
[۸]. ناشناس، «مصاحبۀ اختصاصی با مرتضی راوندی»، ایرانیان، ش۵۵، نوامبر ۱۹۹۹.
[۹]. ف. م. جوانشیر (ف. میرزانی)، همایش داد، تهران، ۱۳۵۹.
[۱۰]. نجف دریابندری، کتاب مستطاب آشپزی، تهران، ۱۳۵۹. ج۱و۲.
[۱۱]. یحیی آریانپور، از صبا تا نیما، تهران، ۱۳۵۴، ج۱و۲.
[۱۲]. احسان طبری، جامعۀ ایران در دوران رضاشاه، استکهلم، ۱۹۷۷.
[۱۳]. Karl Marx and Frederick Engels on Britain. Moscow, Foreign Languages Pub. House, ۱۹۵۳.
[۱۴]. For an evaluation of Batatu’s work see Robert Fernea and William Roger Louis, The Iraqi
Revolution of ۱۹۵۸: the Old Social Classes Revisited. London, Tauris, ۱۹۹۱.
[۱۵]. Hanna Batatu, “The Old Social Classes Revisited,” in The Iraqi Revolution of ۱۹۵۸, pp. ۲۱۱–۲۱۲.
[۱۶]. Hossein Mahdavy, “The Patterns and Problems of Economic Development in Rentier
States: the Case of Iran,” in Michael Cook (Editor), Studies in the Economic History of the
Middle East, Oxford, Oxford University Press, ۱۹۷۰, pp. ۴۲۸–۴۶۷.
[۱۷]. احمد اشرف، «فئودالیسم یا شیوۀ تولید آسیایی»، جهان نو، ش۵-۷، ۸-۱۰ و ۱۱-۱۲ (۱۳۴۶).
نظر شما