به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ دومین روز همایش «خوانش انتقادی جامعه شناسی دورکیم و مسائل جامعه ایران» در دو پنل تخصصی با حضور چهرهها و صاحبنظران حوزه جامعهشناسی عصر روز چهارشنبه ۱۶ اسفند در دانشگاه خوارزمی برگزار شد.
سارا شریعتی در این مراسم با اشاره به خوانش دورکیم در ایران گفت: امروز در شرایطی که گفته میشود سیطره فردگرایی، قهرمان و شخصیتهاست باید دید صحبت از نظریهپرداز نظم اجتماعی (دورکیم) به چه معناست؟ آیا این نشان از اشکال در جامعه ما نیست؟
وی ادامه داد: فراخوان به متفکری که به اندیشه و با سنت اجتماعی شناخته میشود در ایران اهمیت دارد، چون به نظر میرسد سنت جامعهشناسی دورکیمی در ایران شناخته شده نیست. نخستین کتاب کلاسیک جامعهشناسی دورکیم با عنوان قواعد روش جامعهشناسی در سال ۱۳۴۳ ترجمه شده است. بعد از انقلاب اسلامی جامعه شناسی آنگلوساکسونی غالب شد و سنت جامعهشناسی دورکیمی ادامه پیدا نکرد.
این استاد جامعهشناسی با اشاره به نظریه غلیان اجتماعی دورکیم عنوان کرد: مساله تغییر و تحول اجتماعی برای من مهم بوده است. حال باید دیدگاه دورکیم درباره تغییر اجتماعی چیست؟ نظریه غلیان اجتماعی مربوط به دوره انقلابی است و دورکیم در کتابش آن را طرح میکند. ما وقتی از تغییر اجتماعی صحبت میکنیم مساله مارکسیستی را بیان میکنیم چراکه دورکیم نظریهپرداز نظم اجتماعی است.
شریعتی درباره کتاب «صور بنیانی حیات دینی» سخن گفت و افزود: برخی میگویند این کتاب دورکیم نقط عطفی در دیدگاههای اوست . این کتاب در سال ۱۹۸۳ در ایران ترجمه شده و به عنوان منبعی برای جامعهشناسان دین شناخته شده و کتابی است که در جامعهشناسی عمومی مورد استفاده قرار نمیگیرد. در این کتاب با اشاره به جوامع استرالیایی بیان می شود که در این جوامع دو مرحله طی میشود؛ نخست مرحلهای است که انسانها در آن زندگی عادی دارند و به امور پراکنده خود میپردازند در این حالت دورکیم میگوید افراد دچار خمودگی میشوند، اما مرحله دوم، زمانی است که مردم دور هم جمع می شوند و از تجمیع وجدانها در کنار یکدیگر احساس جوشش بوجود میآید. دورکیم برای این حالت از واژه سنتز شی استفاده میکند. در این دوره اعمال قهرمانانه انجام می شود و گاهی بی آزارترین فرد میتواند به یک قهرمان یا جلاد تبدیل شود.
به گفته وی، دورکیم از جوشان به عنوان لحظههای انسانساز یاد میکند. قابل توجه است که در این نظریه دورکیم سهمی از برکسون و حیات دینی او دیده میشود.
شریعتی با طرح این سوال که چرا دورکیم در اواخر عمرش نظریهای انقلابی ارائه می دهد افزود: او در شرایطی این نظریه را ارائه میکند که ۳۰ سال است لائیسیته اجرا شده است اما به گفته او بشریت در سرمای اخلاقی به سر میبرد و اخلاق مدنی جواب نداده و جامعه در فضای پراکندگی است.
این استاد جامعهشناسی با بیان اینکه حال باید دید آیا این نظریه در جامعهای که چهل سال پیش تجربه یک انقلاب سیاسی را از سر گذارنده و هنوز و همچنان در تجربه زیسته آن قرار دارد چگونه میتواند بازخوانی میشود؟ گفت: این جامعه به سمت نقد انقلاب دوران جوشش میرود و از عقلانیت حرف میزند و از تئوریهای غلیانی و جوشانی فاصله میگیرد. نتیجهاش این میشود که وارد دورهای میشود که جامعه تودهای را نقد میکند.
وی ادامه داد: نتیجه این گفتمان این شده که امروز بسیاری از جامعه شناسان ایرانی از نابسامانی اخلاقی سخن میگویند. این جامعه امروز نیاز دارد تا بار دیگر به لحظات جوشش برگردد. دورکیم میگوید شرط این برگشت چیست؟ او میگوید برای آنکه جامعه بتواند نسبت به خودش آگاهی یابد و آفرینشگر باشد شرطش داشتن آرمان است. امروز ما مرحله اول جوشان اجتماعی را گذراندهایم و در نقد غلیان اجتماعی هستیم و وارد یک دوره جدیدی شدیم که با بازسازی جامعه و فراخوان و متفکران جامعه و آرمان خواهی جامعه ممکن میشود.
جامعهشناس باشی و نگاه سیاسی نداشته باشی!
حسن محدثی نیز در ادامه این نشست با بیان اینکه جامعهشناسی ایران دگرسالار است گفت: آثار مولد در حوزه جامعهشناسی در ایران بسیار کم است. یکی از تبعات دگر سالاری در جامعهشناسی نیز ستایش مدام بنیانگذاران جامعه شناسی است. همچنان که بند ناف علم جامعه شناسی به بنیانگذارانش وصل است و جامعهشناسی گویی علمی است که پیشرفت نکرده چراکه علمی که از بنیانگذارانش فاصله نگیرد درجا میزند. امروز علم جامعهشناسی در ایران تبدیل به تکرار مدام آراء غربیان شده و این ظاهراً مهمترین کار ماست.
وی ادامه داد: بعد از ۱۷۰ سال از آغاز جامعهشناسی همچنان در حال تکرار آرا بنیانگذاران جامعه شناسی از جمله دورکیم هستیم که به صورت مداوم در متون ایرانی تقدیس میشود. مباحث این جامعه شناسان ایدئولوژیک است و از دانش علمی فاصله دارد به همین دلیل است که ما از مکاتب جامعهشناسی سخن میگوییم و درست در همین جاست که عده ای در تقابل با این مکاتب جامعهشناسی به دنبال تاسیس مکتبی به نام جامعهشناسی اسلامی هستند!
عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی با بیان اینکه علمی که بار ایدئولوژیک داشته باشد علم نیست در واقع خطاهایی است که در آثار بنیانگذاران جامعهشناسی دیده میشود و جامعهشناسان ایرانی نیز طوطیوار این مباحث را تکرار میکنند عنوان کرد: گویی باید هر یک به یکی از این انضمامهای هنجاری تعلق خاطر داشته باشند. در چنین شرایطی جامعه شناسی دو مکتب بیشتر ندارد؛ تضاد و نظم و در این بین نمیشود جامعهشناس باشی و نگاه سیاسی نداشته باشی! این موضع سیاسی به شما کمک میکند یکی از این دو مکتب را انتخاب کنید. البته من به گونه ای تربیت آکادمیک نشدم که فکر کنم علم وابسته به موضع سیاسی است!
وی تاکید کرد: اساساً این چه علمی است که باید وابسته به موضع سیاسی باشد؟ در این حالت یا باید از واژه علم دست بکشیم و بگوییم جامعهشناسی دانشی مکتبی و هنجاری است یا اینکه نه! در آثار تمام بنیانگذاران جامعهشناسی نوعی نگاه ایدئولوژیک و هنجاری دیده میشود و دورکیم هم از این قاعده دور نمانده است!
به گفته محدثی، دورکیم، اسپنسر و ... آثارشان بیشتر اصلاحطلبانه است تا بحث علمی! در آراء دورکیم مباحث فراجامعهشناسی بر جامعهشناسی سیطره پیدا کرده است و جامعهشناسی از کار علمی در این حالت دور است. دورکیم کلی گرایی آگزیوماتیک خویش را به منزله اصلی ناظر به واقع و شبه تجربی تصور و عرضه میکند در حالی که کل گرایی اصلی فرانظری است و قابلیت وارسی تجربی ندارد در واقع پیش فرضی فرا جامعهشناسی یا فلسفی بر جامعهشناسی دورکیم سایه افکنده است اما در آثار او هم چون دادهای تجربی درجا زده می شود.
این استاد جامعهشناسی گفت: یک خط سیر برای خلاصی از درجا زدن جامعهشناسی در ایران و تمهید شرایط نظری برای تولد نظریههای علمی معطوف به حل مسائل اجتماعی، نقد سلطه فراجامعهشناسی بر جامعه شناسی است.
از خواندن آثار کلاسیک در جامعه شناسی خسته شدیم!
سارا شریعتی نیز در پاسخ به سخنان محدثی گفت: به نظر میآید که خیلی ما زود از خواندن آثار کلاسیک در جامعه شناسی خسته شدیم! چون تنها ۱۳ سال از ترجمه کتاب صور حیات دینی در ایران میگذرد و این در حالی است که بسیاری از اساتید ما هم این کتاب را نخواندهاند. البته بله در کشورهای دیگر به این موضوع پرداخته شده که چرا جامعه شناسی نسبت به بنیانگذارانش پرستش دارد و لی در ایران این بحث اعتبار ندارد.
وی ادامه داد: نکته دوم این است بوردیو در مصاحبهای می گوید من دشمن زیاد دارم اما رقیب ندارم! چون اگر من کتاب تمایز را نوشتم ۱۰ سال پژوهش کردم و نظریه مطرح کردم و اگر شما رقیب من باشید باید ده سال پژوهش کنید و با من مخالفت کنید! بنابراین این بحث به نظر من بهداشتی نیست! چون آن افرادی که پژوهش میکنند به اعتبار حرف ایشان، خواندن این آثار را رها میکنند. ما باید یک دوره آثار کلاسیک ها را بخوانیم! وبر میگوید برای اینکه کتابی را نقد کنیم آن را بخوانیم. تاکید میکنم باید این منابع را بخوانیم تا بتوانیم آن را نقد کنیم نه اینکه بگوییم اینها ایدئولوگ هستند و نباید آنها را خواند!
شریعتی یادآور شد: شما همواره از ایدئولوژی سخن میگویید اما استفاده از همین واژه کارکرد ایدئولوژی دارد و با این واژه میخواهید با برچسب یک اندیشه را حذف کنید.
محدثی نیز در پاسخ دوباره به سخنان شریعتی بیان کرد: من اساساً نگفتم این منابع را باید دور بریزیم بلکه ما باید موضع نقادی داشته باشیم! ما باید مباحث هنجاری را از مباحث علمی جدا کنیم. اینکه باید آثار دورکیم ترجمه شود این لازم به فریاد زدن من ندارد اما اینکه جامعهشناس ایرانی به وابستگی خود به مکتب افتخار کند درست نیست.
وی ادامه داد: برای اینکه تقلید و دگرسالاری براندیشه جامعهشناسی در ایران مسلط است. نظریهها بومی تولید میشوند و جهانشمول ارائه میشوند نظریههای غربی هم بومی تولید شدند اما جهانشمول هستند. اما ما چگونه عمل کردیم؟ ما باید مباحث هنجاری و غیر هنجاری جامعهشناسی یک جامعهشناس را از هم جدا کنیم. در تمام آثار دورکیم رویکرد او هنجاری است او ادعای رسیدن به جامعه سالم دارد. دورکیم در زمانه خودش دغدغه نظم اجتماعی را داشته و وارد اندیشه او میشود.
محدثی تاکید کرد: بحث هنجاری نمیتواند بحث علمی باشد. لمحات علمی و غیر علمی جامعهشناسان باید از هم جدا شود. برای من فی نفسه آرون و ... اهمیت ندارد چون برای تایید و کمک گرفتن حرفهای من اهمیت دارند هیچ یک از اینها برای من مقدس نیستند!
دورکیم جامعهشناس جامعهی انقلابی بود
رحیم محمدی نیز در بخش دیگر این نشست با بیان اینکه ما به تبع شارحان اروپایی و امریکاییِ دورکیم، را به عنوان جامعهشناس نهاد اجتماعی و نظریهپرداز جامعهگرا میشناسیم و کم و بیش میدانیم که او جامعهشناسی است که از یک سو فرد و فردیت و سوژگی را نادیده انگاشت، و از سوی دیگر دولت را به جامعه فروکاست گفت: اما هیچ وقت نپرسیدهایم؛ چرا او چنین کرد؟ وی به این جهت چنین کرد تا انقلاب دائم در جامعه فرانسه را متوقف کند، تا جامعه و وحدت و نظم را حفظ کند و زندگی اجتماعی را تداوم بخشد.
وی ادامه داد: اصولاً جامعهشناسی دورکیمی از آن جهت فرد و سوژه و آزادی را نادیده انگاشت تا انقلاب را به سامان اجتماعی تبدیل کند، جامعه و فرهنگ را برگرداند، نظم و وحدت را حفظ کند و زندگی اجتماعی را ممکن سازد. از این رو پرسش کلیدی دورکیم این بود که «جامعه چگونه ممکن میشود؟» بنابراین او با کوشش نظری سرسختانهای انسان ـ سوژه را که به دنبال عصر روشنگری و ساختارشکنی عصر انقلاب ظهور کرده بود، در ساحَت نظریه مهار کرد (و از این طریق او آزادی و انقلاب را هم مهار نظری کرد) و در زیر فشار اخلاقی جامعه پنهان کرد و عملاً انسان ـ سوژه و آزادی را به نوعی به فراموشی سپرد. اخلاق دورکیم هم اخلاق نظم است، اخلاق جامعه است، نه اخلاق انقلاب و ایدئولوژی.
به گفته این استاد جامعهشناسی، اما ما ایرانیها متوجه این شناخت عمیق او از سوژه نشدهایم، در حالی که ما اگر فرد مدرن و سوژه و آزادی را در اساس نفهمیم، نظم اجتماعی و اخلاق و جامعه را هم نخواهیم فهمید. پس ما باید فرد مدرن و سوژه و آزادی و انقلاب را در بنیاد بفهمیم، چون این فهم میتواند شارح وضعیت ما در دوره معاصر باشد و اساساً فهم معاصرت و تجدد و انقلاب های ایران به فهم انسان معاصر ایرانی یا همان سوژه ایرانی باز میگردد. ما تا نتوانیم انسان ایرانی به ویژه انسان جدید ایرانی را خوب بفهمیم و دقیق توضیح دهیم، و نپرسیم ما چه نوع انسانی بودیم و الان چه شدهایم؟ و انسان مدرن ایرانی (سوژه ایرانی) کیست؟ و چه کرده است؟ نه، خواهیم توانست جامعهشناسی ایران را بنیاد بگذاریم و نه، خواهیم توانست به پرسش های خود پاسخ مناسب پیدا کنیم.
محمدی با اشاره به اینکه یک عامل عدم تحقق انقلاب های سوسیالیستی در کشورهای اصلی اروپا مثل فرانسه و انگلیس و ایتالیا و آلمان و همین طور امریکا مهار فرد و فردیت در نظریههای جامعهشناسی زمانه بود افزود: به طوری که جامعهشناس غولی مثل مارکس هم با تمام کوشش هایی که کرد، نتوانست کاری در اروپا و امریکا بکند. حالا پرسش اساسی ما این است: کدامیک از این دو جامعه شناسی برای ایران مناسب است؟
چون مهار فرد و فردیت و سوژگی یا برعکس رهائی و آزادی فرد و فردیت در تحقق یا عدم تحقق انقلاب خودش را نشان میدهد. از اینرو ما در جامعه و تاریخ خود با دو واقعه مواجه هستیم: انقلاب یا ناانقلاب. من از مفهوم اصلاح یا اصلاحات هم در برابر انقلاب استفاده نمیکنم که اینها را یک دوگانه همیشگی میشناسیم. دورکیم جامعهشناس جامعهی انقلابی بود، اما به نا انقلاب رسیده بود.
وی یادآور شد: اما ما اینجا اصلاً وقوف پیدا نکردهایم در کجای جهان ایستادهایم، در کدام زمانه و دوران واقع شدهایم و چه میخواهیم. پس کسانی هم که مفهوم انقلاب و پسا انقلاب را به کار میبرند، توجه داشته باشند، اساساً تکلیف انقلاب و پسا انقلاب در نظریه و در جامعهشناسی معلوم میشود، یا اگر بخواهم دقیق تر سخن بگویم تکلیف انقلاب و پسا انقلاب در سه جا معلوم میشود: یکی در نظریه آکادمیک مثل جامعه شناسی و فلسفه و تاریخ، دیگری در عرصه عمومی و روشنفکری، سومی در دولت در معنای تام کلمه.
بخشهای دیگر این پنل به ارائه مقاله سید حسین نبوی با عنوان «فهم از دورکیم در جامعهشناسی فرهنگی الگزاندر» و مهسا اسداللهنژاد با عنوان «بازنمایی جمعی: تولد جامعهشناسی» و اختصاص داشت.
نظرات مخاطبان 0 5
۱۳۹۶-۱۲-۲۰ ۰۰:۵۶ 0 3
۱۳۹۶-۱۲-۲۰ ۰۰:۵۹ 0 2
۱۳۹۶-۱۲-۲۰ ۰۱:۰۱ 0 2
۱۳۹۶-۱۲-۲۲ ۱۱:۱۷ 0 2
۱۳۹۷-۰۲-۲۷ ۰۲:۱۳ 0 0