شناسهٔ خبر: 54570 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

نگاهی به زمینه‌های تاریخی تغییر خط فارسی در فرارودان؛

خط گمشده

خط مهم‌ترین برنامه فرهنگی رژیم کمونیستی شوروی برای روسی‌سازی فرارودان، در پرتو گفتمان «قومیت‌سازی سوسیالیستی»، بر زدودن زبان فارسی از دستگاه اداری و نظام آموزشی متمرکز بود. دستور مستقیم بر تغییر خط از لاتین به سرلیک بر همین مبنا قابل فهم است. در پرتو این گفتمان، فارسی‌زبانان فرارودان فاقد هویت مستقل قلمداد شدند. پان‌ترکان سوسیالیست حتی شایعه کردند که فارسی‌زبانان ترک‌تبارانی هستند که زبان ترکی خود را فراموش کرده‌اند.

فرهنگ امروز/ حبیب‌اله اسماعیلی*:


«عربی اساس خواندن خط فارسی» بر مدار پان‌ترکیسم متولد شد. به‌رغم تبار پان‌ترکیستی این مضمون، در فرآیند ملت‌سازی سوسیالیستی، این مضمون بی‌اساس به‌مثابه‌ی نشانه‌ای هویت‌ساز عمل کرد. گردانندگان سوسیالیسم روسی، موافقان را در شمار افراد انقلابی، روشن‌فکر، مترقی و پیشرو و بانی نظم سوسیالیستی و مخالفان را در شمار ضدانقلابی، مرتجع، واپس‌گرا و حامی نظم کهن فئودالی صف‌بندی کردند. از روزگاری که به‌درستی عصر «تبر تقسیم»[۱] نام گرفته است، بر مدار همین مضمون، مراکز قدرت، برنامه‌ی فارسی‌ستیزی در فرارودان را پیش برده و به جدایی‌سازی مردمان حوزه‌ی تمدنی و فرهنگی ایران‌زمین دامن زده‌اند. در همه‌ی این سال‌ها و تا امروز، این مدعای لغو،  فارسی‌گویان و فارسی‌نویسان فرارودان را حتی به‌وسیله‌ی بخشی از تاجیکان فارسی‌گوی در تنگنا قرار داد.

به سال ۱۹۲۶، در جریان کنگره‌ی ترکان شوروی در«اوفا»،‌ پان‌ترکان متأثر از جریانات سیاسی استانبول، با تأسی به مواریث ناسیونالیسم ترکی، این مضمون را کوک کردند و بر تغییر خط به لاتین پای فشردند. در ادامه‌ی این روند و با تقویت نفوذ و سیطره‌ی سوسیالیسم روسی، برنامه‌ی تغییر از خط لاتین به سرلیک در سال ۱۹۳۹ به‌جد دنبال شد. در تمام دوران شوروی، با قرائتی متناسب با موقعیت فارسی‌گویان در درون مرزهای شوروی، نه تنها این راهبرد رها نشد، که با از رسمیت ‌انداختن زبان فارسی، که ابتدا فارسی تاجیکی و بعد تاجیکی خوانده شد،‌ دانستن خط فارسی گاه جرم و گاه واپس‌گرایانه خوانده می‌شد و در نتیجه، خط و زبان فارسی از نظام آموزشی به درون خانه‌ها و کوچه‌وبازار کوچانده شد. تلخکامی آنجاست که صاحبان قدرت در روزگار سوسیالیسم روسی، به‌وسیله‌ی بخشی از تاجیکان این معضل را ایجاد کردند.[۲] بر همین اساس، اینک نیز روزی نیست که در تاجیکستان، میان موافقان و مخالفان بازگشت به خط فارسی، مناقشه‌ای درنگیرد و مخالفان خط فارسی بر همین مدار، استدلال‌های خود را تکرار نکنند. در تاجیکستان، مخالفان خط فارسی میان «تاجیکیت» یعنی هویت ملی تاجیکی،‌ زبان تاجیکی و خطی که امروزه «فارسی تاجیکی» با آن نوشته می‌شود،‌ ارتباط مستقیم و بی‌واسطه برقرار می‌کنند. ریشه‌های این نگرش در ادامه‌ی این نوشتار خواهد آمد.

تا پیش از تحولات دهه‌های پایانی قرن نوزده و نخستین دهه‌های قرن بیست، مردمان حوزه‌ی تمدنی و فرهنگی ایران‌زمین، به‌رغم همه‌ی اختلافات سیاسی، مذهبی و گاه فرهنگی، در عرصه‌ی ادب، سیاست و علم نه تنها سخن یکدیگر را می‌فهمیدند، که در نوشتار نیز به رسم‌الخطی واحد، این گفتارها را ثبت و ضبط می‌کردند. نوشته‌ی کسی در خوارزم و بخارا و سمرقند برای فردی در شمال هندوستان یا محدوده‌ی کردستان عراق و ترکیه‌ی کنونی قابل فهم بود. دست‌کم تا پایان دهه‌ی دوم قرن گذشته، خط و زبان فارسی در فرارودان همانند دیگر سرزمین‌های واقع در جغرافیای فرهنگی ایران‌زمین، زبان علم، ادب، اقتصاد، سیاست و مُلک‌داری بوده است و متن‌های علمی، اداری، سیاسی و اقتصادی به خط فارسی تولید می‌شدند.[۳]

 بهترین شاهد ما روزنامه‌هایی است که در فرآیند ترقی‌خواهی در هند و استانبول، تولید و نشر می‌شد و در بخارا و سمرقند و خجند، الگویی می‌شد که به انتشار نشریات تحول‌خواه می‌انجامید. به‌عنوان نمونه، از «بخارای شریف»‌ می‌توان یاد کرد که نخستین روزنامه‌ی فارسی در آسیای ‌میانه بود. این روزنامه نزدیک به یک قرن پیش (۱۱ مارس ۱۹۱۲)، با ابتکار میرزا محی‌الدین و میرزا سراج حکیم، که از شخصیت‌های ترقی‌خواه بخارا بودند، منتشر شد و میرزا جلال یوسف‌زاده، ادیب و محقق آذربایجانی، برای سردبیری این نشریه، به بخارا دعوت شد.[۴] «بخارای شریف» به خط فارسی در شهر تاریخی بخارا، مرکز علم و فرهنگ تاجیکان، آغاز به نشر کرد و تا شماره‌ی ۱۵۲ منتشر شد. هفته‌نامه‌ی «آیینه» نیز به خط فارسی، در تاریخ اول شوال ۱۳۳۱ق، برابر با ۲۰ اوت ۱۹۱۳م، به مدیریت محمود خواجه بهبودی سمرقندی، در سمرقند به‌شکل مجله آغاز به نشر کرد و انتشار آن تا ۱۵ ژوئن ۱۹۱۵ ادامه یافت.[۵]

در سال‌های پایانی قرن نوزدهم و دهه‌ی اول قرن بیستم، موج جدید تحول‌خواهی در حوزه‌ی تمدنی و فرهنگی ایران‌زمین جان گرفته بود. ناکامی آموزه‌های جنبش اصلاحی اتحاد اسلام، که بیشتر روی سخنش با حکام و پادشاهان بود و البته رهبران عثمانی نیز اهداف خود را در پرتو آن دنبال می‌کردند، نخبگان را به آموزه‌های بدیل سوق داد. این آموزه‌های بدیل عموماً متأثر از نگاه ناسیونالیستی بود که البته بیشتر در استانبول بالیده بود. در این فرآیند،‌ اصلاح خط و زبان با تحول‌خواهی و ترقی‌جویی در طیف‌ها و گرایش‌های متنوعش پیوند خورد. به‌عنوان نمونه،‌ هویت جدید در افغانستان، با کسانی چون محمود طرزی (۱۸۶۵-۱۹۳۳)، مؤسس روزنامه‌ی «سراج‌الاخبار»، که نخستین شماره‌اش در ۱۹۱۱ منتشر شد، به تأثیر از ناسیونالیسم ترکی و بر مدار فهمی قومی، قرائتی خاص یافت. این هویت‌جویی که برای مرزآفرینی و غیریت‌سازی بر مدار زبان، در ابتدا زبان منطقه را فارسی دری می‌نامید، نهایتاً نشانه‌ی کانونی‌اش در حذف کلمه‌ی فارسی و «دری» نامیدن زبان فارسی متجلی شد. به اشارت باید گفت قرائت قوم‌مدارانه‌ی هویت جدید در افغانستان نیز به تضعیف زبان فارسی انجامید و در نتیجه، با دوزبانه ‌شدن اسناد اداری و رسمی، راه برای کشاکشی بی‌فرجام، که امروز نیز ادامه دارد، گشوده شد.[۶]

در آن دوره، در ایران نیز به تأثیر از مواریث ناسیونالیستی «هویت‌جویی»، این ماجرا به‌گونه‌ای دیگر پی گرفته شد و نشانه‌های غیریت‌ساز در کانون توجه قرار گرفت. در کشور ما گرچه اصلاح خط مورد استقبال قرار نگرفت، اما عربی‌زدایی و ترکی‌زدایی از فارسی لازمه‌ی هویت ملی به شمار آمد.[۷] این جریانات هویت‌خواهانه در فرارودان نیز ظهور و بروز داشت. برای فهم زمینه‌های بروز و ظهور جریانات ضد خط فارسی، خوب است به نخستین جلوه‌های هویت‌جویی جدید در فرارودان اشاره کنیم. به‌عنوان نمونه، در شعر زیر از عبدالرئوف فطرت (۱۸۸۶-۱۹۳۹)، که خودش به‌تنهایی ترکیب سه جریان وطن‌خواهی، اتحاد اسلام و سوسیالیسم ترک‌گرایانه‌ی دشمن خط فارسی در بخاراست، به مفهوم وطن به شکل زیر برخورد می‌کنیم: «ای مادر عزیز من، ای خطه‌ی بخار/ ای با تو افتخارم و ای با تو اعتبار»[۸]

فطرت در ترکیب‌بند دیگری می‌سراید: «بنما سحری عزم طواف وطن من/ اخ اخ چه وطن سجده‌گه جان و تنم»[۹]

در بیت قبلی فطرت، واژه‌ی مادر نشانه‌ی وطن است. در بیت اخیر، وطن به مفهوم جدید آن آمده است، اما هنوز نامی ندارد. در تداوم این روند، که در شعر زیر از استاد صدرالدین عینی (۱۸۷۴- ۱۹۵۴)، به مناسبت تأسیس روزنامه‌ی «آواز تاجیک» سروده است، مفهوم وطن بیشتر آشکار می‌شود: «به پرده تا به چندین راز تاجیک/

بیا، بنشین، شنو آواز تاجیک/ سخن را چون عروسان زیب داده/ زبان معرفت‌پرداز تاجیک/ هنرها، پیشه‌ها ایجاد کرده/ به دنیا قوه‌ی جانباز تاجیک/ یقین دانی که انجامش به خیر است/ به یاد آری اگر آغاز تاجیک»

در قطعه‌ی نقل‌شده، هم به زبان تاجیک و هم هویت تاریخی او، اشارت رفته است؛ اما از آنجا که تحولات فرارودان تابعی از هویت کلان اتحاد جماهیر شوروی نوپا بود، هویت‌جویی یادشده، ماهیتی آمرانه یافت و بر مدار «قومیت‌سازی سوسیالیستی» صورت‌بندی شد. نشانه‌های برآمده از این گفتمان، انبوهی از سوءتفاهم‌ها را در حوزه‌ی زبان و خط در فرارودان به بار آورد که نتایج آن امروزه نیز به چشم می‌خورد. گفتنی است که نخستین نشانه‌های «قومیت‌سازی سوسیالیستی» در روزگار لنین، ذیل مفهوم مسئله‌ی ملی یا مسئله‌ی خلق‌ها، در شوروی نمود و بروز یافت، اما به‌واقع روزگار استالین، جولانگاه این گفتمان آمرانه بود. این گفتمان آمرانه در خلأ پدید نیامد و در زمینه‌ای تاریخی جان گرفت و مسلط شد.

مدتی پیش از این، فرارودان نیمه‌ی اول قرن بیستم، در حالی به عصر سوسیالیسم روسی پای نهاده بود که در نیمه‌ی اول قرن نوزده، سرزمینی بود متشکل از خانی‌گری‌های بخارا، خوقند و خیوه. این سرزمین که در آثار جغرافی‌دانان مسلمان، به خراسان و ماوراءالنهر معروف بود، در زمان نزدیک به ما، به دلیل برتری اقوام ترک‌تبار در عرصه‌ی سیاست و احتمالاً برای مرزبندی و رقابت با ایران بعد از صفویان، بیشتر با عنوان کهن «توران» و نام جدیدتر «ترکستان» شناخته می‌شد. به‌رغم این مسئله، در این دوره‌ی تاریخی، زبان علمی، ادبی و اداری حاکم بر فرارودان، فارسی بود و تاجیکان فارسی‌زبان در نظام دیوانی و اداری، در موقعیت فرادست قرار داشتند و امارت بخارا در تحولات تاریخی، از موقعیت برتر خویش بهره‌ می‌برد. شاید دور از ذهن نباشد اگر بگوییم بدان سبب که بخارای تاریخی، این میراث‌دار عظمت علمی و فرهنگی عهد سامانی، «قبه‌الاسلام»[۱۰] خوانده می‌شد، به کلان‌نشانه‌ای هویت‌ساز در این حوزه‌ی جغرافیایی تبدیل شده بود. مورخ نزدیک به روزگار ما، محمدعلی بلجوانی (۱۸۶۰-۱۹۳۰م)، نویسنده‌ی «تاریخ نافع»، «بخارای شریف» را با اوصافی چون «شهر علم»، «مرکز اسلام» و «قبه‌الاسلام» به ما معرفی کرده است.[۱۱] اگر یکی از کارکردهای متون تاریخی را هویت‌سازی آن‌ها بدانیم، این تعابیر را می‌توان در شمار نشانه‌های هویت‌ساز اهل بخارا در آستانه‌ی تغییرات بزرگ قرن بیستم دانست. تا ابتدای قرن بیستم، مدارس علوم دینی این منطقه بسیار معروف بودند و صدها علم‌آموز از ایران، هند، افغانستان و به‌ویژه بخش‌های مسلمان‌نشین حوزه‌ ولگا، یعنی تاتارستان امروزی، به بخارا و سمرقند می‌آمدند.[۱۲] در «تاریخ نافع» نام بیش از ۷۸ مدرسه بخارا و ۴۰ مدرسه سمرقند آمده است.[۱۳]

بلجوانی، در سخنی هویت‌بخش، تصویری از ذهنیت آن روزگار را این‌گونه بر کلام جاری می‌کند: «بخارا پایتخت پادشاهان اسلام است. الحال، بخارا و سمرقند و تمام بلاد ترکستان، در تصرف دولت نصرانی روس است.»[۱۴] این گونه فهم از خویشتن تاریخی مردمان فرارودان و آرایش‌ ‌یافتن نشانه‌های آن بر مدار «اسلامیت» را می‌توان در شمار مسائل جدی روسیه‌ی تزاری و سپس شوروی سوسیالیستی در این سرزمین دانست. در سراسر دوران شوروی، سه کلان‌نشانه‌ی «اسلامیت»، «زبان فارسی» و تعلق داشتن (نه چندان محکم) به «ترکستان و توران» را، که دستمایه‌ی هویت‌جویی نیروهای مختلف قرار گرفته، می‌شد دید. بر همین اساس، شوروی برنامه‌ی خود را در کم‌اثر کردن این عناصر سامان می‌داد. این برنامه‌ی شوروی بر نتایج حاصل از تحولات نیمه‌ی دوم عصر نوزدهم میلادی در تاریخ فرارودان استوار بود. از سال ۱۸۴۷م، یعنی بیست سال بعد از جنگ‌های ایران و روس، روس‌ها در فرآیند «بازی بزرگ» و در سودای رسیدن به هند و تهدید منافع دیگر قدرت استعماری آن روزگار، یعنی انگلستان، به فرارودان سرازیر شده‌ بودند. آنان در فاصله‌ای حدود بیست سال، اغلب مناطق ماوراءالنهر به‌جز بخارا را اشغال کردند و به سال ۱۸۶۷م، «ژنرال گبرانتوری ترکستان روسیه» (فرمانداری نظامی ترکستان روسیه) را به ریاست ژنرال کوفمن، به مرکزیت تاشکند تشکیل دادند.

کوفمن در ادامه‌ی کارش با امیر بخارا قرارداد صلح امضا کرد. اما امیر بخارا استقلال خود را از دست داد. روح قرارداد منعقدشده، اقتصادی بود و به سرمایه‌داران روسی اختیار کامل می‌داد. در تمام مراحل عملیات جنگی و به‌محض تثبیت موقعیت نظامی، روس‌ها گروه‌هایی مرکب از زمین‌شناس، جغرافی‌دان، مورخ، زبان‌شناس و مردم‌شناس برای انجام مطالعات علمی در هر منطقه مستقر می‌کردند.[۱۵] این گروه‌ها در چارچوب گفتمان استعماری روسیه عمل می‌کردند. مطالعات انجام‌شده در این دوره، بعدها در گفتمان «قومیت‌سازی سوسیالیستی» جایگاهی ویژه یافت. تکمیل فرآیند روسی‌سازی این مناطق، کانون تحرکات فرهنگی دوره‌ی شوروی نیز بود.[۱۶] گفتمان استعماری روسیه، به‌زعم آنان، در این دوره، بر مدار رسالتشان برای متمدن ‌کردن وحشیان فرارودان استوار بود. از نظر آنان، گسترش زبان و فرهنگ روسی نشانه‌ تمدن بود.[۱۷]

بر این صحنه، بازیگران دیگری هم اثر می‌گذاشتند. هم‌زمان با این تحولات، موج نوگرایی در میان مسلمانان روسیه نیز فراگیر می‌شد. این موج، که به «جنبش جدیدیه» شهرت دارد، در امارت بخارا نیز اثر گذاشت. امواج جنبش جدیدیه‌ی مسلمانان حوزه‌ی تاتارستان کنونی، بدان صورت که صدرالدین عینی بیان می‌دارد، از طریق نشریه‌ی «ترجمان» به فرارودان می‌رسید و اصلاح نظام آموزشی حاکم بر فرارودان را هدف گرفته بود.[۱۸] مشهور است که مؤثرترین مدافع اصلاح نظام آموزشی، اسماعیل گاسپرانسکی، که نام او با پان‌ترکیسم پیوند خورده است، مدتی نیز در بخارا سکنی گزید تا الفبای جدید یا الفبای صوتی را در این سامان رواج دهد. یکی از نکات مهم اینکه نوگرایی مسلمانان ماوراءالنهر متأثر از تحولات عثمانی بود. میراث جنبش اتحاد اسلام و پس از آن پان‌ترکیسم، با جنبش جدیدیه در فرارودان گسترش می‌یافت. بسیاری شخصیت‌های فعال جنبش جدیدیه در بخارا، ابتدا در شمار حامیان جنبش اتحاد اسلام بودند و پس از آن با پان‌ترکیسم همراه شدند.[۱۹]

حضور کسانی چون عبدالرئوف فطرت، فیض‌الله خواجه‌اف و... از اعضای بخاراییان جوان سابق در میان هیئت حاکمه‌ی سوسیالیست‌های ترکستان، که با افراطی‌گری در ازبک‌گرایی متأثر از پان‌ترکیسم همراه بود، در تضعیف خط و زبان فارسی تأثیری جدی گذاشت. مطالعه‌ی زندگی عبدالرئوف فطرت، که در آثارش سه موج اتحاد اسلام، پان‌ترکیسم و سپس قوم‌گرایی سوسیالیستی را می‌توان دید، نمادی است از تحولات سریع جریان‌های فکری در فرارودان.[۲۰]

می‌توان گفت بعد از تحولات دهه‌ی اول قرن بیستم، به‌ویژه بعد از شکست روسیه از ژاپن در ۱۹۰۵، که هم‌زمان با رشد فعالیت‌های روشن‌فکری در بخارا بود، تجلیات گفتمان ناسیونالیستی، که مفهوم وطن تاجیکان را آشکارتر بیان می‌کرد، در ادبیات روشن‌فکران تاجیک تولید و مصرف می‌شد. روزنامه‌ «بخارای شریف» جولانگاه مباحثی چون زبان تاجیکی و خودشناسی تاجیکان بود که مشخصاً در شماره‌ سیزده و هفده آن، نمونه‌هایی از این مباحث را می‌توان دید.[۲۱]

مقاله‌ای با عنوان «به مناسبت انجمن املای اوزبکان»، به قلم سید جواد علیزاده، سردبیر هفته‌نامه‌ی «شعله‌ انقلاب»، در شماره‌ ۶۶ این نشریه، به تاریخ ۲۲ فوریه ۱۹۲۱ به چاپ رسیده ‌است. در این مقاله، که در دفاع از خط فارسی است، مرزبندی‌های روشنی را در خودشناسی تاجیکی در برابر تمایلات پان‌ترکی اوزبکان می‌توان دید. این مرزبندی‌ها از مهم‌ترین عرصه‌های بروز و نمود مفهوم ناسیونالیستی وطن در میان تاجیکان بود. در سال‌های پس از سقوط امارت بخارا و هم‌زمان با اوج‌گیری ناسیونالیسم اوزبکی که نفی تاجیکان را هدف قرار داده بود، خودشناسی تاجیکی ژرف‌تر شد. گویی خویشتن جدید تاجیکان، ققنوس‌وار از میان آتش خشم پان‌ترکان و دغل‌کاری کمونیست‌های مسکونشین سر برمی‌آورد. در فرآیند تحقق سیاستی که به‌درستی «تبر تقسیم» نام گرفته است، سرزمین‌های آسیای مرکزی به‌صورتی غیرعادلانه و غیرتاریخی پاره‌پاره شدند. گرچه در ابتدا حتی جایی برای تاجیکان در نظر گرفته نشده بود، اما با شکل‌گیری پنج جمهوری سوسیالیستی آسیای مرکزی، عرصه برای منازعه‌ی دائمیِ محلی گشوده شد. در همین فرآیند بود که شهرهای تاریخی و تاجیک‌نشین بخارا و سمرقند، که چون گوهری درخشان بر تارک ایران تاریخی می‌درخشیدند، به اوزبکستان سپرده شدند تا بر مدار پان‌ترکیسم، تاجیک‌زدایی شوند. سیاستی که بعد از فروپاشی شوروی نیز تشدید شد.[۲۲]

در همین دوره، استاد عینی در نمونه‌ی ادبیات تاجیک، که اساساً در مقابل کوشش‌های بنیان‌برافکن پان‌ترکیست‌هایی چون عبدالرئوف فطرت و دیگر مقامات دشمن تاجیکان تألیف شد، نمونه‌های متعددی از اشعاری ملی‌گرایانه که جلوه‌هایی از گفتمان ناسیونالیستی تاجیکان در باب مفهوم وطن، البته با آب‌ورنگ سوسیالیستی را نمایان می‌کند، آورده است. روایت استاد عینی از روزنامه‌ «آواز تاجیک»، که پس از انقلاب اکتبر توسط فرقه‌ی اشتراکیون منتشر می‌شد، نشان می‌دهد که مفهوم ملت تاجیک کاملاً شکل گرفته بوده ‌است. به سال ۱۹۲۴، در شماره‌ی پنج و شش روزنامه‌ی «آواز تاجیک»، قاری مسیحای سمرقندی، با شعری که مردم را به روزنامه‌خوانی دعوت می‌کرد، سروده بود: «ای قوم نجابت ‌اثر ای ملت تاجیک/ کوشید پی حاصل هر علم و فن امروز»[۲۳]

البته ناگفته نمانده با فشار رهبران حزبی متأثر از مسکو، فرهنگ در مقابل سیاست به زانو درآمد و خویشتن‌شناسی سوسیالیستی تاجیکان به افراط هم گرایید. در این فرآیند، بر دوری از هم‌تباران تاجیکان، یعنی مردم ایران، تأکید شد.[۲۴]

در این شرایط، فرصتی جدی برای حزب کمونیست شوروی فراهم شد که به خواسته‌ تاریخی روسیه برای روسی‌سازی فرارودان، در پرتو گفتمان «قومیت‌سازی سوسیالیستی»، جامه‌ عمل بپوشاند. نوک پیکان این حملات بر زدودن زبان فارسی از دستگاه اداری و نظام آموزشی متمرکز بود. دستور مستقیم بر تغییر خط از لاتین به سرلیک، بر همین مبنا قابل فهم است. تأکید لنین بر انجام تقسیمات ملی، نشان می‌داد کمونیست‌ها به این نتیجه رسیدند که بدون تقسیمات ملی جدید و متناسب با اتحاد شوروی، از تسلط بر آسیای مرکزی باید چشم بپوشند. این تصمیم بیشترین خطر را متوجه فارسی‌زبانان می‌کرد. فارسی که تا این دوره زبان رسمی اداری و ادبی بود، در فضای گفتمانی سوسیالیسم قومیت‌ساز، محلی از اعراب نیافت. در پرتو این گفتمان، فارسی‌زبانان فرارودان، فاقد هویت مستقل قلمداد شدند. پان‌ترکان سوسیالیست ابتدا شایعه کردند که اینان ترک‌تبارانی هستند که زبان ترکی خود را فراموش کرده‌اند. چندی نیز ترس بر جانشان افکندند که هرکه به فارسی سخن بگوید از مذهب اکثریت خارج و شیعه است. در کشاکش نفی هویت و هستی فارسی‌زبانان، آنان را به کمترین قانع کردند. مرکزیت فرهنگی‌شان، یعنی بخارا، در اختیار اوزبکستان تازه‌خلق‌شده قرار گرفت و خودشان پس از مقاومتی جدی، شدند «ملت تاجیک».[۲۵]

در پرتو گفتمان آمرانه‌ حزبی اتحاد شوروی، نشانه‌های هویت‌ساز مردمان فرارود بازآرایی شد و چند ملت خلق شدند. اوزبکی که گویشی بود از ترکی جغتایی، شد زبان اوزبکی و نماد تاریخی‌شان شد «امیر تیمور». قزقیزی هم گویشی از ترکی جغتایی بود، اما شد زبان قرقیزی.‌ آن‌ها نیز دامن «مناس» را چسبیدند. تاجیکان ابتدا هویت‌شان انکار شد، اما وقتی به سال ۱۹۲۴، جمهوری خودمختار سوسیالیستی تاجیکستان را تأسیس کردند، نماد هویت‌شان شد «امیراسماعیل سامانی». از دل زبان ترکی جغتایی، اوزبکی و قرقیزی و قزاقی سر برآورده بود. هویت تاجیکان به‌وسیله‌ی پان‌ترک‌های حاکم، به هیچ گرفته شد و زبان فارسی که زبان علم و سیاست و فرهنگ بود، از رسمیت افتاد. در پی کوشش فراوان، این زبان ابتدا فارسیِ تاجیکی نام گرفت و بعدها شد تاجیکی: زبان ملت تاجیک. خطشان از فارسی به لاتین و بعد به سرلیک تغییر کرد. بر اثر این تغییرات، که با شعار گذر از جامعه‌ فئودالی به جامعه‌ سوسیالیستی همراه شده بود، خط فارسی نشانه‌ی جهان کهنه‌ی فئودالی و خط جدید نماد ترقی و پیشرفت شد. بر همین مدار، عملاً گذشته تبدیل شد به سرزمین اشباح و ارواح مرتجع.[۲۶]

قوم‌گرایی سوسیالیستی سایه‌ای سنگین داشت؛ چنان‌که سخن ‌گفتن از میراث فرهنگی گذشته، گوینده‌اش را از حقوق اجتماعی محروم و راهی سیبری می‌کرد. در این فضا، بسیاری از مجریان اوزبکِ سیاست قوم‌گرایی سوسیالیستی راهی دیار عدم شده و اعدام شدند. مشهور است که اگر کوشش ابوالقاسم لاهوتی نبود، صدرالدین عینی را به دلیل آوردن شعر «بوی موی جولیان» می‌خواستند از بین ببرند. می‌گفتند او با این شعر مدافع امیر معزول بخارا شده و او را دوباره به بخارا دعوت کرده است. در همین دوره، نه تنها خط فارسی، که بسیاری از کتاب‌ها نیز یا از ترس به رودخانه ریخته شدند یا در بایگانی‌های محرمانه ضبط شدند.[۲۷]

مشاهدات و گفت‌وگوهای نگارنده با بسیاری از نخبگان تاجیک، گواهی می‌دهد که این وضعیت منجر به آن شد که تا میانه‌های قرن گذشته، چنان تاجیکان از گذشته‌ی خود دور شوند که زبان خود را به‌عنوان زبان بیگانه در نظام آموزشی بیاموزند. نتیجه آن شد که جز گروهی اندک که غیررسمی و پنهانی خط و زبان فارسی تاجیکی را نسل‌به‌نسل در خانه‌ها می‌آموختند و عموم مردم از آن بی‌بهره بودند.

امروزه موج بازگشت به خط نیاکان در فرارودان جدی است، لیکن دو مسئله چون سدی سدید در راه بازگشت به خط نیاکان خودنمایی می‌کند. یکم، میراث قدرتمندان که هنوز هم خط فارسی را عربی‌اساس می‌خوانند و امروزه به بهانه‌ی مبارزه با سلفی‌گری با آن ناسازگاری نشان می‌دهند. دوم آنکه بازگشت به خط نیاکان هزینه‌ای سنگین دارد و بحران اقتصادی مانع انجام چنین برنامه‌ای است. قدرت شبکه‌های اجتماعی، ارتباطات چهره‌به‌چهره و موجی که داوطلبانه برای یادگیری خط نیاکان در کنار خط سرلیک فراهم آمده، افق روشن فردا را نشان می‌دهد.

ارجاعات:


[۱]. ن.ک.به: میرزا شکورزاده (۱۳۸۵)، تاجیکان در مسیر تاریخ، تهران، الهدی، این اصطلاح را گویا رحیم مسف نخستین‌بار به کار برده است. در فصل سرنوشت تاجیکان شوروی، مفصل در این باب توضیح داده شده است.

[۲]. درباره‌ی فرآیند تغییر خط ن.ک.به:
- ایوب‌زاد، سلیم، تاجیکان در قرن بیستم (۲۰۰۶)، برگردان و تلخیص از، ن. کاویانی؛ ویراستار و مفسر، ایرج بشیری، کاویانی، ن. بشیری، نشر نیما، آلمان، ص ۸۳ تا ۸۶.

- همچنین ن.ک.به: منتظمی، رؤیا (۱۳۷۴)، تاجیکستان، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، ص ۲۲۴ و ۲۲۵.
- درباره‌ی ریشه‌های خط فارسی نیز دکتر آذرتاش آذرنوش در این کتاب نکات ارزنده‌ای را آورده است: آذرنوش، آذرتاش (۱۳۷۴)، راه‌های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، تهران، توس.

[۳]. فارسی‌گویان هند مشهورند. فرارودان نیز کانون احیای زبان فارسی بعد از تهاجم اعراب در بعد از قرن دوم هجری است. مهم این است که توجه کنیم تا قبل از فراگیر شدن موج ناسیونالیسم ترکی در ترکیه، در عثمانی نیز خط و زبان علم و فرهنگ و ادب و ملک‌داری فارسی بود. امروزه هزاران متن در کتابخانه‌های ترکیه به خط و زبان و فارسی موجود است. مرحوم دکتر محمد امین ریاحی در اثر ارزشمند خویش، با مشخصات زیر این حدیث دل‌انگیز را به‌شیوایی تشریح و توصیف کرده است: امین ریاحی، محمد (۱۳۹۰)، زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، تهران، انتشارات اطلاعات.

[۴]. درباره‌ی روابط روشن‌فکران بخارایی و ترقی‌خواهان قفقاز، ن.ک.به:
Самад Валиг. ۱۹۹۱. Аз каъри хазар то авчи зухал. Душанбе. Маориф

[۵]. درباره‌ی جریان روشن‌فکری در امارت بخارا و شرایط انتشار این دو روزنامه، ن.ک.به:
 Маъруф.Ислмм. ۱۹۹۷. Чадидя ва инкилоб. Душанбе . Дониш. Рачаби.

[۶]. در این مورد، ن.ک.به: کاویانی، نجم‌الدین (۱۳۸۴)، مسئله‌ی زبان در افغانستان، ماهنامه‌ی جهان کتاب، سال دهم، شماره‌ی ۶ و ۷.

[۷]. برای اطلاعات بیشتر، ن.‌ک.به: اکبری، محمدعلی (۱۳۸۴)، تبارشناسی هویت جدید ایرانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.

[۸]. استاد محمدجان شکوری بخارایی (۱۹۲۶-۲۰۱۲) در مقاله‌ی زیر، شرح تغییرات عجیب در زمانه و زندگی فکری عبدالرئوف فطرت را توضیح داده است:

شکوری بخارایی، محمدجان (۱۳۸۳)، از معارف‌پروری تا چنگیزپرستی، نامه‌ی فرهنگستان، دوره‌ی ۶، شماره‌ی ۳، شماره‌ی ۲۳، ص ۵۱ تا ۸۰.

[۹]. صدرالدین عینی (۱۳۸۶)، نمونه‌ی ادبیات تاجیک، به کوشش دکتر علی رواقی، تهران، ص ۲۷۵ و ۲۷۶.

[۱۰]. در مورد اهمیت تاریخی بخارا در قرون گذشته، به‌ویژه قرن سوم و چهارم هجری، ن.ک.به: کتاب ارزشمند زیر:

فرای، ریچارد نلسون بخارا، دستاورد قرون وسطا، ترجمه‌ی محمود محمودی، تهران، ۱۳۹۱، انتشارات علمی و فرهنگی.

[۱۱]. بلجوانی، محمدعلی ابن محمد سید، تاریخ نافع (۱۳۸۴)، به کوش احرار مختار، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص ۳.

[۱۲]. ن.ک.به: .Айни.С.Ёддоштхо.Чилди якум,Кисми ۱ва۲,Душанбе.۱۹۹۰. С۱۸۳-۱۸۳

[۱۳]. بلجوانی، تاریخ نافع، ص ۴، ۵، ۱۰ و ۱۱.

[۱۴]. بلجوانی، تاریخ نافع، ص ۱۳.

[۱۵]. ن.ک.به: Ҳотамуф.Таърихи халки Точик.Душанбе ۲۰۰۷. С۱۲_۲۰

[۱۶]. به‌عنوان نمونه، ن.ک.به: نظرات بارتولد در کتاب ترک‌های آسیای میانه. در این کتاب، عملاً فارسی‌زبانان فرارود، مردمان حاشیه‌ای فاقد اهمیت قلمداد شده‌اند. این کتاب با مشخصات زیر به فارسی چاپ و منتشر شده است. و بارتولد، تاریخ ترک‌های آسیای میانه، ترجمه‌ی غفار حسینی، تهران، انتشارات توس، ۱۳۷۶.

[۱۷]. در این مورد ن.ک.به: کنستتکو کاپیتان اتا ماژور، شرح آسیای مرکزی و انتشار سیویلیزاسیون روسی در آن، ترجمه‌ی مادروس داودخانف، تصحیح دکتر غلامحسین زرگری‌نژاد، مؤسسه‌ی تحقیقات و توسعه‌ی علوم انسانی، تهران، ۱۳۸۳.

- النا آندریوا، روسیه و ایران در بازی بزرگ (سفرنامه‌ها و شرق‌گرایی)، ترجمه‌ی الهه کولایی و محمدکاظم شجاعی، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۸۸.

[۱۸]. ن‌.ک.به: عینی، صدرالدین، تاریخ انقلاب فکری بخارا، به کوشش کمال عینی، تهران، سروش، ۱۳۸۱، ص ۱۷ تا ۲۰.

[۱۹]. ن‌.ک.به: تاریخ انقلاب فکری بخارا، صدرالدین عینی، ص ۹۷ تا ۱۰۳.

[۲۰]. ن.ک.به: مقاله‌ی ارزشمند استاد محمدجان شکوری: محمد جان شکوری، از معارف‌پروری تا چنگیزپرستی، نامه‌ی فرهنگستان، سال ششم، شماره‌ی سوم.

[۲۱]. Абдухолики Набави. Бухорои Шариф, Сароғози Матбуоит миллй. Душанбе ۲۰۱۲. Сах:۷۳

[۲۲]. تفصیل این فرآیند را در مقاله‌ی خود با عنوان «زمینه‌های تاریخی فرآیند دستوری ملت‌سازی در عصر استالین و میراث تاریخ‌نگاری آن»، که در ویژه‌نامه‌ی روزنامه‌ی شرق در مورد همایش «شیر و خرس» آورده‌ام، بخوانید.

[۲۳]. عینی، نمونه‌ی ادبیات تاجیک، ص ۳۱۱.

[۲۴]. Маъруфи Рачаби.Барои шумо аз насли асри XXI .Фарханг .۱۹۹۲. № ۵.۶. сах ۲۳_۳۱

[۲۵]. برای آگاهی بیشتر ن.ک.به: ملاجان، سیف‌الله، تقسیمات مرزی در آسیای میانه و پیامدهای آن، فصلنامه‌ی رودکی، سال ۱۲، شماره‌ی ۳۱، تابستان ۱۳۹۰.

[۲۶]. ن.ک.به :

Bergne Paul: The Birth of Tajikistan. National Identity and the Origins of the Republic .London: IB Tauris. ۲۰۰۷.

[۲۷]. ن.ک.به: مقدمه‌ی کمال عینی بر هر دو کتاب.

*پژوهشگر فرهنگ و تاریخ آسیای مرکزی در دوره‌ی معاصر و سردبیر فصلنامه‌ی تخصصی نقد کتاب تاریخ. از جمله آثار او می‌توان به «چشم‌اندازهای ایران فرهنگی» و تصحیح و چاپ دوازده «نوروزنامه»‌ی موجود در کتابخانه‌های ایران و تاجیکستان اشاره نمود.

نظرات مخاطبان 0 1

  • ۱۳۹۷-۰۲-۱۲ ۱۹:۳۶ 3 0

    بسیار متن عالی بود
                                

نظر شما