به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ حسین ورجانی نویسنده و کارشناس ثابت این جلسات در ابتدای این نشست گفت: وضع نقد ادبی چندان مساعد نیست، نقد هنری از آن بدتر است و وضع نقد فرهنگی از این دو نامساعدتر. اگر نتوانیم گذشته، وضعیت فعلی، ادبیات و فرهنگ خود را نقد کنیم سرانجام مشخصی نخواهیم داشت. اگر این اجازه به منتقدان داده شود که نقد بیرحمانه و جدی نسبت به فرهنگ و ادبیات جامعه داشته باشند و گوش شنوایی هم برای شنیدن انتقادها داشته باشیم وضعیت بهتر خواهد شد، حداقل در حوزه ادبیات. نقد ادبی باید جدی گرفته شود نقدی که قرار نیست بیدلیل کسی را بکوبد. نقد جدی، عالمانه و منصفانه. تا زمانی که نقد ادبی، فرهنگی، هنری و سیاسی در جامعه و گفتمان نقد عمومیت پیدا نکند، فکر نمیکنم وضع از این بهتر شود.
در ادامه این جلسه محمدرضا اصلانی نویسنده و زبانشناس و منتقد ادبی درباره زندگی و آثار بهرام صادقی صحبت کرد. اصلانی کتابهای «بازماندههای غریبی آشنا» و دفتر هفتم از مجموعه چهرههای قرن بیستم را درباره بهرام صادقی نوشت.
اصلانی گفت: کارهای بهرام صادقی به دو قسمت تقسیم میشود: داستان بلند «ملکوت» که در ۲۷سالگی آن را نوشت و ۲۴داستان کوتاه در کتاب «سنگر و قمقمههای خالی».
وی افزود: «ملکوت» یک داستان فلسفی است و آن را در ژانر فلسفی میتوانیم بررسی کنیم چیزی که در ادبیات ایران نمونه کمی دارد. اگر داستانهای فلسفی که در ادبیات ایران بعد از انقلاب مشروطه نوشته شده را فهرست کنیم، تعدادشان اندک است. بوف کور صادق هدایت و ملکوت بهرام صادقی را میتوان در زمره داستانهای فلسفی دانست. داستان «ملکوت» به لحاظ فلسفه اگزیستانسیالیست در مدل الحادی آن کاملا قابل نقد و بررسی است، فضای کافکایی دارد و بدبینی شوپنهاوری. جهانی که صادقی در این داستان ترسیم میکند جهانی رعبآور، عجیب و تاریک است. این رمان با آیهای از قرآن شروع میشود. پارامترهای فلسفه اگزیستانسیالیسم مانند تنهایی، دلهره، اضطراب، ترسآگاهی و بیهودگی در این داستان وجود دارد. نکته مهم درباره فلسفه اگزیستانسیالیسم ترسآگاهی است و تمایزی که بین ترس و ترس آگاهی قائل هستند. ترسآگاهی یعنی انسان میترسد و به ترس خودش آگاهی دارد. آگاهی از آینده رعبآوری که به لحاظ این فلسفه در انتظار همه انسانهاست.
این پژوهشگر در ادامه به طنز در داستانهای صادقی اشاره کرد و گفت: نکته دیگری که درباره داستانهای بهرام صادقی بهویژه داستانهای کوتاه او وجود دارد طنز است. طنزی سیاه که یک مفهوم مدرن است و به انسان مدرن تعلق دارد. طنزی که در بستر فلسفه اگزیستانسیالیسم وجود دارد. این نوع طنز روی رنج بشری، ترس، دلهره و مرگ میچرخد و درواقع خندیدن در این نوع طنز واکنشی است که انسان نسبت به وضعیت ناگوار خود نشان میدهد. طنز بهرام صادقی طنزی است تفکر برانگیز، چندلایه و پیچیده که انسان را به شدت برمیآشوبد. طنزی که مانند شلاق فرود میآید و ضربات آن آرام و قرار را از انسان میگیرد.
اصلانی در مورد کتاب «بازماندههای غریبی آشنا» که زندگی صادقی را نیز در بر میگیرد نیز اظهار کرد : عنوان این کتاب را از خبری از یکی از نشریات دهه 40 گرفتم که در آن خبر کوتاه آمده بود بهرام صادقی قصد دارد یادداشتهای شخصی خود را تحت عنوان بازماندههای غریب آشنا به چاپ برساند. یادداشتهایی که در زمان خودش منتشر نشد؛ این یاداشتها را در این کتاب چاپ کردیم. ویژگی بسیار مهم این کتاب این است که اولین بار یاداشتهای شخصی یک داستانویس ایرانی منتشر شد. بهرام صادقی در واپسین روزهای زندگیاش، با کسی ملاقات نمیکرد به این دلیل که تصمیم گرفته بود در تنهاییهای خود باشد و یأس فلسفیاش تشدید شده بود. ملاقات بهرام صادقی با محمد حقوقی دیدار تکان دهندهای بود و یک ساعتونیم در سکوت گذشت و فقط نگاه ردوبدل شد.«در آستان گنبد هشتم» نام شعری است که محمد حقوقی درباره دیدار خود با صادقی سرود. یکی دیگر از دلایلی که صادقی خود را از ملاقات با دیگران منع میکرد سوال پرتکراری بود که از سوی دوستان و اطرافیانش پرسیده میشد: داستان جدید چه داری؟ چون داستانی نداشت خجالت میکشید کسی را ببیند.
نویسنده «دریایی که همیشه توفانی بود» ادامه داد: بهرام صادقی در فضای کودتای 28 مرداد 1332مینوشت و داستانهایش در آن فضا شکل گرفت. درآن فضا بسیار تأثیرگذار بود و تا زمانی که در آن فضا بود مینوشت و زمانی که در دهه 40 از این مرحله تاریخی گذر کرده و وارد جریان چپ جنبشهای چریکی شدیم و فضا تغییر پیدا کرد و او دست از نوشتن کشید، چون به آن فضا تعلقی نداشت. بعد از 28 مرداد مسئله خودکشی بین روشنفکران بسیار شایع شد. برخی از این خودکشیها روی بهرام صادقی بسیار تأثیر گذار بود و از همه مهمتر ماجرای خودکشی چنگیز مشیری است. اصلانی بخشی از یاداشت خودکشی چنگیز مشیری را خواند و از قول منوچهر بدیعی گفت: «این یاداشت از چنگیز مانیفست نسل ما شد و حرف دل ما را زد.»
در ادامه این نشست علیرضا سیفالدینی نویسنده و منتقد درباره فرم در آثار بهرام صادقی صحبت کرد.
او ابتدا فرم و زبان را از نظر خود در طول ادبیات داستاننویسی ایران توضیح داد: فرم شکلی است که یک مفهوم را در خود حبس میکند، این حبس بعد منفی ندارد. در مورد فرم در طول تاریخ ادبیات داستانی ایرانی خیلی بحث نشده و همه به سراغ محتوا رفتهاند. فکر میکنم میتوان از متن به حوادث بیرونی رسید و فرم را نمیتوان از محتوا جدا کرد ادبیات فرم است همه چیز در ادبیات فرم است. در نقد ادبی از بالا شروع میکنیم تا به مفهوم برسیم در بسیاری موارد زبان را جای نثر به کار بردند درحالی که زبان با نثر متفاوت است. زبان با تفکر ارتباط مستقیم دارد برای اینکه درباره زبان یک داستان قضاوت کنیم باید داستان را تا آخر بخوانیم چون فکری که در اثر است با خواندن داستان نمایان میشود. با خواندن یکی دو صفحه میتوان درباره نثر آن صحبت کرد، اما احتیاط آن است که داستان را تا آخر بخوانیم.
سیفالدینی در ادامه بیان کرد: اسامی که بهرام صادقی برای قصههایش انتخاب کرده محتوایی هستند یعنی روی محتوای داستانش اسم گذاشت. اکثر قصهنویسها روی محتوای داستان خود اسم گذاشتهاند. صادقی داستانی دارد به اسم «وسواس» که به آن میتوانیم شکلهای مختلفی بدهیم، یعنی مفهوم وسواس را بازنمایی کرده و همان صورتی که خود میخواسته به آن داده است. دوران بهرام صادقی دوران ایدئولوژیزدهای بود اما مطلب مهمی که درباره بهرام صادقی وجود دارد این است که او دچار آن نشد، نویسندههایی از این دست از همان زمان که شروع به نوشتن کردند سوار زمان شدند، یعنی به آن عصر باج ندادند.
سیفالدینی قصهنویسها را از نظر شیوه نوشتن به دوقسمت تقسیم کرد و گفت: بهرام صادقی در هیچ یک از اینها قرار نمیگیرد و تنها میماند و نام شیوه او را باریکنویسی گذاشتم. زمانی که قصه شروع میشود بهرام صادقی توضیح نمیدهد که چه اتفاقی افتاده است بلکه ریز ریز مفهوم و معما را نشان میدهد. این نوع نوشتن برای داستانهای رئالیستی نیست حتی ساعدی هم در نوشتن ابتدا حرفش را میزند بعد قصه را میگوید.
او درباره فرم داستاننویسی صادقی گفت: فرم قصه صادقی جزءبه جزء نوشتن است. در ادبیات داستانی جزء به جزءنویسی به شیوه صادقی به هوشنگ گلشیری رسیده است. نویسندگان به جزء به جزءنویسی توجهی نکردند مخصوصا که این شیوه رئالیستی نیست. بهرام صادقی با همین دو کتاب نیز نویسنده بزرگی است. طنز صادقی نیز منحصر به فرد است و در عصری که زندگی میکنیم به این نوع طنز نیازمندیم. در طنز باید به گونهای نوشت که نیش آن فقط سمت مخاطب نباشد، این نیش باید دوطرفه باشد هم راوی و هم مخاطب را در بربگیرد. طنز نباید سمت تحقیر رود. در برخی از داستانهای صادقی این تحقیر دیده میشود. در قصههای اول صادقی، نثر درگیرتر است و هرچه جلوتر میرود از آن اتفاقات فاصله میگیرد. در نثر بهرام صادقی به جز چند داستان اول مابقی دارای نثر خوبی است از نظر درستی، نثر او ادبی است حتی از کلماتی هم که استفاده میکند بقیه استفاده نمیکنند. نثر صادقی با حوادث پیش میرود و مقداری به سمت توصیف میرود. توصیف ترمز روایت است و آن را کند میکند و در همان حالت کند، روایت میکند. این اتفاق نباید بیفتد.
در پایان جلسه محمد قاسمزاده منتقد ادبی گفت: صادقی از محیط اجتماعی خود متأثر بود. حال و هوای محیط اجتماعی که صادقی در آن مینوشت در یادداشتهای شاهرخ مسکوب هست که نشان میدهد پس از کودتای 28 مرداد به چه حالتی افتادند، همچنین در کتاب حسبحال حسن کامشاد که زندگینامه خود و دوستانش و یادی از دوستانش است و اخیرا منتشر شد، او نشان میدهد که تمام فعالان سیاسی و علاقهمندان به سیاست به حال و روز شخصیتهای داستانهای بهرام صادقی افتاده بودند به این علت داستانهای بهرام صادقی را یکی از رئالیستیترین داستانهای سیاسی دهه 30 و نیمه اول دهه 40 به لحاظ تأثر از اجتماع میداند.
جلسه با پرسش و پاسخ از سوی مخاطبان و سخنرانان به پایان رسید.
نظر شما