فرهنگ امروز/ سیدمسعود رضوی:
پدیدآوردن دانشنامهها، فرهنگها و دائرهالمعارفها کاری دشوار و صعب است و توضیح مکرر خواهد بود اگر در این زمینه بخواهیم دوباره بگوییم. این نوع آثار، در زمره منابع مرجع محسوب میشود و به صورت تخصصی یا عمومی باید مرتباً تدوین، روزآمد و منتشر شود. در کشور ما با آنکه سابقه طولانی در عرصه فرهنگنویسی (اعم از تخصصی، موضوعی، واژهنگاری و دائرهالمعارفها) وجود داشته، هنوز سامان و شیوه مشخص و آزموده یا مضبوطی که مبنای اتکای علاقهمندان و آموزش کارورزان در این زمینه باشد، سراغ نداریم.
در دوران جدید، یعنی از هنگامه تجددگرایی در عصر مابعد مشروطیت، گرایشهای نوینی در همه زمینهها تجربه شد و فرهنگنویسی نیز با نگاه به تجارب و حاصل کار غربیان، زمینهها و انگیزههای تازهای یافت. فرهنگهای ناظمالاطباء، لغتنامه دهخدا (که فرهنگنامه کبیر زبان و ادب و تاریخ ایران است)، فرهنگ معین، فرهنگ عمید، امثال و حکم دهخدا، دائرهالمعارف مصاحب و… تعدادی از آثار نوین در این عرصه محسوب میشوند و نزد اهل فرهنگ معروف و مشهورند.
پس از انقلاب اسلامی، رشد روزافزون سواد و گرایش به تحصیلات دانشگاهی را شاهد بودیم. همین امر به تنهایی چنان موجب افزایش تقاضا برای کتب مرجع شد، که با دورههای ماقبل اصلا قابل قیاس نیست. فرهنگهای عمومی، تخصصی، سطحبندی شده، توصیفی، مصور و نامصور، یک زبانه، دوزبانه، چندزبانه (در قطعها و مجلدات متفاوت)، دائرهالمعارفها، دانشنامهها، ترجمه دائرهالمعارفهای عربی و غربی، تجدید چاپ لغتنامههای کهن، آثار مرجع قدما، فرهنگهای مذهبی، تشکیل مؤسسهها و نهادهایی به نام دانشنامه و دائرهالمعارف و… جملگی محصول همین چهل پنجاه ساله اخیر است. در بخش خصوصی نیز اتفاقات بسیار مهمی رخ داد و چندین ناشر و مؤسسه فرهنگی تصمیم به تدوین و سرمایهگذاری در زمینه فرهنگ نگاشت و ورود به این عرصه گرفتند. مهمترین و متداومترین آنها بیگمان مؤسسه فرهنگ معاصر به مدیریت داوود موسایی است که اثری ژرف بر تئوری و شکل و محتوا و برنامه و سامانه فرهنگها و دانشنامههای ایران نهاد.
به رغم این اهمیت و تقاضای روزافزون، هنوز مرکز یا مراکزی برای تربیت و تعلیم فرهنگنگاری در ایران پدید نیامده است. دانشگاههای ما فاقد رشتهای معادل:lexicography یا «فرهنگ نگاری» هستند. اگر چنین رشتهای داشتیم، محصلان این رشته میتوانستند با اصول زیربنایی فرهنگنویسی آشنا شوند و آموختههای خود را به صورت علمی به کار گیرند. این امر، امکان خطاها را کاهش میداد و کار را از صورت تجربی و ذوقی به کیفیت علمی ارتقا میداد. اکنون سالهاست که در کشورهای دیگر، فرهنگنگاران در دانشگاهها تربیت میشوند و اگرچه بسیاری از فرهنگهای خوب محصول دانشوران علاقهمند در هر رشته است، اما همان زمینه دانشگاهی، مبدأ و پشتوانه مناسبی برای تداوم هر تلاشی در این زمینه است؛ به همین جهت توجه فرهنگستان و وزارت علوم به این موضوع، باید امری ضروری و بسیار مهم تلقی شود.
مسئله مهم دیگری که در سنوات حاضر و سالهای آینده باید مورد توجه باشد، تغییرات عمده در کیفیت و کمیت، لفظ و معنا، گویشها و دلالتها، و سرانجام منظورهای زبانی در تمام سطوح زبان فارسی است. مهاجرتهای بزرگ و تغییر بافت روستایی و شهرستانی به کلانشهرنشینی، همراه با درآمیختن فرهنگها و آشنایی گسترده با زبانها و فرهنگ مدرن غربی بساط تازهای را در زمین ایران و زبان ایرانیان گسترد. درنتیجه زبان ما که سیر تغییرات متین و کُندی را از سر میگذرانده و هیچگاه حلقههای واسط میان نسلها در آن مفقود نبوده، به ناگاه درگیر تغییرات بیسابقه و تندی شده که از نسلهای قبلی فاصله میگیرد و این مسئله مجال ظهور میانجیهای ادبی و زبانی ـ اعم از مکتوب و شفاهی ـ را کاهش داده است.
محققان و زبانپژوهان وحتی ادبدانان متفقند که در زمان ما، زبان فارسی در دوْر تغییرات حاد و جدی قرار گرفته و دارد به مرحله دیگری وارد میشود. تغییرات وسیع گروههای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی متفاوت، همراه با آمیزش و ظهور سطوح مختلف ادبی و عالمانه و عامیانه و… به موازات فرهنگ حاضر، بهکلی آن را دستخوش انقلابی در گویش و نوشتار، و در واژگان و مصطلاحات، و حتی قواعد و دستور کرده است.
این موضوع از اوایل دهه ۵۰ آغاز شد. رادیو و تلویزیون و برخی جراید در میان مردم گسترش چشمگیر یافت و تغییراتی همسان ساز برجای نهاد. اثر آن در میانه دهه ۵۰ در گویش تهرانیها و بسیاری شهرهای بزرگ و نیز در کتب درسی و مقالات جراید دیده میشد. با وقوع انقلاب، گویی انفجاری سیاسی و فرهنگی رخ داد و سیل کلمات و اصطلاحات تازه سیاسی و مذهبی و فرهنگی وارد زبان فارسی شد. سپس التهابات سیاسی کاهش یافت و مسائل دشوار و سهمگینی همچون جنگ تحمیلی هشتساله و کیفیات دیگری از الزامات اجتماعی و سیاسی بر فرهنگ اثرنهاد. اما سرانجام همجوشی و تغییر نسل به زبان پارسی موج و خیز متفاوتی بخشید که هنوز بهدرستی تحقیق و تعریف نشده است.
در کنار این جریانهای قهری و طبیعی و ناگزیر، دستگاه فرهنگ رسمی و تریبونهای خاص آن، با مرکزیت صدا و سیما هم بار فرهنگسازی رسمی بر اساس اولویتهای سیاسی ـ عقیدتی را بر عهده داشتند و بدان شدت و حدّتی بخشید تا یکسانسازی و همگونسازی بر اساس نمونههای آرمانی و آمرانه تحقق یابد. این امر همچون تکلیفی در شرایط بحرانی از سوی صدا و سیما دنبال میشد.
اما اینها تمام عوامل تحولساز نبود. بسیاری از عوامل هنوز در حد ابتدایی هم واکاوی نشدهاند. موج مهاجرت، موجب تماس با فرنگ در میان طبقاتی ازمردم شد و آن هم آثار خاصی در این زبان و زمانه ایجاد کرد. جنبش ترجمه آغاز شد و مطبوعات گسترش عظیم یافت. گسترش کلانشهرها، مهاجرتها، جنگ و راندگی و سرانجام پیدایش زمینههای ارتباطی تازه از طریق ماهواره و اینترنت به این جریانات شدت بیسابقهای داد. گروههای مختلف جامعه، نظیر بازگشتگان از فرنگ، دانشگاهیان دهههای اخیر، روحانیان، سیاستگران و حتی جوانان و افراد پاییندست جامعه، هر کدام انبوهی از واژگان خاص و الگوهای زبانی مطلوب خود را رواج دادند و اینها بهتدریج در هم آمیخت. اکنون واژههای سیاسی، عربی و فقهی، فرنگی و غربی، تعارفات رسمی و ترویجی که در تلویزیون باب شده، اصطلاحات عامه و عوامانه، تکیهکلامهای برخی از پیشهوران و حرفهها نظیر مکانیکها و… نیز وارد زبان معمول و متعارف فارسی شده و به نظر میرسد در طول یک دهه آینده بیش و کم فاصلهای میان این زبان و آنچه ما و قدما بدان سخن گفته و مینوشتیم پدید آید.
نکتهای را باید در همینجا مورد تأکید قرار دهم، میانجیها همواره جلوی انقطاع رابطه و ادراک را گرفتهاند. به همین دلیل برای ما فهم سرودههای حکیم فردوسی و نوشتههای استاد بیهقی کاری صعب نیست و معیارهای زبانی حاکم بر آن ـ به جز اصطلاحات کهن ـ کمابیش همان بوده که محمدعلی فروغی، علامه قزوینی، صادق هدایت، ناتل خانلری، حمید عنایت، محمود دولتآبادی، آیتالله طالقانی، استاد زرینکوب، غلامحسین صدری افشار و اغلب مردم باسواد ایران به کار میبردند. اما این موج تازه بیگمان دیگر همان نیست و این را از بررسی علمی و دقت در فرهنگ اصطلاحات مخفی و یا پیامکهای تلفن همراه و یا وبلاگهای رایانهای میتوان بهروشنی فهمید. حتی منابر مذهبی مورد علاقه جوانان و دقت در اشعار و شعارهای مناقبی که در مجالس و هیأتها خوانده یا اینجا و آنجا نوشته میشود، نشان میدهد که این تحول در آن حوزه و محیط نیز رخ داده است.
باری، با توجه به این مقدمات، اهمیت «فرهنگ» یا «واژهنامه» ارزشمند و با کیفیتی همچون فرهنگنامه فارسی (اثر غلامحسین صدری افشار، به دستیاری و همکاری: نسرین حکمی و نسترن حکمی)، بیش از پیش روشن میشود. توضیح خواهم داد که این فرهنگ در دوران گذار تدوین شده و شاید بتوان آن را «میانجی» نامید. به عبارت بهتر یکی از واسطههای مهم برای جلوگیری از گسست زبانی و فرهنگی؛ چیزی که «انقطاع» هم نامیده میشود و اگر کار و فکر و کوششی مؤثر برای امتناع از آن صورت نگیرد، نسلهای گذشته و آینده را نه در راستای هم، نه در کنار هم و نه حتی در مقابل هم، بلکه بیگانه با یکدیگر خواهد کرد!
برای پدید آمدن فرهنگنامهای همچون کتاب مورد بحث ما، زمینههای متعددی باید فراهم باشد که اعتبار و موفقیت کافی کسب شود. تا امروز، تعداد پرشمار نقدها، خطابهها، گفتگوها و مقالههای مختلف در مطبوعات و سایتها و جلسههای بحث و بررسی، بهنهایی برای اثبات ارزش و اعتبار و موفقیت فرهنگنامه فارسی کافی است. لذا ما از تکرار مباحثی که مؤلفان در گفتگوها، و صاحبنظران در سخنرانیها و مقالات مطرح کردهاند، درمیگذریم و به موضوعی کلیتر که در ضمن آن برخی خصایص «فرهنگنامه فارسی» نیز مطرح میشود، خواهیم پرداخت. مجموعه متنوع و متفاوتی از عوامل کمّی و کیفی، تشکیلاتی و مدیریتی و تجربهها و خصایص خاص انسانی، در به وجود آمدن یک فرهنگ و اعتلا و اعتبار آن نقش دارد و ما این مسائل را بسیار مهم میدانیم:
۱ـ فهم عرف و ذائقه زبانی
هر زبانی گوهری دارد و پوستهای، و نیز عرف و خصوصیات آوایی و ریشهشناختی و دستوری خاصی؛ براساس همین خاستگاهها و ویژگیهاست که صاحبان هر زبان، در چارچوب ذائقه و فرهنگ و تجاربشان به گونهها و گزینههایی به آثار مختلف روی خوش یا ناخوش نشان میدهند. در حقیقت قاعده مشخص و دقیقی در این زمینه نمیتوان بیان کرد؛ اما خبرگان فرهنگی به فراست و ممارست این موضوع را درک میکنند و هیچگاه دست به کارهای بیقاعده و تند نمیزنند. آنان براساس تجارب قبلی و جاری، از امکانات و تجربههای بومی و جهانی بهرهمند میشوند و مطابق امکانات موجود به عرضه کار خود میپردازند. بخشی از امکانات موجود، وضع خاص اقتصادی مؤلفان و بخشی از آن قدرت پذیرش مادی و معنوی جامعه است.
به عبارت بهتر، تولیدکننده در شرایط نسبی و در عین حال مناسب با نیاز و تقاضای مصرفکننده، به تنظیم فعالیت خود میپردازد؛ برای مثال حجم کار (حجم تعریفشده و در نظر گرفته شده) در فرهنگنامه فارسی، تناسب خوبی با نیروی انجامدهنده کار و نیاز و خواست عمومی دارد و فیالمثل اگر حجم فرهنگ معین یا دهخدا را در نظر بگیریم، هر یک در سطح و محدودهای خاص قابل بهرهبرداری است. فرهنگنامه فارسی، عمومیت بیشتری دارد و به گمان من با توجه به کیفیت محتوایی و صوری وحجم مناسب، در حال حاضر بهترین نمونه در نوع خود محسوب میشود.
۲ـ مدیریت مناسب
چنین کاری نیازمند مدیر مناسبی است و او میباید برخی ویژگیها را حتما داشته و خصوصیات متعدد دیگری را نیز ضمیمه آن کند. وی به گفته یکی از فضلا باید «تجربه کافی»، «دانش وافی» و «حوصله اضافی» یا «شکیبایی مضاعف» داشته باشد. مرحوم غلامحسین صدری افشار همه این خصوصیات را داشت و در عین حال واجد مکارم اخلاقی و حرفهای و اجتماعی و علمی خاصی بود که نگارنده برای اثبات، از ذکر برخی جوانب و سوابق مرتبط با آن ناگزیرم.
استاد صدری افشار در حوزه مطبوعات فردی شناختهشده و قدیمی است. فرهنگنگاری را با دقت برگزیده و بهتدریج در زیرمجموعههای متعلق به این کار و در محضر بهترین استادان واژهپژوه و لغتنگار، ورزیده و صاحب بینش و مهارت شده بود. به جز روزنامهنگاری که او را با زبان روزانه در رابطه نزدیک قرار میدهد، تألیف، ترجمه، ویراستاری و کار کتاب (نشر و ناشری کردن) نیز در کارنامه او دیده میشود. وی حوزههای عمومی دانش را آزموده ودر نشریاتی با خصلت علمی کار و مدیریت کرده است.
تألیف چند کتاب و ترجمههای متعدد و بسیار مفید وی، میتواند وسعت اطلاعات و خصلت دائرهالمعارفی او را بیشتر نشان دهد؛ از جمله: تاریخ در ایران، سرگذشت سازمانها و نهادهای علمی و آموزشی در ایران، کتابنامه علوم ایران؛ مقدمه بر تاریخ علم (پنج جلد)، تاریخ ریاضیات (دو جلد)، تاریخ ادبیات ایران (از سنایی تا سعدی)، معماری ایران، کاکل طاووس، مطالعه تاریخ ریاضیات و تاریخ علم، گفتارها در تاریخ علم؛ ویراستاری مآثر سلطانیه، دو سند ازانقلاب مشروطه، دانش برای همه (۱۳جلد)؛ و تجربههای مطبوعاتی مانند: همکاری با فصلنامه بازتاب دانش و ماهنامه سخن علمی، مدیر و سردبیر فصلنامه آشنایی با دانش و هدهد.
در عرصه فرهنگنویسی، کار صدری افشار از دیگر زمینهها چشمگیرتر است و آنچه در بالا ذکرشد، تتمیم و تکمیل کار او در این عرصه، و مایه کیفیت و استعلای آن محسوب میشود. وی سالهای متعددی در عرصه تاریخ علم پژوهش کرد و از سال ۱۳۴۵ به فرهنگنویسی روی آورد. این کار را با فیشنویسی لغات مخزنالادویه ـ از قدیمیترین آثار طبی در زبان فارسی ـ آغاز کرد. از جمله فرهنگهای دیگری که او تألیف کرده، فرهنگ زبانزدها، مترجم، واژهنامه فنی و از همه جامعتر و مهمتر همین فرهنگنامه فارسی است که در اندازهها و شکلهای مختلف عرضه شده است. این نکات، عقبه و پرونده مدیری شایسته برای انجام کاری بایسته است. اصل علیت، هم در جهان معقول و هم در دنیای عینی، به ما میآموزد که تا علل و شروط لازم و کافی برای تحقق یک پدیده فراهم نباشد، کالا یا محصول پیچیده و ارزشمندی همچون فرهنگنامه فارسی وارد عالم امکان نخواهد شد.
۳ ـ گروه مناسب
فرهنگنامهنویسی به هیچ وجه به صورت یک کار فردی، کاری موفق ومتداوم نبوده است. در کنار فرهنگهای معتبر معاصر، نظیر دهخدا، معین، مصاحب، سخن و…، ما افراد صاحبنظر، علاقهمند، منظم و کوشایی را میبینیم که طی زمانی طولانی کوشیدهاند یک پروژه را به سامان رسانند و ضعفهای احتمالی آن را کاهش دهند.
صدری افشار با انتخاب همکاران مناسب و ایجاد هماهنگی و نظم مطلوب، امکان حرکتی فرهنگی در طول چند دهه را میسر ساخت و این همکاران در این فرایند همگون و کارآمد، بار آمدند و علاوه بر افزایش دانش و تجربه، خود نیز به صاحبنظران و متخصصان این حوزه بدل شدند. تقسیم کار مناسب و پذیرش جایگاه ویژه برای هر یک از همکاران، به نحوی که تداخلی در امور پیش نیاید و اصطکاکها به صفر نزدیک شود، فقط از سوی کسانی درک میشود که دیرزمانی به کارهای جمعی پرداخته باشند. تجربه کار جمعی و تقسیم کار در دورانی نسبتاً طولانی در ایران کمتر موفق بوده، اما در مورد فرهنگنامه میتوان داوری کرد که این کار با موفقیت پیگیری شده است. از منظری دیگر، نه تنها بازده و حاصل کار را افزایش دادهاند، از حاشیههای بیهوده، که آفت فعالیتهای علمی است، نیز بهشدت کاسته است. احترام به جمع و در عین حال محترم شمردن فرد، و تبدیل این دو به مجموعهای هماهنگ، چنان که نظریه پذیرفتهشده و نهایی، حاصل کار همه و رای اکثریت باشد، نیازمند تربیت جمعگرایانه و دمکراتیک است و به نظرم مرحوم صدری افشار و همکارانش مصداق صریح و دقیق این شیوهاند.
سلوک با جمع و تولید و کار بر اساس همکاری و پذیرش و تبادل نظرات همگان، یکی از رازهای تحولات شگرف و پیشرفتهای بزرگ در روزگار ماست. البته همیشه اجتماعات و مجموعههای همگون و هماهنگ و همکار بودهاند و در تاریخ کهن و نو، نمونههای بسیار قابل ذکر است؛ اما تمام این نمونهها را باید استثناهایی بر قاعده تلقی کرد. تنها در روزگار مدرن و تربیت جمعگرایانه در فلسفه و فرهنگ و نظامات اجتماعی معاصر است که جای این قاعده و استثنا عوض میشود و در این باژگونی، مدیریت جای فرماندهی و مسئولیت جای تملک و اربابی را گرفته تا قدرت مشروط و کارآمدی بر اساس نظارت جمعی جایگزین شود.
کار مشترک صدری افشار و نسرین و نسترن حکمی را میتوان نمونه خوبی از این نوع همکاری جمعی قلمداد کرد؛ هرچند اجتماع کوچکی در انجام یک کار محسوب میشوند. نسرین و نسترن حکمی، هر دو زبان انگلیسی خوانده، تدریس و تألیف و مترجمی و ویراستاری کرده و از همه مهمتر در کنار مدیر و آموزگار جدی و جامعی همچون غلامحسین صدری افشار، درس نظم و دانش و فرهنگنگاری آموخته و بهتدریج به صاحبنظرانی خبره در این عرصه بدل شدهاند. راقم این سطور از دهه ۶۰ در جریان این فرایندِ کارگشا، این فعالیت پویا و این همکاری سازنده بوده و آن را ستایشانگیز قلمداد میکنم.
۴ـ سازماندهی
چارتها و نمودارهای سازمانی در مؤسسات دولتی برای ما آشناست. معمولا اینها پس از تصویب، ابلاغ میشود و بر اساس برآوردهای مالی و اداری شروع به جذب نیرو کرده و برآیند و نتیجه کار نیز مثل اغلب نهادهای بوروکراتیک، بستگی به وضع خاص یک دوره زمانی یا نظرات مدیران ارشدتر در همان دوره دارد. گزارشها نه بر اساس واقعیات و نتایج مطلوب، بلکه برای حفظ سمت و جذب بودجه بیشتر تدوین میشود! با این حال نباید منکر خدمات برخی مؤسسات دولتی و نیمهدولتی فرهنگی نظیر مرکز نشر دانشگاهی، انتشارات علمی و فرهنگی، انجمن حکمت و فلسفه، مؤسسه علوم اجتماعی، مؤسسه تاریخ معاصر و… شد.
این موفقیتها بیشتر حاصل مدیریت فردی و اهتمام و ابداع اشخاصی زبده و تأثیر چند تن از مدیران کاردان بوده است و نه شکوفایی بر اساس جریان غالب در یک ساختار. اتفاقا تمام نمونههای معاصر در چند دهه اخیر در مؤسساتی که درخششی داشتهاند، بیانگر شومی و سیر معکوس در جهت پژمردگی است. در بخش خصوصی محدودیتها کمتر است و ای بسا اصلا چنین مسائلی مطرح نیست. اساس کار بر منفعت در نظام رقابتی است و چون سرمایهگذاری باید با برگشت سرمایه و سود همراه باشد، لذا از حداقل امکانات و نیروها، حداکثر بهرهوری صورت میگیرد. این همان وجه مثبت و به اصطلاح معجزه بازار است: قناعت، تخصّص، پرکاری، تولید؛ و نهایتا بهرهوری و اتکا به سرمایه تازه با استفاده از سود. در بخش خصوصی ایران، برخی ناشران به کوتاهمدت میاندیشند و اغلب در پی چاپ کتب آمادهاند. برخی با سازمان دادن یک گروه ویراستار و بررس، در پی جذب کارهای پرسود و کاهش خطرکردن. اما گروهی دیگر در پی کار درازمدت و تکامل فرایندهای شکلی و محتوایی آثارند و از این طریق سطح کار و سرمایهگذاری و کیفیت نیروها و کتب خود را ارتقا میدهند.
سازماندهی در کار فرهنگنامهها، تنها با آموزش مداوم و افزایش مهارت نیروهای موجود میسر است. در عین حال نباید فراموش کرد که در مقام انسان و شکیبایی در فرایند کارهای درازمدت، نوعی اخلاق فضیلت یا سادهتر بگویم: با فروتنی مبتنی بر عرف و اخلاق انسانی میسر است. علاوه بر این، میباید انگیزههای کافی به افراد داد و جایگاه هر یک بهخوبی تعریف و حاصل مادی و معنوی کار نیز تقسیم شود. زمان انجام کار، بخشی از سازماندهی است و حجم قابل کنترل فضا، روابط و نیروها، خود به خود، موجب افزایش انگیزه و بازده در زمان مناسب خواهد بود.
به نظرم میتوان در مورد «فرهنگنامه فارسی»، مدعی شد که این مجموعه سازماندهی مناسبی داشته که قریب به سی سال دوام آورده و ۶۰هزار واژه و اصطلاح ادبی، در زمینههای علمی، فنی و گفتاری و ۲۰هزار مدخل اعلام (شامل اشخاص، مکانها، مکتبهای ادبی، هنری و فلسفی، اثرهای هنری وتاریخی و ادیان و…) را در خود جای داده است. علاوه بر این ۱۲هزار ترکیب اسمی و فعلی رایج، ۳هزار ارجاع، ۵۰ جدول، نقشه و نمودار، به همراه ۲۵ پیوست دارد که در حجمی مناسب در دسترس مخاطبان و مصرفکنندگان قرار گرفته است. برای درک ارزش و اهمیت و حجم کارِ مؤلفان کافی است بدانیم که فرهنگنامه فارسی در طول سه دهه ارتقا یافته و پنج بار ویرایش شده و دائما تکامل یافته است.
۵ـ ناشر و پشتیبان
همه اموری که گفته شد، تنها در بخش خصوصی امکانپذیر است و این را جوامع مختلف و کشورهای پیشرفته در غرب و شرق آسیا ثابت کردهاند. در کشور ما نیز امر کتاب، خاصه تألیف کتابهای پیچیدهای مثل فرهنگها، پیوند مستقیم دارد با ناشران آیندهنگر و آفرینشگر یا به اصطلاح کتابآفرین. باید بر یک نکته دیگر هم تأکید کرد که در حال حاضر مؤسسه فرهنگ معاصر، جایگاه خود را به عنوان مرجع معتبر فرهنگنگاری ـ چه به لحاظ شکل و چه از نظر اعتبار محتوا ـ تثبیت کرده است. این نکته را نه برای تبلیغ بلکه برای انشای واقعیت بیان کردم. تقریبا از صدر انقلاب که این مؤسسه کار خود را آغاز کرد تا این زمان که حدود ۱۴۰ فرهنگ منتشر کرده و یا در دست انتشار دارد، برنامه و فرایندی رو به اعتلا و تکامل داشته است. سرمایهگذاریهای هوشمندانه، نگاه بلندمدت و همکاری با مؤلفان واقعی بهویژه در چاپ انواع فرهنگها، سبب شده تا در چهار جانب متفاوت شاهد رونق باشیم:
۱ـ بهبود وضع فرهنگنگاری و افزایش دقت در ترجمه و پژوهش در کل کشور، ۲ـ ایجاد انگیزه و ارتقا و تعلیم و تجربه در عرصه فعالیتهای مؤلفان و کارکنان عرصه فرهنگنگاری، ۳ـ ایجاد فضای رقابت عمومی در میان ناشران خصوصی و دولتی جهت ارتقای کیفی و کمّی فرهنگها و ۴ـ پیریزی مؤسّسهای خاص برای فرهنگنگاری با تجارب و سرمایه و سازماندهی و امکانات مناسب و اطلاعات ذیقیمتی که مجموعه این افراد تمهید و تدارک کردهاند.
با آنکه فرهنگنامه فارسی ابتدا در خارج از مؤسسه مذکور آغاز به کار کرد، اما بیش از پانزده سال همکاری و سرمایهگذاری و پشتیبانی این نهاد سبب شد تا در مرحله کنونی کیفیت چشمگیر و جلوه ظاهری مطلوبی داشته باشد و «مقبول طبع مردم صاحبنظر» شود.
۶ـ انتشار مناسب و فرم مطلوب: هنگامی که بحث از کیفیت در عرصه کتاب و نشر به میان میآید، دو وجه متمایز به ذهن خطور میکند. نخست محتوا و مضمون و اصالت معنوی یک اثر، و دوم شکل ظاهری و استحکام و انسجام فیزیکی کتاب، به مثابه کالایی ذی قیمت و ماندگار، که میباید از حداکثر جلوههای بصری بهره داشته باشد. مسئله اخیر، هنوز برای بسیاری از ناشران دولتی و خصوصی، به مثابه امری مهم و اساسی، پذیرفته نشده است. ما گاهی شاهد حرامکردن مقوا و کاغذ و مرکب و فیلم و زینک و چسب و روکش، و از بین بردن حاصل کار فشردهای هستیم که از مؤلف آغاز و تا صحافی و توزیع و فروش ادامه مییابد.
آفریدن چنین کار و رعایت چنین کیفیتی درمورد فرهنگنامههای مفصل که نیازمند هماهنگی و انسجام است، دقتی مضاعف و تجربهای گسترده را میطلبد که در فرهنگنامه فارسی رعایت شده است. این تجربه، به خودی خود استاندارد فرهنگنگاری و به طور کلی کتاب را در کشور بالا برده است.
۷ـ تداوم کار و فرایند آزمون و خطا: برای انجام کارهای جدی، باکیفیت، بزرگ و ماندگار، زمان مسئله مهمی است. طراحی یک ایده نیازمند نبوع اندکی است، اما تحققش نیاز به عوامل متعددی دارد که بخش مهمی از آن را گفتیم. یک عامل، کار فشرده و پیگیر است که سرانجام به عنوان نشانهای انسانی در اثر و حاصل کار متراکم و هویدا میشود. یک عامل دیگر، زمان است و فرصت مناسب برای پالودن و پختن یک ایده که باید در پرتو تجارب ارتقا یابد. چنین زمانی را نیز باید محاسبه کرد و بخشی از سرمایه متراکم و نهفته در کالا به حساب آورد و چون کار کتاب، بدواً امری کیفی است و بعداً به پدیدهای کمّی بدل میشود، این سرمایه متراکم اهمیت بیشتری مییابد.
فرهنگنامهها ودائرهالمعارفها، در فرایند زمانیای فراتر از سایر آثار شکل میبندند و فرایند تجارب و الگوهای نهایی در آن نیازمند طی طریقی فشرده از آزمون وخطاهاست. ما امروزه میتوانیم حتی در شکل حروفنگاری فرهنگنامههای معاصر، از عصر مشروطه که لغتنامههای مدرسهای با خط نستعلیق و برخی گراورهای تصویری چاپ میشد تا فرهنگهای یک و دوزبانه به سبک اروپائیان تا ظهور جزوههای لغتنامه دهخدا، و پس از آن تا امروز که انواع تخصصی و عمومی بسیاری از فرهنگها را در دست داریم، تاریخچهای تدوین کنیم. تجارب وخطاهای فراوان و گسترش بازار در این زمینه، خود به تنهایی داستانی دلکش است که جزوی از فرهنگ این مرز و بوم و حاصل عمر فرزانگان بسیاری در ضمن آن باز خوانی میشود. مؤلفان فرهنگنامه فارسی هیچگاه از تداوم کار و کاهش خطاها در هر نوبت چاپ و افزایش تجارب و دادههای جدید به اثر خود غفلت نکردهاند و این یک مزیت بزرگ برای آنهاست.
۸ ـ نگاه عمومی به فرهنگ عمومی: فرهنگنامه فارسی اثری برای همه فارسیدانان در هر مرتبه و جایگاهی است؛ اثری عمومی که از عامه تا متخصص میتوانند از آن بهره گیرند و از این جهت با نمونههای تخصصی تفاوت بسیار دارد. فرهنگنگار چنین فرهنگی، نمیتواند با اظهار اطلاعات اضافی یا آوردن مثالهای باستانی و یا حتی معاصر و روزمره بر حجم کار خود بیفزاید. اصل مهم در این کار «مختصر و مفید بودن» است. این بخشی از خصوصیت عمومی کار است و در صورت عدول از آن، با حجمی خارج از توان و حوصله مخاطبان روبرو خواهیم شد.
برخی منتقدان که غالباً متخصص زبانشناسی و ادبیات تاریخی و زبانهای باستانی هستند به فرهنگنامه فارسی ایراد گرفتهاند که فاقد ریشهشناسی لغات است. شگفت آنکه صدری افشار هم در جایی پذیرفته که این یک نقص در فرهنگنامه اوست؛ اما به نظر میرسد که چنین کاری در نهایت مستلزم تألیف اثری متفاوت برای گروههای دانشجو به بالاست و در همان سطوح هم قابل استفاده است. آن پروژه را در فرمها و ویرایشهای کاملا متفاوت، با اهدافی متفاوت از این فرهنگ، میباید انجام داد.
در حال حاضر بهترین کار، صرف نظر کردن از ریشهکاوی لغات در فرهنگنامههای عمومی و احاله آن به فرهنگهای تخصصی است. بسیاری از واژهها، ریشههای شناخته و دقیقی ندارند و نیازمند کاوشهای بیشترند. در مورد ریشههای برخی دیگر توافق وجود ندارد و سرانجام ریشههای فارسی میانه و باستان، عربی، سنسکریت، عبری، مغولی، روسی و اروپایی در بسیاری از کلمات مستلزم بحثهای ادبی و زبانشناختی و معنیشناسانه و حتی تاریخی و باستانشناسی است. متخصصان ورزیده زبانهای باستانی، و نیز عربیدانان خبره که در صرف و تأویل صیغهها و علم لغت استاد باشند، میباید در این وادی گام نهند و اینها اهمیت زایدالوصفی دارد که میباید در نوبتی دیگر و پروژهای دیگر انجام پذیرد. هدف فرهنگنامه فارسی چیز دیگری بوده که محقق شده است.
۹ـ خاتمه: آنچه در این مکتوب گفتیم، نه از جهت تمجید کار مؤلفان و ناشر فرهنگنامه فارسی، بلکه بیان بخشی از شروط تحقق کار و لوازم و نتایج آن بود. افق بلندمدت در این نوع کارها، متضمن صبر و سعه صدر و سرمایهگذاری و مطالعه و تجربه اندوزی و کار فشرده است و امیدواریم با بهرهگیری از این تجربهها، شاهد آفرینش آثار بیشتر و مهمتری در اقلیم فرهنگ ایران و زبان فارسی باشیم.
منبع: روزنامه اطلاعات
نظر شما