فرهنگ امروز/ ابراهیم موسیپور بشلی*:
صرفنظر از این بحث که طرح موضوعات نظری در حوزۀ علوم انسانی در نشریات عمومی تا چه حد درست یا معقول یا کاراست و با پذیرش اینکه این نشریات عمومی، در فقدان فضاهای مناسب دانشگاهی برای عرضۀ چنان مباحثی، عملاً قائممقام آکادمی شدهاند، چند نکته را در پاسخ به پرسش «فرهنگ امروز» دربارۀ «نظریه و تاریخ اجتماعی» پیش میکشم؛ با این یادآوری که این یادداشت، خودش یک ادعای تئوریک نیست.
۱- بدکارکردیِ دانشگاهها در حوزۀ علوم انسانی و به گمان خام من، بازتعریف نامناسبِ فرادستانه و آمرانۀ از هویت و کارکرد/خدمتِ دانشگاه در ایران موجب شده که بهویژه در دهۀ اخیر، درک مُعَوَّج و کاریکاتورگونهای از نظریهپردازی در علوم انسانی و از جمله در زمینۀ مطالعات تاریخی در ایران شکل بگیرد و چون این درک شگفتانگیز از درون خود دانشگاهها هم بیرون آمده، کسوتی عالمانه به خود پوشیده و سخنی روشنفکرانه و سنجیده تلقی شده و در نهایت، خودش به معیاری برای داوری دربارۀ سواد و دانش استادان این رشتهها تبدیل شده است. در رشتههای تاریخ نیز وضع به جایی رسیده که برخی از استادان (یا دربارۀ برخی از ایشان باید گفت تدریسکنندگان در دانشگاه و نه بیشتر از این)، اساساً شأن اولی و اصولیِ «یک عالم به تاریخ بودن» را دیگر در حد خود نمیدانند و یکسره خود را به نظریهپردازی و نقد نظری مشغول کردهاند. برخی هم بر این گماناند که پژوهشی تاریخی که براساس یکی از نظریههای مدرن یا پستمدرن حوزۀ عمومی یا علوم اجتماعی یا فلسفه نباشد، اصلاً یک پژوهش علمی نیست و از این رو، در نظام دانشگاهی ایران، برای پروپوزالهای کارشناسی ارشد و دکتری، فرمهایی طراحی کردهاند که در آنها، زیرساخت نظریهای (و نه زیرساخت و چارچوب نظری) و ارائۀ فرضیه! بهصورت اجباری از مهمترین ارکان پژوهش تلقی میشود. البته این یادداشت را مجال پرداختن به این موضوع نیست، اما خواستم در اشارتی نشان دهم که قرار است در چه فضایی از نسبت نظریه و تاریخ اجتماعی سخن بگوییم.
۲- تاریخ اجتماعی نوین، عمرِ آکادمیک چندانی ندارد و اندکی بیش از پنجاه سال است که متولد شده و از این رو، هنوز کسی حتی در غرب، مدعی نشده که در این زمینه نظریهپردازی منسجمی کرده است. هنوز فلسفهبازان به جان این رشتۀ جدید نیفتادهاند و این رشته یا بهتر است بگوییم این طیف مطالعاتی، از رایگانگوییهای فارغ از دانش تاریخی، آسیب قابل ملاحظهای ندیده است.
۳- رسیدن به نظریه (از جمله نظریۀ اجتماعی) از مجرای مطالعات تاریخی، تنها با طی کردن الزامی مراحلی میسر است و بدون طی کردن دقیق و درست آن مراحل، اگر هم از این زهدان، نظریهای متولد شود، ناقصالخلقه خواهد بود یا مُرده. هرجا که قرار باشد نظریهای از مسیر تاریخ شکل بگیرد، طی کردن صحیح و دقیق چهار مرحله ضروری است و پیمودن این مسیر طولانی است که دستیابی به یک نظریه را به فرایندی پیچیده و پرزحمت تبدیل میکند. نخست آنکه محقق باید جستوجو کند و دریابد که در موضوع مورد نظر، واقعیتهای تاریخی چه بوده و بنا بر منابع موثق تاریخی، چه اطلاعات قابل اعتمادی در اینباره به دست میآید؟ در همین مرحله، انبوهی از انضباطهای روششناختی هرمنوتیکی و سندشناختی باید رعایت شود که طبعاً فراگرفتن و کسب مهارت در به کار بستن آنها بدون آموزش آکادمیک تقریباً غیرممکن است. به فرض که محقق توانست گزارشهای حتیالامکان درست و حاکی از حاق واقع راجعبه موضوع را از منابع و مستندات تاریخی استخراج کند، میتواند به مرحلۀ دوم وارد شود. در مرحلۀ دوم باید به جستوجو و بازشناسی عواملی بپردازد که در شکل دادن به پیکرۀ موضوع پژوهش و چیدن اجزا و مؤلفههای این پیکره نقش داشتهاند. در این مرحله باید در حد امکان، نقش هریک از این اجزا و مؤلفههای عامل، ارزیابی شود. شناسایی بسیاری از مؤلفههای عامل، کار دشواری نیست، اما کشف و تبیین دقیق و روشن سازوکارهایی که هریک از این عوامل از طریق آنها در شکل دادن به این پیکره عمل کردهاند، محتاج تأملاتی روشمند و پژوهشهایی طولانی است؛ بهویژه آنکه این عوامل نه تنها بهصورت منفرد عمل نمیکنند، بلکه اینطور هم نیست که لزوماً و همواره با یکدیگر تعامل مثبت داشته باشند؛ یعنی چهبسا که برخی از عوامل در این فرایند، اثر متقابل و خنثیکنندهای در قبال برخی عوامل دیگر دارند و برایند نهایی عمل ایجابی و سلبی این عوامل هم بهعنوان یک شبکۀ علّی درهمتنیده، نه به تولید یک معلول ساده، بلکه گاه به تولید یک پدیدۀ مرکب بسیار پیچیده و مشکک میانجامد. در مرحلۀ سوم، در صورت موفق شدن در ارزیابی نقش عوامل و کشف طرز عمل آنها، میتوان به یافتن پاسخ این پرسش امیدوار بود که چرا برایند تعامل این مجموعۀ علّی به تولید این معلول انجامیده و با در نظر گرفتن مسئلهای که این معلول قرار بوده پاسخ آن باشد، چه پاسخهای دیگری ممکن بوده و آیا پاسخ نهایی تولیدشده برای مسئلۀ مورد نظر، کارآمد بوده است یا نه؟ از این مرحله است که ذهنیت محقق، دخالت خود را در صورتبندی ابعاد موضوع بحث افزایش میدهد و زمانی فرامیرسد که محقق باید در قبال یافتههای خود موضعگیری کند. در مرحلۀ چهارم، امکان رسیدن به یک نظریه فراهم شده است و اکنون میتوان با در نظر داشتن همۀ آگاهیهای قابل اعتماد بهدستآمده که مبتنی بر «دانشی تفصیلی» از موضوع بحث است، به نظریهپردازی دست زد. ایراد اساسی بسیاری از نظریههایی که برخی برای تبیین و تحلیل برمیگزینند، همین است که غالباً بر دانشی تفصیلی از گذشتۀ تاریخی مبتنی نیستند. این نظریهها یا بهصورت خامدستانه از سنتهای غیربومی گرتهبرداری شدهاند که معمولاً و طبعاً با شرایط بومی و ملی و منطقهای سازگار نمیافتند (ن.ک.به: شمارۀ ۸ همین یادداشت) یا مراحل ضروری پژوهش تاریخی در آنها بهدرستی طی نشده و یا اصلاً طی نشده است و در واقع از مسیر طبیعی و درست و روشمند دستیابی به یک نظریه، متولد نشدهاند و بهاصطلاح زیر بتۀ آرزواندیشیها یا احساسات شخصی افراد به عمل آمدهاند و بدیهی است که نمیتوانند در به دست دادن تبیینی درست و واقعگرایانه از موضوع، کارآمد باشند.
۴- تاریخ اجتماعی صرفاً یک رشته نیست، بلکه یا باید بپذیریم که شامل طیفی از رشتههای تخصصیشده است یا بالاتر از این، باید آن را چونان گفتمان یا بهمثابۀ «روش» در معنای معرفتشناختیاش تلقی کنیم. اگر سابقۀ نیمقرن مطالعاتِ موجودِ تاریخ اجتماعی را ملاک قرار دهیم، نمیتوانیم تاریخ اجتماعی را یک رشته (چه برسد به زیررشته یا شاخه) بینگاریم، مگر آنکه همچون برخی از شوخچشمان عالمِ روششناسی، تصمیم بگیریم که تعریف و چارچوب روششناختیِ پیشینی برای این دانش از خودمان دربیاوریم و فتوا بدهیم که فارغ از آنچه پیش از این بوده، از این پس تاریخ اجتماعی همین است که ما میگوییم! تنوعات درونی و ساختاری در حوزههای گوناگون مطالعات تاریخ اجتماعی، امکانی شگرف به محققان میدهد که این روش را با شمار دیگری از روشهای علوم انسانی پیوند بزنند و بسیار آسانتر و مقبولتر و کاراتر از دیگر مطالعات بینرشتهای/چندروشی، از امکانات نرمافزاری روششناختهای مختلف بهره ببرند و در نهایت، تبیینها و تحلیلها و محاسبات واقعنگرانهتر و بسیار نزدیکتری نسبت به «آنچه واقعاً روی داده است» ارائه دهند. مروری بر مطالعاتِ خوب صورتگرفته به روش تاریخ اجتماعی و تأمل در علل گسترش و رواج سریع این روش در دهههای اخیر در شرق و غرب، کارآمدی و قدرت تبیین و تحلیل پژوهشهای تاریخ اجتماعی را روشن تواند ساخت.
۵- نه لازم است که مورخ اجتماعی آنقدر ازخودراضی و تکرو باشد و آنچنان شیفتۀ رشتۀ خود که وقتی یک محقق جامعهشناسی یا علوم سیاسی میگوید: «به نظر ما، ماجرا اینطور بوده» یا «به نظر ما، علت پدیدۀ الف، ب بوده و حالا شما محققان تاریخ باید بروید برای اثبات یا رد ادعاهای ما، شواهد تاریخی پیدا کنید»، چون آتشفشان بخروشد و همۀ آن جامعهشناسان و محققان علوم سیاسی را یک مشت نادان بیسواد بخواند که بهسبب بیاطلاعی و عجز در استفاده از منابع تاریخی، حرف مفت میزنند و مورخان را پادو و کلفت خود میانگارند (البته انکار نمیکنم که برخی از این جماعت همینطوری هم هستند!) و نه لازم است که مورخ اجتماعی، بهواسطۀ ترس از متهم شدن به بیسوادیِ نظری، چنان خود را در نظریههای فلسفی یا علوم اجتماعی غرق کند که نوشتههایش یکسره به متنی خارج از زبان و بیان تاریخ تبدیل شود. وام گرفتن از علوم دیگر یک چیز است و ادغام و مضمحل شدن در روش و نظریهها و زبان و گفتمانهای آن علوم، چیز دیگر. اگر یک مورخ اجتماعی نتواند با نگارش خود نشان دهد که یک مورخ است و نه جامعهشناس و فیلسوف، باید حتماً در کارگاههای نگارش مقالات تاریخی شرکت کند و نوشتن را از نو بیاموزد. مورخ اجتماعی از «قلمبهسلمبهنویسی» پرهیز میکند و تاکنون هم قریب به اتفاق کتابهای تاریخ اجتماعی (نه کتابها و مقالاتِ دربارۀ تاریخ اجتماعی)، نثر روان و روشنی داشتهاند و در جهانِ مطالعات تاریخ اجتماعی، کسانی که بیش از حد از نثر معیار تاریخنگارانه فاصله گرفتهاند، مورد انتقاد واقع شدهاند (مثلاً برخی از طرفداران بررسیهای کمّی در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی که در نگارش متونشان بیشتر از یک نثر فنی مختص ریاضیات و علوم آماری استفاده میکردهاند).
۶- مورخ اجتماعی باید بداند که ارزش کار او به ارجاعاتش به شماری از فیلسوفان مدرن و پستمدرن نیست، بلکه میزان مستند بودن تحقیق و کیفیت استفادۀ او از اسناد و شواهد و چیدمان هدفمند و هوشمندانۀ اطلاعات و شیوایی تبیین و در نهایت، کارایی پژوهش اوست که ارزش کارش را معین میکند. چون مورخ اجتماعی با اعتمادبهنفس کافی به انبوهی از شواهد و مستندات از انواع منابع و از حوزههای مختلف تکیه دارد، نیازی ندارد که پشت سپاهی از کلمات و لفاظیهای مرسوم در برخی از مباحث و محافل علوم انسانی سنگر بگیرد و با نامفهوم ساختن نثر و گفتارش، با گرفتن ژستی عالمانه، خوانندهاش را چنان بترساند که مخاطب بیچاره از بیم اتهام حرامزادگی، اعتراف کند که «پادشاه، لباس بر تن دارد»! مورخی که شواهد و مستندات کافی در اختیار داشته باشد، نیازی نخواهد داشت که از ترفند ریاکارانۀ تجهیز کردن نثر خود به الفاظ و اصطلاحات ناظر به گفتمانها و نظریههای علوم دیگر به قصد پُربار نمایاندن تبیین و تحلیلش استفاده کند و چونان برخی سخنبارگانِ بیاطلاع از واقعیتهای تاریخی، با گفتمانِ «بیسوادی مسلح»، مخاطبان را مقهور نظر خود سازد. توجه به جزئیات و در حالت آرمانی، توجه به همۀ جزئیات موجود و استثنائات و شواهدِ نقض، قدرت و کیفیتی به تبیین و تحلیل مورخ اجتماعی میبخشد که بسیار آسانتر از محققان هر رشتۀ دیگری میتواند بنیان نظریههای رایگانگویانۀ غیرمبتنی بر واقعیتهای تاریخی اجتماعی را فروبریزد.
۷- در بسیاری از تحقیقات تاریخ اجتماعی، بهجای آنکه محقق بهصورت آشکارا و با فریاد و قیلوقال، نظریهپردازی را محور کار قرار دهد و برای موجه ساختن مدلِ تبیینی و تحلیلیاش، یکسره در متن کار بر کوسِ ابتنای پژوهشش بر فلان و بهمان نظریه بکوبد، رسم این است که خودِ کار، از چارچوبهای نظریای که به آنها پشتگرم است حکایت کند، نه آنکه عطار بگوید! تصور کنید که برای صرف غذا به رستوران میروید و آشپز خودش میآید و کنارتان مینشیند و یکسره دربارۀ غذایی که برای شما پخته حرف میزند و از گفتمان فراآشپزانۀ چندروشی میانفرهنگی گشتاری نوین و از بینامتنیت زیباییشناختیِ پنهان چیدمانی گرافیک رستورانی سخن میگوید (البته باور کنید که این کار را میشود کرد و من خودم هم البته با عرض شرمندگی، در درسهای تاریخ اجتماعی زیباییشناسیِ زندگی روزانه، گاهی از این حرفها میزنم، ولی نه در رستوران و برای مشتریِ خود غذا، بلکه برای دانشجویان ارشد ارتباط تصویری که میخواهند دربارۀ گرافیک محیطی رستورانها تحقیق کنند!) خوانندۀ مطالعات تاریخ اجتماعی یا بهعنوان مصرفکننده، صورت نهایی و خروجی روایت تاریخ اجتماع یک مورخ را میخواند و از آن بهره میبرد یا اینکه بهعنوان یک منتقد، خودش در سطحی است که ساختوارۀ نظری کارِ محققِ مورد نظر را دریابد و در هر دو صورت، باز نیازی نیست که مورخ اجتماعی در متن و نثر نوشتهاش، بیش از اندازهای که در مقدمهای روششناختی لازم است، دربارۀ نظریههای مختار سخن بگوید، مگر آنکه نوشتهاش اصولاً بحثی انتقادی در روش باشد.
۸- تاریخ اجتماعی، بنا بر تجربۀ موجود، مدعیِ پردازش نظریههای فراگیر جهانشمول و پی افکندن فلسفۀ تاریخ نیست و از این رو، چارچوبهای نظری در مطالعات تاریخ اجتماعی لزوماً باید ناظر به زمان و مکان خاص باشد و در افق جغرافیای فرهنگی و مختصات بومی و ملی، فهمشدنی باشد و بهویژه به زبانِ زیستۀ زیستبومِ مورد مطالعه توجه کند. مهمترین کلیدواژه در بستر تفهمی مطالعات تاریخ اجتماعی، «جهانِ زیسته» است و این محور آنچنان مستحکم است که اجازه نمیدهد نظریههای بیگانه با زمانه و زمینۀ بومیِ یک پژوهش، در چنان مطالعهای، ارج و قدر و اهمیتی داشته باشند. حتی بهترین نظریههای برآمده از زمانهها و زمینههای دیگر و حتی آنهایی که مبتنی بر دانش تفصیلیِ راجعبه زیستجهانهای دیگرند، باز نمیتوانند بهطور عام برای همۀ زیستجهانها به کار آیند. تجربه نشان داده است که اِعمال (یا باید گفت استعمالِ) نظریهها بهصورت عام و فراگیر برای هر زمانه و زمینهای، گاه چنان با انبوهی از شواهدِ نقضِ برآمده از جهانِ زیسته در یک جغرافیای معین مواجه میشود که روشنفکری صاحبنام را در چشم اهل فن در حد رایگانگویی بیخبر تنزل میدهد.
۹- اینکه پیدایش یک دانش و روششناخت تا حدی تحت تأثیر پارهای از مکاتب و جنبشهای فکری و فلسفی و یا حتی نظریههایی در علوم انسانی باشد، لزوماً به این منجر نمیشود که روششناسی خودِ آن دانش هم بازتابانندۀ همان افکار و آرا و نظریهها باشد. دربارۀ تاریخ اجتماعی اولاً باید در تحقیقاتی منصفانه و روشمند، نقش و تأثیر «فکرِ چپ» را در فراهم ساختن زمینههای پیدایش و رشد آن بازجست و البته باید در این راه، در دام اغراقهای چپمدارانه هم نیفتاد و از فروکاستن پدیدهها به یک علت واحد، اجتناب کرد و ثانیاً باید به نقش عوامل زمینهساز دیگر، چنانکه شایستۀ آنهاست، توجه داشت و آنگاه با دست گذاشتن بر روی نمونههای معین، نشان داد که مثلاً فلان محقق در فلان تبیین و تحلیلش در زمینۀ تاریخ اجتماعی، تحت تأثیر فکر چپ بوده، وگرنه کلیبافی و رایگانگوییِ بدون توجه به موارد معین و مشخص در این زمینه، از جنس همان حرفهایی است که این روزها حتی عوام هم در رسانههای مجازی سعی دارند از آن پرهیز کنند.
*معرفی نویسنده: دانشآموختۀ دورۀ دکتری تاریخ تطبیقی ادیان از دانشگاه تهران و مدرس سابق این دانشگاه و عضو هیئتعلمی بنیاد دایرهالمعارف اسلامی. او آثاری چون «دین زیسته و زندگی روزانه»، ترجمۀ «تاریخ اجتماعی، مسائل، راهبردها و روشها» از مایلز فربرن و مجموعۀ مقالات «تاریخ اجتماعی: دانش، روش و آموزش» را در دست انتشار دارد.
نظر شما