شناسهٔ خبر: 61903 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

وضعیت ارمنیان ایران نمونه‌ای از زیستن در شرایط دیاسپورایی است

کتاب «ساکن دو فرهنگ؛ دیاسپورای ارمنی در ایران» نوشته روبرت صافاریان تصویر متفاوتی از زندگی ارامنه ایران ارائه می‌کنند.

وضعیت ارمنیان ایران نمونه‌ای از زیستن در شرایط دیاسپورایی است

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  تاریخ ورود ارامنه به ایران را نخستین سال‌های سده هفدهم میلادی می‌دانند، یعنی زمانی که شاه‌عباس گروه کثیری از ارمنیان را از شهر جلفا واقع بر کرانه رود ارس به مناطق مرکزی ایران کوچاند. اما واقعیت این است که حضور ارمنیان در سرزمین‌هایی که درون مرزهای ایران امروزی جا می‌گیرند، پیشینه‌ای دیرینه‌تر دارد. در پس این پرسش که «ارامنه کی به ایران آمدند؟» دو فرض نادرست وجود دارد؛ نخست این که گویی مرزهای کنونی ایران و ارمنستان همیشه همین بوده که امروز هست و ارامنه از آن سوی مرز به این سو آمده‌اند و در ایران سکونت گزیده‌اند. دوم این که گویی در گذشته نیز مهاجرت مانند امروز با تصمیم شخصی و داوطلبانه صورت می‌گرفته است.

درباره فرض نخست باید گفت که در زمان هخامنشیان، ارمنستان جزیی از امپراتوری بزرگ ایران بوده است و به این معنا، همه ارامنه، ارامنه ایران بوده‌اند. این وضعیت در دوره ساسانیان نیز که ارمنستان ساتراپ‌نشین ایران بوده، وجود داشته است و در بسیاری از دوره‌های دیگر. از سوی دیگر در دوره‌های کوتاه، مانند دوره تیگران بزرگ، پادشاه ارمنستان بخش‌های قابل توجهی از آذربایجان ایران امروز جزو قلمرو او بوده‌اند که از دربا تا دریا، یعنی از دریای مازندران تا دریای مدیترانه گسترده بوده است. بسیاری از مناطق پیرامون دریاچه ارومیه از زمان‌های دور ارمنی‌نشین بوده‌اند و ارامنه این مناطق به یک معنا هرگز به ایران نیامده‌اند، همان جا بوده‌اند منتها آن‌جا زمانی ارمنستان بوده است و امروز ایران.

پس برخی از ارامنه ایران هرگز به ایران نیامده‌اند، همین جا بوده‌اند اما درباره ارامنه‌ای که در مناطق دیگر ایران (غیر از آذربایجان غربی امروز) سکونت داشته‌اند، چه می‌توان گفت؟ آن‌ها از ابتدا آنجا نبوده‌اند اما خود نیز نیامده‌اند، آن‌ها را آورده‌اند و به این معنا لفظ آمدن درباره آن‌ها نیز نادرست است. حرکت‌های بزرگ جمعیتی در گذشته بسیار بیش از امروز جنبه اجباری داشته است. آن‌ها را در دوره‌های تاریخی گوناگون یا به اسارت آورده‌اند یا به کوچ مجبورشان کرده‌اند.

به نوشته مورخان و پژوهشگران، در سده‌های یازدهم تا پانزدهم میلادی سکونت‌گاه‌های ارامنه در شهرهای تبریز، سلطانیه، مراغه و رشت به وجود آمده‌اند. به گواه منابع تاریخی در ایران همواره جوامع کوچک ارمنی وجود داشته‌اند اما این‌ها پراکنده بودند، فاقد فرهنگ و ویژگی‌های قوم‌شناختی مشترک بودند، با هم ارتباط نداشتند و یک جامعه قومی واحد را تشکیل نمی‌دادند.



​آندرانیک هوویان بر این باور است که وجود شمار فراوانی کلیسا در نقاط مختلف آذربایجان مانند کلیسای تاتووس مقدس در ماکو (سده‌ی هفتم میلادی) استپانوس مقدس در جلفای ارس (سه‌ی نهم میلادی)، سورپ سرکیس در خوی (سده‌ی دوازدهم میلادی)، موژامبار در تبریز (سده‌ی دوازدهم میلادی)، نشانه‌های حضور ارمنیان در این مناطق است.

اگر بتوان یک ویژگی مشترک برای نوشته‌های این کتاب برشمرد، این است که آنها برای ارمنی‌ها نوشته نشده‌اند، بلکه کسی از درون جامعه ارمنی، آنها را خطاب به مخاطب عام ایرانی نوشته و به همین دلیل فارسی نوشته شده‌اند؛ چراکه روال عادی این است که ارمنی‌ها درباره مسائل خود به زبان ارمنی می‌نویسند یا اگر به فارسی نوشتند، ناگهان تغییر لحن می‌دهند و دیگر آن چیزهایی را نمی‌گویند که اگر به ارمنی می‌نوشتند، می‌گفتند.

یادداشت‌ها و مقاله‌های این کتاب در فاصله سال‌های 1385 تا 1395 و عمدتاً در دوهفته‌نامه دوزبانه «هویس» (= امید) که نویسنده از زمان بنیان‌گذاری‌اش در سال 1385 تا 1394 سردبیری‌اش را بر عهده داشت، نوشته شده‌اند. البته بعضی از نوشته‌ها نخستین بار در جای دیگری منتشر شده‌اند که در پانویس ذکر شده و بعد در «هویس» بازچاپ شده‌اند.

این کتاب در چهار بخش تنظیم شده است. در بخش تاریخ به ارامنه کی و چطور به ایران آمدند؟، آیا ارمنی‌ها اقلیت هستند؟، آیا اقلیت بودن بد است؟، سه نسل: سپاهی، عاشیق، بازرگان، نرگاقت یا بازگشت به وطن، نگاهی به کتاب «تاریخ جلفای نو»، یک بحث قدیمی: ایرانیان ارمنی یا ارامنه ایران، دیدار جاثلیق آرام اول از ایران،‌ ارامنه ایران در نخستین سال‌های استقرار جمهوری اسلامی، آلبرت کوچاریان چه می‌گفت و چه کرد؟ اشاره شده است.

فصل «فرهنگ زندگی» به تابوی زندگی با غیر، آیا «چند فرهنگ‌گرایی» برای توصیف جامعه ارامنه ایران فرمول مناسبی است؟، ترجمه به مثابه خیانت، شبهه اجبار، فرهنگ کفش و فرش، چرا ارامنه نوروز را جشن نمی‌گیرند؟، بی خیال «جرورهنک»، در یک نام چیست؟ در یک «آ» چیست؟، فارسی را در چندسالگی آموختم؟ و شهرهای ترکیبی و اهمیت خاک می‌پردازد.

در بخش هنر و ادبیات نیز به روزنامه ارمنی‌زبان «آلیک» هشتادساله شد، آل احمد درباره ارامنه، لئوناردو آلیشان: ساکن سه فرهنگ، بازسازی زندگی ارامنه در رمان «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم»، نگاهی به کتاب «یک روز مانده به عید پاک»، تصویری ناقص از وضعیت جامعه ارامنه ایران، پرسش «رفتن یا ماندن» برای هنرمند ایرانی ـ ارمنی،‌ دیاسپورا، کتاب، مهاجرت،‌به زبانی کهن می‌نویسد که اندک‌ مردمانی آن را می‌دانند،‌ ایرانی، ارمنی، جهان‌وطن،‌ سفر به سنت استپانوس، مجادله «شرق» و «آلیک»، اگزوتیسم در چندقدمی،‌ عشق فهرست، تأثیرگذاری و تأثیرپذیری نقاشان ارمنی ایران و بردن خاک به گالری اشاره شده است.

«نژادکشی» به قتل عام ارامنه و بازار سیاست و فرهنگ جهانی، راه هراند دینک، در چهارمین سالگرد ترور او، هراند دینک که بود؟، درباره یرواند اُتیان و کتاب «سال‌های نفرین‌شده» و ماهیت نژادکشی و اهمیت اندیشیدن پرداخته است.



نوشته‌های این مجموعه تصویر متفاوتی از ارامنه ایران ارائه می‌کنند. تصویری که ارمنیان از خود به جامعه عرضه می‌کنند، معمولاً بر ملاحظات و کلیشه‌های بسیاری استوار است که در این نوشته‌ها به اندازه کافی درباره‌شان صحبت شده است. مخاطب عام ایرانی هم دوست دارد همین تصویر کلیشه‌ای را ببیند و بشنود. گویی بنابر یک توافق خاموش اساس بر این گذاشته شده، که هرکس سرش گرم کار خودش باشد و تنها مِن‌باب ادب و نزاکت گاهی با طرف مقابل هم سلام و علیکی بکند و سخنان پر از تعارف رد و بدل کند. کوشش نویسنده این بوده که فارغ از تعارف‌های متداول با تصویری صریح‌تر این جامعه اقلیت را معرفی و به قدر توان قانون‌مندی‌های مناسبات آن با جامعه بزرگ را آشکار و به خواننده فارسی‌زبان عرضه کند.

مفهوم «دیاسپورا» که در جای‌جای نوشته‌های این کتاب به‌کار رفته، به‌خوبی شرایط زندگی ارمنیان در ایران را توضیح می‌دهد. دیاسپورا در عام‌ترین مفهوم خود یعنی زیستن در یک جا و جای دیگری را وطن خود دانستن. خود را جزئی از ملت بزرگی دانستن که در سراسر جهان پراکنده است و پاره‌های آن رو به سوی وطن دارند، حتی اگر قرار نباشد روزی به آنجا بروند. اهمیت مفهوم «دیاسپورا» این روزها در علوم اجتماعی رو به افزایش است و وضعیت ارمنیان ایران نمونه‌ای است از زیستن در شرایط دیاسپورایی.

چندزبانگی مفهوم دیگری است که ارمنیان (همانند آشوریان، کردها، ترک‌ها و ....) تجربه‌کرده‌اند و می‌کنند. نقش چندزبانگی در تعیین شخصیت و هویت آدم‌هایی که زبان مادری‌شان با زبان جامعه بزرگ فرق دارد، موضوعی است که در این نوشته‌ها به آن پرداخته شده است. رابطه بین زبان ارمنی به عنوان زبان اول و زبان فارسی به عنوان زبان جامعه بزرگ رابطه پیچیده‌ای برای ایرانی ـ ارمنی‌هاست. دیاسپورا مکان انسان‌های دوفرهنگی و دوزبانی است و این دوگانگی البته می‌تواند مثبت یا منفی باشد. مثبت به این معنا که انسان دوفرهنگی به دو فرهنگ و دو زبان از درون آشناست و منفی به این سبب که بیم آن می‌رود در این کشاکش بین دو فرهنگ و دو زبان به هیچ‌یک احساس تعلق نکند؛ به جای شناخت دو فرهنگ هیچ‌یک را نشناسد و به جای دانستن دو زبان، بر هیچ‌یک مسلط نشود.

نکته مهم دیگر این است که این نوشته‌ها نشان می‌دهند جامعه ارامنه ایران نیز مانند هر جامعه زنده دیگری از جریان‌های سیاسی و اجتماعی گوناگون تشکیل شده است. رسم این است که در نوشته‌های به زبان فارسی ارمنی‌ها درباره این اختلافات صحبت نشود و تصویری یک‌پارچه و یک‌دست و فارغ از اختلافات سیاسی، عقیدتی و طبقاتی به خواننده بیرونی عرضه شود؛ اما نگارنده خود را مقید به چنین محدودیتی ندانسته و برعکس بر این باور است که تصویری انسانی از جامعه‌ای، لزوما تصویری است شامل تناقضات و اختلافات و رویکردهای متضاد نحله‌ها و سلیقه‌ها و منافع گوناگون درون آن.

کتاب «ساکن دو فرهنگ؛ دیاسپورای ارمنی در ایران» نوشته روبرت صافاریان در 192 صفحه، شمارگان یک‌هزار نسخه و قیمت 37 هزار و 500 تومان از سوی نشر مرکز منتشر شده است.

نظر شما