فرهنگ امروز/ سید سلمان صفوی
شیخ بهایی (بهاءالدین محمد بن حسین عاملی) حکیم جامع تمدنیسازی بود که برای اصلاح جامعه و تمدن اسلامی- ایرانی، طریق عرفان اجتماعی شیخ صفیالدین اردبیلی، رهبر معنوی سلسله صفویه و ایران مدرن را پیشه خود ساخت. حکیم نقش مهمی در تمدنسازی ایران دوره صفویه ایفا کرد. او عارف، فقیه، ستارهشناس، ریاضیدان، شاعر، ادیب، مورخ، دانشمند و سیاستمدار بزرگ قرون ده و یازده هجری و متخصص دانشهای عرفان، منطق، هیات و ریاضیات، ادبیات فارسی و عربی بود. شیخ بهایی خالق حدود ۹۵ کتاب و رساله در عرفان، اخلاق، فقه، سیاست، هنر، حدیث، ریاضی، نجوم، مهندسی و فیزیک است. سازمان یونسکو در سال ۲۰۰۹ که با سال نجوم مصادف بود؛ نام شیخ بهایی را به احترام خدمات او به علم ستارهشناسی در فهرست مفاخر ایران ثبت کرد. شیخ بهایی آثار خارقالعادهای در معماری از خود به یادگار گذاشت نظیر: منارجنبان اصفهان، تقسیم آب زایندهرود و شبکه مادیها در اصفهان، طراحی گنبد مسجد امام اصفهان که صدا را ۷ مرتبه انعکاس میدهد، طراحی صحن و سرای مشهد مقدس به صورت شش ضلعی و طراحی حمام کمنظیر شیخ بهایی که نمایانگر قدرت علمی شگرف او در دانش معماری، ریاضیات، فیزیک و شیمی است. حکیم در عصر شاهعباس کبیر عهدهدار مقام شیخالاسلامی؛ بالاترین منصب رسمی دینی در حکومت صفویه بود.
حکیم سیستماتیک
شاخصه اصلی شخصیت شیخ بهایی؛ جنبه حکمی اوست. در ادبیات فارسی؛ حکمت به معانی فرزانگی، دانایی، داد، حلم، بردباری، درستکرداری و راستگفتاری است. این دانش را در فارسی «حکمت جاویدان»، در عربی «حکمت خالده» و در انگلیسی «ویزدام» (wisdom) و بهطور اخص «سوفیا پرنیس» (Sophia Perennis) میگویند. حکمت؛ دانشی عمیق حاوی ارزشهای ازلی و ابدی در حوزه جهانبینی و رفتار است که به «حکمت نظری» و «حکمت عملی» تقسیم میشود. بحث حکمت نظری درباره مبدا و غایت جهان است، در حالی که «حکمت عملی» درباره چگونگی ساختن انسان و جامعه سالم بحث میکند. حکمت ورای دین، فلسفه و عرفان خاصی است. حکمت؛ وجه مشترک همه ادیان الهی، فلسفههای کلاسیک الهی (نظیر حکمت خسروانی، «اوپانیشادها»، کمدی الهی دانته، اشارات ابن سینا، حکمتالاشراق سهروردی، شواهدالربوبیه صدرالمتالهین) و عرفانهای الهی ریشهدار تاریخی است. در حکمت؛ عقل و قلب و اندیشه و «عمل بهین» در هم آمیختهاند. حکیم کل؛ حضرت هوالحق جل جلاله است و انسان حکیم کسی است که از جهت دانش، خلاقیت، نورانیت و صفات برین به حق جل جلاله نزدیکتر باشد. حکیم «حافظه دیتا» نیست؛ جهانی است عقلی همچون جهان عینی که صفات نیک را ملکه خویش کرده و به آنها عامل است. حکیم؛ انسان برینِ فرزانه است که خود و جامعه را به توحید، تعقل، عشق و داد میخواند. حکیم؛ مظهر دانش و رفتار برین است.شیخ بهایی حکیمی چند بُعدی و دارای تفکر سیستماتیک بود که حوزه نظر و عمل را باهم شامل میشد. وی مجهز به عقل استدلالی و عقل شهودی و دارای بینشی عمیق و همهجانبه درباره موضوعات اساسی اندیشه، جامعه، سیاست و زندگی بود و ارزشهای عملی حکمت خالده در زندگی شخصی و تعاملات اجتماعی او نمود یافته بود؛ لذا بهترین لقب برای شیخ بهایی «حکیم» است که انسانی ذوابعاد و سمبل عینی دانش برین و رفتار نیک است، در حالی که منجم، ریاضیدان، معمار، شاعر یا فقیه تنها به یک تخصص اشاره دارد.
وارث راه انبیای الهی
شیخ بهایی قائل به رفتاری براساس ارزشهای جاویدان بود. ارزشهای جاویدان عبارتند از: توحید الهی، خردگرایی، خلود نفس، عشق، داد، دادگری و فتوت اجتماعی. حکیم از طریق تهذیب نفس؛ عقل شهودی خود را فعال کرده، با اتصال عقل خویش به عقل کل و توجه به قوه عاقله و نور قلبی؛ به بصیرت یعنی دید جامع و عمیق دست یافته بود. نیل به حکمت از طریق روند مستمر فعل تفکر، مراقبه نفسانی، مراقبه قلبی و رفتار نیک حاصل میآید. با از بر کردن تاریخ فلسفه یا تاریخ اندیشه دین نمیتوان حکیم شد. حکیم شدن نوعی ترقی وجودی از وجود ظلمانی به وجودی نوری، از وجود جهول به وجود دانا، از وجود مقلد به وجود محقق، از وجود خودخواه به وجود ایثارگر، از وجود کثرتبین به وجود وحدتبین، از وجود مستبد به وجود رهاییبخش، از وجود قسی به وجود لطیف، از وجود متفرعن به وجود متواضع و از وجود بغیض به وجود ودود است.شیخ بهایی وارث راه انبیای الهی، لائوتسو، کنفوسیوس، لقمان، سقراط، افلاطون، جاماسب، بزرگمهر، فارابی، ابنسینا و فردوسی است. حکمت شیخ بهایی؛ حکمت دادگری، حکمت خدمت به خلق، دستگیری از بیچارگان، بازکردن گره مشکلات مردم، احسان به خلق و انفاق بود. حکمت شیخ بهایی از طریق تعامل علم برین، عمل صالح، عشق و فتوت اجتماعی در وجود متعالی او نمودار شد و عصر شاهعباس کبیر را با اندیشه و عمل خویش زرین کرد.
سیاستورز اصلاحطلب
شیخ بهایی به عنوان یک حکیم، در حوزه سیاست نیز فعال بود و با عمل خویش نشان داد مشارکت در قدرت تنها باید در جهت اصلاح امور باشد و هدف یک مسلمان نباید قدرت فینفسه باشد زیرا قدرت و حکومت هدف نیست، بلکه ابزار خدمت به حق و خلق است. اگر بهرهبرداری از قدرت سیاسی برای اصلاح امور ممکن باشد؛ مشارکت در آن مفید است وگرنه حکومت و قدرتی که موفق به خدمت در راستای اهداف دین و ساختن زندگی مردم نباشد؛ فاقد مشروعیت دینی و امری کاملا دنیایی است و با حکومتهای غیردینی تفاوتی ندارد. شیخ بهایی به تبعیت از امام جعفر صادق (ع) و امام رضا (ع) دیالوگ فرهنگی بین مذاهب اسلامی و ادیان مختلف را پیش برد و با بهرهگیری از فضای سیاسی حکومت شیعی صفویه؛ عرفان اجتماعی، حکمت و عقلانیت اندیشه ناب تشیع علوی را در سیاق و بافت تعاملات فرهنگی و سیاسی بروز داد. شیخ بهایی حکیمی اصلاحطلب بود که برمبنای تعالیم مولیالموحدین(ع) عمل میکرد. اصلاحطلبی مبنای کردار علوی است. امیرالمومنین علی(ع) پیشوای اصلاحطلبان جهان و سرسلسله عموم طریقتهای معتبر عرفانی پس از ضربت خوردن در سجدهگاه در نماز صبح؛ فرزندان دلبندشان و عموم سالکان طریق دوست را به جمع بین اصلاح درون و برون دعوت فرمودند. در این وصیتنامه الهی که منشور رفتاری سالکان علوی است؛ تقوای الهی زیربنای رفتارهای یک سالک است. مبنای کردار علوی؛ اصلاح درون و بیرون است. در ادبیات امیرالمومنین علی(ع)؛ اصلاحِ درون «تقوا» خوانده شده که زیربنای ساختار اصلاحات است و اصلاحِ بیرون در قالب «امر به معروف» و «نهی از منکر» در برابر حکومت تجلی یافته است.
از منظر شیخ بهایی؛ «تقوا» به معنای گوشهنشینی و چشم بستن بر نارواییها نیست و انجام اصلاحات اجتماعی و نقد قدرت سیاسی و اقتصادی بدون تجهیز به سلاح «تقوا» امکان ندارد. انسان بدون اصلاح درون در برابر ماشین قدرت، خُرد میشود یا با مستحیلشدن در آن به بخشی از ماشین قدرت بدل میشود. قدرت سیاسی ابزار تاسیس جامعه توحیدی است، نه یک هدفِ فینفسه مقدس. آغاز انحراف زمانی است که قدرت و متولیان آن مقدس میشوند. بدون نقد قدرت؛ جنبش اصلاحات برای تاسیس جامعه علوی (جامعه مبتنی بر قسط، تقوا و توحید) پژمرده و دچار دگردیسی هویتی میشود. کتاب «مفتاح الفلاح» شیخ بهایی باید در چنین بافت و هندسه معرفتی خوانده شود، نهتنها کتاب دعایی تهی و به دور از مشکلات اجتماعی. این کتاب دستورالعملی برای خودسازی جهت تعامل سیاسی و اجتماعی است تا مدیران در حین سیاستورزی، عمل زده نشوند و همواره خدای تعالی را شاهد و ناظر ببینند.
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
مُخمس «تا کی به تمنای وصال تو یگانه» شیخ بهایی بهترین نشان اندیشه ناب عرفان رهایی بخش اوست که هر فرازش دریایی از حکمت انسان مینوی است. این مخمس بیانگر رویکرد دینی شیخ بهایی در قبال رویکرد ظاهرگرایی دینی است. فراز اول؛ بیانگر عرفان عاشقانه شیخ بهایی در مقابل رویکرد زاهدانه و مکتب بغداد است که با طرح موضوع وصال؛ تمایز خط فکری خود را از اندیشه راسیونالیستی، زاهدانه و عابدانه مشخص کرده است. در فراز دوم؛ اندیشه «وحدت استعلایی ادیان» را بیان میکند. (در دانشنامه معاصر قرآن کریم در مدخل وحدت استعلایی ادیان، معنای آن توضیح داده شده است.) در فراز سوم؛ براساس تعالیم مولیالموحدین(ع): «قال امیرالمومنین علی(ع): ان قوما عبدواالله رغبه فتلک عباده التجار، و ان قوما عبدواالله رهبه فتلک عباده العبید و ان قوما عبدواالله شکرا فتلک عباده الاحرار (قال ابن میثم: ای لأنه مستحق للعباده) و قال علیه السلام فی موضع آخر: الهی ما عبدتک خوفا من عقابک و لا طمعا فی ثوابک، ولکن وجدتک اهل للعباده فعبدتک.» (علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۴) خداجویی خود را که خداجویی «احرار» است، از عبادت زهاد و عباد متمایز کرده است. در فراز چهارم؛ اندیشه وحدت وجودی را در پرتو «لاالله الا هو» در عرفان نظری و عملی بیان میکند. در فراز پنجم؛ عینالیقین در سیر حبی تجلی جمالی حق در کائنات را بیان کرده است. در فراز ششم؛ وحدت مقصد طالبان حقیقت با تنوع مشربها را بیان کرده و در فراز پایانی؛ زاری و نیاز و کرم الهی را امید عارفان خوانده که آشکارا تحتتاثیر بیت «تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست» مثنوی معنوی مولانا است. آدمی با خواندن مخمس حکیمانه شیخ بهایی؛ مست شراب الهی میشود:
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صومعه عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد
در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوهگه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زدم، صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم، من که روم خانه به خانه
عاقل، به قوانین خرد، راه تو پوید دیوانه، برون از همه، آیین تو جوید
تا غنچه بشکفته این باغ که بوید هر کس به زبانی، صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
بیچاره بهایی که دلش زار غم توست هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
جمع عرفان و سیاست
شیخ بهایی در کسوت فقر و درویشی، بین عرفان و سیاست جمع کرده است. آنچه بیش از هر چیز تصوف شیح بهایی را عیان کرده؛ کلمات و اشعار و منش دینی و اجتماعی اوست. حکیم در آثار خویش از شیخ اکبر محیالدین (ابن عربی) عارف شامخ با عباراتی نظیر جمالالعارفین، شیخ جلیل، کامل، عارف و واصل صمدانی تجلیل کرده است. (شیخ بهایی، کشکول، ج۱، ص۴۷؛ ج۲، ۳۳۵، ۳۴۹؛ ج۳، ص۵۶، ۳۲۱ (بیروت، ۱۴۰۳ق.)؛ شیخ بهایی، الاربعون حدیثا، ص۱۱۴، ۱۱۶، ۴۳۴، قم، ۱۴۱۵ق)
در این عصر شخصیت جامع شیخ بهایی میتواند الهامبخش جامعه، حوزهها، دانشگاهها و حکومتها باشد. تاریخ حکمت و فلسفه که شیخ بهایی یکی از چهرههای شاخص آن است؛ حکایت تلاشهای عقلی بشر با رویکرد انتقادی برای درک بهتر موضوعات اساسی هستیشناسی، شناختشناسی، اخلاق، علمالاجتماع و سیاست است. بشر بدون تفکر فلسفی، از فهم انتقادی و سیستماتیک محروم میماند. خواندن فلسفه به تنهایی اهمیت ندارد، تفکرِ فلسفی راهگشاست. تفکر فلسفی به معنای ظهور فعل اندیشیدن درباره مسائل اصلی انسان، تاریخ، جامعه، زندگی، سیاست و هستی، بهطور آزاد و روشمند است.حکمت و فلسفه؛ اندیشیدن است، نه خواندن و تقلید کورکورانه. با تفکر فلسفی اصیل میتوان آینده بهتری ساخت. در حقیقت حکما و فلاسفه معماران آیندهاند. چگونگی آینده به محصول خروجی تفکر فلسفی بشر بستگی دارد. پس از آن دانشمندان، سیاسیون و نظامیان برای اجرای آن به خدمت در میآیند.
به روی ناامیدی در بسته بازکردن
امروز که جهان با بحران اخلاقی، معرفتی، اقتصادی، محیط زیستی و امنیتی روبهروست، تنها راه خروج معقول؛ بازگشت به تعامل علم کلی و علم جزیی است. بشر جز روی آوردن به تفکر فلسفی اصیل شرقی که شیخ بهایی نماینده برجسته آن است، راهی ندارد. حکمت و فلسفه راه را برای همزیستی بیشتر ادیان با یکدیگر و مقابله با افراطگرایی دینی نزدیک میکند.درس شیخ بهایی برای انسان، جامعه و حکومت امروز آن است که عرفان اجتماعی زیربنای اصلاحات اجتماعی است و شاخصه عرفان اجتماعی؛ صفا و سخا، مردمداری و خدمت به خلق است. تداوم حیات اندیشه سالم در گرو تعادل بین شریعت و طریقت و دیالوگ فکری و سیاسی بین اصحاب اندیشه و عمل است. شیخ بهایی مخالف قشریگری دینی و بیتوجهی به آبادانی دنیا و جامعه بود. او به عنوان یک عالم دینی پیشتاز معماری، مهندسی و ستارهشناسی و اصلاحات اجتماعی ایران عصر پرشکوه صفویه بود. پیام اجتماعی شیخ بهایی برخلاف تفکر طالبانی؛ براساس یکی از اشعار نابش، «خدمت به خلق خدا براساس الناس عیالالله» است:
همه روز روزه رفتن، همه شب نماز کردن همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن
ز مدینه تا به مکه، به برهنه پای رفتن دو لب از برای لبیک، به وظیفه بازکردن
به معابد و مساجد، همه اعتکاف جستن ز مناهی و ملاهی، همه احتراز کردن
شب جمعهها نخفتن، به خدای راز گفتن ز وجود بینیازش، طلب نیاز کردن
به خدا قسم که آن را، ثمر آن قدر نباشد که به روی ناامیدی در بسته بازکردن
آکادمی مطالعات ایرانی لندن
روزنامه اعتماد
نظر شما