فرهنگ امروز/ مصیب قرهبیگی: بابک احمدی از آن دست روشنفکرانی است که کسی نمیتواند دقیقاً بستگی و وامگیری اندیشههای او را در یک مسیر مشخص قرار دهد. بیشینهی کسانی که تاکنون به نقد وی پرداختهاند، احمدی را یک چپ نو دانستهاند، یک نئومارکسیست یا بهتر بگویم «پسامارکسیست». با چنین خوانشی، وی در کنار کسانی چون «اسلاویو ژیژک»[۱]، «جرجیو آگامبن»[۲] و «آلیِن بادیو»[۳] قرار میگیرد. نوشتن چندین مقاله و کتاب دربارهی مارکس و مارکسیستها (همانند ژان پل سارتر)[۴] و اشتیاق وی به مکتب فرانکفورت و اندیشهی انتقادی، شاید بهترین گواه برای نئومارکس بودن بابک احمدی باشد. با یک همسنجی ژرف، پی خواهیم برد که قطعاً تفاوتی میان اندیشههای بابک احمدی با کسانی چون «مراد فرهادپور»، «منوچهر آشتیانی»، «حسین بشیریه» و «محمدرضا نیکفر» وجود دارد. از دیگر سوی، پسامارکسیستهای اروپایی، همچون ژیژک، آگامبن و بادیو نیز با همهی تفاوتهایی که با هم دارند (و این تفاوت زاییدهی نگرش چندگانگی فرهنگی و در اصل، برگرفته از پسامدرنیته است)، اما همانندیهای آنان با بابک احمدی چندان که باید چشمگیر نیست.
پسامارکسیتهای ایران برخلاف پسامارکسیتهای غرب، اعتقاد چندانی به ناکارآمدی اندیشههای مارکس و به ویژه مارکسیسم (و در مورد مراد فرهادپور، کمونیسم) ندارند. در غرب، جامعهشناسی چون «ماکس وبر»[۵] بر تکخطی بودن و یکسویگی اندیشههای مارکس، صحه گذاشت و با نوشتن کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری»[۶] نشان داد که تنها «ماده» نیست که مناسبات زندگی انسانی را تعیین و تاریخمند میکند، بلکه عاملی به نام «فرهنگ» (یا اگر بخواهیم رساتر بگوییم، عوامل پیچیدهی غیرمادی همانند دین، آیین، باور، مسلک، نگرش و...) نیز در زندگی اجتماعی انسان و کاربست آن دخیل است. پسامارکسیستهای ایران اما ناکامی و فجایع انسانی استالین (مارکسیسم استالینی) را تنها به «امپریالیسم» ربط میدهند و دستِ پشت پردهی آن را مهمترین عامل در ناکامی کمونیسم به شمار میآورند. بابک احمدی همانند منوچهر آشتیانی هم نیست که کارل مارکس را در قامت یک قدیس ببیند و به جای پذیرش کاستیها و ناکارآمدیهای آن به وصف دلپذیر وی در کتاب «جامعهشناسی شناخت» بپردازد.
اما حسین بشیریه و محمدرضا نیکفر شاید از جهاتی با بابک احمدی همسوی و همراستا باشند. بابک احمدی تا اندازهای در مراحل اولیهی اندیشهی خود که در سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ و در خارج از ایران (در لندن و پاریس) در جنبش سیاسی مبارزه علیه حکومت پهلوی شرکت میکرد، تحت تأثیر «حزب توده» و اندیشههای چپ بوده است. همین روند در زندگی اجتماعی و کارنامهی سیاسی حسین بشیریه نیز دیده میشود. بشیریه در عنفوان جوانی سخت تحت تأثیر اندیشههای مارکس بود و رفتهرفته از این اندیشه کناره گرفت. با این حال، باید گفت که بشیریه بیشتر «مارکسیسم ارتدوکس» بود و احمدی «مارکسیست هگلی و تروتسکيسم»[۷]. ناگفته نماند که «مارکس» در ایران بیشتر از سوی حزب توده و «کمونیسم شوروی» شناخته شده است و مارکس غربی هنوز هم در ایران چندان شناخته نیست. این سخن بدین معنی است که «مارکسیسم» و همهی نحلههای آن در ایران یک روند ایدئولوژیک را طی کردهاند. به همین دلیل است که در برههای خاص و کوتاه، گرایش به این اندیشه هواداران چشمگیری یافت، اما آفتاب اقبال آن رفتهرفته با فرونشستن غبار ایدئولوژیک از نظرها پنهان شد. گرایش بشیریه و احمدی نیز در همین روند ایدئولوژیک قابل تفسیر است.
محمدرضا نیکفر از لیبرال دموکراتهایی است که «مارکس را میستاید». وی بر آن است که اندیشههای مارکس آنچنان ژرف است که از آن گریزی و گزیری نیست. اشتیاق دراماتیک نیکفر به مارکس، از این هم فراتر میرود و وی به تحسین و ستایش «سوسیالدموکراسی» نیز میپردازد و پرورده شدن آن را برآیند کوششهای جنبش کارگری در آمریکا میداند. وی انتقادات خود به مارکس را مشخصاً بر «کمونیسم» و «استالینیسم» متمرکز میکند و میکوشد تا «فرایند» را از «فراورده» جدا کند. موضع کنونی بابک احمدی، از یک سمت و سوی بسیار واضح، با محمدرضا نیکفر همگون است. هرچند که احمدی میکوشد تا از هرگونه موضع ایدئولوژیک پرهیز کند، اما از نقادان «کمونیسم» است و یک بار نیز علناً از گرایش جوانان به این مکتب، گلایه کرده بود که «مارکس» در ایران از طریق کمونیسم شناخته شده است و این اجحافی است در حق این فیلسوف بزرگ.
طریقهی کنونی بابک احمدی با محمدرضا نیکفر همسان است. وی نیز به اندیشههای لیبرال اشتیاق نشان میدهد و در کنار آن معتقد است که «مارکس» حق بزرگی بر گردن فلسفه دارد و «مارکسیسم گریزناپذیر است». اگرچه بابک احمدی در «کتاب تردید» به اروپامحوری مارکس در کنار جان لاک، کانت و هَیدگر انتقاد جدی دارد، اما یک تفاوت عمدهی احمدی با نیکفر، در گرایش و بارگیری فکری احمدی از ژان پل سارتر است. سارتر نیز زمانی از مارکسیتهای فرانسه به شمار میرفت، از همان کسانی که معتقد بودند «برای پختن نیمرو، به ناگزیر باید تخممرغ را شکست». در اینجا، پختن نیمرو به معنای اصلاح جامعه و پیشرفت آن و ناگزیری از شکستن تخممرغ به معنای «انقلاب» است. به سخنی رساتر، سارتر زمانی به گریزناپذیری انقلاب معتقد بود و انقلابهای پشتسرهم فرانسه برگرفته از چنین اندیشههایی است. سارتر با گذار زمان به این نتیجه رسید که «کِرم درخت، از خود درخت است» و برای بهبود یک جامعه الزاماً نباید دست به خشونت انقلابی زد. سارتر در واپسین سالهای زندگیاش به لیبرالیسم و سوسیالدموکراسی اشتیاق نشان داد، اما کوشید تا از هر گونه یارگیری و عضویت در «احزاب» بپرهیزد و خود را «همراه»[۸] بنامد؛ بدین معنی کسی الزاماً عضویت رسمی یک حزب یا اندیشه نیست و تنها از آن پشتیبانی میکند. این پشتیبانی نیز الزاماً همهجانبه و کورکورانه نخواهد بود. روی آوردن بابک احمدی به کسانی چون «هیدگر» و شرح این فیلسوف آلمانی در دو کتاب، برآیند چنین بارگیری فکری از سارتر است.
اگر بخواهیم به صورت موردی به بررسی و واکاوی اندیشههای بابک احمدی بپردازیم، فهرست زیر میتواند تا اندازهی زیادی چارچوب فکری وی را آشکار سازد.
- ساختارگرایی؛ در نوشتههای بابک احمدی به سبک ساختارگرایان و نیز به تأسی از اندیشههای نخستین میشل فوکو، فرم بر محتوا غلبه دارد. از این گذشته، در آثار فلسفی وی، چربش ساختارگرایی فلسفی مشهود است. وی نیز به تأسی از فیلسوفان ساختارگرا نگاهی منفی به سوژه دارد.
- ابژکتیویسم؛ «سوژه» در بیشینهی آثار بابک احمدی حضور فعل ندارد و از همین روی است که بیشتر منتقدان وی را یک «شارح» موفق میدانند تا یک «اندیشمند کامیاب». به دیگر سخن، وی تنها به شرح و توصیف میپردازد و عنصر «نقد» تا آنجا که ممکن است در آثار وی غایب است.
- بازیهای زبانی ویتگنشتاین؛ ساختار و تأویل متن، نوعی کوشش پساساختارگرایانه است که بابک احمدی میکوشد تا اهمیت «زبان» در نگاه پسامدرنیته را نشان دهد. وی در این ویژگی با «سروش دباغ» همراستا است و قواعد زبانی ویتگنشتاین را در کارهای خود به کار میگیرد. به سخنی سادهتر، سنگینی زبان و غلبهی فرم در آن، نارسایی و کاستیهایی محتوایی را جبران میکند. کتاب «کار روشنفکری» به چنین شگردی آمیخته است، آنجا که احمدی، روشنفکر را از کار روشنفکری جدا میکند.
- زبان گویای همگان؛ کوشش برای نگاه داشتن همهی مخاطبان (به ویژه از نگاه یک نویسنده که نویسندگی را یک پیشه میداند)، وی را به شخصیتی چندسویه تبدیل کرده است که میکوشد تا همگان را خشنود نگاه دارد. هرچند که در پارهای از زمانها چربش به سوی شماری از هوادارن خاصتر، موضعگیریهای ایدئولوژیک را گریز ناپذیر میکند.
- دلبستهی سرسخت پسامدرنیته؛ بابک احمدی از جمله نخستین کسانی است که از پسامدرنیته دفاعی جدی و سرسخت کرد و کوشید تا مخاطبان خود را با این حوزه آشنا کند و روششناسی آن را به صورت عملی به کار گیرد. وی به هیچ روی به ناکارآمدی روششناسی پسامدرنیته در جامعهی ایران قائل نیست و تجویزهای آن را دستکم در حوزهی نظری، پذیرفتنی میداند.
- ناهمسازی روزآمد بودن؛ به هنگام بودن و بهروز بودن در ایران معضلی است که هم لطف دارد و هم عتاب. بابک احمدی هم در تور همین ناهمسازی و پارادوکس گرفتار آمده است. از یک سوی میخواهد که به روزترین اندیشههای علوم انسانی در غرب را معرفی کند و آن را برای مخاطبانش شرح دهد و از سوی دیگر، پرداختن به این موضوعات وی را از سنت بومی غافل نگاه میدارد.
- یکسویگی در مکتب فرانکفورت؛ بابک احمدی از مکتب فرانکفورت تنها اساس بودن «نقد» آن را گرفته است؛ زیرا احمدی از منتقدان جدی «مدرنیته» و «عقل محض کانتی» است، اما برخلاف مکتب فرانکفورت به «ناتمامی پروژهی مدرنیته» قائل نیست، بلکه مدرنیته را «شکستخورده و پایانیافته» میپندارد. توجه وی به پسامدرنیته برخاسته از همین شیوهی نگرش است.
- تارکوفسکی و عطار؛ چهار رساله دربارهی تذکرهالاولیای عطار، تنها موردی است که بابک احمدی در آن به فرهنگ بومی نیز توجه کرده است. این کتاب نیز با رنگ و بوی پسامدرن نوشته شده است و وی میکوشد تا بنمایههای ادبیات پسامدرنیته را در آن بیابد. گویا چندگانگی و پارادوکس پسامدرنیته به بابک این اجازه را داده است تا در وادی عرفان و واکاوی احوال و آرای عارفانی چون عطار، مولانا و هنرمندی چون آندری تارکوفسکی،[۹] نیز دستی بر آتش زند.
- آمیختگی لیبرالیسم و مارکسیسم؛ پیشتر نیز گفته شد که بابک احمدی در نخستین دورهی فعالیت خود از هواداران اندیشههای چپ در ایران بود و پس از آنکه پروژهی چپ امتحان عملی خود را پس داد، گرایش به لیبرالیسم در وی شدت گرفت. با این حال جدایی از محبوب دیرین کاری است بس دشوار. پسامدرنیته این امکان را برای بابک احمدی مهیا کرد تا در یک دل، دو محبوب بگنجاند! از این جهت بابک احمدی با «عباس میلانی» سرنوشت یکسانی دارد!
- نسبیتگرایی به سبک پسامدرنیته؛ بابک احمدی همانند بسیاری از همقطاران نسل چهارم روشنفکری ایران، چندگانگی یا تکثرگرایی در پسامدرنیته را به نسبیتگرایی تعبیر و تأویل میکنند. غافل از آنکه اگر نسبیتگرایی را بپذیریم، پس چرا باید همانند بابک احمدی برتری لیبرالیسم را بپذیریم؟ آیا نسبیت تنها برای مخاطبان تجویز میشود و نوبت چو به خود رسید، از این دایره برون افتاد!؟
- کار روشنفکر و قدیس کردن روشنفکران؛ بابک احمدی در کتابی به نام «کار روشنفکری»، کوشیده است تا نشان دهد که زمان آن رسيده است تا از تعاريف ذاتباورانه و غيرتاريخي که تاکنون پيرامون روشنفکر داده شده است، پرهيز کنيم و به جاي آن به تحليل کار روشنفکري بپردازيم. در اين کار، احمدي اصولاً تمرکز بر مباحثي نظير خيانت روشنفکران (نظير کاري که ژولين بنوا صورت داده) و نقادي ريشهاي روشنفکران (چون کار پل جانسون) را بحثهای فرعي و حتي سطحي در نظر میگیرد که صورتمسئله را اشتباه گرفتهاند. وی تحت تأثیر گفتمان فوکو و با حذف سوژهی روشنفکري (تحت تأثیر ساختارگرايان)، به محتواي کار روشنفکري هم چندان کار ندارد و در اين زمينه هم بحث فرمي را در قالب همان گفتمان در مبحث کار روشنفکري پيمیگیرد و در نهايت سه ويژگي را براي کار روشنفکري در نظر میگیرد. از نظرگاه بابک احمدی کسي کار روشنفکري انجام میدهد که:
الف) در هر دایرهی گفتماني که قرار دارد (اعم از چپ، ليبرال، مذهبي و...)، در جهت گسترده تر کردن آن پارادايم يا گفتمان قدم بردارد و به نوآوري در آن حيطه بپردازد.
ب) بتواند با گفتمانهای ديگر وارد ديالوگ و گفتوگو شود.
ج) در برابر قدرتهای اجتماعي موضع گيري داشته باشد.
نکتهی مهم در اینجا این است که در جامعهاي چون ما که هنوز روشنفکران به صورت جدي مورد ارزيابي و نقادي دقيق قرار نگرفتهاند و کتابهایی چون کتابهای «بندا» و «پل جانسون» که به نقد ريشه اي روشنفکران دست زدهاند، در کشور ما نوشته نشده است، اين گونه تفکيک روشنفکر از کار روشنفکري به نحوی در جهت اعادهی حيثيت از جريان روشنفکران ايراني تعبير میشود که نتيجهاي جز قداست بخشي مضاعف از روشنفکران ايراني ندارد و خود يک حرکت ضد روشنفکري قلمداد میشود. باید بپذیریم که شماری از روشنفکران ایرانی، اشتباهات فاحشی نیز داشتهاند و البته به مظلومیت شماری از آنان نیز شکی نیست.
12. وحشت از واکاویهای روانشناختی؛ يکي از زمینههایی که در جريان روشنفکري ايران وجود ندارد و در کارهاي آقاي بابک احمدي هم ديده نمیشود، تحليل روانشناسي اجتماعي در بررسي رويدادها و امور مختلف است. بابک احمدي به ویژه در «کار روشنفکري» با حذف سوژهی روشنفکري، در جهت نگرش ضد روانشناسي به کار میپردازد (و البته رويکردهايي چون «مرگ مؤلف» که در کارهاي اولیهی ايشان هم تبليغ میشود، نوع ديگري از همان نگاه است). این وحشت از تحلیل روانشناسی به خصوص در روشنفکران فلسفهگراي ايراني نیز مشاهده میشود و اين گمان در آنها استوار شده است که فلسفه در بالاترین حد علوم قرار دارد و روانشناسي در پایینترین سطح آن. بابک احمدی با آنکه به پسامارکسیستهایی چون «اسلاوی ژیژک» علاقهمند است، اما از روشهای تحلیلی روانشناسی اجتماعی وی غافل است.
13. سنتز آدرنو و ویتگنشتاین؛ شاید بهتر باشد پسامدرنیتهی بابک احمدی را ترکیبی از اندیشههای «آدرنو» و «ویتنگشتاین» به شمار آوریم. احمدي به مثابهی یک روشنفکر سکولار، «کتاب ترديد» را بر پایهی اين دعوي نگاشت که «هر کس در دنياي تفسیرها و معناهاي ساخته و پرداختهی ذهني خود زندگي میکند» و براي تحکيم این گمانه، همچنين به نظریهی «شکلهای زندگي» ويتگنشتاين و با قطعنظر کامل از مسئلهی بسيار مهم «امتناع زبان خصوصي» در فلسفهی ویگنشتاین استناد جست. احمدي در «خاطرات ظلمت»، آنجا که از «روش بيان» تئودور آدورنو میگوید؛ جملهاي را از يکي از تکاندهندهترین قطعههاي «اخلاق صغير» (قطعهی ۵۱) نقل میکند: «براي انساني که ديگر خانهاي عالي ندارد تا در آن زندگي کند، نوشتن تبديل به مکاني براي زندگي میشود.»
منابع
- آشتیانی، منوچهر (۱۳۸۲)؛ جامعهشناسی شناخت، نشر نی
- احمدی، بابک (۱۳۶۸)؛ امید بازیافتهها، سینمای آندری تارکوفسکی. نشر مرکز، چاپ دوم
- احمدی، بابک (۱۳۷۴)؛ کتاب تردید، نشر مرکز
- احمدی، بابک (۱۳۷۶)؛ چهار گزارش از تذکرهالاولیای عطار، نشر مرکز
- احمدی، بابک (۱۳۷۹)؛ خاطرات ظلمت، دربارهی سه اندیشگر مکتب فرانکفورت. نشر مرکز
- احمدی، بابک (۱۳۸۰)؛ مارکس و سیاست مدرن، نشر مرکز
- احمدی، بابک (۱۳۸۵)؛ سارتر که مینوشت، نشر مرکز
- احمدی، بابک (۱۳۸۶)؛ هایدگر و تاریخ هستی، چاپ چهارم، نشر مرکز
- احمدی، بابک (۱۳۸۷)؛ کار روشنفکری، نشر مرکز
- احمدی، بابک (۱۳۸۸)؛ ساختار و تأویل متن، چاپ دهم، نشر مرکز
- احمدی، بابک (۱۳۸۸)؛ واژهنامهی فلسفی کارل مارکس. نشر مرکز
- اشلایرت، هوبرت (۱۳۸۲)؛ شگردها، امکانها و محدودیتهای بحث با بنیادگرایان؛ درآمدی بر روشنگری، ترجمهی محمدرضا نیکفر، نشر نو
- ترنر، برایان (۱۳۷۶)؛ شرقشناسی؛ پستمدرنیسم و دین، ترجمهی ناصر زعفرانچی، مجلهی فرهنگ، ۱۳۷۶، شمارهی ۲۴، ص ۹۴-۷۰
- مندل، ارنست (۱۳۵۸)؛ در آمدی بر نخستین مجلد سرمایه، ترجمهی بابک احمدی، انتشارات مازیار
- هلر، آگنس (۱۳۷۲)؛ آونگ تجدد، ترجمهی مراد فرهادپور، نشریهی فرهنگ، شمارهی ۱۵، تابستان ۱۳۷۲
- هولاب، رابرت (۱۳۷۵)؛ یورگن هابرماس؛ نقد در حوزهی عمومی، ترجمهی حسین بشیریه، نشر نی
- el-Ojeili, Chamsy. Post-Marxism with Substance: Castoriadis and the Autonomy Project, in New Political Science, ۳۲:۲, June ۲۰۰۱, pp. ۲۲۵–۲۳۹
نظرات مخاطبان 0 3
۱۳۹۲-۰۸-۰۱ ۲۳:۲۶عماد 6 15
۱۳۹۲-۰۸-۰۲ ۱۷:۰۱نومدار 10 10
۱۳۹۲-۰۸-۰۲ ۱۷:۳۳اردلان 1 11