شناسهٔ خبر: 64289 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

گزارشی از روز دوم همایش ملی «فلسفه غرب و ترجمه»/ شریعتی: راه مقابله با استعمار زبانی ترجمه است/ ترجمه جنبش رهایی بخش است

شریعتی گفت: برخی از زبان‌های هند و اروپایی توانایی انتقال انتزاعی دارند و این موجب اقتدار و استعمار زبان‌های دیگر است و راه مقابله با این استعمار ترجمه است. بنابراین برخلاف تصور اینکه برخی از زبان‌ها این استعداد را ندارند، نهضت ترجمه خلاف این را نشان می‌دهد و این نژادگرایی بی‌پایه است و نهضت ترجمه می‌تواند یک جنبش رهایی‌بخش باشد.

شریعتی: راه مقابله با استعمار زبانی ترجمه است/ ترجمه جنبش رهایی بخش است

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ پنل دوم از روز دوم همایش ملی «فلسفه غرب و ترجمه» با عنوان «پنل ترجمه یا تفکر؟» سه شنبه 28 بهمن از سوی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به صورت مجازی برگزار شد.

احسان شریعتی در این نشست با عنوان «در نسبت تفکر و ترجمه یا ترجمه می‌تواند جای تفکر بنشیند؟» سخنرانی خود را آغاز کرد و گفت: تنوع زبان‌ها و تنوع ترجمه از یک انتقال زبان به زبانی دیگر آغاز می‌شود اما مهم این است که زبان، زبان انسانی است که تفاوتش با زبان حیوانات در نمادین بودن آن است و انسان با کلمات خودش را بیان می‌کند و تنها احساس و عکس‌العمل نیست، بلکه محل بیان اندیشه است.

وی افزود: بنابراین زبان اولا ماهیتی انسانی دارد و خواست انسانی است و به عنوان محل اندیشه از چارچوب‌ها و قواعدی استفاده می‌کند که بین انسان‌ها مشترک باشد. از همین جاست که مشکل ایجاد می‌شود. اولا وقتی ما یک زبان خاص خودمان را بیان می‌کنیم، مبانی و اندیشه‌ای که عام است را بیان می‌کنیم. بنابراین در زبان می‌توانیم فردیت خویش را از دست بدهیم.

شریعتی یادآور شد: اما هر زبانی انعکاس دنیا و جهان زیست و عالمی در قالب کلمات است. بنابراین زبان به تعبیر هایدگر خانه یا منزل وجود انسان است، یعنی انسان با دیگران با وساطت زبان وجود دارد و وجود روانی فردی ـ تاریخی ـ اجتماعی یا به طور کلی فرهنگی ـ تاریخی به شکل پیشینی است. یعنی زبانی که به ما می‌رسد و از آن استفاده می‌کنیم محصول یک تجربه مشترک انسان‌هاست که چارچوب‌هایی را برای ما بوجود می‌آورد.

شریعتی در ادامه افزود: هستی و وجود زبان بیانگری نقش زبان را نشان می‌دهد و از طرفی محدودیت‌هایی که می‌تواند برای‌مان داشته باشد به همراه می‌آورد. انسان حیوانی است که با زبان و اندیشه و رابطه تعریف می‌شود و مجموعه این رفتارها در قالب با دیگران بودن مبادله می‌شود، با گفتار شروع می‌شود و این گفتار هنگامی که به صورت عمومی است سخن اصیل ریشه‌ای نیست بلکه آن سخن اصیل ریشه‌ای با سکوت بیان می‌شود. اما در همین جا در ابعاد الهیاتی و هستی‌شناسی می‌بینیم ترجمه چگونه خودش را نشان می‌دهد. مثلا در  مبحث وحی هنگاهی که خدا با زبان وحی با انسان سخن می‌گوید یا سخنش ترجمه می‌شود، در واقع یک عمل ترجمه صورت می‌گیرد.

وی گفت: بنابراین زبان خدایی با یکی از زبان‌ها ترجمه می‌شود. در نسبت انسان و هستی هم همین ترجمه شکل می‌گیرد. اما نسبت انسان با هستی به شکل گفت‌وگویی انجام می‌شود و می‌بنیم که آدمی در شکل وجودی در واقع یک شبکه‌ای از ارتباطات و کنش‌ها را بوجود می‌آورد که جهان معنایی و زبان شکل می‌گیرد.

به گفته شریعتی، نکته دیگر در نسبت با دیگران است، یعنی زمانی که ما با دیگران گفت‌وگو می‌کنیم و این گفت‌وگوها به شکل ارجاعی با دیگری است. این ریشه در زبان من ندارد، بلکه ریشه در فهم دیگران دارد. در اینجا زبان اصیل یا وجدان نیست، بلکه زبان افکار عمومی است که حرف همدیگر را به همدیگر پاسخ می‌دهند و ریشه در همدیگر دارند. اینجا محدودیت خودش را هم نشان می‌دهد یعنی نمی‌تواند تمامیت من یا خود ویژگی من را نشان دهد. اما اندیشه ناگزیر باید در کلمات بیان شود و هنگامی که نتواند کلمه را پیدا کند اندیشه هنوز مخدوش است.

این استاد فلسفه تصریح کرد: اینها بحث از زبان و انواع  زبان است و یکی از آن‌ها غیر واژگانی، مانند زبان هنر است. اما بحث ما درباره ترجمه است. ترجمه به تعبیری مادر همه زبان‌هاست. یعنی خود زبان‌ها منشاشان بر ترجمه‌ای است که انسان از هستی دارد و مفهوم ترجمه در زبان‌های لاتین یعنی بردن به فراسو، عمل انتقال اولین معنای آن است. اما وقتی انتقال صورت می‌گیرد. مترجم خیانتی انجام می‌دهد. یعنی از متن اصیل دور می‌شود و به زمین دیگری می‌نیشند. بنابراین در اینجا انتقال و خیانت و نوآفرینی در عمل ترجمه انجام می‌شود. این مفهوم خیانت در زبان فرانسوی یک معنای افشا کردن هم می‌دهد.

وی افزود: در واقع یک عمل ترجمه در راستای یک سنت فلسفی انجام می‌شود. در حالی‌که در زبان‌های لاتین مفهوم انتقالی بیشتر است. بنابراین ترجمه ضروت دارد به دلیل اینکه باید بفهمیم و بازآفرینی کنیم و رخدادهای بزرگ فرهنگی و انقلاب‌های فکری هنگامی بوده است که ترجمه شده است. الان در ایران پس از انقلاب به تعبیر شایگان، ما از یک دوره‌ تعیطلات تاریخی درآمده‌ایم و به یک هبوط افتادیم. به این معنی که باید از خواب غفلت برخیزیم. می‌بینیم نهضت ترجمه در ایران رشد کرده و کیفیت ترجمه‌های قبل و بعد از انقلاب قابل مقایسه نیستند.

وی با اشاره به مشکلات ترجمه ها گفت: اول اینکه به جای اینکه متون اصلی کلاسیک ترجمه شود حاشیه‌ها و کتبی که بیشتر برای تدریس دانشگاهی است ترجمه می‌شود. نکته دوم این است که این ترجمه‌ها دارای زبانی جا افتاده و غنی نیست. چون ما با سنت خودمان در گسست هستیم. چون ما با متونی که در زبان خودمان وجود دارد زیاد آشنا نیستیم و گسست داریم.

شریعتی تاکید کرد: بنابراین در گسستی که داریم، ترجمه می‌کنیم و یک نوع زبان ترجمه‌ای بدون بازبینی واژگان اصلی فلسفی صورت می‌گیرد که الکن بودن و نارسا بودن آن از اینجا ناشی می‌شود. نکته دیگر اینکه در ترجمه‌ها همواره متوجه متفکران غربی هستیم و از تمدن‌های مجاور و هم‌سرنوشت کمتر دیالوگ و ترجمه داریم. نکته دیگر در ترجمه‌هایی که انجام می‌دهیم در ادامه ضرورت ترجمه که گفته شد به تعبیر دریدا باید بدانیم که همه چیز قابل ترجمه است و هیچ چیز قابل ترجمه نیست. یعنی اینکه آن متن اصلی با آن چیزی که در زبان اصلی مطرح شده است منعکس نخواهد شد. در نتیجه گاه در واژگان فلسفی باید اصل متن را نگه دارید و تکینگی آن را از دست ندهید. مثلا وقتی واژه دموکراسی به مردم سالاری ترجمه می‌شود، آن دموس نیست بلکه مردم چیزی متفاوت است.

وی یادآور شد: بنابرانی در ترجمه نیازمندیم که اصل مفهومی واژگان علمی را حفظ کنیم، در عین حال که داریم تلاش می‌کنیم که آنها را جایگزین کنیم. اصل اول این بود که باید همواره ترجمه کرد و ترجمه مادر زبان است و ترجمه همیشه در حضور همه زبان‌ها در آن واحد انجام می‌شود. و هر ترجمه‌ای که می‌شود یک عمل آزادی‌بخشی انجام می‌شود و به یک محل و تمدنی دیگر تحویل می‌شود. بنابراین ترجمه یک عمل آزادی محور و رفع استعمار است.

به گفته شریعتی، گویی زبان فکر و فلسفه فقط یونانی است. برخی از زبان‌های هند و اروپایی توانایی انتقال انتزاعی دارند و این موجب اقتدار و استعمار زبان‌های دیگر است و راه مقابله با این استعمار ترجمه است. بنابراین برخلاف تصور اینکه برخی از زبان‌ها این استعداد را ندارند، نهضت ترجمه خلاف این را نشان می‌دهد و این نژادگرایی بی‌پایه است و نهضت ترجمه می‌تواند یک جنبش رهایی‌بخش باشد.

او گفت: ترجمه عنوان آشناسازی ذات زبان و آزادسازی ما از قالب‌ها و زنگارها و سوتفاهمات مانند اختلاف بر سر انگور بین فارس، ترک و عرب و رومی است که چگونه حل می‌شود؟ اصولا این اختلافات زبانی که در عهد قدیم وجود دارد است که ضرورت ترجمه در آنجا پیش آمد و برای فهمیدن باید ترجمه می‌کردند و در این عمل بازآفرینی و خلق و تلاش فکری صورت می‌گرفت. یا داستان مولوی مثالی است که زبان و ترجمه چگونه می‌تواند منشا شر و خیر در صلح و جنگ و تفاهم انسان‌ها باشد و نقش مهمی که مترجم در ایجاد یک شناسایی دیگری در شکل گفت‌وگویی و بین الاذهانی دارد. یعنی تفاهم بین الاذهانی که برای فرا رفتن از وضعیت بابلی لازم است. این تنوع و تفرقه زبانی نهایتا با ترجمه به معنای استعلایی با یک صاحب دلی که صد زبان باشد و فراتر برود حل می‌شود.

شریعتی افزود: یعنی این زبانی که داریم اثری از تجربه زیسته است و این چگونه می‌تواند خودش محل سوتفاهم شود. بنابراین اینها مسئولیت‌هایی است که ترجمه دارد. ما ناگزیر باید با ترجمه بیاندیشم اما این ترجمه باید از خویش باشد. یعنی از منابع خود باشد چون زبان مقصد و منشا باید روشن باشد که به کجا می‌خواهد بنشیند و ریشه در چه معادل‌هایی می‌خواهد پیدا کند. اگر نتوانیم مفاهیم خودمان را ترجمه کنیم چگونه می‌توانیم از فرهنگ‌های دیگر ترجمه کنیم؟
 
میثم محمدامینی در این نشست  سخنرانی خود را با موضوع «نگاهی به رابطه ترجمه متون فلسفی و تفکر از منظر نظریه معنای استنباط‌گرایانه» ارائه کرد و با طرح این سوال که آیا ترجمه متونِ (کلاسیک یا تخصصیِ) فلسفه غرب توانسته به پرورش تفکر فلسفی کمک کند؟ گفت: در این مبحث قصد دارم قدری درباره معنای این پرسش و امکان پاسخگویی به آن بحث کنم. نخست در چارچوب نظریه محاسباتیِ ذهن درباره رابطه تفکر و ترجمه بحث خواهم کرد. طبق نظریه محاسباتیِ ذهن تفکر عبارت است از محاسبه، و منظور از محاسبه، دستکاری(manipulation) نمادها (عبارات زبانی) صرفاً بر اساس ویژگی‌های صوری (نحوی) است. اگر نظریه محاسباتی را بپذیریم، ترجمه را می‌توان نوعی تفکر به شمار آورد. اما ایرادهای مشهوری به این نظریه وارد است، از جمله استدلال اتاق چینی سرل. از شکل تغییریافته‌ای از همین استدلال می‌توان برای دفاع از این موضع استفاده کرد که ترجمه مستلزم تفکر و فهم (حتی برای مترجم) نیست.

او افزود: در بخش دوم مقاله، با بهره‌گیری نظریه معنای استنباط‌گرایانه همین مسئله را بررسی خواهیم. در بحث از محتوای التفاتی و معنا به طور کلی، دو رویکرد مبنایی را می‌توان از هم متمایز ساخت: بازنمایی‌گرایی و استنباط‌گرایی. اختلاف این دو نوع رویکرد عمدتاً در «ترتیب تبیینی»(Order of Explanation) متفاوتی که برای توضیح پدیده‌های مشابه (مسائل مربوط به حالات التفاتی یعنی معنا و محتوای ذهن) مناسب تشخیص می‌دهند، بروز می‌یابد. آموزه اساسی بازنمایی‌گرایی قائل شدنِ اولویت تبیینی برای مفهوم بازنمایی است. از این رو در نظریات معنای بازنمایی‌گرایانه مفاهیم «صدق» و «ارجاع» مفاهیم پایه‌ای تلقی می‌شوند. در مقابل، در رویکرد استنباط‌گرایانه برای مفهوم «استدلال»( Reasoning، دلیل‌آوری) یا «استنباط»( Inference) اولویت قائل می‌شوند.

این محقق ادامه داد: در همین چارچوب، برخی ملاحظات نظریِ پایه‌ای را بیان خواهیم کرد، از جمله تمایز تعادل(equivalence، هم‌ارزی) معنایی و کارکردی. بر همین اساس بحث خواهیم کرد که برای ارزیابیِ دقیق‌ترِ اثربخشی ترجمه متون فلسفی به فارسی، لازم است حساب ترجمه متون فلسفی‌ای که برای مخاطب عام و غیرمختصص نگاشته می‌شوند و متن‌های کلاسیک و تخصصی سوا کنیم. ترجمه متون عمومی در همیشه اثرات مثبتی در ارتقاء فرهنگ عمومی دارند. اما در مورد ترجمه متون کلاسیک و تخصصی از این ادعا دفاع خواهیم کرد که میزان اثربخشی متون ترجمه‌شده فلسفه غرب را بر اساس کیفیت و کمیت ادبیات ثانوی‌ای سنجید که دانشجویان و متخصصان فلسفه پیرامون این متن‌ها پدید می‌آورند: از نوشته‌های مروری و ترویجی در معرفی این آثار گرفته تا پایان‌نامه‌ها و مقاله‌های پژوهشی.

محمد امینی در پایان گفت: تا زمانی که سطح پایان‌های دانشجویی و مقاله‌های پژوهشی‌ای که به فارسی نگاشته می‌شود در سطح فعلی است، ترجمه متن‌های دست‌اول و تخصصیِ فلسفی، به ویژه متن‌های جدیدتر که ارزش ادبی و تاریخی مهمی ندارند کار چندان ثمربخشی نیست.
 
مزدک رجبی نیز در ادامه درباره «دو نگاه توأمان: ضرورت بررسی اهمیت ترجمه آثار فلسفی و نقد ترجمه به منزله جایگزینی برای تفکر» سخن گفت و افزود: مرکز ثقل تجربه زیسته ایرانیان در دست کم دو سده گذشته، همواره مواجهه با جهان جدید بوده و وجه فرهنگی و در رأس آن وجه فکری این مواجهه درهم‌تنیده با پدیده‌ای به نام ترجمه آثار و متون فلسفی، ادبی، هنری، فرهنگی و علوم انسانی، اجتماعی از زبان‌های اروپایی به زبان فارسی رقم خورده است. درباب نیازمندی به ترجمه متون در راستای فهم ژرف‌تر جهان جدید و نیز فهم روند و چگونگی تکوین و دگرگونی‌های خود ترجمه از آغاز تا به امروز هیچ تردید نیست؛ ولی ترجمه به مثابه پدیده‌ای فرهنگی و فکری پیامدهایی دامن‌گستر و اغلب پنهان و نادیده گرفته‌شده در عرصه حیات فرهنگی و فکری ایرانیان به ویژه ایرانیان تحصیل‌کرده و دانشگاهی و فرهنگی برجای گذاشته و می‌گذارد که به آن‌ها نیز باید توجه کرد. یکی از مهم‌ترین آثار و عوارض پدیده ترجمه و مترجم در ایران معاصر ترجمه به منزله «رویدادی مرزی» است که از آن به آزمودن شیوه‌های فکری جهان جدید تعبیر می‌کنم. چرا به رویدادی مرزی تعبیر می‌شود؟ ترجمه در ایران معاصر در سطوح ژرفی جای تفکر را اشغال کرده و البته «ترجمه ـ تفکر» پدیده‌ای مرزی است که در مرز میان این دو می‌ایستد و هویت‌یابی می‌شود.

او با بیان اینکه از دوره حکومت پهلوی و به ویژه از دوره پهلوی دوم تا به امروز ترجمه جای تفکر را اشغال کرده است توضیح داد: هم خود مترجمان و هم آثارشان نیروی اثرگذار فرهنگی قابل توجهی بوده‌اند که البته پدیده‌ای مهم و قابل بررسی است و به همین اعتبار باید بررسیده شود. در این نوشته ضمن بررسی خود این پدیده و ویژگی مرزی بودنش به این پرداخته خواهد شد که چرا و چگونه ترجمه، تفکر نیست؛ هر چند برای حیات فکری ایران ضروری است و می‌تواند ما را به مرزهای تفکر اصیل نزدیک سازد. معیارهای تفکر اصیل چیست؟ در این نوشتار توضیح داده خواهد شد. یک وجه «ترجمه ـ تفکر» وجه مخرب آن است. البته تنها و تنها به اعتبار تفکر؛ پدیده ذهنیت ترجمه‌ای چنان پردامنه است که حتی بسیاری از تالیف‎ها و کتاب‌سازی‌های دانشگاهی و غیردانشگاهی نیز ماهیت ترجمه‌ای داشته و دارند. یک نگاه نه تنها این پدیده رخ داده را مذموم نمی انگارد بلکه پافشاری می‌کند که وضعیت هستی شناسانه ما تا اطلاع ثانوی ترجمه ـ تفکر را ایجاب می‌کند. وجه دیگر این پدیده هویت مرزی آن است که دورگه است، یعنی هم ویژگی‎های ترجمه را دارد و هم برای تفکر زمینه‎چین است. در این نوشتار به این وجه دوم نیز پرداخته خواهد شد.

رجبی یادآور شد: تلاش من جهت فهم این پدیده در دو جهت است: نخست، چگونگی تکوین این پدیده به منزله موجودی که مانند هر موجود دیگری باید پیدایش و آفرینش ریخت و مفصل‎بندی (فرم) اجتماعی ـ فکری آن را توضیح داد؛ دوم، توضیح چگونگی نسبت این پدیده به مثابه خرده‌گفتمانی در حیات فرهنگی ایران معاصر با نیروهای قدرت. مراد از نیروهای قدرت نه لزوما و تنها قدرت سیاسی که قدرت در بروز و ظهورهای اجتماعی و فرهنگی آن است که پنهان‎تر و نهانی‎تر از قدرت‎های سیاسی و اقتصادی هستند و عمل می‎کنند. با نقد رادیکال این نگاه متذکر خواهم شد که اگر ما دهه‎هایی دیگر همچنان به صرف ترجمه ادامه دهیم هرگز تمهیدی برای ورود به تفکر رخ نخواهد داد. مادام که نیروی زنده تفکر تکوین نیابد. این که چرا و مهم‌تر از آن چگونه تفکر رخ نمی‎دهد نکته‌ای ویژه است که در این نوشته، وجهی از آن آشکار خواهد شد. البته به هویت مرزی ترجمه هم پرداخته خواهد شد تا آشکار شود که ترجمه نیرویی فکری، هرچند کم اثر، نیز بوده و حیات فکری و دانشگاهی ایران معاصر برای بازاندیشی متأملانه خود نمی‌تواند و نباید بررسی مستقل این پدیده را نادیده بگیرد.

مجید پروانه‌پور نیز در ادامه سخنرانی خود را به «خوانشی انتقادی از تز تفکر/ترجمه مراد فرهادپور با تکیه بر هرمنوتیک گادامری (چگونه توجه یک نسل به مشکلات فلسفی معاصر خویش، به تولد نسلی از مترجمان منجر گشته است؟)» اختصاص داد و گفت: مراد فرهادپور در مقاله‌ای با نام «تفکر/ترجمه» به مفهوم «ترجمه» نوعی شمول یا کلیّت بلاوجه می‌دهد که به نوبه خود باعث ناکارآمدی این مفهوم، ولو در مقام استعاره، برای رویارویی سازنده با سنت فلسفه غربی و شرقی به قصد پاسخ‌گویی به ضرورت‌های تفکر نوین در ایران معاصر می‌شود. اگرچه بی‌شک دغدغه‌های فرهادپور متوجه ضرورت بازاندیشی و روزآمدسازی ساختارها و ساحت‌های آن تفکر فلسفی است که از گذشته «خود» و «دیگری» میراث برده‌ایم، او در توجه و رسیدگی به ضرورت‌های انضمامی تز تفکر/ترجمه نه به جزئیات موضوع توجه می‌کند، نه مواجهه‌ای عمیق با سنت گادامری دارد که زیربنای بحث اوست. در نتیجه، بحث و تزش نیز آنچنان که باید روشنگرانه و باریک‌بینانه از آب در نمی‌آید.

او با بیان اینکه مقاله‌اش دارای دو بخش و یک ضمیمه است گفت: در بخش نخست به مقاله «تفکر/ترجمه» مراد فرهادپور می‌پردازم، تا نشان دهم که نگاه او به مقوله ترجمه دچار نوعی شتاب‌زدگی در خوانش سنت هرمنوتیک گادامری است، به ویژه آنجا که گادامر نیز ترجمه را هم در معنایی بسیار وسیع در نظر می‌گیرد و هم آن را به «وضعیت» پیوند می‌زند و این دقیقاً همان کاری است که فرهادپور در مقاله خود می‌کند. در این راستا قصد دارم نشان دهم چگونه ترجمه بدان معنایی که فرهادپور از آن مراد می‌کند در نهایت چیزی جز «تفسیر» و «فهم» نیست و چگونه فرهادپور ضمن توجهی ویژه و مهم به موضوع ترجمه متون غربی، بحث خود را مبتلا به شمولی چنان فراگیر و انتزاعی می‌کند که خواه‌ناخواه به ناکارآمدی آن می‌انجامد زیرا با این درجه از انتزاع و فراگیری، بحث او همچنان که در مورد تمام تاریخ‌های فکری (و نه فقط تاریخ فکر فلسفی ایرانی) مصداق می‌یابد، مانعی می‌شود بر سر راه بسط نگرش انضمامی خود او به ضرورت‌های تفکر فلسفی در ایران معاصر. در این زمینه، به ویژه بر مفهوم «ترجمه» در حقیقت و روش گادامر تکیه خواهم کرد تا نشان دهم که فرهادپور از کدام یک از امکانات تز خود غفلت ورزیده است. این غفلت را نخست به ویژه محصول عدم توجه او به نسبت «عموم و خصوص من وجه» میان دو کلیِ«ترجمه» و «تفسیر» و در ادامه محصول توجه غیرانتقادی و شتابزده او به نگاه خاص گادامر به ترجمه دانسته‌ام که باعث رواج این نگرش شده که می‌توان ترجمه را به معنایی بسیار کلی در نظر گرفت و «ترجمه را نوعی تفسیر دانست».

پروانه پور گفت: تلاش می‌کنم نشان دهم که در ذیل توجه دقیق به نسبت «عموم و خصوص من وجه» میان دو کلیِ یاد شده به چهار گزینه می‌رسیم: 1) بعضی ترجمه‌ها، تفسیرند؛ 2) بعضی ترجمه‌ها، تفسیر نیستند؛ 3) بعضی تفسیرها، ترجمه‌اند؛ و 4) بعضی تفسیرها، ترجمه نیستند. ثمره توجه به این چهارگزینه چنین است: گفتن آنکه ترجمه را می‌توان به معنایی بسیار کلی در نظر گرفت، مادامی که در پیوند با موارد جزئی مورد کنکاش قرار نگیرد، یک کلی‌گویی انتزاعی و بی‌ثمر خواهد بود.

این محقق در ادامه به بخش دوم مقاله خود که بخش نسبتاً تاریخی مقاله را می‌سازد اشاره کرد و افزود: در این بخش بر این موضوع متمرکز خواهم شد که چگونه فرهادپور می‌توانست با تکیه بر تجارب خود و همکاران‌اش در مجله ارغنون به خوبی نشان دهد که مواجهه با متون غربی و ترجمه آنها هم راهگشا بوده و هم راهبند. راهگشایی آن از یک سو به واسطه تلاش فلسفی مترجمان بوده که موجب غنای فلسفی و زبانیِ زبانِ فارسی شده است و از سوی دیگر به نادیده‌گرفتن تلاش‌های فکری در ایران (مثلاً روشنفکری دینی، سنت‌گرایی، تز امتناع تفکر سید جواد طباطبایی و غیره که خود محصول آشنایی با سنت غربی از مجرای ترجمه متون غربی هستند) و به کنار افکندن آن‌ها صرفاً با انتقادهایی شتابزده شده است؛ این به نوبه خود ضمن مسدود ساختن ساحت بحث و دیالوگ فلسفی، راه را برای ترجمه‌های مغشوش از متون غربی باز می‌کند. پرسش این بخش آن خواهد که در فضایی که به اذعان خود فرهادپور در مقاله یادشده هنوز یک مجموعه آثار منقح با ترجمه‌ای شایسته از متون کلاسیک فلسفی ابن‌سینا یا فارابی وجود ندارد، چرا شاهد روی‌آوردن نسل‌هایی هرچه جوان‌تر (مترجمینی با سن بیست تا سی سال) به ترجمه متون کلاسیک غربی هستیم. به نظر می‌رسد بتوان دوره نخست مجله ارغنون را که به ترجمه متمرکز متون غربی اختصاص داشت، دردنشانِ وضعیت چندپاره تفکر/ترجمه در ایران معاصر دانست. در این راستا به انتقادهای فرهادپور به بابک احمدی و نقش هردوی آن‌ها و همراهان‌شان در رواج گرایش جوانان به ترجمه متون غربی (متونی دشوار که عمدتاً از راه زبان واسط که همانا انگلیسی باشد به زبان فارسی بازگردانده شده‌اند و همچنان هم می‌شوند) توجه خواهم کرد تا نشان دهم که نه بهره‌مندی از الگوهای تفسیری برای خوانش متون سنتی شرقی یا غربی و نه حتی ترجمه تمام متون غربی از زبان اصلی آن‌ها، به‌تنهایی راهگشای تفکر نمی‌تواند بود.

پروانه پور در پایان گفت: در این بخش پایانی، با بازگشت به خوانش گادامر از «زبان» و نقش آن در نسبت با «انسان» و «جهان» نشان خواهم داد که اگر سنت تفکر را سنتی انسانی و جهان‌روا بینگاریم آنچه گذشته تفکر یا سنت غربی می‌نامیم نیز به یک معنا بخشی از سنت انسانی ما خواهد بود و تفکر که همیشه خواهی‌نخواهی وجهی ترجمانی داشته، دارد و خواهد داشت، محدود و منحصر به یک حوزه یا سنت فلسفی/ زبانی خاص باقی نخواهد ماند. نتیجه آن‌که، بنا به فهم گادامری، می‌توان ادعا کرد که فیلسوف هماره مترجم بوده و بر سفره تفکر سنت «خودی» و سنت «دیگری» نشسته است و این محدود و منحصر به هیچ حوزه فکری نیست. ضمیمه پایانی مقاله نیز بخشی از تجربیات من به عنوان دبیر علمی فصلنامه علمی-پژوهشی کیمیای هنر است که قصد دارم طی آن و در تکمیل بحث خود به بررسی شرایط نگارش مقالات علمی در زمینه هنر بپردازم و به صورت خیلی مختصر نشان دهم که چگونه نگاه غالب بر فضای مقاله‌نگاری آکادمیک ما، همچنان عمدتاً نگاهی متأثر از ترجمه متون غربی است. این پژوهش با تمرکز بر سنت فکری هرمنوتیک گادامری هدایت شده است و رویکرد نظری آن نیز در زیرمجموعه «مطالعات ترجمه» قرار می‌گیرد.

نظر شما