فرهنگ امروز: در کشورهای جهان سوم معمولاً بخش خدمات، بزرگترین بخش اقتصادی کشور است. این مسئله همان طور که از ماهیت مفهوم جهان سوم بر میآید، یک نقطهضعف برای این نوع از نظامهاست. اما مشکل آنجا دوچندان میشود که همین بخش خدمات گسترده میتواند ماهیتی غیررسمی و پنهان داشته باشد. مفهوم «دلالی» به خوبی میتواند درونمایهی این ماهیت غیررسمی را نشان دهد. ماهیتی پنهان که جدا از آنکه از آمارها مخفی است، میتواند ذات بیمار این گونه جوامع را نیز ترسیم کند. اما مفهوم دلالی میتواند از اقتصاد این کشورها پای خود را فراتر نهد و حتی به عرصهی علم و دانش نیز برسد که البته این خود ناشی از فرهنگ علمی بیمار یک کشور است؛ زیرا محال است که جایی دلالی علم باشد، اما برای آن دلالی تقاضایی وجود نداشته باشد. همین تقاضا است که ذهنیت ایجاد کار و کسبی اینچنین را مهیا میکند.
برای درک آنچه گفته شد نیاز نیست خود را در تفکرات انتزاعی گرفتار کنید حتی نیاز نیست که وقت زیادی نیز از دست دهید، هر جا که دانشگاهی باشد قطعاً این دکانها و کسب و کارها نیز هستند. شهر تهران با تعداد زیاد مراکز علمیاش، در این زمینه پیشرو است، آنچنان که در بسیاری دیگر از معضلات اجتماعی پیشرو است. به عنوان مثال یک شهروند تهرانی قطعاً هفتهای یک بار گذرش به میدان انقلاب میافتد، کافی است یک بار دور این میدان بچرخد، اطراف این میدان مملو از تبلیغاتی است که نگارش پایاننامه، مقالات علمی پژوهشی و حتی ISI را با قیمتها و کیفیتهای مختلف به شما پیشنهاد میدهند. جالب اینکه اگر کسی برای فروش سیدیهای مبتذل و یا پاسور، آرام در گوش شما نجوا میکند تا کار دست خود ندهد، این بیاخلاقی هیچگونه شرم و حیایی نیز نمیشناسد، به راحتی کاغذهای تبلیغاتی به دست شما داده میشود که بر روی آنها مشاورهی مقاله و پایاننامه در زمینهها و گرایشهای مختلف پیشنهاد شده است.
مشاورهی مقاله و پایاننامه: کاری را که میبایست اساتید دانشگاهی ما انجام دهند، کاسبان میدان انقلاب انجام میدهند. در عموم این دفاتر بانکهای اطلاعاتیای وجود دارد که با توجه به موضوع پژوهش شما تنها زحمت اتصال بخشهای مختلفی از دادههای از پیش جمعآوریشده را به خود میدهند و بدین ترتیب یک پژوهش علمی دیگر متولد میشود، پژوهشی که عمدتاً به دنبال پاسخ به هیچ پرسشی نیست، همچنین درکی از فرضیه ندارد که حتی اگر به ظاهر نیز اینچنین باشد در عمل از چارچوب پژوهش خارج شده و مسیری دیگر را برای پر کردن صفحات به ظاهر پژوهشش میپیماید. مطالعهی پایاننامههایی اینچنین پراکندگی مطالب و کلیگوییهای درون آن را به راحتی برای شما ترسیم میکند.
خدا را شکر این پژوهشها هرگز خوانده نمیشود وگرنه تاکنون از فجایع علمی که رقم خورده بود آبرویی برای دانشگاههای ما باقی نمیماند. در دانشگاهها نیز کمتر پایاننامهای به دقت خوانده میشود تا کسی به داد این درد برسد.
جامعهی ما در خواب غفلت است. از جامعهای که آمار مطالعهی کتابش اینچنین اسفبار است، نمیتوان انتظاری بیشتر از این داشت. اما نخبگان ما کجای این ماجرا ایستادهاند؟ نخبگان علمی ما چه نظارتی بر کار دانشپژوهان خود دارند؟ نخبگان اجرایی ما چطور؟ آیا کسی هست که به بازرسی و بررسی عملکرد این دفاتر به ظاهر پژوهشی و در واقع دلالیهای علمی پایان دهد؟ این بیاخلاقی نباید این گونه و به این شکل آشکار در درون جامعه وجود داشته باشد. قطعاً این دفاتر مبتنی بر مجوزی تأسیس شدهاند و قطعاً مجوز کار آنها جعل پایاننامه و نگارش مقاله به نام دیگران نبوده است، مگر اینکه قائل به این باشیم که عمق فاجعه از این نیز فراتر است! تعیین آییننامه برای برخورد با این تخلفات آشکار و برخورد شدید با آنها راهکاری برای مقابله با نگاه کاسبکارانه به علم است. امید است که دغدغهی این یادداشت ذرهای در میان مدیران مربوطه در این زمینه نیز ایجاد شود.
نظر شما