فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: نشست علمی «چالشهای علم جدید برای ادیان» با حضور محمد لگنهاوزن، حسن میانداری و اسماعیل علیخانی در مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران برگزار شد. مشروح سخنان محمدلگنهاوزن و حسن میانداری در دو قسمت قبل ارائه شد. اینک مشروح سخنان اسماعیل علیخانی در ارتباط با «علوم جدید و چالشهای پیش روی ادیان» در ادامه میآید.
اسماعیل علیخانی در ابتدای سخنان خود به تاریخچهی این دو پرداخت و گفت: علم و دین تا قرن 16 و 17 جدا نبودند و در دو عرصهی متفاوت قرار نداشتند، بلکه در کنار هم و همراه یکدیگر بودند؛ ولی در اثر کشفیات جدیدی که در دنیای غرب به وقوع پیوست، علمی به عرصهی ظهور آمد و متولد شد که تحت عنوان Science آن را بررسی میکنند یا به نام علوم تجربی میشناسند. این علم هم از جانب خود و هم از ناحیهی متولیان دین و مشخصاً دین مسیحیت، مشکلاتی برای دین به وجود آورد. اینکه عدهای از سران کلیسا و مسیحیت با عالمان و دانشمندان روز برخوردهای نادرست داشتند و باعث شدند که علم مسیر خود را از دین جدا کند و از جانب دیگر نیز عدهای از علم استفادهی سوء کردند و Science را به Scientism تبدیل کردند و علم را به علمگرایی تبدیل کردند، سپس به Naturalism (طبیعتگرایی) و materialism (مادهگرایی) و غیره مبدل ساختند، به همین خاطر پیوسته دغدغهای ایجاد شد برای کسانی که نگران این جدایی و انشقاق بودند، چه از جانب متدینان و چه عالمان علم جدید. اینکه دوباره این دو را با هم آشتی بدهند و در کنار هم قرار دهند، فراز و فرودهایی طی شد؛ اما آن چیزی که ما امروزه شاهد آن هستیم رویکرد مثبتی است.
عضو هیئت علمی مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران ادامه داد: بههرحال سؤالاتی که پیش روی دو مکتب دینی و علمی وجود دارد این است، آیا روش علمی تنها راه مطمئن برای رسیدن به حقیقت است؟ آیا انسان فقط یک مکانیزم زیستشیمیایی پیچیده است؟ آیا جهان قانونمند است، اگر قانونمند است پس خداوند چگونه عمل میکند؟ آیا علم نفیکننده دین است؟ آیا ممکن نیست که همهی طرحریزهای پیچیدهای که ما داریم محصول طبیعت باشد و نه طرح خداوند متعال؟ آیا در دوران حاکمیت علم که البته امروزه دیگر نیست برای زمانی اینطور بوده است؟ جهتگیریهای هدفمند در این جهان توجیه دارد؟ و پرسشهایی ازایندست که این موضوع را به وجود میآورد و حول این محور ما میتوانیم مطالعه و تحقیق داشته باشیم.
وی گفت: در باب اهمیت رابطهی علم و دین همین بس که دانشمندان امروزه میگویند که قرن 21، قرنی است که میتوانند دربارهی این دو تصمیم بگیرند. آلفرد وایتهد میگوید که گزاف نیست اگر بگوییم سیر آیندهی تاریخ بستگی به معاملهی این دو یعنی علم و دین دارد. به همین خاطر امروزه بازار ایجاد ارتباط و آشتی این دو باز و داغ است. بهعنوان نمونه شما ملاحظه میکنید مؤسسهی «تمبلتون» در امریکا به نویسندهی کتاب «علم و دین» که یک فیزیکدان و درعینحال الهیاتدان است و نیز به دکتر مهدی گلشنی جایزه میدهد، به خاطر تلاشی که آنها برای آشتی دادن دین و علم دارند. این نشان از آن دارد که زمینه برای بازگشت این دو در کنار فراخ شده است.
علیخانی ادامه داد: ولی بههرحال زمانی آنچنان این سیر جدایی پیش رفت که عدهای رویکرد الحادی ایجابی را پیش کشیدند. شما میدانید که رویکرد الحادی، پیوسته یک حالت مدافعهگرایانه داشت، معمولاً موحدین و دینداران استدلال میکردند؛ ولی ملحد در نهایت میگفت قبول ندارم و نمیپذیرفت و میگفتند استدلال و خدای شما را باور نمیکنیم؛ اما بعداً کار به جایی رسید که الحاد ایجابی به وجود آمد؛ یعنی ملحد نیز به استدلال روی آورد و برای باورهای الحادی خود استدلال میکرد و عمدتاً استدلالهایشان نیز به کمک این علم جدید بود؛ مثلاً وقتی نیوتن نظریهی خود را در باب فیزیک مطرح کرد، دانشمندی فرانسوی عنوان داشت بهتر است که تاریخ بشریت را از سال 1642 اعلام بکنیم؛ یعنی تا قبل از این تاریخ، گویی که بشر در این دنیا زندگی نمیکرده است. سال 1642 چه سالی است؟ سال تولد نیوتن و سال مرگ گالیله است.
او در ادامهی بحث اهمیت رابطهی علم و دین اظهار داشت: ما دو کلیدواژه داریم که باید آنها را تعریف کنیم تا محل بحث مشخص شود که کدام علم با کدام دین درگیر است. مستحضر هستید که علم 3 یا 4 تعریف دارد و دربارهی دین نیز همینطور. زمانی تعریف روانشناختی از علم میشد؛ یعنی همان «باور یقینی صددرصدی»، یعنی اگر کسی بگوید من دین دارم یعنی یقین دارم، این یک معنا از علم است. در قرآن نیز داریم که در مورد چیزی که علم ندارید حرف نزنید و قضاوت نکنید، این یعنی همان یقین و یقین صددرصدی.
یک معنای معرفتشناختی دارد، «باور صادق موجه». وقتی یک گزاره را با واقعیت آن در نظر بگیریم، اگر حکایت از آن واقعیتی که ما میخواهیم لحاظ شود و مطابق باشد، میگوییم علمی است و در غیر این صورت غیرعلمی خواهد بود. معنای دیگر آن، معنای عرفی آن است یعنی معنای Discipline آن است که «مجموعهای از اطلاعاتی که در یک علم جمع میشود، مثل علم جغرافیا، علم تاریخ، علم ریاضی و غیره.»
و معنای رایجی که درگیری ایجاد کرده است بین خودش و دین، علم به معنای Science است؛ یعنی اینجا علم در مقابل Knowledge قرار گرفت، Knowledge به معنای معرفت مطلق بود؛ اما Science آمد و گفت علمی، علم است که تجربی باشد و روش به دست آوردن آن مشاهدهای باشد، اثباتپذیر باشد و قضایای شخصی نباشد؛ یعنی اثبات معقول از راه تجربهی حسی و نیز قابل ارائه به دیگران باشد.
وی ادامه داد: اگر تنها تعریف بود بحثی نبود؛ اما این تعاریف جنبهی ارزشی پیدا کردند؛ یعنی عدهای آمدند و گفتند علم یعنی این و بقیه علم نیستند، علم یعنی آن چیزی که از راه تجربه به دست بیاید و باقی علم محسوب نمیشوند. از اینجا نزاع شروع شد؛ بنابراین شهود و فلسفه علم نیستند. از این زمان به بعد نزاعی شروع شد که ما شاهد آن هستیم، دعوای بین علم و دین، منظور علم Science یا به اصطلاح علم تجربی است.
اما در دین نیز چند تعریف وجود دارد، یکی به معنی «کیش و آیین» است، فرقی نمیکند موحد باشید یا ملحد، هرکسی به کیش و آیینی باور دارد. معنی دیگر، ادیان آسمانی است که بقیه ادیان دروغین و جعلی هستند؛ یعنی وقتی میگوییم دین اسلام، شریعتی منظور است که خداوند متعال برای انسان فرستاده است که مخلوق او است و این دین باعث کمال وی میشود؛ بنابراین بقیه منحرف و منسوخ است. یک معنا نیز معنای لغوی است «مالک یوم الدین» یعنی مالک روز جزا (به معنی جزا و پاداش دادن) است و معنای مورد نظر در دانشگاه و حوزهی ما معمولاً دین آسمانی است که یک خدایی در رأس قرار دارد و مشخصاً در دین ما اسلام که از 3 چیز تشکیل شده است، اخلاق، اعتقاد و احکام. طبق این تعریف دین میشود جهانبینی، جهاننگری و مجموعهای از باورهای درهمتنیده دربارهی جهان، انسان و حیات و آنوقت علم میشود، روشی فیزیکی برای کشف عالم. طبق این تعریفی که بشر غربی از علم ارائه داده است، گوشهای از علم را بهعنوان علم مطلق مطرح میکند؛ یعنی روش فیزیکی کشف عالم را بهعنوان علم مطرح در همهی قضایا مطرح کردند.
علیخانی در ادامهی سخنان خود به تاریخچهی علم و دین اشاره کرد و گفت: اولین چالشهایی که در مورد دین است جنبههای روانشناختی است؛ یعنی وقتی پیشرفتها، تواناییها و دستاوردهای علم را دیدند و امکاناتی که بهوسیلهی آن به وجود آمد، عدهای مقهور علم شدند، و گفتند پس با علم میشود بهشت موعودی که ادیان مطرح کردند را نیز ساخت و سپس به امکاناتی که این علم برای آنها ایجاد کرده است، پرداختند. گفته میشود در حرکتی که در تاریخ علم از قرن 17 آغاز شد و پیشرفتهایی که به وجود آمد تقریباً با کل تاریخ بشر معادل بود؛ یعنی به ناگاه جهشی در تحولات دنیا ایجاد شد که ناشی از این علم بود. کمکم این ذهنیت به وجود آمد که پس هر چیزی که تجربهپذیر و مشهود است علمی است و بهاینترتیب materialism (مادهگرایی) علمی به وجود آمد و وقتی رموز طبیعت خودش را برای علم گشود و علم به اسرار طبیعت رسید، بشر دچار غروری کاذب شد که پس من خدای خودم هستم، پس من میتوانم به همه جا دست بیابم. در نتیجه ورای این ظاهر، چیز دیگری وجود ندارد که این علمگرایی بود.
بههرحال، قرن 18 آنقدر تحول سریع بود که تولد علم جدید در این عصر به وجود آمده است که دو نقطهی عطف آن، دو کتاب بود، یک کتاب «گفتوگوهای گالیله» بود که در سال 1632 چاپ شده بود و دیگری کتاب «اصول ریاضی نیوتن» بود که در سال 1687 وارد بازار شده بود و در ادامه هم جریان شکگرایی کانت و هیوم و کسانی مثل هابس بود که گفت تنها چیزی که وجود دارد ماده است و آن چیزی است که در حرکت است، مجرداتی وجود ندارد. یا اینکه سؤال عوض شد و از چرایی به چگونگی رسید. اگر تا قرن 17 سؤال در باب غایت بود -چرا این وجود دارد و غایت آنها چیست-؛ اما در قرن 18 سؤال عوض شد و پرسش این بود که آنها چطور هستند، اوصاف آنها چیست؟ از این زمان به بعد گفته میشد که دیگر ما به این کاری نداریم که از کجا به وجود آمده است، اتفاقی باعث به وجود آمدن آنها بوده است و در واقع یک تصادف بوده است و سؤالات به این جریان تبدیل شد.
این محقق فلسفه ادامه داد: و بعد ما جریان مکانیکی نیوتنی را داریم که میگوید جهان شبیه یک ماشین پیچیده است و کسانی در همین رابطه بیان داشتند، شما اعداد و ارقام را به ما بگویید و ما آیندهی عالم را پیشبینی میکنیم. یا مثلاً لاگرانژ و لانگرهاس گفتند که در منظومهی شمسی اختلالات به ندرت رخ میدهد و هر 2 میلیون سال یک بار این اختلالات روی میدهد و در نتیجه، نیازی به خدا نیست، جهان در حال گردش است و کار خودش را انجام میدهد و میگویند، بله شاید در زمانی ساعتسازی این را ساخته و کوک کرده است؛ اما این ساعت دیگر خودش در حال گشتن است؛ بنابراین دیگر نیازی نیست که هر لحظه کسی آن را هدایت کند. آنچه که در ادیان الهی به آن اعتقاد دارند، اینکه خدایی است که لحظه به لحظه فیض میبخشد.
وی ادامه داد: این روند را Science به وجود آورد و بهتدریج جریان تجربه و اینکه روش مشهود علمی است و بقیه خیر، به علوم انسانی نیز سرایت کرد و از علوم تجربی به علوم اجتماعی رسیدند که دیگر سوءاستفاده علم بود و گفتند علوم اجتماعی را هم باید لمس کنیم و ببینیم و برای ما اثبات شود و ... وگرنه علمی نخواهد بود. کمکم به قرن 18 که میرسیم، میبینیم روحیهی غالب، روحیهی علم است. بحث شکگرایی کانت و هیوم را داریم و مهمترین خصوصیت جهان مدرن عقلانیت است؛ یعنی عقلانیت مدرن، عقلی که به درد زندگی و کار روزمرهی ما بخورد. بعد فلسفهی الحادی و مادی را داریم، البته کسانی مثل کانت برای آشتی این دو آمدند اما از دین کم گذاشتند و گفتند دین باورها نیست، بلکه اخلاق است و اخلاق هم آزمودنی و اثباتی است و این منحرف کردن دین بود. آغاز جدایی میان فیزیک و دین گفته میشود توسط لاگرانژ و لانگرهاس صورت گرفت و این را در قرن 18 و 19 شاهد هستیم که گفتند باید از هر نوع قصور از تبیینهای غیرفیزیکی علمی خودداری کنیم و بعد کسانی الحاد صریح را مطرح کردند و جریان الحاد را میبینیم. در قرن 19 تهاجم علم به دین خیلی شدید شد و هرکس هر دیدگاهی مطرح میکرد و میگفت، علمی است و نقطهی مقابل دین است و باورهای دین کنار گذاشته شد و از آن جمله دیدگاه ماتریالیستی است که تمام بینشها و باورهای دینی را حذف کرد.
علیخانی در سیر تاریخی علم و دین به اتفاقات قرن نوزدهم و بیستم اشاره کرد و گفت: در قرن 19 و 20 تقابل پوزیتیویستهای منطقی را داریم که عنوان کردند چرا میگویید حق است یا باطل؟ گزارههای دینی و متافیزیکی اصلاً بیمعنا است. این دیدگاه از همه خطرناکتر بود؛ زیرا بیان میداشتند حرف زدن از حق و باطل پوچ است. یا روانکاوی فرویدی را داریم. البته از قرن 20 به بعد کمکم این هجمه فروکش کرد و متوجه شدند دایرهی علم جدید فراخ نیست و نمیتواند باورها را بپوشاند و آنها را نادیده بگیرد و قضایایی که مطرح میکند در دل این قضایا بسیاری از قضایای دیگر است که علمی به معنای تجربی نیست. به همین خاطر عقبنشینی کردند؛ مثلاً پارتو جامعهشناس ایتالیایی میگوید علم قرن نوزدهم، علم احمقی است، چرا؟ چون در همهی حیطهها دخالت میکرد. به همین خاطر است که از قرن بیستم ما بهتدریج میبینیم به سمت آشتی این دو (علم و دین) حرکتهایی شکل میگیرد؛ مثلاً در سال 1927 و 1929 ویلیام بارونز سلسله سخنرانیهایی دارد تحت عنوان تئوری علمی و دینی که آنها را در 700 صفحه با فرمولهای پیچیدهی ریاضی و فیزیک نوشته است یا کتاب «خداوند و فیزیک جدید» از پل دیویس را داریم و سپس قرن 21 را داریم که عرض کردم مستقیماً عقبنشینی کردند.
اسماعیل علیخانی در انتها گفت: اما جهان اسلام در 50 سال اخیر مشخصاً در باب رابطهی علم و دین فعالیتش بسیار گسترده و عمیق بوده است. کسی مثل العطاس در مالزی، اقبال لاهوری در پاکستان و سید جمال و محمد عبدوه در ایران و مصر و کسانی مثل استاد مطهری، علامه طباطبایی، شریعتی، بازرگان، طالقانی، مصباح و دیگران تلاش بسیاری در این زمینه کردند و پیوسته تا به این روز هم دو رویکرد در جهان اسلام در باب رابطهی علم و دین وجود دارد، عدهای میگویند این دو با یکدیگر سازگار هستند و اتفاقاً علم به خیلی از باورهای دینی کمک میکند و عدهای دیگر نیز میگویند این دو هریک سیر جداگانهای را طی میکنند و ارتباطی با یکدیگر ندارند.
نظر شما