شناسهٔ خبر: 25232 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

مجتهدی: آیا جمله معروف دکارت از «انسان معلق» ابن‌سینا گرفته شده است؟

کریم مجتهدی استاد فلسفه دانشگاه تهران می‌گوید به جنبه فلسفی شخصیت ابن سینا در ایران به ویژه در دوره معاصر کمتر توجه شده و این به مقام اصلی شخصیت او لطمه زده است. به گفته وی ما تنها با حکمای بزرگمان شعار می‌دهیم در حالی که باید آثار آنها را روزآمد کنیم و جوانان را با آن مأنوس سازیم. در نظر داشته باشید که این به معنای قبول کردن افکار ابن‌سینا نیست بلکه توجه به متفکری است که از فکر کردن نمی‌هراسد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کریم مجتهدی استاد فلسفه دانشگاه تهران و عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به مناسبت ولادت ابن‌سینا اظهار کرد: ابن‌سینا شاید معروف‌ترین دانشمند و فیلسوف ایرانی در عالم اسلام باشد. او سهمی فوق‌العاده‌ در اعتلای فرهنگ و احیای تفکر به معنای فلسفی کلمه در جنبه‌های کاملاً اصیل و متفاوتش داشته است. وی بنیانگذار اصلی فلسفه مشاء بعد از فارابی در ایران است. 

وی با بیان این‌که ابن‌سینا فیلسوف مشائی و احیاکننده سنت فلسفی افرادی مانند ارسطوست، ادامه داد: کتاب شفای او مجموعه‌ای است که به شرح فلسفه مشاء پرداخته است. کتاب دیگر او «قانون» به طب اختصاص داده شده و در واقع «طب جالینوسی» است. این «حکیم» به معنای «فیسلوف و پزشک» برای ما احترام بسیاری دارد

در اواسط قرن دوازدهم در مدارس اسپانیایی کتاب‌های بیشتر مسلمانان به ویژه آثار ابن سینا ترجمه شد و در واقع یک دوره ابن‌سینا‌شناسی پدید آمد.

اما این سؤال مطرح می‌شود که چرا در ایران برای بزرگ‌کردن ابن‌سینا در عصر معاصر بیشتر صحبت از دانش پزشکی او می‌کنند و او را بیشتر یک پزشک معرفی می‌کنند تا فیلسوف؟ در حالی که من معتقدم معرفی ابن‌سینا بیشتر به عنوان یک پزشک به مقام اصلی او صدمه می‌زند.

وی تاکید کرد: منظور ابن‌سینا به هیچ وجه این نبوده و نیست که سلامت جسم، طب و پزشکی بالاتر از سلامت فکر است. حتی ابن‌سینا خلاف این نظر را دارد و معتقد است سلامت فکر بالاتر است و انسان سالم انسانی است که فکر سالم دارد. فکر سالم بهداشت جسمانی هم به انسان می‌دهد بنابراین جنبه فلسفی شخصیت ابن‌سینا مغفول مانده است.

این استاد فلسفه با اشاره به این‌که طب ابن‌سینا،جالینوسی است، توضیح داد: درست است که این طب به تجربه و مشاهده و دیدارهای مادی طبیعت می‌پردازد و پزشکی را به صورت عملی اجرا می‌کند اما بنیادش نظری است و این را نباید فراموش کرد.

به گفته مجتهدی، طب جالینوسی در درجه نخست طب نظری است و در طب نظری مزاج‌ها و عناصر تشکیل‌دهنده آن بررسی می‌شوند. در عصر جدید گفته شد که در دانشگاه ژنو کتاب قانون را سوزاندند و در واقع این به دلیل بدفهمی آنها از طب جالینوسی بود، چون معتقد هستند که طب جدید باید تجربی باشد اما امروزه دوباره این موضوع مطرح شده که طب تجربی هم مبتنی بر یک اصول اصلی مزاجی و حتی روانشناختی و فکری است. اکنون با شروع معالجات تن‌ـ‌روان درمانی دوباره سنت ابن‌سینا عمیقاً مطرح شده است.
 
این چهره ماندگار فلسفه در بخش دیگری از گفت‌وگویش با تأکید بر این‌که فلسفه ابن‌سینا مطالب بسیار جدیدی در مقایسه با سنت ارسطویی دارد، گفت: ابن‌سینا نکات جدیدی به این فلسفه افزوده است. به طور مثال در فلسفه مابعدالطبیعه ارسطو صحبت از ممکن و واجب نیست و در واقع فلاسفه اسلامی و به‌ویژه ابن‌سینا آن را مطرح کرده است. ابن‌سینا نشان داده که هیچ ممکنی نمی‌تواند خودش، خودش را خلق کند و در واقع هر ممکنی نیازمند یک واجب‌الوجوب است. این موضوع را متکلم بزرگ مسیحی توماس آکویینی که در قرن سیزدهم در دانشگاه پاریس تدریس می‌کرد برای طرح براهین اثبات وجود خدا به نقل از ابن‌سینا مطرح کرده است.
 
مجتهدی همچنین با اشاره به ترجمه آثار ابن‌سینا در قرن دوازدهم عنوان کرد: در اواسط قرن دوازدهم در مدارس اسپانیایی کتاب‌های بیشتر مسلمانان به‌ویژه آثار ابن‌سینا ترجمه شد و در واقع یک دوره ابن‌سیناشناسی پدید آمد. این مترجمان که از آنها می‌توان به ابن‌سیناییان مسیحی نام برد بسیاری از آثار ابن‌سینا را ترجمه کردند و بیشتر، بخش فلسفی آثار او را مورد توجه قرار دادند.

وی تأکید کرد: آنها چون می‌خواستند نظریه‌های بعدی را  در غرب پایه‌گذاری کنند ناگزیر از توجه به ابن‌سینا بودند. در این میان دو شخصی که بیشترین تاثیر را در ترجمه آثار ابن‌سینا داشتند کشیش ایتالیایی به نام «کرمون» و اندیشمندی به نام «سالوی» ــ اهل اسپانیا ــ بودند. سالوی نظریه‌ای از ابن‌سینا را ترجمه کرد و از این طریق می‌خواست با رکود ذهنی غربی‌ها مبارزه کند. او در آن دوره چون توانایی شرح نظریاتش به صورت آشکارا نداشت ابن‌سینا را  سپر بلای خود کرد. بنابراین تاثیر ابن‌سینا تا دوره تجدید حیات فرهنگی غرب ادامه داشت.
 
وی در پاسخ به این سؤال که ابن‌سینا چه تأثیراتی بر تکوین تاریخ فلسفه غرب به‌ویژه شک‌گرایی داشته است، گفت: عده‌ای معتقدند جمله «شک می‌کنم پس هستم» دکارت از سنت ابن‌سینا و تعبیر «انسان معلق» او گرفته شده است؛ یعنی انسانی که خود را از تمام تماس‌های خارجی رها می‌کند و استقلال فکری خودش را در نظر می‌گیرد. دکارت هم تعقل خودش را در نظر می‌گیرد.

به گفته این استاد پیشکسوت فلسفه، در سنت ما بیشتر غزالی درباره شک صحبت کرده است اما به نظر می‌آید که دکارت شاید توسط آثاری که از یک متکلم اسپانیایی به نام «سوآرز» خوانده با نظریات ابن‌سینا آشنا شده بود. من معتقدم دکارت و ابن‌سینا با مطالبی که می‌گویند، تجربه شک و یقین را نمی‌توانند به اثیات برسانند و باید قبول کنند که ذهن انسان مستقل است.

وی با اشاره به این که فلسفه مشاء ابن‌سینا، جنبه‌های اشراقی هم دارد، گفت: به‌ویژه در آثار فارسی ابن‌سینا حکایاتی تمثیلی دیده می‌شود که سه نمونه معروف آن شامل رساله‌های طیر، سلامان و ابسال و حی بن یقظان است. رساله طیر درباره مهاجرت پرندگان به اصل خود سخن می‌گوید و وجهی نمادین دارد. رساله حی بن یقظان نیز گویا توسط جرجانی شاگرد ابن‌سینا ترجمه شده و متنی بسیار زیبا دارد.
 
مجتهدی در پاسخ به این سؤال که آیا همچنان در غرب به آثار ابن‌سینا توجه دارند یا خیر، توضیح داد: طبیعی است که کتاب‌های کلاسیک در عصر جدید افول کند. با وجود این، آثار طبی ابن‌سینا از قرن ۱۷ به بعد در غرب مورد توجه قرار گرفته است. اکنون جنبه‌های فلسفی آثار او نیز بررسی می‌شود چرا که غربیان ناچارند به لحاظ تاریخی این نظریات را برای ادامه روند کاری خود مطالعه کنند.

وی یادآور شد: نکته عجیب این است که با وجود افولی که در گذشته نسبت به مطالعه آثار ابن‌سینا وجود داشت در ۵۰ سال اخیر توجه دوباره به آثار او زیاد شده است. کتاب‌های زیادی در غرب به لحاظ تاریخی توسط افرادی مانند ژیلسون تاثیر ابن‌سینا را در تاریخ غرب بررسی کرده‌ است چون می‌دانند اگر نظریات او را بررسی نکنند نمی‌توانند غرب را به‌خوبی بشناسند.

وی افزود: همچنین کارهای افرادی مانند ماسینیون در این راستا تاثیرگذار بوده است. مطالعات افراد دیگری مانند نیکلسون انگلیسی که کتاب مولانا را ترجمه کرده آنها را ناچار کرده که سنت‌های فلسفی شرق به‌ویژه ابن‌سینا را بررسی کنند.

به گفته این استاد فلسفه، اخیراً نیز هانری کربن با کارهایی که در تاریخ فلسفه اسلامی کرده نشان داد که غربی‌ها در قرون وسطی فکر می‌کردند فلسفه اسلامی با ابن رشد تمام شده اما کربن تحول فکری ابن‌سینا را در ایران بررسی کرد و خلاف این موضوع را نشان داد.

مجتهدی در پایان سخنانش تاکید کرد: فرهنگ ایرانی عمیقاً به ابن‌سینا و فلسفه مشاء او گره خورده است. فلسفه او جنبه‌های اشراقی هم دارد و شناخت چهره‌هایی مانند سهروردی و یا میرداماد در دوره صفوی که استاد ملاصدرا بوده و عمیقاً‌ اشراقی و شیعی است در گرو شناخت ابن‌سیناست.

این استاد فلسفه دانشگاه تهران گفت: یک فاجعه کلی در ایران است که ما تنها با حکمای بزرگمان شعار می‌دهیم در حالی که باید آثار آنها را روزآمد کنیم و جوانان را با آن مأنوس سازیم. در نظر داشته باشید که این به معنای قبول کردن افکار ابن‌سینا نیست بلکه توجه به متفکری است که از فکر کردن نمی‌هراسد و فلسفه یعنی این‌که باید دوباره فکر کنیم.

نظر شما