به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ گروه دین و اندیشه ــ مسعود فقیهی: حجت الاسلام حسن زاده لیله کوهی، استاد حوزه علمیه قم و کارشناس زبان و ادب عرب در گفتگویی ضمن تشریح برخی فعالیت های زبان پژوهانه خود درباره زبان و ادبیات عربی و فارسی، با محوریت ادبیات قرآنی و روایی، اهمیت و اعتبار شیوههای گوناگون زبانپژوهی در بستر قرآن را مورد واکاوی قرار داد.
در این گفتگو که در ادامه از نظر می گذرد، پیشینه ثبت و نگارش زبان و ادب عربی و جایگاه و نقش صرف و نحو و لغت را در بررسی واژگان قرآنی، مورد واکاوی قرار گرفته است؛
*لطفا کمی درباره پیشینه واژه پژوهی در زبان و ادب عربی توضیح دهید و این که نخستین ثبت ها از زبان عربی مربوط به چه دوره ای و چگونه بوده است؟
اولاً که بايد توجه داشت که قرآن يک کتابِ اعجاز است و اعجاز از پايانِ توان بشری شروع ميشود، لذا آنچه که فصحاء در القاء مطالبشان رعايت ميکنند، همه آن را دارد و بالاتر از آن را هم دارد و فرق يک انسان فصيح با يک انسان عامی اين است که او کلمات را همانند گوهرهای تراشيده شده، در بستر هنرش به کار می برد. نمی شود انتظار داشت که يک خطيب واژهگزين باشد و موسيقی کلمات را رعايت بکند و پيشينه و دامنه معاني مقصود و متبادر غير مقصود کلامش را رعايت بکند، ولی قرآن مراعات نکند؛ لذا اين که بگوئيم اکتفا شود به معنای عرفی يا عرف عام يا عرف متشرعه، قطعاً هدر دادن معاني قرآنی است.
اما در خصوص واژهپژوهی به نحو عام باید بگویم که مسلمانها درک عميقی از مسئله واژهپژوهی نداشتهاند، زيرا در حوزه ريشهشناسی زبان عربی، آشنايی با زبانهای ديگر نداشتهاند. قواعد کلی از شناخت افراد جزئی حاصل ميشود، شناخت از جزئيات اگر نداشته باشيم، نميتوانيم استنتاج قواعد کلی بکنيم و اينها آشنايی کافی با زبانهای ديگر و قواعد کلی حاکم بر آنها نداشتهاند، به ويژه که با زبانهای تاريخی آشنا نبودهاند، البته نه اينکه غريبه بودهاند ولي تسلط کافی نبوده ولی ناآشنا هم نبودهاند، زيرا سينه به سينه مقداری از خصوصيات زبان پيشينشان در ميان آنها مانده است.
مثلاً بعضی جملات تاريخی عبد مناف، در قريش باقی بود. با اينکه از ساختارهای زباني، زمان نزول تبعيت نميکرد و نيز با زبانهای ديگر به دليل ترددهای رحله شتاء و صيفشان به شام و يمن با هند و زبانهای هندی (یک سوم يمنيها اهل هندوستان بودند) و با زبانهای شرقی آشنا بودند، چين را ميشناختند، اين که گفته شد: اطلبوا العلم ولوا بالسّين، چين ناشناخته را توصيه نکرده بودند، چين را می شناختند، آشنا بودند، امّا آشنايی به اندازهای نبود که استنتاج کنند، لهذا بهترين کاری که برای ما انجام دادهاند، ثبت و گزارش واقع زبانيِ زمان نزول هست که اتفاقاً کار شگرفی را انجام دادهاند؛ امثال خليل بن احمد فراهيدی (العين)، ابن جنی، ابن فارس و ديگران که کوچکترين اصطلاحات و کنايات و امثال و ترکيبات عرب، حتي عرب بيابانگرد را برای ما ثبت کردند، لذا هيچ دوره تاريخی زبانيای در هيچ بستر زمانيای، ثبتاش از ثبت دوره اسلام بهتر نيست، يعنی شما الان در هر زبانی در هر گوشه دنيا برويد، از ثبت تاريخی زبان، اين مقدار خبر پيدا نميکنيد.
*البته برخی مستشرقين خلاف اين را ميگويند. آنها ميگويند چون با آمدن پيامبر، تاريخنگاران شروع کردند به ثبت وقايع زمان نزول و هيچ منبع و گزارش تاريخی بيرونيای به ما گزارشی از آن دوره نميدهد، اتکاء اين منابع به وقايع مرتبط با پيامبر و اطراف ايشان است و حتی در حوزه زبانی نيز، حرکت ثبت و گزارش زبان نيز بر اين مبنا بوده است.
خير، اصلاً اينطور نيست؛ وقتی شما به لغتنامهها نگاه کنيد، مثلاً ميبينيد که ميگويد: «از اعرابيِ باديهنشين در چادرش شنيدم که فلان واژه را اينگونه تلفظ ميکرد»؛ بسياري از ثبتها را داريم که استعمال قرآنی ندارد، بسياری از اسلوبها را هم داريم که استعمال قرآنی و روايی ندارد. تمام اشعار عرب را و تمام خطابههای عربی را که از مسلمان و غير مسلمان صادر شده را ثبت کردهاند، مکاتبات را ثبت کردهاند، مثلاً اگر کتاب «بلاغات النساء» راغب اصفهانی را ببينيد که درباره خطابههای ارزشمند و بلاغيِ زنان عرب است که يکيشان زينب کبري (سلام الله عليها) يا امکلثوم يا خطبه فدکيه است بنابراین پیشینه به ضرس قاطع ميگويم که در هيچ زبانی، مثل دوره اسلامي، ثبت و گزارش دقيق و جامع زبان نداريم، مثل خيلی موضوعات ديگر که آنها درش پيشگام بودهاند، اينجا نيز پيشگام بودهاند.
نکته دوم اين است که اکتفاء به ثبت هم نکردهاند و وارد تحليل هم شدهاند، مثلاً معجم المقائيس، واقعا معجم المقائيس است. واژگان را تحليل ميکند. هم در حيطه واژگان اين کار شد و هم در حيطه اسلوبها که از آن طرف سيبويهها و اخفشها پيدا شدند و از اين طرف خليل بن احمدها و ابن فارسها و تحليل زبان و تحليل واژهها در اينجا کليد خورد. هنوز هم يکی از منابع معتبر واژهپژوهی قرآن، معجمالمقائيس است، زيرا ما نميتوانيم کاری مثل کار او را انجام دهيم، زيرا در فضای نزديک به صدر اسلام و زمان نزول اينکار را انجام داده که بعداً هر چه از آن فضا دورتر شويم ديگر چنين کاری ممکن نيست.
مثل اين که الان شما گزارش از هندوستان تهيه کنيد و آن را با «التحقيق في ماللهند» ابوريحان مقايسه کنيد، يا الان ملل و نحل را ثبت کنيد و با ملل و نحل شهرستانی مقایسه کنید يا حتی الان تفسير کنيد و ببینید با تفسير بلعمی چه نسبتی دارد؟ لذا انصافاً با دادههايی که داشتهاند استخوان خرد کردهاند تا اين ميراث را به دست ما برسانند و اين باعث شده که ما آشنايی خوبی از ثبت زبانی دوره نزول داريم، دادههای خوبی در دست يک واژه پژوه و زبان پژوه هست. اما امروز حوزه پژوهش گسترش يافته است. آشنايی که آنها با زبانهای پيرامونی نداشته، ما داريم.
لذا ما در اينجا نظريهای بيان کردهايم و اسمش را گذاشتهايم «لايههای زبانی» و معتقديم که افکار و فرهنگ يک دورهای از بشريت و در يک نقطه جغرافيايی را ميتوانيم با لايهبرداری زبان کشف کنيم، همان کاری که باستانشناسان و زمينشناسان انجام ميدهند و کسانی که تنههای درخت را برای دورههای خشکسالی و آبسالی مطالعه ميکنند، برای زبان هم ميشود همين کار را کرد. چون دورهای که فرهنگ بارور است، امنيت موجود است، روابط برقرار و سالم است ميبينيم که تبادلات واژگانی دارد زياد ميشود و شما ميتوانيد از طريق واژگان وارداتی بفهميد که يک قومی با چه اقوام ديگری در ارتباط بوده است.
*يعنی از طريق واژگان وارداتی به تبادلات فرهنگی و سياسی و اقوام و مللی که واژگان از آنها وارد شده پي ببريم؟
بله. مثلاً از زمختی و لطافت واژگان می توانيد به اخلاق آنها پی ببريد و از معانی واژگان که به کار ميبردهاند ميتوانيد پي ببريد که به چه چيزهايی فکر ميکردهاند، چه چيزي برايشان مهم بود. اين احتياج به پژوهشکدههای جديد زبانی دارد که واژههای جديدی که در سدههای بعد وارد زبان عربی شدهاند يا ساخته شدهاند را از واژههای گذشته جدا کنيم.
هميشه در زبان، استثناءهای واژگانی وجود دارد. يکی از اشتباهاتی که پژوهشگران عرب انجام ميدهند اين است که خلاف قياسهای واژگانی عرب را حمل بر قياسيات ميکنند. حتی خلاف قياسهای قواعدی زبان عرب را بر قياسها نحو حمل ميکنند.
*اين که جزو رسومِ درسيِ زبان و ادبيات عرب در حوزه علميه است.
بله. ولی اين اشتباه است. مثلاً ميگويند اين واژه اشتباه شده ولی [دقت نميکنند] که در قرآن که اشتباه نشده؛ در قرآن خروج از قواعد داريم.
*قديميترين پيشينهای که از زبان عربی موجود است و بنده ديدهام مربوط به سال ۳۲۵ ميلادی است که معروف است به «سنگ نبشته امرؤالقيس». پيش از آن چيزی از زبان عربی موجود نيست.
چرا. الواح حميری هست، من حتی برخی از اشعار قديمی منطقه خاورميانه را هم جزو پيشينه زبان عربی می دانم.
*بحث بر سر اين است که دستور زبان (صرف و نحو) ادبيات عرب، به اعتباري توسط ابوالاسود دوئلي تدوين و ايجاد شده است. پيش از آن چيزي از دستور زبانِ عربي موجود نيست. لذا درست نیست که قرآن قواعد دستور زبانيِ بعد از خودش را رعايت کند و بعد ما به قرآن ايراد کنيم که چرا از آن صرف و نحو خروج کرده و مثلاً آخر برخي کلمات «ا» يا «ه» زينت آورده که اضافه و خارج از دستور است. در صورتي که قرآن مسبوق به پيش از خودش است. امّا در تدريس ادبيات در حوزههاي علميه، اينها را شکستن و خروج از قواعد ميدانند.
اين برخورد با قرآن اشتباه است. ما نميتوانيم لباس قواعد را درست کنيم و وقتي به تن زبان نخورد، زبان را بتراشيم. «و لا تُلقوا بأيديکم الي التهلکةِ»؛ «تهلکة» در هيچ کدام از ساختارهاي مصدر نميگنجند، لذا توجيهاش ميکنيم و ميگوئيم خداوند خواسته که خارج از قاعده صحبت کند و بگويد که من ملزم به قواعد شما نيستم و آن را ميشکنم و از همين رو در دورههای نحوی هر مقدار که توانستهاند نقل را تطبيق کردهاند با قواعد و اين مقداري از فرآوردههای تحليلی ما را کم کرده است.
*يعني از آن فضای طبيعی صدر دورمان کرده و آوردهمان در يک فضايِ جديدِ ساختارمند.
بله و به همين دليل هر نوع ثبتِ خارج از قاعدهاي مغتنم است. اگر عرب به «خاتِم» گفته است «خاتَم» اين مغتنم است. اگر اسم مکان سجود را «مسجد» گفته است، مغتنم است، اگر «بيِّن» را «مُبين» گفته براي ما مغتنم است و قرآن از اين جهت اعجاز دارد، زيرا خلافِ همه تطوراتی که در اين بستر اتفاق افتاده، گسترهای از اسلوبها و واژگانِ دست نخورده را در يک صفحه تاريخياي که متأثر ازهيچ چيز نيست برای ما باقي گذاشته است.
*از صدور قرآن، چند سال طول کشيده تا اين زبان دست نخورده مانده و به ما برسد؟
در قرن سوم، زبان ديگر کارش تمام شده است.
*يعني ما زبانِ معيار و مرجع عربي را از قرنِ چندم پيش از بعثت پيامبر تا قرن چندم هجري بگيريم؟
اين خودش ميتواند در منظر افراد مختلف، مختلف باشد.
*من يک بازگويي ميکنم از نکته اخیر شما که خيلي مهم بود: اگر ما پژوهش زبانی را پيش از قاعدهمندی زبان (قاعدهمند کردن) و در همان گسيختگی و در بستر واقعياش بررسي کنيم، بيشتر داريم به فرهنگِ اصيل آن زبان و مردمانش نزديک ميشويم.
شما در دانش اگر کليات علم را بررسي کنيد اين آسانتر است، ولی حقيقت آن حقيقتِ گسيخته است، يعني شما «ما تَسقُطُ مِن ورقةٍ الاّ يَعلَمُها» بايد باشيد و هر ورق زباني که ميافتد را بدانيد، نه اين که کلاً چه اتفاقاتي افتاده و هيچ رقص برگي مثل رقص برگ ديگری نيست. هر کدام تطور خودش را دارد و نميشود همهاش را ذيل يک قاعده آورد و ما از کليات و استثنائات بايد عبور کنيم و برويم تک تک واقعيت واژگاني را کشف کنيم. فيالواقع اين کار مثل يک توپوگرافيِ واژگانی است که نميشود گفت که اين طرف کوه بوده، آن طرف دشت بوده؛ بلکه بايد تمام نقاط را جزء به جزء استخراج کنيد، در حالي که ۱۴۰۰ سال هم گذشته است.
*اين کار شده است؟
خير نشده. اما آيا اين کار ممکن است؟ ما قائليم که بله؛ ممکن است. البته هر دانشی در ابتدای راهش با مشکلات فراوانی رو به رو است. ما الان پستی بلنديهای ماه را ثبت ميکنيم، آيا نميتوانيم پستی بلنديهای زبان را ثبت کنيم؟! ميتوانيم ولی کار طاقتفرسا و بزرگي است و نياز به پژوهشگاه و تخصصهاي گوناگون و دقيق دارد. پژوهشگران بايد در يک حوزه کوچک وارد بشوند و رساله بنويسند و آن وقت ما آثارش را خواهيم داد. ما سرِ درس، کلمه «وَاستَوَت عَلَي الجودي»، «اِستواء» را صحبت ميکرديم، از آقايان پرسيدم که «استوی» راکه شما معني ميکنيد به «تسويه بين جهات يک شيئ و استقرار و تعادل» است، در آن آيه چيست؟ بالاخره تا پرسش خوب مطرح نشود، پاسخ خوب هم پيدا نميشود و گاهی اوقات هم اکتفاء به همين مشهورات که «جودي» کوهي است و تمام، باعث ميشود که انسان ديگر تحقيق نکند.
برخي هم تصور ميکنند که چگونه تحقيق کنيم؟ چون راهی به تحقيق نداريم و اين اسم است و اسم عَلَم که ديگر پرسش ندارد؛ در حالی که اين طور نيست، چون انسان نميتواند خلق الساعة واژه بيافريند؛ حتماً بايد پژوهشگر تحقيق کند ببيند واژه اصلیاش چه بوده، جودي در کجا واقع شده، زبان مردم آنجا چه بوده است و آیا «ی» جودی، يای نسبت است یا جزو اسم است و آيا ماده جود، مادهای عربی است يا عربی نيست و اسم علَمی است وارداتي؟ حتی گاهی قرآن، نقل زبانی دارد که از زبان ديگری داريم، مثلاً وقتی داريم روايت قرآن را از زبان ديگري (غير عربي) ميخوانيم وقتی خوب تحقيق ميکنيم ميبينيم که قرآن امانتداری اسلوبی کرده است و واژگان را در حد مقدور وفادارانه ترجمه کرده است.
*شاید از همین جا مشخص ميشود که چرا برخی واژگان يا برخی مفاهيم قرآنی که مربوط به اقوام و ملل ديگری بوده، مفسرين را به دشواری انداخته وگويا اين و اسلوب زبان عبارات نامفهوماند. مفسر ميبيند که اين ساختار زباني با ادبيات و اسلوب زبان عربي سازگار نيست، به دشواری افتاده است؟ به ويژه در آيات آفرينش يا آيات مربوط به انبياء پيشين که پیشینه توراتي دارد و بخش زيادی از قرآن را هم شامل ميشود.
براي اينکه شما اين را درست بفهميد بايد برگردانيدش به زبان اصلی، بعد در زبان اصلی بفهميد که چه بوده است. پس قرآن در واقع زبانهاي پيشتر از خودش را هم براي ما روايت کرده است و جالبتر اين که زبان قرآن در چارچوب و اسلوب زبانيِ قريش هم نيست
*به خلاف آنچه که در تاريخ تصحيف قرآن مطرح است.
و آن «سبعة أحرفي» که در نزول قرآن مطرح است و برخي آن را به قرائات برگرداندهاند، اين است که خداوند براي آنکه جامعه عرب تصور نکند که اين قرآن يا دين، از آنِ قريش است، از لهجههای مختلف شبهجزيره در قرآن گذاشته است، يعنی ما هفت لهجه محوری جزيرةالعرب را در قرآن ميبينيم.
*بنده تاريخ قرآن را مطالعه ميکردم، در صدر اسلام و در واقعه توحيد مصاحف، لهجه قريش را مبنا قرار دادند و مثلاً گويش سعيد بن عاص را محورِ خوانش قرآن قرار دادند.به نظر شما این درست نیست؟!
يک وقت است که شما قرآن با لهجه يک طائفه عرب قرائت ميکنيد، يک وقت واژه را آنچنان که آنها تلفظ ميکنند ميآوريد. مثلاً به جاي «آبکش» ميگوئيد «سوراخ بالان». «الحمدلله رب العالمين» را همه عرب ميخوانند اما هر کس به تلفظ خودش. آنها سعی کردند که قرائت را استاندارد کنند نه کلمهها را. کلمه را که نميشده تغيير داد.
*البته ابن مسعود اين کار را ميکرده و از مترادفات به جای واژگان قرآنی استفاده ميکرده، به ويژه در واژههای دشوار فهم.
آنچه که از ميراث قرآن داريم، لهجههای مختلف جزيرةالعرب را گزارش کرده و ما می توانيم بفهميم که در عرب در جزيزةالعرب به چه لهجههايی صحبت ميکرده است. قرآن کاری کرده است که همه عرب، قرآن را از آنِ خودشان بدانند و با آن احساس بيگانگي نکنند. مثلاً بنده سالها تدريس ميکردم که اين آقايان ميگويند که واژه «بسم»، از ماده سُمُو و وَسم است و همزهاش به چه دليل حذف شده است و چنين نيست، بلکه اين همان «سِم» است و چون ابتدای به ساکن براي عرب تلفظ مشکل بوده، عرب همزه اضافه کرده است.
*سِم يعني چه؟
يعنی اسم. يک تصوری وجود دارد که چون عرب در اشتقال به سه حرف نياز دارد، پس همهي مواد سه حرفياند حداقل، در حالی که اينطور نيست. عرب تثليث ميکرده براي صَرف، کلمه «بن» را از کجا گرفته و چطور آمده به عربی؟ برای اينکه بتواند صرف کند بايد تثليث کند، نه اينکه از اول سه حرف بوده و يکياش حذف شده.
*واژههای رباعي و صَرف آنها نيز براي عرب مشکل است و جزو مشکلات لغويون و صرفيون است زيرا آنها نيز اغلبشان وارداتياند و در لغت عرب، بدواً معنادار نيستند و اين تأئيدي است بر نظر شما.
بله. عرب از کلمه استخراج مبنا ميکند، نه اينکه مبنا واقعاً موجود است. «هَرکَلَ»، در «هرِکول» که واو زائد نيست، اصلش «هرکولس» است و واو آن اصلی است ولی عرب وقتی ميخواهد صرف کند و حداکثر ميتواند رباعی را صرف کند، بايد تقليل مبانی بدهد. نسبت به حماسی و بايد تکثير مبانی بکند نسبت به ثنوی که بشود ثلاثی يا رباعی.
*که «بِن» بشود «اِبن» و «سِم» بشود «إسم»
بله. ما هر چه ميگفتيم، آقايان ميگفتند کسی اين حرف را نگفته و نميپذيرفتند، تا اينکه آقاي دکتر آذرتاش آذرنوش در واژهنامه خودشان همين را ثبت کردند. مقصود اين که ميبينيم که در «بنت» حرف «تاء» چون آمده، با اين که «ة» تأنيث بايد گرد باشد، و در وقت سکون «هاء» بشود، به «ت» تبديل شده و کار تثليث همزه را انجام داده، لذا دختر را هم «إبنةَ فلان» ميگويند و هم «بنتَ فُلان» ميگويند و اتفاقات خيلی بيش از اينهاست. مثلاً ماده «کَوُن» وقتی به کلمه «مکان» رسيد و در ذهن عرب، «ا» زائد دانسته شد، از «مَکَنَ» صرف کردند: «مَکين».
*اين واژه غيرعربی است؟
خير. عربي است. ولي عرب از واژه خودش اشتباهاً صرف جديدي انجام داد و «التباسِ درون زباني» اتفاق افتاده. مثل «الکل» خودمان؛ «کُهل» که «الکهل» شد، در لاتين h اش را مينويسند ولي عربها نفهميدند و جمعش را ميگويند «اَلکُهنُول». يا «الالکل». گاهی اوقات واژه مالِ يک زبان است، اما يا آن را بيگانه حساب ميکند و ميتراشد آن را يا بيگانه حساب نميکند، بلکه تصور غلطي از آن دارد و با او به شيوه ديگري برخورد ميکند.
نکته پایانی؟
بنده در درسهايم تعبير ميکنم که زبان زنده است، حيات دارد و تمام فعاليتهاي حياتي را انجام ميدهد: توالد، تناسل، تکثير، تغذيه، تبادل، رشد و... . به دليل اينکه زبان رويهبرداری از تفکر انسانی است و همه آن فعاليتها را انجام ميدهد و اتفاقاً اگر زبان بدون حياتش و بدون تبادلش در نظر گرفته شود که اصلاً زبان نيست و پژوهش زبانی بدون توجه به اين فعاليتهای زبان پژوهش نيست.
نظر شما