شناسهٔ خبر: 43690 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

درآمدی بر پرسش از «شرایط امکان» مطالعات روان‌کاوی در ایران (۱)؛

ترجمه در اتاق درمان

فروید ما، بسته به نوع مواجهه‌ی خود با سنت فکری و افق معنایی که آثار بنیان‌گذار روان‌کاوی از دل آن برخواسته است، تفسیر/ترجمه/فهم متفاوتی از روان‌کاوی به دست خواهیم داد؛ از همین روست که امروزه به وضوح از فروید آلمانی، انگلیسی و فرانسوی سخن می‌رود و به همین جهت، در گستره‌ی بحث و «پژوهش» ما هر سؤالی در باب اسباب، لوازم و شرایط مطالعه و فهم روان‌کاوی، پیشاپیش و در اساس پرسشی پیرامون «ترجمه» است.

فرهنگ امروز/ مجتبی آل سیدان:[۱]

 

 

بدنه‌ی اصلی جستار پیش رو فراخوانی به تأمل پیرامون ابعاد مختلف مسئله‌ی ترجمه‌ی نظریه‌ی روان‌کاوی است که در مسیرش شرحی از سانحه‌ی تاریخی مهم و سرنوشت‌ساز ترجمه‌ی مجموعه‌ی کامل آثار فروید به انگلیسی آورده می‌شود. در ابتدا بر سبیل درآمدی به بحث، به آن پرسش کلی و اساسی اشاره می‌شود که می‌تواند محل پیوند موضوع محوری نوشتار حاضر با موقعیت مشخص روان‌کاوی در ایران و اهمیت‌ آن را برای ما روشن سازد.

 

 

درآمد

چگونه می‌توانیم در ایران روان‌کاوی را بفهمیم؟ چگونه قادر به درک نظریه‌ی روان‌کاوی و استقرار نهادهای نظری و عملی آن در «اینجا» هستیم؟ فهم نظریه‌ی فرویدی[۲] در افق فکری فارسی‌زبان مستلزم گذر از کدامین موانع است؟ با عبور از کدام مسیر قادر خواهیم شد دستگاه مفاهیم روان‌کاوی را در نظام فکری خود احضار کرده و به تبع آن در گوشه‌ای از این نظام شروع به «تأملات روان‌کاوانه» نماییم؟ در یک کلام، چگونه می‌توانیم به زبان «فارسی» روان‌کاوی را بیاموزانیم؟ [۳]

طرح منظم سؤالات فوق و دغدغه‌هایی ازاین‌دست که تا کنون به ندرت در آگاهی مشغولان به نظریه و عمل روان‌کاوی در ایران شکل گرفته، از مهم‌ترین و حیاتی‌ترین دقایق جهد و کوشش ما در مسیر مطالعات روان‌کاوی در زبان فارسی خواهد بود. پرسش‌ها و تأملاتی که به گمان ما تا به شکلی همه‌جانبه طرح نشود و موضوع تحقیقات و پژوهش‌های مفصل قرار نگیرد، گرهی از کار فروبسته‌ی «استقرار نهاد روان‌کاوی در ایران» گشوده نخواهد شد،[۴] حتی از ماهیت خود نظریه‌ی روان‌کاوی نیز آگاهی دقیق و اصیلی حاصل نتوانیم کرد. طرح این مسائل و پژوهش پیرامون آن‌ها را می‌توان با استعانت از مسیری که پژوهشگر مهم کشورمان در ناحیه‌ای دیگر از اندیشه نشان داده است، پرسش از «شرایط امکان مطالعات روان‌کاوی در ایران» نامید.[۵]

این «طرح پژوهشی» از نطفه دارای ساختاری مضاعف است؛ در نگاه نخست، نیاز به اشرافی مبرز بر زمینه‌ها و بنیان‌های فکری روان‌کاوی در بستر تاریخ تفکر دارد. نهال درخت اکنون تنومند روان‌کاوی در خاک اندیشه‌ی غربی به عمل آمده است، طبیعتاً جز با شناخت شرایط و احوال آن رویش و مطالعه‌ی شیمی و مواد آلی آن خاک و زمین قادر به فهم دقیق و درستی از جوهر و کیفیت میوه‌ها و ثمرات آن نخواهیم بود. روان‌کاوی از دل وجوه گوناگون تاریخ اندیشه در مغرب‌زمین و از بستر فکری حاصلخیز آن رشد نموده و اساساً جز در دل این تاریخ و سنت امکان تولد و نمو نداشته است. آگاهی از مشخصات و عناصر این زمینه و سنت -که علمای قوم در پژوهش‌هایی پردامنه به زبان‌های لاتینی مفصلاً به آن پرداخته‌اند و می‌توان آن ‌را با مسامحه و در ارتباط با آنچه پیش از این رفت تأمل پیرامون «شرایط امکان تأسیس روان‌کاوی» در مغرب‌زمین نامید- از شروط لازم پیگیری «پژوهش»‌ پیش‌گفته است. اهمیت این موضوع زمانی دوچندان می‌شود که غفلت و سوءتفاهم بنیادی خودمان نسبت به نقش حیاتی عناصر بسیاری از تاریخ اندیشه در تولد و بالیدن روان‌کاوی را به یاد آوریم. ما که اینجا در بن‌بست «تصلب سنت» مانده‌ایم، قادر به پیش چشم آوردن سنت فکری ضروری و لازم در پس کار زیگموند فروید نبوده‌ایم.

 در افق آگاهی ما مفردات بسیاری از نظام فکری و فلسفی غرب که چونان تیرها و ستون‌هایی بنای رفیع روان‌کاوی را شکل داده‌اند، اساساً مطرح نشده است. نزد ما روان‌کاوی نه از خاک منحصربه‌فرد فکر و فرهنگ غربی که از «زیر بوته‌ی نبوغ فروید» بیرون آمده و کل عنایتمان به بستر و پیشینه‌ی آن در ذکر اشارات پراکنده‌ی فیلسوفان سابق به مفهوم ناخودآگاه خلاصه شده است. این‌گونه بود که روان‌کاوی فرویدی را نه فصلی تازه و تجدید مطلعی در تاریخ اندیشه‌ی غربی و در ارتباطی تنگاتنگ و ریشه‌دار با آن، بلکه چونان تافته‌ای جدابافته و ضمیمه‌ای بی‌ارتباط با فصول پیشین پنداشتیم که جهت فراگیری آن می‌توان از ابتدای دفتر (مستغنی از رجوع به مجلدات دیگر) آغاز به خواندن کرد؛ معرفتی که نه در نور وصل و پیوست، که در پرتو سهل‌انگارانه‌ی فصل و گسست فراگرفته می‌شد. نتایج و ثمرات این خیال خام را می‌توان در بسیاری از «تألیفات» و ترجمه‌های مربوط به روان‌کاوی مشاهده کرد.[۶] روان‌کاوی مانند تمامی محصولات اندیشه‌ی جدید غربی در عین حفظ ماهیت یکه و منحصربه‌فرد خود، نشانه‌ها و علائم بسیاری از سرزمین مادری را بر چهره دارد. بدون توجه به ریشه‌ها، سنت و رگه‌های موجود از لحظات سرنوشت‌‌ساز تاریخ اندیشه‌ی جدید بر چهره‌ی روان‌کاوی، فهم آن اگر نه ناممکن، یقیناً ناقص و سطحی خواهد بود.

در سمت دیگر (در سویی که «ما» ایستاده‌ایم) تأملی لازم است در منطقه‌ و آب‌وهوایی که قصد کشت و عمل‌آوری بذر روان‌کاوی در آن را داریم. اگر بپذیریم که روان‌کاوی صرفاً شاخه‌ای از علوم طبیعی نیست و دست‌کم پایی در آنچه علوم انسانی می‌خوانندش دارد و رشته‌های محکمی آن ‌را به علوم اجتماعی جدید پیوند می‌زند،[۷] بحث از «شرایط امکان مطالعات روان‌کاوی در ایران» بدون توجه به مبادی فکری-فلسفی خودمان ناتمام و بی‌حاصل باقی خواهد ماند. اگر هدف نهایی هرگونه فعالیت در حوزه‌ی روان‌کاوی را استقرار نهاد روان‌کاوی در ایران بدانیم، این هدف بدون مطالعه‌ی شیمی خاکی (که بستر و زیرساخت این نهاد خواهد بود) و شناخت مواد مغذی و آفت‌های موجود در آن محقق نخواهد شد. در غیاب نوعی «خودآگاهی» پیرامون اینکه روان‌کاوی در چه موضع و نسبتی با «مبانی فکری» سنت در ایران می‌ایستد، افراشتن بنایی با بنیانی مستحکم و درختی ریشه دوانده در خاک زبان و فرهنگ ممکن نگشته و محصول نهالی سست خواهد بود که با وزش کم‌رمق‌ترین بادهای مسموم و بی‌جان‌ترین ضربات به ساقه‌اش از جا کنده می‌شود.[۸] این توجه به مبانی تفکر سنتی به‌سان غالب دیگر حیطه‌های علوم انسانی جدید، در رابطه با روان‌کاوی نیز تا کنون به‌تمامی مغفول واقع گشته و پرسش از شیوه‌ی مواجهه‌ی ما با روان‌کاوی به مشتی مباحث «تصویری»[۹] فرهنگی فروکاسته شده است، مباحثی که در نهایت از حد اشاره به تفاوت و تقابل اسطوره‌شناسی ایرانی و یونانی، «ویژگی‌های فرهنگ بومی»، «جایگاه متمایز نهاد خانواده در شرق نسبت به غرب» و کلی‌گویی‌هایی ازاین‌دست فراتر نرفته و در نهایت به صدور احکامی ازاین‌قبیل که «روان‌کاوی فرویدی به درد ایرانی جماعت نمی‌خورد»، یا کشف شاهد مثال‌هایی از دیوان شعرا و شطحیات عرفا برای نظریات فروید و لکان منتهی شده است؛ مباحث و احکامی که اتفاقاً خود نشان از موضع عدم آگاهی نسبت به مبانی فکری تجدد و سنت دارد.[۱۰]

ما در مقالاتی که در آینده منتشر خواهد شد به وجوه گوناگون این طرح پژوهشی «دوگانه» و «دوتابعیتی» اشاره خواهیم کرد. اما آنچه در بدو امر چونان درآمدی ضروری به پرسش از «شرایط امکان مطالعات روان‌کاوی در ایران» خودنمایی می‌کند و آنچه مسئله‌ی محوری جستار حاضر است، طرح بحثی پیرامون پل و رشته‌های پیوند میان دو سمت این مسیر و تلاقی‌گاه این ساختار مضاعف است؛ یعنی آنچه می‌توان آن‌ را پرسش از «مسئله‌ی ترجمه‌ی روان‌کاوی» خواند.

 

تشریح مسئله‌ی ترجمه و اهمیت آن در مطالعات روان‌کاوی

هنگامی که در این جغرافیای زبانی و فکری مشخص به طرح پرسش‌هایی ازاین‌دست خطر می‌کنیم که «چگونه قادر به درک روان‌کاوی خواهیم بود» و «چگونه می‌توانیم فروید بخوانیم»، تمامی این سؤال‌ها به سهولت قلب بحث را به ما نشان می‌دهد: مشکل ترجمه در روان‌کاوی!

در ابتدا لازم است این نکته را روشن کنیم که وقتی از ترجمه حرف می‌زنیم دقیقاً از چه حرف می‌زنیم. ترجمه در معنایی که ما از آن مراد می‌کنیم محدود به فعالیت و عمل ترجمه‌ی یک متن از زبانی به زبان دیگر نیست، مقصود ما از ترجمه، انتقال یک دستگاه فکری یا منظومه‌ای از مفاهیم از یک مختصات زبانی به مختصاتی دیگر است؛ در این معنا، ترجمه صرفاً معادل‌گذاری در برابر واژگان و لغات نیست، بلکه ایجاد پلی‌ میان دو جغرافیای فکری و فرهنگی متفاوت و گذر از یکی به دیگری است. در توضیح بیشتر این موضوع لازم است مجدداً تذکر دهیم که متون و مفاهیم بر خلأ نایستاده‌اند و همان‌گونه که پیش از این تأکید شد در بستری تاریخی ریشه دوانده‌اند؛ در پشت متون و مفاهیم تاریخ و «سنت» ایستاده است. پس همان‌طور که فیلسوف مهم آلمانی (هانس گئورگ گادامر) به روشنی نشان داده، وقتی از ترجمه حرف می‌زنیم از انتقال مفاهیم از یک سنت و جغرافیای فکری به دیگری سخن می‌گوییم، از پلی میان دو افق معنایی و از گفت‌وگویی میان دو سنت. گادامر به ما یادآوری می‌کند که سنت آن خاک حاصلخیزی‌ است که همه‌ی تفاسیر و فهم‌ها از آن می‌روید.

 بدین‌ترتیب، تنها بر بستر سنت می‌توان فهمید و فهم و تفسیری خارج از یک سنت و افق معنایی ناممکن است. سنت چشم‌اندازی برای تجربه، تفسیر، تفکر و دانش ساخته و مجموعه‌ای از پیش‌داوری‌ها را به‌مثابه مفروضاتی برای همه‌ی فعالیت‌های فکری تعیین می‌کند. ترجمه از این منظر، درگیری با این سنت‌های فکری و افق‌های معنایی و مشغول پل‌سازی بر مغاک‌ ژرف میان سنت‌ها شدن است؛ ازاین‌رو، مترجمی که به سنت و تاریخ مفاهیم در متن مبدأ اشراف و احاطه نداشته باشد تفاوتی با ماشین معادل‌گذاری در برابر لغات نخواهد داشت؛ در این معنا، «مشکل» ترجمه معطوف به انتخاب لغات و درگیری‌های زبانی و ادبی نیست، در اینجا ترجمه نامی مستعار برای تفسیر، ترجمه و فهم متن خواهد بود، در واقع هیچ‌یک از اضلاع این مثلث بدون حضور دیگری محقق نخواهد شد؛ از فعالیت توأمان این سه‌گانه است که جدی‌ترین تلاش برای آنچه «تصرف مضمون متن» خوانده‌اند شکل می‌گیرد.

بر این قرار، در بحث کنونی ما، مخاطب پرسش از مسئله‌ی ترجمه نه صرفاً مترجمان و نه خوانندگان متون فروید به زبان‌های دومی نظیر فارسی و انگلیسی، بلکه نیز آنانی خواهند بود که این متون را به زبان اصلی (آلمانی) می‌خوانند و سودای فعالیت نظری و عملی روان‌کاوی در «اینجا» را دارند، چه آن‌ها نیز در کار خود افق معنایی متن آلمانی را به جغرافیای فکری فارسی‌زبان خود می‌آورند، پس به ترتیبی درگیر ترجمه‌اند. در هر لحظه از مشغولیت خود در مطالعه‌ی روان‌کاوی، شاهد حضور ترکیب درهم‌تنیده‌ی ترجمه، تفسیر و فهم متن هستیم.

‌برای مطالعه‌ی نظریه‌ی روان‌کاوی بایستی متون فروید را خوانده، ترجمه و تفسیر کنیم، ازاین‌رو، مطابق اشاراتی که پیش‌تر رفت، ما ناگزیر درگیر سنت فکری و افق معنایی این متون خواهیم شد. به دیگر سخن، بدون درگیری با این سنت و تاریخ مفاهیم و احاطه بر آن، «تصرف مضمون» و فهم نظریه‌ی فرویدی اگر نه ناممکن، دست‌کم به شکل فاجعه‌باری ناقص و سطحی خواهد ماند. همان‌طور که پیش از این گفته شد، نظریه‌ی فرویدی از دل تاریخ اندیشه‌ی جدید غربی بیرون آمده است. بسیاری از مواضع و مفاهیمی که فروید اختیار و استفاده کرده است سابقه‌ی معنایی بسیار گسترده و مفصلی داشته‌اند و بدون آگاهی نسبت به این تاریخچه و سویه‌های مختلف آن مفاهیم، بسیاری از وجوه نظریه‌ی روان‌کاوی تلف شده، از دیده‌ی فهم پنهان خواهد ماند.[۱۱] درک صحیح مضمون متن (درست به‌مانند خود فرایند روان‌کاوی در اتاق درمان) بدون رجوع به گذشته و گوش ‌سپردن به طنینی که از تاریخچه‌ی مفاهیم برمی‌خیزد (بدون تحلیل کردن[۱۲] متن) ممکن نخواهد بود.

بدین‌گونه ما، بسته به نوع مواجهه‌ی خود با سنت فکری و افق معنایی که آثار بنیان‌گذار روان‌کاوی از دل آن برخواسته است، تفسیر/ترجمه/فهم متفاوتی از روان‌کاوی به دست خواهیم داد؛ از همین روست که امروزه به وضوح از فروید آلمانی، انگلیسی و فرانسوی سخن می‌رود و به همین جهت، در گستره‌ی بحث و «پژوهش» ما هر سؤالی در باب اسباب، لوازم و شرایط مطالعه و فهم روان‌کاوی، پیشاپیش و در اساس پرسشی پیرامون «ترجمه» است؛ در این معنا، می‌توان گفت هر رویکردی نسبت به ترجمه در دل خود نوعی موضع‌گیری معطوف به راهبرد تفسیر و فهم متن خواهد بود؛ و نیز به شکلی وارونه، برای درک دقیق هر راهبرد مهم تفسیری باید مشخصات اصلی نظام ترجمه‌ی پیشنهادی آن ‌را وارسی کرد. نکته‌ی اخیر را می‌توان دعوتی تلقی نمود به مطالعه‌ی مهم‌ترین تجربه‌ی تفسیر/ترجمه/فهم در تاریخ روان‌کاوی: «پروژه‌ی» ترجمه‌ی مجموعه‌ی کامل آثار فروید به زبان انگلیسی، مجموعه‌ای که بعدها ویرایش استاندارد[۱۳] نام گرفت. مطالعه و آشنایی با این «پروژه» ازآن‌رو اهمیتی مضاعف دارد که صحنه‌ی نمایش عینی تمامی تأملات پیش‌گفته پیرامون نقش حیاتی پرسش از ترجمه در فراهم نمودن شرایط و لوازم اساسی در فهم نظریه‌ی فرویدی است. طرح پرسشی که در یکی از سرنوشت‌سازترین دقایق تاریخ روان‌کاوی پاسخی کوبنده یافت و تاریخ روان‌کاوی را -شاید برای همیشه- متأثر از خود ساخت؛ این پرسش که درست پس از مرگ پدر روان‌کاوی نزد گروهی از شاگردان وی شکل گرفت، درست متناظر با همانی‌ است که ما در اینجا شاید برای اولین بار در فضای فکری روان‌کاوی در ایران طرح کردیم: پرسش از اینکه در قبال مسئله‌ی ترجمه باید چه رویکردی اتخاذ نمود. مشکلی که پرداختن و طرح مفصل آن در قالب «پروژه‌ی» مذکور نشان از این آگاهی تاریخی سرنوشت‌ساز دارد که هر راهی برای تصرف مضمون روان‌کاوی و استقرار نهاد روان‌کاوی ناگزیر از پل ترجمه/تفسیر می‌گذرد. رصد و نقشه‌برداری این راه دوران‌ساز تاریخی که در زبانی همسایه با زبان فروید انجام شده، مسیری ضروری برای طرح پرسشی معطوف به امکان فهم روان‌کاوی از سوی ماست که در فاصله‌ای بعید با آن زبان و سنت ایستاده‌ایم.

 

ادامه دارد...

 

ارجاعات:

[۱] این مقاله بازنویسی بخشی از یک سخنرانی ا‌ست که در بیمارستان روان‌پزشکی ابن‌سینا در مشهد انجام شد.

[۲] در سراسر این متن، نظریه‌ی روان‌کاوی و نظریه‌ی فرویدی به‌صورت مترادف برای یکدیگر به کار می‌روند. بدیهی‌ است که روان‌کاوی پس از فروید مسیر پرپیچ‌وخمی را پیموده و ابعادی گسترده‌تر از نظریه‌ی فرویدی یافته است، اما در موضع و موقعیت تاریخی کنونی ما که هنوز نتوانسته‌ایم به آستان روان‌کاوی در آمده و درک دقیقی از نظریه‌ی فرویدی پیدا کنیم، این تقلیل تا اطلاع ثانوی ناگزیر می‌نماید. 

[۳] اشاره‌ای به این جمله‌ی منسوب به گئورگ ویلهلم فردریش هگل، فیلسوف آلمانی، که در جایی نوشته قصدش این است به آلمانی «فلسفی سخن گفتن» بیاموزد. نک: سیداحمدیان، علیرضا. خدایگانی و بندگی از پدیدارشناسی روح هگل، نشر چشمه، ۱۳۹۴، ص. ۹۹.

[۴] در باب جایگاه و حضور روان‌کاوی در ایران بحث و جدل مکرر و کسالت‌بار زیادی شده و در مواقعی کار دعوا بر سر تصاحب امتیاز انحصاری واردات آن به زدوخورد فیزیکی و آژان‌کشی هم کشیده است؛ اما به گمان نگارنده، بااینکه در این سال‌ها تلاش‌های قابل توجهی صورت گرفته که می‌تواند ما را نسبت به آینده امیدوار نگاه دارد، این سخن کرامت موللی پس از ده سال همچنان صائب می‌نماید که: «روان‌کاوی در ایران وجود ندارد، نه به‌صورت سازمان و تشکیلاتی که آموزش یعنی انتقال آن ‌را از یک نسل به نسل دیگر تضمین کند و نه به‌صورت فردی و شخصی که با انتشارات و تحقیقات راستین بتواند حقانیت و حجیتی برای خود بیابد.» (موللی، کرامت. مبانی روان‌کاوی فروید-لکان؛ نشر نی، ۱۳۸۳).

[۵] اصطلاح «شرایط امکان» اصلاً از مفاهیم اساسی در فلسفه‌ی انتقادی کانت است که بعدتر توسط میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی، با طنینی متفاوت به کار رفت. اما نگارنده درک خود از این مفهوم را از رهگذر پژوهش‌های فلسفی دکتر جواد طباطبایی و «شرایط امتناع» وی کسب کرده است. نک: طباطبایی، سید جواد (۱۳۹۰).

من در سراسر این نوشتار به طور اخص و این طرح پژوهشی به طور اعم، در لحظات و دقایق بسیاری چه با اشاره‌ی مستقیم و چه غیرمستقیم، وام‌دار رویکرد، نگاه و آثار دکتر طباطبایی هستم.

[۶] همین عدم آشنایی و غرابت با فکر و فرهنگ مغرب‌زمین است که منجر می‌شود مترجم متنی از فروید نداند مصطلح «the early christian father» برای اشاره به یکی از آباء کلیسا به کار می‌رود و جمله‌ی نقل شده توسط فروید نه آیه‌ای از انجیل بلکه سخنی منسوب به یکی از ایشان، یعنی اگوستین قدیس است و اینکه «Gospel» نام فرد یا اسم خاصی نیست که معادلی در زبان فارسی نداشته باشد و همان «انجیل» است. نک: فروید، زیگموند. گزارش تحلیلی یک مورد هیستری، ترجمه‌ی آرش امینی. انتشارات ارجمند، ۱۳۸۶.

[۷] ماری بوناپارت در جایی خطاب به فروید وی را تلفیقی از کانت و پاستور خوانده بود. نک:

Jones, Ernest. (۱۹۵۳-۱۹۵۵). P. ۴۵۵.

[۸] برای نمونه می‌توان به ترهات بی‌اساس علی شریعتی در مورد فروید و روان‌کاوی اشاره کرد که صدمه‌ی مرگباری به طرح نوپای روان‌کاوی در ایران وارد آورد و در کمال حیرت و افسوس هنوز هم مورد ارجاع قرار می‌گیرد.

[۹] Imaginary

[۱۰] نک: طباطبایی، سیدجواد. همان.

[۱۱] به‌عنوان مثال می‌توان به مفهوم vorstellung (که در فارسی بازنمایی، تصور و تمثل ترجمه شده است) اشاره کرد که از محوری‌ترین و بغرنج‌ترین مفاهیم در نظریه‌ی فرویدی ا‌ست و نیز داستانی بسیار دورودراز در اندیشه‌ی جدید آلمانی و به خصوص آثار فیلسوفان ایدئالیسم آلمانی دارد. vorstellung در آثار فروید قطعاً طنینی متفاوت با آثار کانت و هگل دارد، اما بدون احاطه بر معنای این مفهوم نزد این فلاسفه گوهری اساسی در متاسایکولوژی فروید از دست خواهد رفت. پژوهشی پیرامون سرگذشت و جایگاه این مفهوم در نظریه‌ی فرویدی به‌زودی توسط صاحب همین قلم منتشر خواهد شد.

[۱۲] فعل Analyse در معنای روان‌کاوی کردن نیز به کار می‌رود.

[۱۳] Standard Edition

 

 

نظر شما