شناسهٔ خبر: 47303 - سرویس باشگاه ترجمه
نسخه قابل چاپ

نگاهی به اهداف ترجمه متون فلسفه یونان به عربی؛

مترجمان عرب، کاری فراتر از نگهداری صرف از فلسفۀ یونانی انجام دادند

ترجمه چرا مترجمان وقت زیادی را صرف برگرداندن متافیزیک ارسطو یا کتاب Enneads افلوطین به عربی نمودند. تحقیقات صورت‌گرفته توسط برخی از پژوهشگران برجستۀۀ حوزۀ نهضت ترجمه، به‌ویژه دیمیتری گوتاس در قالب کتاب «اندیشه یونانی، فرهنگ عربی» (۱۹۹۸) حاکی از آن است که دلایل این امر عمیقاً سیاسی بوده است.

فرهنگ امروز/ پیتر آدامسون، ترجمه: علیرضا فدایی‌پور:

در اروپای قدیم اغلب فلاسفه به زبان لاتین می‌نوشتند؛ حتی پس از فتح مناطق حاشیۀ دریای مدیترانه توسط امپراتوری روم و از بین رفتن الحاد، همچنان، فلسفه در پیوندی سترگ با فرهنگ هلنی قرار داشت. اندیشمندان پیشرو جهان رومی همچون سیسرو و سنکا در ادبیات یونانی ریشه داشتند، سیسرو حتی به آتن رفت تا به تجلیل از موطن قهرمانان فلسفی‌اش بپردازد. قابل ذکر اینکه دامنۀ این امر تا آنجا پیش رفت که امپراتور روم، مارکوس اورلیوس تأملاتش را به زبان لاتین به رشتۀ تحریر درآورد. سیسرو و بعدها بوئتیوس تلاش کردند سنتی فلسفی در قالب زبان لاتین بنا کنند، اما در ابتدای قرون‌وسطی تنها قسمت کوچکی از تفکر یونانی به زبان لاتین و آن هم به‌صورت غیرمستقیم در دسترس بود.

اما در نقطه‌ای دیگر اوضاع کمی بهتر بود؛ در امپراتوری روم شرقی، بیزانسی‌های یونانی‌زبان همچنان قادر به خواندن آثار افلاطون و ارسطو به زبان اصلی بودند؛ فلاسفۀ جهان اسلام از سطوح بالایی از دسترسی به میراث فکری هلنی بهره‌مند بودند؛ در بغداد قرن دهم، خوانندگان عرب‌زبان از همان سطح دسترسی به آثار ارسطو برخوردار بودند که امروزه خوانندگان انگلیسی زبان بهره‌مندند.

 این امر مدیون نهضت ترجمۀ قَدَر قدرتی بود که در دورۀ خلافت عباسی شکوفا شد و آغازش به اوایل نیمۀ دوم قرن هشتم بازمی‌گشت؛ این نهضت که از بالاترین سطوح در حد مقام خلیفه و خانواده‌اش مورد حمایت قرار داشت، در صدد تزریق فلسفه و علم یونانی به فرهنگ اسلامی بود؛ امپراتوری اسلامی دارای منابع کافی جهت چنین حمایتی اعم از حمایت مالی و فرهنگی بود. از اواخر دورۀ باستان تا اوان ظهور اسلام، یونانی به‌مثابه زبان فعالیت علمی در میان مسیحیان بالاخص در سوریه به حیات خود ادامه داد؛ بنابراین، هنگامی که نخبگان مسلمان تصمیم به ترجمۀ علم و فلسفۀ یونانی به عربی گرفتند، این وظیفه بر دوش همین مسیحیان قرار گرفت. در برخی از مواقع یک اثر یونانی نخست به سریانی و سپس به عربی برگردانده می‌شد، این امر چالشی بزرگ به شمار می‌رفت، یونانی از جرگۀ زبان‌های سامی نبود؛ بنابراین، اندیشه‌ها می‌بایستی که از یک دستۀ زبانی به دستۀ زبانی کلاً متفاوتی انتقال می‌یافت؛ و در اینجا هم در وهلۀ نخست، ترمینولوژی مستقری جهت بیان اندیشه‌های فلسفی به زبان عربی وجود نداشت.

چه چیز محرک طبقۀ سیاسی جامعۀ عباسیان برای حمایت از این کار دشوار و عظیم گردید؟ بی‌تردید بخشی از پاسخ این سؤال به سودمندی محض مکتوبات علمی بازمی‌گردد: متون کلیدی در رشته‌هایی چون مهندسی و پزشکی حائز کاربرد عملی مشخص هستند؛ اما این امر توضیح نمی‌دهد که چرا مترجمان وقت زیادی را صرف برگرداندن متافیزیک ارسطو یا کتاب Enneads افلوطین به عربی نمودند. تحقیقات صورت‌گرفته توسط برخی از پژوهشگران برجستۀ حوزۀ نهضت ترجمه، به‌ویژه دیمیتری گوتاس در قالب کتاب «اندیشه یونانی، فرهنگ عربی» (۱۹۹۸) حاکی از آن است که دلایل این امر عمیقاً سیاسی بوده است. خلفا گرایش داشتند که در رقابت با فرهنگ پارسی و نیز فرهنگ همسایه بیزانسی، هژمونی فرهنگی مختص به خود را تأسیس نمایند. عباسیان می‌خواستند نشان دهند که در قیاس با بیزانسی‌های یونانی‌زبان، حاملان بهتری برای فرهنگ هلنی محسوب می‌شوند، چراکه بیزانسی‌ها بر اثر ناعقلانیت حاکم بر الهیات مسیحی در تاریکی و جهالت به سر می‌برند.

همچنین متفکران مسلمان در متون یونانی به دنبال منابعی جهت درک بهتر و دفاع از اصول اعتقادی مذهبشان بودند؛ یکی از نخستین افراد ازاین‌دست متفکران، الکندی بود که بنا بر سنت غالب، وی را به‌عنوان اولین فیلسوفی که به عربی قلم زد، می‌شناسند (وی در حول‌وحوش سال ۸۷۰ میلادی از دنیا رفت). الکندی با احاطه بر آثار دانشوران مسیحی، آثار یونانی را به عربی برگرداند و نتایج حاصله شدیداً التقاطی از کار در آمد؛ تعبیر وی از متافیزیک ارسطو در آن زمان تقریباً غیرقابل فهم بود، هم‌زمان ترجمۀ آن‌ها از نوشته‌های پلوتینوس اغلب به‌صورت چکیده‌هایی آزاد همراه با مطالبی جدید بود که بدان اضافه گردید بود.

این مسئله به خصوص نمونه‌ای دراماتیک از چیزی تلقی می‌شود که مشخصۀ عموم آثار ترجمه‌شده از یونانی به عربی است؛ و حتی شاید بتوانیم بگوییم همۀ آثار فلسفی ترجمه‌شده به عربی حائز این خصوصیت است. کسانی که قصد ترجمۀ متون فلسفی از یک زبان خارجی را دارند، می‌بایستی که در وهلۀ اول، خود فهم عمیقی از آن متن داشته باشند. مترجم در این مسیر گزینه‌های دشواری در خصوص چگونگی برگرداندن متون مرجع به زبان هدف را دارد و خواننده (که ممکن است قادر به دسترسی به مجلد اصلی متن مذکور نبوده و یا اصلاً زبان اصلی را بلد نباشد) در معرض گزینش‌های مترجم خواهد بود.

در اینجا مثال مورد علاقه‌ام را ارائه می‌کنم: ارسطو از واژۀ یونانی eidos به هر دو معنای «صورت» Form -همچون جوهر که از صورت و ماده تشکیل شده- و «نوع» species -همچون انسان که یک نوع که زیرمجموعه جنس حیوان است- استفاده می‌کند، اما در عربی درست به‌مانند انگلیسی، دو واژۀ متفاوت وجود دارد: صورت به‌ازای فرم و نوع به‌ازای species؛ نتیجتاً مترجمان عرب هر بار می‌بایستی تصمیم می‌گرفتند که وقتی با واژۀ eidos مواجه می‌شوند، ارسطو در ذهنش کدام‌یک از این دو مفهوم را مدنظر داشته است (در برخی موارد، منظور ارسطو آشکار و در برخی مواقع هم مبهم بود). بااین‌حال، معضلات ترجمۀ آثار پلوتینوس به عربی فراتر ازاین‌قبیل گزینش‌های مبتنی بر الزامات ترمینولوژیک بود؛ این امر موجب مداخله‌گری‌های دراماتیکی در متن اصلی شد که به پیدایش آموزۀ الهیات توحیدی پلوتینوس و دگردیسی ایدۀ نوافلاطونی اصل عالی نخستین در قالب خالق قدرتمند ادیان ابراهیمی گردید.

نقش خود الکندی در همۀ این وقایع چه بوده است؟ عملاً در این خصوص اطلاعات خیلی دقیقی نداریم، به نظر می‌رسد وی شخصاً اقدام به ترجمه ننموده باشد و حتی این ظن می‌رود که شناخت چندانی از زبان یونانی نداشته است؛ ولی اینکه متن عربی پلوتینوس را تصحیح کرده باشد، مسلم است؛ در این تصحیح، ایده‌های خودش را به متن افزوده است. الکندی و همفکرانش به وضوح تصور می‌کردند که ترجمۀ صحیح ترجمه‌ای است که حاوی حقیقت باشد و نه ترجمه‌ای که موبه‌مو به متن اصلی وفادار باقی بماند.

اما الکندی به این راضی نبود، وی همچنین به نوشتن مجموعه‌های مستقلی در قالب نامه یا رساله خطاب به متولیانش که شامل شخص خلیفه هم می‌شد، پرداخت؛ در این مکتوبات به تبیین اهمیت و قدرت ایده‌های یونانی و چگونگی استفاده از این ایده‌ها به منظور پاسخ‌گویی به دغدغه‌های اسلام قرن نهم می‌پردازد؛ نتیجتاً وی به‌مانند یک مدیر روابط عمومی برای تفکر هلنی عمل نمود. اصالت مکتب فکری الکندی در پذیرش و تلاش جهت انطباق‌دهی ایده‌های هلنی با دغدغه‌های جامعۀ بومی نهفته بود. هنگامی که الکندی تلاش کرد تا هویت ایدۀ «اصل عالی نخستین» ارسطو و پلوتینوس را با مفهوم خدا در قرآن همسان بینگارد، این مسیر پیش از این توسط ترجمه‌هایی که اصل مذکور را معادل خدا تلقی کرده بودند هموار گردید. او چیزی را می‌دانست که ما امروزه مایل به فراموش کردن آن هستیم: اینکه ترجمۀ آثار فلسفی می‌تواند به‌مثابه گامی قدرتمند برای فلسفه‌ورزی باشد.

        

این مقاله ترجمه‌ای است از:

(https://aeon.co/ideas/arabic-translators-did-far-more-than-just-preserve-greek-philosophy)

نظرات مخاطبان 0 1

  • ۱۳۹۵-۱۱-۲۶ ۲۱:۲۳افشین 0 0

    یعنی واقعا ما در موضوعات تاریخ و فلسفه اسلامی هم نیازمند ترجمه آثار هستیم؟ چه اینکه معمولا به دلیل نا آشنایی نویسندگان غیر مسلمان نسبت به موضوع گاها اشتباهات فاحشی در آنها یاف می شود
                                

نظر شما