شناسهٔ خبر: 47561 - سرویس مسائل علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

نقدی بر گفته‌های محمد فاضلی در برنامه زاویه(۱)؛

آیا محمد فاضلی درِ جعبۀ پاندورا را می‌گشاید؟

محمد فاضلی محمد فاضلی می‌گفت که کدام استاد برجسته در غرب مقاله می‌نویسد، آن‌ها کتاب می‌نویسند و مثال از هابرماس آورد. برخلاف نظر ایشان، در غرب هم کتاب و هم مقاله می‌نویسند. در ایران اگر طبق تجویز ایشان به جای مقاله، کتاب مؤثر بنویسند چه کسی با آن مخالف است؟ این سؤال پیش می‌آید چه کسی در ایران در حد هابرماس نوشته است؟ هابرماس هم مقاله‌ می‌نویسد، هم در مصاحبه‌های علمی شرکت می‌کند و هم کتاب می‌نویسد. آیا در رشتۀ جامعه‌شناسی، مقالۀ گرانو ویتر کمتر از یک کتاب تأثیر داشته است؟

فرهنگ امروز/ حمیدرضا عریضی*:

افشاگری تخلف که در ادبیات مدیریت به آن (به‌اصطلاح) دمیدن در سوت (Whistle blowing) می‌گویند پدیده‌ای بسیار مثبت است که باید آن را تشویق کرد.‌ تصور می‌کنم دو فیلم بسیار تأثیرگذار سرپیکو (۱۹۷۳) و سیلک وود (۱۹۷۳) که اولی با بازی آل‌پاچینو و دومی با بازی مریل استریپ (۱۹۸۴) در تلویزیون ایران به نمایش در آمده است را دیده باشید که اولی به افشاگری تخلف در نظام پلیس و دومی به افشاگری تخلف در ایمنی پلوتونیوم برای کارکنان هسته‌ای آمریکا می‌پرداخت؛ ساخت این فیلم‌ها خود نشان می‌دهد که در آن جامعه به افشاگری تخلف اهمیت می‌دهند. مهم‌ترین مسئله در افشاگری تخلف،‌ درست مطرح کردن تخلف است تا بازداری شود، طرح غلط مسئله نه تنها آن را کاهش نخواهد داد، بلکه به جای از بین بردن آن، سبب تقویت آن خواهد شد.

 هدف من بررسی برنامه‌هایی است که از تلویزیون ایران در تاریخ ۱۹/۸/۹۵ و ۲۶/۸/۹۵ در برنامۀ زاویه با اجرای دکتر عبدالله صلواتی پخش شد و موضوع آن تخلفات مربوط به مقاله و پایان‌نامه در علوم انسانی بود. تمرکز من بر برنامۀ دوم و سخنان محمد فاضلی در آن جلسه است. آشکارا در این جلسه بحث بین دو گروه بود که فرد برجستۀ گروه اول محمد فاضلی عضو هیئت علمی جامعه‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی بود که از همان آغاز بحث، یار خود را یافت که با آمار و ارقام و به شکلی دقیق و مستدل موضع فاضلی را تأیید می‌نمود؛ دیگری معاون پژوهشی دانشگاه آزاد بود و سومی محمد روشن عضو هیئت علمی حقوق دانشگاه شهید بهشتی که در طول جلسه موضع خود را تغییر داده و به فاضلی نزدیک کرد که از نظر من خطای آشکاری بود، زیرا با جهت سخنان فاضلی که از منطق قوی به طرف منطق ضعیف حرکت می‌کرد هماهنگ نبود و باید روشن به‌تدریج مخالفت خود را با دیدگاه فاضلی بیشتر می‌کرد.

 با تفکیک سخنان فاضلی می‌توان دو فاضلی را از هم تفکیک کرد؛ بخشی که موضع به‌حق و درستی داشت و بخشی که با دادن آدرس غلط (از نظر من) می‌تواند پیامد فاجعه‌باری برای علوم انسانی ایران دانسته شود؛ به همین دلیل من ابتدا عنوان ماتیاس برود کرب که در مورد هابرماس نوشته بود را برای مقاله خود انتخاب کرده بودم: دفاع از محمد فاضلی در برابر محمد فاضلی؛ فردی که جلسۀ اول و نیمی از جلسۀ دوم سخنان خوبی گفت، اما ناگهان با خلط مبحث در دام سخنان اضافی افتاد که هم اعتبار و هم صداقت او در بیان نقطه‌نظراتش را زیر سؤال برد. اجازه دهید نکات خود را فهرست‌وار ذکر کنم (با تشکر از حوصلۀ خوانندگان، این مقاله ۳ بار برای احترام به وقت‌ خوانندگان خلاصه شده است):

۱- ابتدا موضوع مربوط به میدان انقلاب و خدمات مربوط به نوشتن پایان‌نامه و مقاله بود، اما در ادامۀ بحث به مقالات با استنادات کم مربوط شد و این مقالات را از نظر کیفیت پایین نامیدند. همچنین فاضلی اشاره کرد که توجه به کمیت مقاله‌ها نوعی نگاه کالایی به اساتید در موقع استخدام آن‌هاست که مبنای استدلال او نامفهوم بود؛ دلیل آن عدم آگاهی او از مبحث مهم سودمندی موقع استخدام است که با تعیین انحراف معیار عملکرد اساتید دانشگاه مشخص می‌شود؛ یکی از ملاک‌ها تعداد مقالات اساتید است که در نفس خود چیز بدی نیست. از آنجا که آیین‌نامه جدید ارتقا تأکید بیش از اندازه‌ای بر تعداد مقالات کرده است، به نظر می‌رسد انگیزۀ اصلی فاضلی بر تمرکز خود بر تعداد مقالات است؛ متأسفانه او هرگز نشان نداد که این مقالات بی‌کیفیت است، از نظر او صرف عدم استناد به معنی بی‌کیفیت بودن این مقالات است؛ واضح است که کیفیت مقالات به عوامل زیادی مربوط است که یکی اهمیت مقالات یا تعداد استنادات است.

۲- اینکه بسیاری از این مقالات دسترنج دانشجویان است و حتی محمد فاضلی یک مثال عالی ارائه داد که استادی که نخواسته بود دسترنج دانشجویش را مال خود کند و از دانشجوی خود خواسته بود اسم استاد را نیاورد، به دلیل آیین‌نامۀ مربوط به دفاع دانشجویان، پایان‌نامۀ دانشجوی او قابل دفاع نبود.

۳- علاج این دشواری‌ها تغییر نگاه است، یعنی به جای کمیت‌گرایی بر کیفیت متمرکز شویم. در رشته‌های علوم انسانی اصولاً کمتر باید مقاله نوشت و بر کتاب متمرکز شد. کجا دیده‌ایم که هابرماس مقاله نوشته باشد (از جمله فاضلی)؟

 عناوین دکتری و ازاین‌قبیل هم سبب شد مسئولین در صف قرار گیرند تا از این طریق ناشایستگی کاری خود را جبران کنند. کجا دیده‌ایم که بر روی جلد کتاب‌های هابرماس مثلاً نوشته شده باشد دکتر هابرماس؟ حال اجازه دهید از شمارۀ ۴ به بعد به بحث در موارد مطروحه در جلسه بپردازیم.

۴- طراحی نادرست نظام ارتقا فقط بر اساس پژوهش و مقاله و مغفول گذاشتن آموزش به‌طوری‌که در برنامه با استدلال و آمار درست یکی از شرکت‌کنندگان به‌صورت آنلاین ارائه می‌شد و نشان می‌داد که در دانشگاه‌های مهم دنیا به آموزش و در ایران به پژوهش بیشتر اهمیت داده می‌شود، مسئله را به درستی و از چشم‌اندازی صحیح ارائه می‌داد. تری ‌ایگلتون در مخالفت با برنامۀ آموزش عالی انگلستان که خواستار آن بود که علوم انسانی درآمد خود را کسب کنند (دیدگاهی که در وزارت علوم هم غالب است و در آیین‌نامۀ جدید بر آن تأکید بیشتری هم شده است) مقاله‌ای طولانی با عنوان مرگ دانشگاه نوشت که اینجانب آن را برای روزنامه فرهیختگان ترجمه کردم. ایگلتون توصیه کرده بود که آموزش عالی علوم انسانی تحت حمایت دولت (مانند آلمان) باقی بماند. اساتیدی هستند که دانشجویان را راهنمایی نمی‌کنند و همۀ وقت خود را به انجام طرح درمی‌آورند و از تدریس در دانشگاه به‌عنوان ویترین جذب قرارداد استفاده می‌کنند و طبیعی است که آموزش عالی از این طریق تحول نمی‌یابد. اینکه دانشگاه به دلیل
 بالاسری طرح‌ها (overhead) چشم خود را بر ضعف این اساتید در تدریس ببندد، ضعفی بزرگ است که در دانشگاه‌های برجستۀ ایران مانند صنعتی شریف حتی بیشتر دیده می‌شود و در جلسه بر آن تأکید زیادی شد.

 بااین‌حال، سخن ایگلتون این است که اگر این جذب درآمد از طریق تحقیق در رشته‌های فنی توجیه داشته باشد، در رشته‌های علوم انسانی هیچ توجیهی ندارد. آموزش در علوم انسانی جایگاه بسیار بالاتری دارد، کلاس‌های درسی‌ هایدگر و ویتگنشتاین که ایده‌ها در حین آموزش متولد می‌شدند مثال عالی از نقش و تأثیر آموزش در علوم انسانی است.

۵- اگر تأیید انبوهی از پایان‌نامه‌ها با بخش‌نامۀ شورای انقلاب فرهنگی درست باشد سبب کاهش نظارت اساتید بر پایان‌نامه‌ها می‌شود که درست است، اما من تردید دارم که چنین بخش‌نامه‌ای واقعیت داشته باشد. من که استادتمام هستم در هر سال در دانشگاه دولتی اصفهان سهمیۀ یک پایان‌نامه دارم، اما معمولاً یک پایان‌نامه با مشارکت همکار دیگر می‌گیرم. محمد فاضلی در جلسۀ اول، صورت‌جلسه‌ای برای رقم بیست پایان‌نامه ارائه داد که در یک دانشگاه مجاز بود، اما نام آن دانشگاه را بیان نمی‌کرد؛ ولی چگونه می‌توان از استثنا قاعده ساخت؟

۶- محمد فاضلی می‌گفت که کدام استاد برجسته در غرب مقاله می‌نویسد، آن‌ها کتاب می‌نویسند و مثال از هابرماس آورد. برخلاف نظر ایشان، در غرب هم کتاب و هم مقاله می‌نویسند. در ایران اگر طبق تجویز ایشان به جای مقاله، کتاب مؤثر بنویسند چه کسی با آن مخالف است؟ این سؤال پیش می‌آید چه کسی در ایران در حد هابرماس نوشته است؟ هابرماس هم مقاله‌ می‌نویسد، هم در مصاحبه‌های علمی شرکت می‌کند و هم کتاب می‌نویسد. آیا در رشتۀ جامعه‌شناسی، مقالۀ گرانو ویتر کمتر از یک کتاب تأثیر داشته است؟ البته اگر افرادی نظیر مصطفی ملکیان، جواد طباطبایی یا علی شریعتی و یا بیژن عبدالکریمی بنویسند، عالی است، اما معمولاً چنین نیست.

 بحث جذابی که در فرهنگ امروز، آذر ۱۳۹۵ آمده است را در نظر بگیرید؛ جواد طباطبایی در مقاله‌ای انتقادی بر یکی از کتاب‌های چاپ‌شدۀ حاتم قادری می‌نویسد. بدون اینکه وارد مجادلۀ این دو شوم که هر دو از چهره‌های ارزشمند علوم انسانی ایران هستند (از نیچه پرسیدند کدام فیلسوف را از همه بیشتر دوست دارد، او پاسخ داد بدون تردید سقراط. گفتند که اما تو بیش از همه او را نقد می‌کنی. گفت چون خود را به او بیش از دیگران نزدیک حس می‌کنم و ناگزیر از جدال با او می‌شوم. جدال معمولاً بین بزرگان رخ می‌دهد)، اما در یک مورد به طباطبایی حق می‌دهم؛ حاتم قادری می‌نویسد که در پیرانه‌سری بهتر است طباطبایی دقت خود را قدر شناسد و ایدۀ کتاب‌های ناتمام خود را کامل کند. درحالی‌که مقاله‌ها (و از جمله نقد طباطبایی بر قادری) هم ارزش‌ بسیار دارد که هم برای قادری است که ناگزیر به دفاع از خود می‌شود (اگر بشود) و هم دیگرانی که کتاب قادری را می‌خوانند. البته تأکید کنم که آثار قادری از نظر من جزء بهترین‌ها در نوع خود است، اما نقد آن‌ها هم -که طباطبایی بهتر از دیگران انجام می‌دهد- اهمیت دارد. من از نقدهای بسیار مهم طباطبایی بر کتاب‌های دیگران (از جمله آشوری و قادری) بسیار آموخته‌ام و اگر او نبود چه کسی این انتقادها را نشان می‌داد؟ اینکه قادری می‌نویسد که آیندگان از طباطبایی فقط ناسزاهایش را به یاد خواهند آورد، یک پیش‌بینی آخرالزمانی است و باید زنده بمانیم تا دریابیم آیا او درست می‌گوید یا خیر؛ اما بر فرض که چنین باشد، بهتر نیست از لحن گزندۀ نقدها صرف‌نظر کرده و بر محتوای نقدها متمرکز شویم؟ سقراط به اینکه خرمگس آتن است افتخار می‌کرد.

۷- مقاله‌ها همواره به لبۀ دانش نزدیک‌ترند. کتاب‌های تألیفی معمولاً (آن‌طور که ما دیده‌ایم) ترکیبی از ترجمه‌های غیرقابل فهم بوده‌اند؛ بااین‌حال، هریک نقش خود را ایفا می‌کنند و قرار دادن «مقاله و کتاب» نوع مفرطی از ساده‌اندیشی و آدرس غلط دادن است. یک کتاب خوب مانند یک مقالۀ خوب بسیار ارزشمند است.

۸- وجود عنوان دکتر (یا آیت‌الله و حجت‌الاسلام) بر روی کتاب یا مقاله، سلیقۀ شخصی است. آیت‌الله جواد تهرانی چنین سلیقه‌ای نداشت و ج. تهرانی می‌نوشت، درحالی‌که بر روی کتاب‌های علامه طباطبایی عنوان آیت‌الله درج شده است. در برخی موارد عدم درج این عنوان شاید ازاین‌رو باشد که این عنوآن‌ها را برای خود کوچک می‌پندارند (به آیۀ لا اقسم به یوم القیامه که لا برای تأکید است بیشتر توجه کنید). اگر هابرماس عنوان دکتر نمی‌نویسد شاید به جهت تمایز (بوردیو) باشد و گونه‌ای شبیه بقیۀ دکترهای معمولی می‌شود. اصولاً طرح این بحث‌ها در میانۀ سخنان جدی چه جایگاهی دارد؟ احترام (و موافقم که از تقدس نگوییم) به مقام معلم یا پرستیژ اجتماعی دکتر چه اشکالی دارد؟ من در این مورد سلباً یا ایجاباً نمی‌توانم نظری داشته باشم، بااین‌حال تأیید می‌کنم که در برخی جاها عنوان دکتر از باب تفاخر است و ای‌کاش از اول حتی به‌صورت آیین‌نامه‌ای تأکید می‌شد که عنوان دکتر بر روی جلد کتاب‌ها نوشته نشود، به خصوص که بسیاری از افراد که حتی دانشجوی دکتری هستند روی کتاب از این عنوان استفاده می‌کنند؛ اما در مقالات تا به حال کمتر دیده‌ایم که این عنوان استفاده شود.

 برای تأیید سخنان فاضلی به این نکته اشاره کنم که در بسیاری از دانشگاه‌های ایران (از جمله در شهید چمران) افرادی که استادتمام شده‌اند، هرگاه دانشجویان آن‌ها را دکتر بنامند، برمی‌آشوبند که چرا پروفسور خوانده نشده‌اند! به نظرم این نوع تفاخر توجه فاضلی را به خود جلب کرده است.

۹- علی پایا و محمدامین قانعی‌راد امسال کتاب خیلی خوبی در مورد تأثیر هابرماس بر دانشمندان علوم انسانی ایرانی نوشته‌اند و همه جا تأثیر افکار او مطرح بوده است، در همۀ مصاحبه‌هایی که انجام داده‌اند، مطالب سطحی و ظاهری از قبیل اینکه آیا عنوان دکتر روی کتاب خود نوشته یا ننوشته، مطرح نکرده‌اند و مگر چه اهمیتی دارد؟

۱۰- به دلیل موارد ۶ تا ۹ سطح بحث به لحاظ کیفی تنزل شدیدی یافت. معاون پژوهشی دانشگاه آزاد به این نکته اشاره کرد (و به‌درستی) که بسیاری از خطاها در جای دیگر است که کمتر به آن توجه می‌شود. خوشبختانه‌ برای نظارت آموزش عالی بر مقاله‌ها از سال ۱۳۹۳ در دانشگاه یک هیئت مخصوص بررسی تخلفات و تقلبات تشکیل شده است، این نظارت البته امکان افشاگری تخلف (WB) را فراهم می‌آورد که البته نباید با تسامح برخورد شود، اما حیطۀ این نظارت و افشاگری‌های تخلف باید گسترش یابد؛ پدیدۀ دکتر حسابی از مشهورترین آن‌هاست که با غلو در کتاب «استاد عشق» و در فیلم تلویزیونی «مردی که زیاد می‌دانست» بازتاب یافته است؛ موقعیت تخیلی و غیرواقعی دانشمندی ایرانی که اینشتین او را استاد خود می‌شمارد، اما اسم او (به روایت غلامعلی سرمد) حتی در ملاقات‌های سه‌دقیقه‌ای اینشتین وجود ندارد (درحالی‌که طبق همان روایت سرمد در مجلۀ جهان، کتاب ملاقات پنج‌دقیقه‌ای دکتر قاسم غنی با اینشتین ثبت شده است). البته دکتر حسابی در یک فرصت مطالعاتی به Princeton می‌رود، اما هیچ نشآن‌های از ملاقات او با اینشتین نیست (با فتوشاب عکس اینشتین و کورت گودل و تغییر چهرۀ گودل به حسابی سعی شد چنین نشآن‌های فراهم شود). ضیاء موحد در مصاحبه با مهرنامه به این موضوع اشاره کرد که کل کار علمی حسابی در حدی است که امروزه برای تبدیل به رسمی شدن یک فرد در دانشگاه ضرورت دارد؛ اما از او چه ساخته‌ایم؟

۱۱- پس از اینکه فاضلی جمله‌ای بیان کرد که «نوشتن مقاله جرم نیست»، با نقض غرض، کمیت مقاله را مورد حملۀ شدید قرار داد و تمایزی هم بین نوشتن مقاله بدون استناد و تقلب قائل نشد و خیل مقالات پژوهشگران زحمتکش جامعه را بی‌ارزش (devaluation) کرد که با این حمله صداقت خود را هم محل تردید قرار داد؛ مثلاً این احتمال را ناگزیر پیش آورد که او رقبای خویش را می‌نوازد و به‌حق از آیین‌نامۀ جدید ارتقا که از جمله شامل خود او هم می‌شود عصبانی است. ما در این مناظره آموختیم که خیر کاری است که فاضلی انجام می‌دهد (نوشتن کتاب) و شر کاری که او انجام نمی‌دهد (نوشتن مقاله).

این ساده‌سازی که همه کتاب بنویسند (با این وهم و تخلیل که شبیه هابرماس می‌نویسند) کاری نادرست است. آری، برخی کتاب‌های خوب می‌نویسند، اما به مصداق کار پاکان را قیاس از خود مگیر، تعداد آن‌ها زیاد نیست. علوم انسانی پیشرفت می‌کند و ظرف آن می‌تواند مجله، کتاب، روزنامه یا حتی فیلم باشد. بنیاد آدورنو -که در علوم انسانی بی‌همتاست- یک بار جایزۀ علوم انسانی خود (که اتفاقاً هابرماس از مهم‌ترین برندگان آن است) را به فیلم Alexandre Klug داد. موضوع، ظرف بیانی خود را پیدا می‌کند. اجازه دهید با توجه به آشنایی خودم، مقاله‌ای را ذکر کنم که در حد یک روزنامه بود، هرچند می‌توانستم آن را گسترش داده و به یک مجله ارسال کنم، اما ظرف مناسب همان روزنامه بود. این اواخر فرید زکریا در انتخابات آمریکا به پژوهش اینگلهارت و نوریس اشاره کرده بود که به نظر من اشارۀ نادرستی بود، زیرا بر بنیاد آن ساندرز را نمودار پوپولیسم و او را شبیه ترامپ دانسته بود. من در مقاله‌ای در روزنامۀ شرق او را نقد کردم، مطمئناً می‌توانستم منتشر نکنم (که نادرست بود) یا در ظرف متناسب آن که یک مقالۀ روزنامه بود قرار دهم.

 محمد فاضلی اتفاقاً کتاب بسیار خوبی نوشته و من در زمینۀ تأثیر اجتماعی پژوهش‌ها از آن آموخته‌ام. من از او می‌پرسم تأثیر اجتماعی سخنان او در مورد بی‌کیفیت نامیدن مقاله‌هایی که صرف نداشتن استناد چنین برچسب می‌خورند، چیست؟ این خود نیازمند مطلبی مفصل است که در اینجا فرصت آن نیست، اما اشاره کنم که ممکن است وزارت علوم از اشارۀ او فریب خورده و تأکید بر کمیت مقاله‌ها (ببخشید من کمیت را بد نمی‌دانم) را کاهش دهد، در این صورت آدرس غلط به معنی توقف رشد علمی خواهد بود. من در این بخش یاد هریسون فورد در جادۀ ارلینگتون (Arlington) می‌افتم که تصور می‌کرد آمبولانسی حاوی بمب درون یک ساختمان است غافل از آنکه آن بمب در ماشین خود او جاسازی شده بود و چون فریب خورده بود، از تمامی موانع به دنبال آمبولانسی -که آدرس غلط بود- وارد همان ساختمان شد. فاضلی تصور می‌کند کاهش کمیت مقالات -به دلیل استناد کم- به کیفیت بهتر مقاله‌ها منجر می‌شود. در جامعۀ ما رسم (غلطی) است که کمیت در مقابل کیفیت قرار داده می‌شود.

۱۲- برخلاف نظر فاضلی، مقالات بدون استناد به معنی بی‌کیفیت بودن آن‌ها نیست. راست است که بسیاری از مقالات به این دلیل استناد ندارند که چیز مهمی را بیان نمی‌کنند، اما این همۀ حقیقت نیست. اهمیت داشتن یا نداشتن یک مقاله در محتوای خود آن نهفته است و گاهی این استنادها با تأخیر است؛ مثلاً بزرگ‌ترین روان‌شناس بالینی قرن بیستم، پاول میهل، ابتدا که ارزش‌های کار او درک نشد، به مدت بیش از ۱۰ سال مقالات خود را در حالی چاپ می‌کرد که هیچ استنادی نداشت. کمیت مقالات در ایران حتی اگر هیچ استنادی نداشته باشند نه تنها نشان بیماری نیست (نباید چاپ شوند) بلکه نشان از رشد علم در گام‌های اولیۀ آن است.

 اجازه دهید مثالی از کار خودم بزنم؛ تحلیل وظیفه‌ای شغل (Functional Job analysis) یا تحقیقات راجع به کانون ارزیابی (AC) در ایران آن‌چنان مهم است که قرار است مدیران صنایع برتر کشور را از طریق آن تا ۱۴۰۴ انتخاب کنند و در ایران کمتر (اصلاً) کسی در این زمینه‌ها کار کرده است؛ بنابراین، فعلاً تا اطلاع ثانوی در ایران کسی به این مقاله‌ها که به زبان فارسی نوشته شده است ارجاع نمی‌دهد؛ یا پژوهش برتر در صنعت اتومبیل‌سازی (سایپا) که تحلیل خوشه‌ای مشاغل این شرکت توسط اینجانب در ۱۳۸۶ انجام شده و پژوهش برتر کشور در حدود ۷۰ جلد (۳۰ هزار صفحه) توسط سازمان گسترش و نوسازی انجام شده است و مبنای چرخش شغلی بوده است و در حیطۀ کار مرسوم منابع انسانی نیست، ارجاع به آن نمی‌شود؛ اما این به دلیل بی‌کیفیت بودن آن یا نامهم بودن آن نیست.

بیشترین استنادها در دنیا (و هم در ایران) به دو گروه از مقالات می‌شود؛ یکی مقالاتی که ابزار جدیدی معرفی می‌کنند و دومی مقالات مروری (اعم از بازنگری نظام‌دار و فراتحلیل). مطابق با مقایسه‌های استنادی، این نسبت برای مقالات ابزارسازی ۲ برابر و برای مقالات فراتحلیل ۳ برابر و برای مقالات بازنگری نظام‌دار ۴ برابر تحقیقات آزمایشی است، درحالی‌که تحقیقات آزمایشی بسیار دشوارترند و زمانی حدود ۵ برابر آن مقالات دارد. مقالات ابزارسازی معمولاً فاقد سؤال تحقیق هستند و مقالات فراتحلیل معمولی (نه فراتحلیل تعدیلی) هم سؤال پژوهشی ندارند؛ خود این موضوع نشان می‌دهد که مربوط کردن بحث استناد به کیفیت مقالات تا چه حد خطاست. اینجانب در تحلیل محتوای مقالات کم‌استناد در روان‌شناسی صنعتی نشان داده‌ام که برخی از آن‌ها به دلیل استفاده از روش‌های پیشرفته و یا موضوع خود که شبیه موضوع کمتر پایان‌نامه‌هاست، مورد استناد کمی واقع شده‌اند؛ اما همین مقالات بعداً در رشد علم (با تأخیر) بسیار تأثیر دارند.

ادامه دارد...

*استاد دانشگاه اصفهان

نظرات مخاطبان 5 4

  • ۱۳۹۵-۰۹-۲۲ ۲۳:۴۱ 3 47

    سلام.
    من از نقدتون اینگونه  برداشت کردم که جناب دکتر شما از اساتیدی هستید که زیاد مقاله بدون استناد چاپ میکنید. یه کم بهتون بر خورده و سعی کردید که معانیه دور جملات فاضلی رو استخراج و به شدت نقد کنید و مفهوم ساده و اصلیش رو نادیده بگیرید. 
                                
  • ۱۳۹۵-۰۹-۲۴ ۱۳:۴۸ 0 0

    بحث اگر بروی کتاب نوشتن باشدبویزه اساتید باید انها به شیوه درسگفتار باشد یعنی استاد تحقیقاتش را در طی یک ترم که در واقع 12 جلسه می شود ارائه دهد اگر اینجور نشود کتاب را هم می شود بکسی بدهی و هزینه انرا بپردازی و چاپ کنید انگاه دانشگاه باید پشت ان قرار گیرد در ضمن اقای عریضی هم باید بین پزوهش کاربردی و بنیادین تمایز قائل شود   استاد تمام در واقع باید از طریق تئوری پردازی ارتقا پیدا کند چرا که این طرحهای کاربردی یا عملیاتی را تنها نهاد اکادمیک  می تواند مورد نقد بررسی قرار دهد موسسه های کابردی باید شکل گیرد و اجازه نداد استادان در طرحهای کاربردی سهیم شوند استاد ان اکنون از دانشگاه بعنوان ویترین استفاده می کنند و بجای اموزش در این وزراتخانه ، شهرداری ، و دیگر نهادی دولتی از طریق رانت استادی پروژه می گیرند و چون این پروژه  ها را هم کسی نمی خواند تنها پولی رد بدل می شود و همه خوشحال هستند پس استادان دو کار می کنند یک ویترین دارند در دانشگاه انگاه  پروژه می گیرند برای نهادها دولتی و سرانجام سرک می کشند به مطبوعات تا به همچیز نقد کنند و در فضای عمومی محبوب شوند و ژست انتقادی داشته باشند 
                                
  • ۱۳۹۵-۰۹-۲۴ ۱۷:۱۸آرش 0 1

    با سلام. لطفا منبع اين جمله را به طور مشخص مرقوم فرماييد.
    درحالی‌که طبق همان روایت سرمد در مجلۀ جهان، کتاب ملاقات پنج‌دقیقه‌ای دکتر قاسم غنی با اینشتین ثبت شده است)
                                
  • ۱۳۹۵-۰۹-۲۷ ۱۲:۱۳ 1 2

    من دوبار متن ایشون خوندم، دقیقا متوجه نشدم منظور ایشون چیه؟  البته من به حرف دکتر فاضلی در مورد ارجحیت کتاب بر مقاله انتقاد دارم، مقاله سرجا یخودش مهم هست و کتاب هم سر جای خودش. به نظرم  مهمترین  اشکال این روزند در سیستم  هست. دانشگاه آزاد حتی تا 100 دانشجو در رشته های ارشد پذیرش کرده و در بعضی از شهرها مثلا در رشته جامعه شناسی دهاقان بدون این که دستاندارد آموزشی مناسب دکتری داشته باشه دهها دانشجوی دکتری پذیرش کرده ، اینها هست که باید بررسی بشه. این ها هست که ارزش آموزش عالی در تحصیلات تکمیلی پایین آورده است. دانشگاه پیام نور از سوی دیگه تیشه به ریشه  تحصیلات تکمیلی زده.  اساتید با این آینن نامه جدید  عملا شده اند مشتری مقالات خیابان انقلاب!!. بلایی که بر سر آموزش عالی ایارن اومده بیشترش سیستماتیک هست و البته سیاست سهم عمده ای در ایجاد این وضعیت داره.
                                

نظر شما