فرهنگ امروز/ محسن آزموده:
دهم مهرماه مطابق با ٢ اکتبر سالروز تولد مهانداس کارامچاند گاندی است؛ سیاستمداری که فراتر از سیاستورزی اندیشمندی بزرگ بود و حرکت استقلالخواهی هند در برابر استعمار انگلیس را بر پایه اندیشههای کهن هندی بنا کرد. اندیشه عدم خشونت گاندی و مبارزه مدنی او الهامبخش بسیاری از جنبشها و مبارزات ضد استعماری در نیمه سده بیستم شد. شب بخارا به مناسبت تولد گاندی به او اختصاص داشت. در این نشست که به همت مجله بخارا در سالن امیرالمومنین (ع) دایرهالمعارف بزرگ اسلامی برگزار شد، کاظم موسوی بجنوردی، رییس دایرهالمعارف بزرگ اسلامی درباره مکتب عشق گاندی سخن گفت و کومار سفیر هند به دستاوردهای گاندی و جنبش او اشاره کرد؛ مصطفی محقق داماد نیز درباب اصل برادری در اندیشه گاندی سخن گفت و داریوش شایگان به مبانی اندیشهای گاندی پرداخت:
گاندی و استقلال هندوستان
کاظم موسوی بجنوردی
رییس دایره المعارف بزرگ اسلامی
مساله استقلال هندوستان محدود به کشور هندوستان نیست، بلکه آثاری جهانی داشته است، به ویژه آنکه روشی که ماهاتما گاندی آورده، روش محبت و عشق و رافت و رحم است. او این مضامین را در چارچوب مبارزه برای استقلال پدید آورد و بنیانگذار مبارزات مدنی است. این مبارزه جهان را فراگرفت. گاندی در مقابل انگلیس که مهمترین قدرت جهانی در آن زمان بود، با مبارزات مدنی به پیروزی رسید و شبه قاره هندوستان را به استقلال رساند. آثار فرهنگی این حرکت بسیار گسترده است. گاندی مکتب عشق و محبت و گذشت را عرضه کرد. این مرد بزرگ چنان تاثیر جهانیای داشت که به نظر من تحولات بعدی جهانی مرهون حرکت اوست.
ماهاتما گاندی با رفتارش دشمن را به زانو درآورد، او با محبت و اخلاق دشمن را شکست داد و این روش عجیبی بود که دنیای آن روز با آن آشنا نبود. در آن زمان به صورت طبیعی گفته میشد در برابر تفنگ باید تفنگ در دست گرفت، اما گاندی داستان نویی را مطرح کرد و گفت ما در مقابل خشونت، خشونت نمیکنیم و استعمار انگلیس را به زانو در آورد. در جریان مبارزه و حرکت استقلالخواهی هندوستان، استعمار انگلیس بسیار خشونت کرد، اما فایده نداشت. حتی در خود انگلیس گاندی طرفداران بسیاری یافت و وقتی گاندی به لندن رفت، وضع لندن به هم ریخت و فقرای لندن دور او جمع شدند و به او احترام گذاشتند. اندیشه محبت گاندی جهانگیر شد و باعث شد که ماهاتما گاندی بنیاد و فرهنگی را بنا کند که میتوان آن را فرهنگ صلح خواهی نامید.
در پایان اشارهای نیز به امام حسین (ع) بکنم. مبارزه گاندی مبتنی بر جاذبه شخصی بود، امام حسین (ع) نیز جاذبه زیادی داشت. وقتی امام حسین به سمت کوفه میآمد، مشخص بود که حرکت ایشان آغاز قیامی علیه امویهاست. یکی از سران عرب همزمان با حرکت امام حسین (ع) حرکت میکرد و نزدیک چاهی اردوی امام حسین(ع) را دید. امام حسین (ع) نزد این فرد فرستاد و این فرد متنفذ عرب از ورود به سیاست ابا داشت و نمیخواست گرفتار شود و با حکام روز درگیر شود، اما بالاخره با تشویق همسرش مشتاق شد به چادر امام حسین (ع) برود. گفته میشود که آن قدر آن حضرت جاذبه داشت، این فردی که فرار میکرد از ورود به سیاست، در اندک زمانی تحت تاثیر امام حسین (ع) واقع شد و نزد خانوادهاش بازگشت و به ایشان گفت به اردوی امام حسین(ع) ملحق شویم.
دستاوردهای گاندی
سائوراب کومار
سفیر هندوستان در ایران
صحبت کردن از انسان برجستهای همچون ماهاتما گاندی در جمعی از فرهیختگان دشوار است. شخصیت گاندی و دستاوردهای او در جهان امروز بسیار ارزشمند است. شخصیت گاندی ابعاد گوناگونی دارد؛ به او میتوان به عنوان یک متفکر و فیلسوف، به عنوان یک رهبر سیاسی و سیاستمدار، به عنوان یک انسانگرا و به عنوان حامی مظلومان و ستمدیدگان و به عنوان یک فرد مذهبی نگریست، اگرچه ابعاد دیگری نیز در شخصیت او قابل تصور است. اخیرا در یکی از سخنرانیهای نخست وزیر هند نارندرا مودی راجع به گاندی به این نکته اشاره شد که گاندی فردی متعلق به یک جغرافیا و موقعیت خاصی نیست، بلکه به کل دنیا و همه انسانها تعلق دارد. بزرگترین دستاورد گاندی بسیج توان تودههای مردم در مبارزات مردمی هند بود. دومین دستاورد او نحوه مبارزه منحصر به فرد و صلحآمیز گاندی در مقابل استعمارگران بود که به پیروزی انجامید و هند را به استقلال رساند. سومین رهاورد گاندی تفکر او بود. تفکر او اساس سیاستگذاریهای هند پس از استقلال را در زمینههای متعدد مثل سیاست خارجی و اقتصاد بنا گذاشت.
البته تذکر این نکته لازم است که هم در سطح بینالمللی و هم در سطح داخلی هند این بحث در جریان است که آیا به تمامی از تفکرات گاندی در سیاستگذاری استفاده شده است یا خیر؟ آیا اگر مضمون و محتوای اندیشه گاندی به طور کامل اجرا میشد، مفید بود یا خیر؟ در هر صورت این نکته قابل بحثی است که فعلا مجال بحث از آن نیست. دستاورد بسیار مهم دیگر گاندی تاثیرگذاری اجتماعی او بود. گاندی با طرفداری از حقوق افراد آسیبپذیر اجتماعی، جامعه را به نقطهای رساند که امروز شاهد آن هستیم.
این سوال اما برجاست که گاندی چه کسی بود و فلسفه او چه ابعادی داشت؟ این پرسشی ماندگار و دشوار است و به سادگی نمیتوان به آن پرداخت. گاندی مطلقا ضد سلطنت بود، اما با میانهروی و اعتدال مخالفتی نداشت. روشناندیشی او را میتوان روشناندیشی بنیادین خواند. بسیاری گفتهاند که گاندی منتقد علم و فناوری بود، شاید راه بهتر برای نگریستن فلسفه او این است که ببینیم او چگونه اساس و بنیاد فلسفه غرب را زیر سوال برد. او مردی بسیار مذهبی بود، اما نسبت به اندیشهها و عقاید دیگر ذهن بازی داشت. او ضد علم نبود، اما علم و دانش را به عنوان یک هماهنگکننده و ایجادکننده نظم میان جان و تن، میان انسانیت و طبیعت میدید. از همه مهمتر اینکه آنچه در دیدگاه گاندی مهم است، این اندیشه او بود که نباید به طور بیرویه و بدون توجه به عواقب از منابع طبیعی استفاده کرد، بلکه معتقد بود انسان در بهرهبرداری از طبیعت باید پیرو نظم و هماهنگی باشد و طبیعت را به طور پایدار عامل توسعه پایدار ببیند.
اکنون که به اوضاع و احوال دنیا و خشونتها و وقایع تروریستیای که به کرات در جهان در حال وقوع است و به تغییرات اقلیمی که در زمین رخ میدهد و مشکلاتی که بر سر راه توسعه پایدار به وجود آمده، مینگریم، باید از خودمان بپرسیم که آیا از تفکر گاندی میتوان در این زمینه بهره جست یا خیر؟ به نظر من پاسخ این پرسش مثبت است و میتوان از اندیشه گاندی در این زمینهها بهره جست. پیش از جلسه از پروفسور شایگان پرسیدم که بار نخست چه زمانی به هند سفر کردهاند؟ و ایشان گفتند که نخستینبار در سال ١٩٦٤ زمانی که هنوز عطر وجود گاندی در فضای هند به مشام میرسید، به این کشور سفر کردهاند. ایشان تاکید داشتند که هند امروز بسیار دستخوش تحول شده است.
این تغییرات بخش طبیعی از زندگی ما هستند و میتوانند هم خوب باشند و هم نامساعد، اما خوشحال هستم که خدمت شما و به خصوص پروفسور شایگان بگویم که دولت فعلی هند گامهایی را برداشته و اقداماتی را صورت داده که ریشه و اساسشان تفکر گاندی است. با توجه به موضوع تغییرات اقلیمی و توسعه پایدار قطعا شاهد بودهاید که دولت فعلی هند اقدامات بسیار مهمی در این زمینه صورت داده و نخست وزیر به تاکید در این زمینه صحبت کرده است که تفکر گاندی و تفکر سنتی هندی که مبتنی بر هماهنگی با طبیعت است، همراه با توافقات بینالمللی خواهد بود که هدفش حفظ اقلیم و جلوگیری از دگرگونی بیرویه آن است. این رویکرد بسیار انعطافپذیر دولت منجر به حضور فعال و موثر هند در توافقنامه پاریس شد و در حال حاضر پروژههای متعددی در هند مبتنی بر انرژی خورشیدی هستند و ریشه همه اینها را میتوان در رویکرد سازگار با طبیعت و سازگار با منابع طبیعی گاندی دید. اگرچه معتقد هستم که شاید این میزان کفایت نکند و برای جلوگیری از تغییرات اقلیمی به اقدامات بیشتری نیاز هست، اما مطمئنا مثل مساله تغییر اقلیم و توسعه پایدار، سایر ایدهها و عقاید گاندی نیز باید مورد بازنگری و مطالعه مجدد صورت بگیرد تا بتوان ایدههای جدید از آن استخراج کرد و ببینیم در عالم امروز چه جایگاهی برای این ایدهها متصور شد.
در پایان میخواستم نکته مهم دیگری را متذکر شوم و آن هم لزوم مطالعه نقدهای گاندی به فلسفه غرب است. مبنای بسیاری از مشکلاتی که در عالم امروز برای افراد به وجود میآید، پیشفرضهای ذهنی است و این پیش فرضهای ذهنی باید مورد چالش قرار گیرند تا از این طریق بتوانیم اندیشههای جدید استخراج کنیم. البته در محافل علمی این کار انجام شده است، اما فکر میکنم این امر نیازمند تلاش بیشتری است. در انتها میخواستم تاکید کنم که این جا تنها به سطح بحث پرداخته شد، اما میتوانم تاکید کنم که به عنوان سفیر هند بیش از این هم از من انتظاری نیست.
ای دریغا عالمی
مصطفی محقق داماد
حقوقدان و پژوهشگر دینی
مرحوم صادق سرمد شاعر، در ماتم گاندی قصیده بلندی سروده که در بخشی از آن آمده «گرچه از هر ماتمی خیزد غمی/ فرق دارد ماتمی تا ماتمی/ای بسا کس مرد و کس آگه نگشت /از حیاتش مبدئی تا مختمی / لا جرم در مرگ مردان بزرگ/ گفت باید: ای دریغا عالمی!». ماهاتما گاندی چندین بار گفته است که من از حسین بن علی (ع) پیروی کردهام. من ابتدا این سخن را باور نمیکردم، اما چند سال قبل با تتبع این جملات را در کلمات گاندی پیدا کردم. این تعبیر را نیز آقای دهباشی برای من فرستاد که گاندی گفته است: «توسعه اسلام در سایه تعلیمات خون حسین بن علی (ع) است». پرسش مهم این است که چه بعدی از قیام سیدالشهدا(ع) برای گاندی جالب بوده است؟ کجای نهضت حسین بن علی (ع) برای گاندی پر جاذبه بوده است؟
در این زمینه پاسخهای متعددی قابل تصور است، اما سوال من این است که چه تفسیری از نهضت حسین (ع) برای گاندی بوده که میگوید من از او پیروی میکنم؟ استاد بجنوردی از تعبیر قیام استفاده کردند. من این عقیده را ندارم. به نظر من آنچه در داستان نهضت حسین بن علی (ع) درخشان است، دفاع خونین از آزادی بیعت است. به ایشان فشار میآوردند که باید به زور یک حکومت نامشروع را تایید کنی و بیعت کنی. او گفت من حاضرم به روستایی و دژی تنها بمانم، اما از من بیعت نطلبید. یعنی از من تایید حکومت نامشروع را نخواهید. اگر فشار بیاورید حاضرم خودم و فرزندان و اهل بیتم کشته شویم، اما حاضر به تایید حکومت نامشروع نیستم. آیا در تاریخ دموکراسی کسی این گونه برای رای آزاد برای مدیریت کشور مقاومت کرده است؟ به نظر من نقطه جذابیت حسین بن علی (ع) برای گاندی همین نکته است.
همه انسانها برابرند
نکته بعدی اینکه گاندی یک باره به وجود نیامده است. کتابی از گاندی هست که قبل از اعلامیه حقوق بشر منتشر شده است. اعلامیه حقوق بشر ١٩٤٩ یعنی ٤ سال بعد از جنگ جهانی منتشر شده اما این کتاب قبل از جنگ جهانی منتشر شده است. عنوان این کتاب این است: «همه انسانها برادرند». در مقدمه اعلامیه حقوق بشر اصلی هست که تمام مباحث بعدی بر آن متکی است و آن اصل وحدت خانوادگی بشریت است؛ یعنی میگوید چون انسانها از یک خانوادهاند، پس باقی اصول برقرار است. یعنی وحدت خانوادگی بشر حقوق بشر را اقتضا میکند. این همان مفهوم برادری است.
علاقه من به قرآن و اسلام از این آیه است که « یا أیُّها النّاسُ إِنّا خلقْناکمْ مِنْ ذکرٍ و أُنْثی و جعلْناکمْ شُعُوباً و قبائِل لِتعارفُوا إِنّ أکرمکمْ عِنْدالله أتْقاکمْ إِنّالله علیمٌ خبیرٌ » (حجرات، آیه ١٣) یعنی ای انسانها شما از یک پدر و مادر هستید و بنابراین همه با هم برادر هستید. در قرآن دو مفهوم برادری هست. نخست برادری انسانی است و دومی برادری ایمانی که برادری ایمانی مبتنی بر برادری انسانی است. در قرآن تاکید شده که همه از هندی و ایرانی و عجم و عرب و... با هم برادر و خواهر هستند. این اصل را قرآن ١٤٠٠ سال قبل بیان کرده است. تمام اصول حقوق بشر مبتنی بر اصل برادری است. حق حیات و آزادی بیان و تمام آزادیهای دیگری که در اعلامیه حقوق بشر است، مبتنی بر اصل برادری انسانی است.
گاندی این اصل را در هند بیان کرده است. هند با بسیاری از کشورها مثل ایران و عربستان فرق میکند. در هند مذاهب متعدد و کثیر وجود دارد و اختلافات مذهبی فراوان است. گاندی در هند گفته این اختلافات را کنار بگذارید و به قلبتان رجوع کنید و ایمان و کفر را به قلوبتان باز گردانید. انسانها در حقوق شهروندی با هم برادرند. در حقوق شهروندی نباید ایمان و کفر را دخالت داد. همه برادرند.
اصل اغماض و گذشت
آخرین اصلی که در زندگی گاندی هست را باید با بزرگان تاریخ مقایسه کرد. این اصل بخشش و گذشت و عفو است. پیامبر اسلام (ص) نیز پیروز به مکه وارد شد و آن را فتح کرد، اما اجازه نداد یک قطره خون از بینی کسی بریزد. گفت اغماض و گذشت کنید. این بیماری خطرناکی است که به جای فکر عقیده و اعتقاد بنشیند. این امر بشریت را بیچاره میکند و در منطقه خاورمیانه نیز چنین است. گاندی میدانست که هندوی معتقد که با افکار گاندی مخالف بود، چه پیامدهایی میتواند داشته باشد. به همین خاطر در حالی که یک هندوی معتقد و جزماندیش به او تیر زد، پیش از آنکه جان بدهد، گفت همین حالا تو را بخشیدم. او قبل از مرگ قاتلش را بخشید. اما عدهای وقتی به قدرت میرسند، عوض میشوند. این خانم آنگ سان سوچی که ننگ جایزه صلح شد، این گونه نبود. در میانمار دست به کشتار زدند و مردم را کشتند. یا این آقایی که امروز رییسجمهور امریکا شده و قدرت پیدا کرده است و مردم را راه نمیدهد و ویزا نمیدهد. ببینید قدرت چه بدبختی و گرفتاریای پدید میآورد. اما در تاریخ پیامبر اسلام (ص) در صدر میدرخشد و بعد از او گاندی و نلسون ماندلا است. ماندلا آن همه سال در زندان ماند، اما شکنجهگرش را بخشید.
خشونتپرهیزی ریشههای عمیق دارد
داریوش شایگان
فیلسوف و نویسنده
گاندی با اینکه دوران تحصیلاتش را در رشته وکالت در انگلستان بهپایان رساند، در عمق وجودش یک هندو بود و فردی وفادار به اصول و مبانی اخلاقی هند. او در فرهنگ کهنی پرورش یافت که اصول اخلاقی حاکم بر آن بر دو اصل استوار بود: یکی نظام کاستی ـ طبقاتی، و دیگر چهار مرحله زندگی هر هندو. اصطلاح «وارنا آشراما دارما» بر آمیزش این دو اصل دلالت دارد. اصول کلی اخلاقی در هند بر بخشش، تسلط بر نفس، پاکی درون، فرزانگی، راستی و بالاخص خشونتپرهیزی یا «آهیمسا» مبتنی است. ریشههای این خصلت اخیر، یعنی خشونتپرهیزی (آهیمسا) را که قدمتی دیرپا در هند دارد، میتوان در آیین بودا، آیین هندو، و بهطرز اغراقآمیزی در آیین جِین بازیافت. محیطی که گاندی، کودکی خود را در آن گذراند، جامعهای بود که بسیاری از اعضایش را پیروان فرقه جِین تشکیل میدادند. در حقیقت دو آیین جِین و بودا، در قالب واکنشی در برابر سلطه برهمنان شکل گرفت. این دو آیین در سده ششم از میان طبقه آریستوکراسی، یعنی سلحشوران، برخاستند و کیشی غیرمتشرع را اشاعه دادند. مفهوم خشونتپرهیزی در نظام اخلاقی دین جِین، وجهی بسیار افراطی دارد، و علاوه بر بُعد اخلاقی، از لحاظ اونتولوژیک و منطقی هم در این دین بسیار تاثیرگذار بوده است، زیرا همچنان که پیروان این کیش از منظر اخلاقی به خشونتپرهیزی در برابر موجودات پایبندند، همچنان از لحاظ منطقی نیز به «عدم مطلق بودن احکام» باور دارند. آیین چندگانگی نسبی (آنه کانتاوادا) در واقع انعکاس عدم خشونت در امر قضاوت است. هیچ حکم و قضیهای مطلق نمیتواند باشد، بلکه احکام صرفا تحت شرایطی خاص واقعیت دارند. اگر آیین کلاسیک هندو به معادله ذات انسان و ذات الهی که در فرمول «تو همانی» اختصار یافته است، اعتقاد دارد؛ اگر دین بودا هرگونه جوهر هستی را نفی میکند و تنها به صیرورت و استمرار پیدرپی لحظات گذرا که بهمجرد ظهور، ناپدید میشوند، معتقد است؛ دین جِین هر دو نظریه را میپذیرد ولی هیچیک را مطلق نمیانگارد و اصل نسبیت را بر آنها جاری میسازد. در واقع منطق جِین منوط به نوعی «آزارپرهیزی ذهنی» است، بدانگونه که فرد پیرو اصول اخلاقی بر حیات تمامی موجودات حرمت مینهد. تردیدی نیست که گاندی از این تعالیم تاثیرپذیرفته و میراثبر کهنترین اصول اخلاقی هند بوده است؛ ضمن آنکه به بهاگاوات-گیتا نیز علاقه بسیاری داشته است. در خانقاه (آشرام) گاندی شبها بهاگاوات-گیتا خوانده میشد و خود او روزها در آن به تامل میپرداخت. موضوع بهاگاوات-گیتا، حماسه بزرگ ماهاباراتا است، بدین شرح که: دو قوم «کوروها» و «پاندوها» در میدان کارزار صفآرایی کرده و سپاهیان را برای نبرد آراسته بودند. «آرجونا» که پهلوان این حماسه و از طبقه «کشاتریاها» یا سلحشوران بود، هنگامی که خود را ناگزیر از نبرد و در نتیجه کشتار دید، به تردید افتاد و ناتوانی و ضعف بر وجودش مستولی شد، پس گفت: هنگامی که خویشان خود را که در اینجا قرار یافتهاند میبینم دهانم خشک میشود و لرزه بر اندامم میافتد.» در پاسخ، کریشنا که مرشد او بود و در همان ارابه کنار او بود، نکوهش کنان بر او نهیب زد که: «این رفتار تو مخالف راه رستگاری (یعنی ناجوانمردانه)، مایه رسوایی و مخالف راه رهایی است.ای آرجونا!» کریشنا در اینجا به آرجونا تعلیمات رستگاری و فرزانگی داد و به او آموخت که ذات عالم هرگز از میان نمیرود، نه فاعلی هست و نه منفعلی و سپس این جمله معروف را بهزبان آورد که: «هر آنکس که آن را ضارب بپندارد و هرآنکس که آن را مضروب بیندیشد، هر دو در خطا هستند، چه، آن نه ضارب است و نه مضروب.» در واقع کریشنا، آرجونا را از وظایف کاستیاش آگاه ساخت و او را به نبرد موعظه داد، البته به شرط آنکه چشمداشتی به نتیجه عملش نداشته باشد، یعنی عملی را پیشه کند ناب و بری از هر نیت خودخواهانه و هرگونه خودنمایی. بدینترتیب آرجونا باید دو چیز را با یکدیگر تلفیق میکرد: از یکسو جنگیدن که وظیفه کاستیاش بود، از سوی دیگر گوش جان سپردن به تعالیم کریشنا و ممتاز شدن به مقام تجردِ از کردار و عدم فعالیت که مترادف است با فرزانگی و چون این مقام بر دلش مستولی شود، دیگر تحت نفوذ تاثرات کردار نخواهد بود. در اینجا بین وظایف کلی اخلاقی که شالودهاش بر خشونتپرهیزی استوار است و وظیفه کاستی یا طبقاتی که برای یک سلحشور چیزی نیست مگر جنگیدن و خون ریختن، تضادی مییابیم. «آهیمسا» یا خشونتپرهیزی جزو وظایف کلی بهشمار میآید در حالی که از سوی دیگر نظام اخلاقی سلحشوران ایجاب میکند که فرد متعلق به این طبقه، دست به کشتن زند و دشمن را نابود سازد. هرگاه چنین تضادی رخ دهد، وظایف طبقاتی بر تکالیف اخلاقی مقدم است. در بهاگاوات-گیتا هم همین موضوع مطرح شده است.
فرزانگی و عمل بیچشمداشت
آنچه در رفتار گاندی جالب توجه است این است که او فرزانگی و عمل بیچشمداشت بهاگاوات-گیتا را میپذیرد و آن را اخذ میکند، ولی از پذیرش اصل سلحشوری و نبرد که از وظایف کشاتریاهاست پرهیز میکند. گاندی به یک اعتبار، اصل بهاگاوات-گیتا را وارونه میسازد؛ یعنی اینبار با وقوع تضاد، تکلیف اخلاقی که در اینجا همان خشونتپرهیزی است بر وظایف طبقاتی تقدم مییابد. بر مبنای آرمان بهاگاوات-گیتا، او میتوانست دست به خشونت بزند چون بر هر هندویی واجب بود که از سلطه انگلیسیها رها شود و همین تکلیف میتوانست توجیهکننده قیام مسلحانه هندیان علیه استبداد انگلیس باشد، پس او نیز باید مانند آرجونا دست به سلاح میبرد، ولی گاندی چون اساسا به نظام طبقاتی اعتقاد نداشت و آن را یکی از علل عقبماندگی هند میدانست، این فرآیند را وارونه کرد و از جنگی که مطابق بهاگاوات-گیتا میتوانست موجه و معتبر و مشروع باشد اجتناب ورزید و اصل بزرگ اخلاقی خشونتپرهیزی را سرلوحه اعمالش قرار داد. گاندی با وجود عشقش به بهاگاوات-گیتا، برخوردی منحصربهفرد و خاص را اتخاذ میکند و اساس اعمالش را بر اصل خدمت بیچشمداشت بنا مینهد. مضافا بر اینکه او سخت به این اصل معتقد بود که «هدف، وسیله را توجیه نمیکند، هرقدر هم آن هدف مقدس باشد» زیرا بذر خوب، محصول خوب به بار میآورد و بذر بد، محصول نامرغوب. پس بین وسیله و هدف باید تطابق کامل وجود داشته باشد، از این لحاظ رفتار گاندی رفتاری است درست عکس رفتار ماکیاولی. همچنانکه گاندی، مانند پیروان جین، به خشونتپرهیزی در اخلاقیات اعتقاد داشت، در قضاوتهایش هم اهل تسامح بود و نسبت به ادیان دیگر اهل تساهل و سازش. بارها در سرزنش برخی اعمال ناشایست مسیحیان میگفت مسیحیت دین بخشش است، ولی مسیحیان چندان بهرهای از آن ندارند. گاندی به عبارت دیگر، اصل خشونتپرهیزی را در ذهن خود به صورت مدارا و اصل نسبیت نشانده بود. شاید او در تاریخ جدید نخستین فردی باشد که آزادی هند را از راهی به دست آورد که برای بسیاری حتی تصور آن هم مشکل و بعید مینمود. رفتاری که گاندی در پیش گرفت، در قیاس با آنچه اکنون در جهان میگذرد به معجزه شباهت دارد.
مرتاض و کمیسر
البته لازم میدانم در اینجا این نکته را هم متذکر شوم که اگر گاندی طی مبارزات بیخشونتش، به جای انگلیسیها با آلمانهای نازی یا استالینیستهای روس روبهرو بود، به احتمال قریب به یقین هرگز توفیق نمییافت. انگلیسیها با وجود خلقوخوی استبدادی و میل جهانگشاییشان به برخی اصول اعتقاد داشتند و نخستین مریدان غربی گاندی هم انگلیسی بودند. فراموش نکنیم که در محاکمه آخر گاندی، هنگامی که او در پیشگاه دادگاه حاضر شد، قاضی انگلیسی به احترامش از جای برخاست و به او تعظیم کرد و گفت: «ابدا علاقهمند نیستم که هیچگونه حکمی علیه شما صادر کنم اما ناگزیرم.»
در جایی، مائو و گاندی را با الهام از کتاب کوستلر، «مرتاض و کمیسر» نامیدهام. اصل عدمخشونت گاندی با تفکر هندو پیوندی تنگاتنگ دارد و از اینرو جز در خاستگاهش، یعنی هند، نمیتوانست شکفته شود. وقتی دو سنت بزرگ آسیایی که یکی مبلغ بیعملی (در چین) و دیگری اشاعهدهنده عدم خشونت (در هند) است، را در کنار هم میگذاریم، در یکسو گاندی را مییابیم که به اخلاق پرهیز و امتناع وفادار میماند و در سوی دیگر مائو قرار دارد که نقش کمیسر را پیدا میکند، یعنی درست عکس تعلیمات مائو- تسو عمل میکند. فراموش نکنیم که چین تحت سلطه تفکر مارکسیسم قرار گرفت و مائو راهی را اتخاذ کرد که از اساس غیرچینی بود، حال آنکه هند توانست، دستکم در دوران گاندی، سنت عظیم جوکیان و مرتاضان را- که بارزترین مظهر آن خودِ مهاتما است- حفظ کند. گاندی راهحلی را برگزید که هندی نمونهوار بود. بیسبب نیست که هندیان، او را «ماهاتما» یعنی روح بزرگ، لقب دادند.
بهگمان من مفهوم عدم خشونت در جهان امروز روزبهروز اکنونیتر و بیشازپیش مطرح میشود. البته من شخصا هیچ یقین ندارم که چنین رفتار بزرگمنشانهای در هر کشور و هر فرهنگی قابل اجرا باشد! مفهوم «آهیمسا» هندیتر از آن است که بتواند بهسهولت به سرزمینی جز هند منتقل شود، چرا که در هندوان پیشزمینه کاملا آماده و مستعدی برای پذیرش ترک و انصراف وجود دارد، ضمن آنکه هدف غایی زندگی برای آنان رسیدن به رهایی است. البته مارتین لوتر کینگ نیز به همین اصل پایبند بود اما تمام سیاهان امریکا، همچون او هواخواه عدم خشونت نبودند و در میان آنان افرادی چون پلنگان سیاه و مالکوم ایکس هم وجود داشتند. بهعقیده من، خشونتپرهیزی با روحیه جنگآور برخی تمدنها به کلی ناسازگار است. شاید آخرین فردی که در اواخر قرن بیستم اصل گاندی را متحقق ساخت نلسون ماندلا باشد. او نیز بهمجرد آزادی از حبسی ۲۷ ساله، متوجه شد که خشونت چنان در جامعهاش انباشته شده است که اگر درصدد انتقامجویی برآید، وقوع جنگ داخلی قطعی خواهد بود. به همین دلیل بهدرستی تشخیص داد که تنها راه، آشتی است و راهحل دیگری هم وجود ندارد. این نکته ناگفته نماند که گاندی فعالیتهایش را نخست در آفریقای جنوبی آغاز کرد و از اینرو آفریقاییها با فعالیتهای او و ایده خشونتپرهیزیاش بیگانه نبودند.»
روزنامه اعتماد
نظر شما