فرهنگ امروز/ آرتور اسکوبار، مترجم: جمال رحمتیپور:
برداشتی وجود دارد مبنی بر این که رشدِ سریعِ اقتصادی بدون سازگاریِ دردناک امری غیرممکن است: افکار و فلسفه های قدیمی باید دورانداخته شوند؛ ساختارهای اجتماعی کُهن باید برچیده شوند؛ پیوندهای مبتنی بر کاست، ایمان و عقیده و نژاد، همگی باید متلاشی شوند؛ شمار بسیار زیادی از مردمی که قادر به تطبیق خود با روند پیشرفت نیستند، باید از رویایِ خود، برای داشتن یک زندگی آسوده و آرام چشم پوشی نمایند.{با این حال} جوامع بسیار اندکی هستند که مایل به پرداخت هزینه های این پیشرفتِ سریع باشند.
سازمان ملل، دپارتمان امور اقتصادی، برنامهای برای توسعه اقتصادی کشورهای در حال توسعه. ماه مِی۱۹۵۱
پیشگفتار:
بینش های بنیادین میشل فوکو و دریافتهای اساسی وی پیرامون ماهیت و پویشهایِ گفتمان، قدرت و دانش در جوامع غربی ما را قادر خواهد ساخت که با توجه به وضعیت فعلیِ کشورهای جهان سوم، تحقیقات مشابهی را حداقل از دو حیث مهم به انجام برسانیم: {تحقیق درباره} بسط و گسترش سازوکارهای انضباطی و بهنجارساز[۱] غربی به کشورهای جهان سوم در حوزه های مختلف؛ همچنین {تحقیق درباره} تولید گفتمان هایی پیرامون کشورهای جهان سوم، که توسط کشورهای غربی به عنوان ابزارهایی برای اِعمال سلطه بر آنها مورد استفاده قرار گرفته است. این گفتمانها در طول چهار دهه گذشته در [هیئت] یک استراتژی با دامنه ای بیسابقه[۲] تبلور یافته اند؛ یعنی، یک استراتژی برای پرداختن به مشکلات «توسعه نیافتگی»، که در فاصله چند سال بعد از جنگ جهانی دوم به منصه ظهور رسیده و تثبیت یافت. بعد از مطرح شدن {ابلاغ و ارائه} مبانی و مقدمات این گفتمان توسعه، نتیجه این شد که تثبیت و استقرار توسعه[۳] نه تنها به نحو چشمگیری به حفظ سلطه و استثمار اقتصادی انجامیده است، لذا اگر کشورهای جهان سوم در پی تعقیب و اتخاذ نوع متفاوتی از توسعه هستند، خود این گفتمان باید کنار نهاده شود. در ادامه این بحث دلالتهای این امر برای {اتخاذ} استراتژیهای مقاومت به تفصیل مورد بررسی قرار میگیرند.
نوشته ها و آثار میشل فوکو به {تحلیل} جوامع اروپایی محدود بودند. با این حال، با وجود اینکه وی در آثارش نسبت به جوامع دیگر، یعنی جوامع غیر اروپایی، بی اعتنا بوده است، اما او مشتاقانه همه را تشویق میکرد که در مناطق و فرهنگهای دیگر، همانند جوامع جهان سوم، روشهای وی را در تحقیقاتی مشابه مورد استفاده قرار دهند. خود وی نیز زمانی در مورد اهمیت مطالعه انتقال تکنولوژی به کشورهای جهان سوم، آثار و تبعات مثبت و نیز مسائل و مخاطرات ناشی از آن سخنانی ایراد کرده بود.
ممکن است کسی بپرسد که چرا جهان سوم؟ برخی از پاسخها و دلایل این سوال را در خود کارها و آثار فوکو میتوان جست. قبل از هر چیز باید گفت که: خصلتِ تمامیت بخشِ قدرت[۴] و خواستِ دانش[۵]- که دغدغههای بنیادی فوکو هستند- و گرایش روزافزون آنها به ظاهر شدن در اشکالی جهانی، گسترشِ مداوم و دسیسهآمیز آنها به همه جوامع را تقریباً اجتناب ناپذیر ساخته است. دوم اینکه با توجه به ابزارهای زیادی که فوکو برای تجزیه و تحلیل قدرت و خواستِ دانش بدست داده است، امکان بررسی و مطالعه چگونگیِ حادث شدنِ این امر در جهان سوم نیز میسر گشته است. سوم، به این دلیل که جهان سوم قلمروِ تمامعیار همه اشکالِ قدرت در دنیای امروزی است (از اشکال بسیار وحشیانه شکنجه گرفته تا تکنیکهای پیچیده{اِعمال} قدرت). سرانجام، به این دلیل که هم در کشورهای جهان سوم و هم در کشورهای پیشرفته، بین فرایندهایی که قدرت از طریق آنها اِعمال میشود و یا در مقابل آن مقاومت صورت میگیرد، پیوندها و روابط مهمی وجود دارند.
در پاراگرافهایی که در پی میآیند، برانیم که خطوط کلی پاسخ به سؤالات ذیل را به اختصار ترسیم نماییم. ما چگونه میتوانیم نقد فوکو از جامعه انضباطی و تکنولوژیهای بهنجارساز- و نیز دریافتهای وی از نحوه کارکردِ گفتمان و قدرت[۶]- را در نظریه و عمل، با مبارزات و همچنین با موقعیتِ جهان سوم، به همدیگر ربط دهیم؟ تمایلاتِ انضباطی و بهنجارساز چگونه و از چه طریقی در ایجاد سلطه بر جهان سوم سهیم هستند؟ سرانجام اینکه، نگرش فوکو در رابطه با قدرت، واجد چه دلالتهایی برای استراتژیهای مقاومت[۷] در جهان سوم است؟
«تاریخ عصر حاضر» فوکو[۸]
به اختصار باید گفت که علایق فوکو معطوف به مطالعه مجموعه کردارهایی است که به مدد آن، انسانها خود و دیگران را از طریق ایجاد قلمروهایی- که در آن تمایز میان حقیقت و کذب نمود مییابند- کنترل میکنند. این مجموعه کردارها از نقطه نظر فوکو به توسعه و گسترش اشکالی از شیء سازی[۹]- که موجودات انسانی را به سوژه تبدیل میکنند– و نیز تولید جامعه انضباطی[۱۰] – جهت ایجاد رفاه – میانجامند. تکنیکهای فردسازی[۱۱](در پادگانهای نظامی، مدارس، کارخانهها و بیمارستانها) به تولید «بدنهای رام»[۱۲]انجامیده و از سوی دیگر کردارهای نظارتی و بررسی و طبقهبندی علمی به تولید «سوژههای بهنجار شده»[۱۳] منجر میشوند. سرانجام اینکه تکنیکهای اعتراف گیری[۱۴] و فرایندهای خود انقیادی[۱۵](برای مثال در رواندرمانی و روانکاوی و جنسیت) به فرایندهای شئسازیای میانجامند، که در آن مردم خود را به ابژه تبدیل میکنند. «سیاست کالبدشناختی بدن انسان»[۱۶] که از رهگذر رویههای انضباطی[۱۷] و «سیاست زیستی جمعیتها»[۱۸] که از طریق ابزارهای کنترل و تنظیم کننده[۱۹] عمل میکنند، ایجاد میشوند و اینها قطبهایی را تشکیل میدهند که اشکال جدید قدرت، «زیست قدرت»[۲۰]حول آنهاا استقرار مییابند و اِعمال میشوند. این فرایندهای انضباطی و بهنجارسازی از جمله عناصرِ متشکله و اجتنابناپذیر توسعه سرمایهداری بودهاند. انقیاد بدنها و کنترل جمعیتها، امروزه هدف این نوع از قدرت هستند.
مطالعات فوکو بر آنست که روشی برای درک شیوههای خاصِ تحقیق، درباره فرایندهای انضباطی، بهنجارسازی و اِعمال و استقرار قدرت[۲۱] که در قلمرو تجاربِ بنیادیِ مشخصی (جنون، بیماری، دانش در علوم انسانی، جرم و جنسیت) رخ میدهند، پایهگذاری کنند. بدین منظور، وی مستقیماً توجه خود را به سمت {مطالعه} کردارهایِ گفتمانی معطوف میدارد که با این تجارب همبستهاند، چرا که او بر این باور است که عملکردهایِ چندگانه قدرت[۲۲] در چنین کردارهایی، علیرغم آشکارگی چشمگیرشان، به دشواری قابل شناساییاند و نیز در گفتمان است که دانش و قدرت با هم تلاقی میکنند. بحث بنیادی فوکو این است که تولیدِ گفتمان در هر جامعهای کنترل و سازماندهی شده و بر مبنای روندهای مشخصی باز توزیع شده است. بنابراین، مقصود فوکو مطالعه ویژگیهای تولیدِ گفتمانها و کردارهایِ گفتمانی، در جوامع غربی است.
به زعم فوکو، گفتمانها ساختارهای منظمی دارند که باید به لحاظ باستانشناسی مورد مطالعه و بررسی قرار گیرند. برای مثال، عناصر متفاوت و متمایزی که هر گفتمان از آنها تشکیل شده است و نیز نظامِ روابطی که این عناصر بر مبنای آن کلیتها را شکل میدهند، باید مورد شناسایی قرار گیرند. مهمتر این که این عناصر و روابط میان آنها، باید به لحاظ تبارشناسی مورد مطالعه قرار گیرند. تبارشناسی به طرح این ایده میپردازد که این کردارهای غیرگفتمانی مانند عوامل اقتصادی اجتماعی، نهادها، نیازهای مدیریتی و غیره هستند که به شیوهای موثر به گفتمان شکل میدهند. تبارشناس، با تمرکز بر تکنولوژیهای سیاسی که از رهگذرِ پیوندِ میان اشکال معاصر دانش و قدرت شکل گرفتهاند، به فهم و تشخیص وضعیت موجود[۲۳] همت میگمارد. هدف مطالعه تبارشناس،{شناسایی} آن کردارهای فرهنگیِ مدرنی است که در تکنولوژیهای ویژهای تجسد یافتهاند، موضع یابی و تعیینِ جایگاه آنها در گفتمانها، نهادها و دیسیپلینها و نیز فرایندهایی متفاوتی است که این کردارهای فرهنگی از رهگذر آنها پدیدار میشوند و توسعه مییابند. این همان چیزی است که فوکو آن را «نگارش تاریخ زمان حال»[۲۴] میخواند. مطالعات مفصل وی پیرامون جنون، پزشکی، علوم انسانی، زندان و جنسیت، همگی بخشی از مطالعه زمان حال محسوب میشوند.{۱}
یک استراتژی مقاومت
تنها با نگاشتن تاریخِ زمانِ حال است که میتوانیم «یک آگاهی تاریخی از وضعیتِ زمانِ حالِ خود» شکل دهیم و تنها با نگارش این تاریخ است که میتوانیم «شرایط تاریخیای را دریابیم، که مفهوم پردازی[۲۵]{های} ما را رقم میزنند».{۲} علاوه بر این، تنها از رهگذر این نوع تاریخ و از رهگذر منازعاتی که این تاریخ باید به آن ختم شود، قادر خواهیم بود که «اقتصاد جدید مناسبات قدرت»[۲۶] را شکل دهیم. ما به عنوان نقطه شروع، با اتخاذ اشکالی از مقاومت، علیه انواع مختلف قدرت قادر خواهیم بود که به سوی اقتصادِ جدیدِ قدرت گام برداریم. مطالعه این اشکال مقاومت جایگاه فرد، مزایای دانش، سوء بازنماییهای تحمیل شده بر مردم و نیز اشکال متفاوت استثمار، سلطه و انقیاد را به پرسش میکشند.
فوکو میان سه نوع عمده مبارزه تمایز قائل میشود: نخست،{مبارزه} علیه اشکالِ مختلف و متمایز استثمار(که افراد را از آنچه که تولید میکنند، جدا میکند) که توسط طبقات کارگری هدایت میشود. دوم {مبارزه} علیه اشکالِ سلطه (اجتماعی، قومی، جنسیتی، مذهبی و حرفهای و غیره) که به وسیله افراد و گروهها در قلمروشان هدایت میشود. سوم{مبارزه} علیه اشکالِ مدرنِ انقیاد (برای مثال آن اشکالی از انقیاد، سوژه شدگی و سلطهپذیری {در قالب} روانپزشکی و سکسوالیته و غیره که افراد را به خود مقید ساخته و آنها را در مقام فرد به تسلیم دیگران درمیآورد). اگر چه مکانیسمهای انقیاد باید در ارتباط با مکانیسمهای استثمار و سلطه مطالعه شوند، اما مکانیزمهای انقیاد صرفاً تجلیِ «نهاییِ» مکانیزمهای سلطه و استثمار نیستند.
این اشکال سهگانه {مبارزه} در هر جامعهای به طرقِ مختلفی درهم میآمیزند و با هم همزیستی دارند. اگرچه غالباً یکی از این اشکال بر اشکالِ دیگر تفوق مییابد. برای مثال در جوامع مدرن غربی مبارزه علیه اشکالِ انقیاد – که جایگاه افراد و حق متفاوت بودن آنها را زیر سؤال میبرند- بیشترین اهمیت را یافتهاند. البته باز هم به این معنی نیست که مبارزه علیه دیگر اشکالِ سلطه و استثمار به عرصه فراموشی سپرده شده است.{۳}
به عبارت دیگر روابط قدرت به درون انواع روابط (اقتصادی، جنسیتی، خانوادگی، دانش و غیره) تسری یافته و در بطن آنها ساری و جاری هستند. این روابط قدرت نتیجه عدم توازن روابط فوق بوده و در عین حال مبنای تحول آنها محسوب میشوند. آنها موقعیت روبنایی ندارند، بلکه خود به طور مستقیم واجدِ نقشِ مولدی هستند. به علاوه درهم تنیدگی روابط قدرت با انواع دیگر روابط است که «واقعیات عام سلطه[۲۷] را که به شیوهای کما بیش منسجم و به واسطه راهبردی یکپارچه سازمان یافته است، ترسیم میکند».{۴} بنابراین، آنچه نیازمند مطالعه است تکثیر «مراکز محلیِ» دانش و قدرت، الگوهای تحول آنها، شیوههای راهیابی آنها به یک استراتژی فراگیر و در نهایت نحوه حمایت این استراتژی از جانب مراکز مزبور.
بنابراین به زعم فوکو هر استراتژیای که این ساختار چندگانه قدرت را نادیده بگیرد، محکوم به شکست است. ما باید در برابر چندگانگیِ اشکالِ قدرت با چندگانگیِ مقاومتِ محلی و ضدِ حمله پاسخ دهیم. با این حال اگر این مقاومتهای محلی درصدد مواجه با تمامیت قدرت باشند، باید خصلتی رادیکال و سازشناپذیر داشته باشند. این استراتژی به جای یک فرایند انقلابی تودهای، باید به توسعه شبکه مبارزات، نقاط مقاومت و بنیانهای مردمی[۲۸] معطوف شوند. البته این به معنی نادیده گرفتن فرایندهای جهانی نیست. چندگانگی مقاومت مانند{چندگانگی} قدرت میتواند در قالب استراتژیهای جهانی هماهنگ شود. . اگرچه گسستهای رادیکال بعضاً امکان پذیرند « بدون شک این تدوینِ استراتژیکِ نقاطِ مقاومت است که امکان انقلاب را به سیاق اتکای دولت بر یکپارچگیِ نهادیِ روابطِ قدرت فراهم میسازد».{۵} لذا مسئله مهم عبارتست از تحلیلِ خاص بودگیِ قدرت (در میان افراد، گروهها، فعالان و غیره) به منظور ایجاد دانشی از استراتژیها و نیز پدید آوردن طرحهای جدیدِ سیاسی سازی افراد، روشنفکران، کارگران و گروههای سرکوب شدهای است که قدرت بر آنها اعمال میشود.
بعضی واقعیتهای جهانی در مورد مسالهمندسازی زندگی و فرهنگ
تاریخ جوامع غرب و به طور روزافزونی جوامع غیرغربی به ویژه در طول جنگ سرد، تاریخ فرایند یکنواخت تخصیص و تنظیم حاصل از کردارهای پس زمینهای اجتماعی[۲۹]، معانی مشترک اجتماعی و زمینههای فرهنگی است از رهگذر مجموعهای از گفتمانها، نهادها و کردارها شکل میگیرند{۶} فرایندی که به مدد آن شرایط مادی زندگی و مکانیزمهایِ ضمنیِ فرهنگی به عرصه محاسبات آشکار کشیده شده و موضوع شمار زیادی از اشکال قدرت-دانش قرار میگیرند.
شاید در متن این تخصیص و تنظیم بیوقفه است که ما میتوانیم آن طور که باید کارهای فوکو را درک کنیم. {فوکو} با مطالعه شیوههایی که از رهگذر آن رفتارها، شرایط و ایدههای ویژه- در مقطع خاصی از {تاریخ} جامعه غربی مسالهمند شده و نیز مطالعه گفتمانها، نهادها و کردارهای مرتبط با این پروبلماتیکسازی، پرتو ارزشمندی بر فرایندهای اساسی تخصیص و تنظیم تابانده است. مطالعه این که چرا و چگونه بود که شرایط و رفتارهای مشخصی- بعد از دوران رنسانس- به عنوان مشکل و مسئله نگریسته شدند، یکجا جمع شدند و به عنوان «جنون» مورد تحلیل قرار گرفتند و نیز {مطالعه} راههایی که پزشکی و روان پزشکی از طریق آن با عهدهدار شدن مسوولیتِ شخصِ مجنون به تولیدِ گفتمانهایِ بیپایانی در مورد او میپردازند، همگی مطالعاتی روشنگرند. فوکو به ما کمک میکند که تخصیصِ تجاربِ بنیادیِ ذهنِ انسان، نظارت و کنترل پدیدهای روانی و نیز{فرایند} تنظیم و ترتیب آنها را به واسطه نهادینهسازیِ رژیمی از خرد و حقیقت را با دقت و ریزبینی بسیار فهم کنیم. {۷}
هابرماس به منظور مفهوم ساختن عقلانیت جهانیای که این فرایندها را در جوامع پیشرفته صنعتی مشخص میسازند مجموعه دیگری از عناصر را مطرح میسازد. هابرماس بر این باور است که در چنین جوامعی، دخالتهای دولتی گرایشهای بحرانی سیستم را که اساساً در قلمرو اقتصاد – اقتصادِ تحتِ آمریتِ انباشت سرمایه- ریشه دارند، به قلمرو سیستمهای مدیریتی، سیاسی و اجتماعی فرهنگی، با هدف تضمین پایداری و حفظ موجودیت شیوه تولید، انتقال میدهند. {در چنین جوامعی} سیستم به لحاظ سیاسی مسوولیت و اداره وظایفِ مربوط به برنامهریزیِ ایدئولوژیک را به عهده میگیرد. بنابراین سیستم فرهنگی مورد هجوم {سیستم} سیاسی واقع میشود؛ شماری از ابعاد فرهنگی که همواره بدیهی پنداشته میشدند (دانش اجتماعی مطلق، سنتها و رسوم موجود و معانی مشترک) به قلمرو گفتمانهای عمومی، علمی و سیاسی جامعه کشیده میشوند. زمانی که عناصرِ دیرپای فرهنگی آشفته و نابسامان میشوند، تنها به واسطه گفتمان میتوانند ثبات پیدا کنند؛ بنابراین ظرفیتها و قابلیتهای فرهنگ برای ارائه تعریفی از خود به طور فزایندهای تحلیل میروند. برنامهریزیِ مدیریتی مدارس، کارخانهها، بیمارستانها، شهرها و رسانهها و دیگر مواردی از این دست را مورد هجمه خود قرار میدهند. در حالی که ارزشهای مصرفی سر برمیآورند ارزشها و معانی متعالی فرهنگی کمیاب میشوند.
نگاهی به جهان سوم
از این منظر وضعیت جهان سوم و مبارزات آن را چگونه میتوان فهمید؟ میتوان گفت که اشکالِ جدید قدرت و دانش در کشورهای جهان سوم که میکوشند هماهنگی و سازگاری مردمانشان را در جهتِ نیلِ به نوعِ مشخصی از اقتصاد و رفتارِ فرهنگی (که عمدتاً منظور سبک زندگی امریکایی است) تضمین نمایند، در حال اِعمال شدن و پخش شدن هستند. از رهگذر این فرایند نه تنها سیستم اقتصاد بلکه سیستمهای اجتماعی- فرهنگی و سیاسی نیز به تدریج و به طور روزافزونی توسط سیستمهای اجتماعی- اقتصادی و فرهنگیِ کشورهای پیشرفته– که بیشتر اوقات و اگر چه نه منحصراً بر پایه الزامات اقتصادی[۳۰] عمل میکنند- تحت نفوذ قرار گرفته و غصب میشوند. بنابراین، در بطنِ فرایندهای منتهی به ایجاد و تداوم استثمار و سلطه است که عرصههای غیراقتصادی در مقایسه با قلمرو اقتصادی اهمیت روزافزونی بدست میآورند.
در چهارچوب این چشمانداز کلی، لازم است که یک استراتژی مقاومت به وسیله مردمان جهان سوم بر پایه شناخت سه عامل عمده پایهریزی شود:
اینکه حوزههای مهمی از معانی و کردارهای فرهنگی وجود دارند که هنوز تحت تأثیر فرایندهای انضباطی و بهنجارساز غربی قرار نگرفتهاند. در این میان حوزههایی که مهم و مثبت تلقی میشوند، باید با اتخاذ راهبردها و شیوههای جدید سیاسی سازی فرهنگی[۳۱] و نیز با بهرهگیری استراتژیک از گذشته و سنتهای ملی، محلی و غیره، به شیوهای استراتژیک در برابر اشکال غاصبانه و غصب شده[۳۲] مورد حمایت و پشتیبانی قرار گیرند و نیز تقویت شوند. {۹}
اگر چه ممکن است سازش و مصالحه طبقاتی در بعضی از سطوح رُخ داده باشد، این به هیچ وجه بدان معنا نیست که مبارزه طبقاتی و تضاد طبقاتی- به سیاق روال غالب در جوامع بیشتر صنعتی شده- پنهان باشد. بنابراین هر نوع استراتژیِ مقاومتی باید به ساختارِ طبقاتیِ جامعهای که در آن رُخ میدهد توجه داشته باشد. مکانیزمهای استثمار و سلطه در کشورهای جهان سوم حکمفرما هستند، اگر چه اشکال کنونی انقیاد (از کوکاکولا به مثابه یک آیتم فرهنگی گرفته تا رواندرمانگری برای طبقات متوسط، ارزشهای مصرفی، سبکهای زندگی و بسیار موارد دیگر) هر روزه اهمیت بیشتری یافته و به همین دلیل انتظار میرود که همچنان هم در حفظ اشکال استثمار و اختلافات طبقاتی سهیم باشند. با توجه به این واقعیت که قدرت عمدتاً جهت تداوم استثمار اقتصادی اعمال میشود، منازعاتِ محلی علیهِ اشکالِ سلطه و استثمار، که از سوی گروهها و افراد در قلمرو فعالیتهای خودشان انجام میشوند، وارد یک فرایندِ انقلابیِ طبقاتی میشوند، چرا که منازعات مزبور منازعاتی غیر سازشکارانه و غیر اصلاحی علیهِ اشکالِ خاصِ قدرت میباشند. این استراتژیهای محلی ممکن است گسترهای از مسائل و موضوعات مانند فعالیتهای سیاسی، کردارهای حرفهای، سرکوب قومیتی، ترجیحات جنسیتی، مخالفت با برنامهها و تکنولوژیهای خاص، استراتژیهای آموزشی و نظایر آن را در بر گیرند.
اینکه استراتژیهای عمده چندی وجود دارند که توسط کشورهای غربی ساخته شدهاند؛ استراتژیهایی که نقش مهمی در تداوم سلطه بر جهان سوم ایفا میکنند. در اینجا به دو مورد از این استراتژیها اشاره میکنیم، اگر چه تنها یکی از آنها به تفصیل مورد بررسی قرار میگیرد. اولین آنها گفتمانی درباره توسعه نیافتگی در کشورهای جهان سوم است که به وسیله کشورهای پیشرفته ساخته شده است. این گفتمان با کلیت دستگاههای توسعه (از سازمانهای بینالمللی نظیر بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول گرفته تا سازمانهایِ محلیِ متولیِ توسعه) و نیز با شمار بسیار زیادی از نظریات توسعه که به ویژه به وسیله سازمانهای بینالمللی و دانشمندان دانشگاههای امریکای شمالی و اروپا تولید شده است، در ارتباط است. در بخش بعدی مقاله پیش رو بر این گفتمان تاکید میکنیم.
دومین استراتژیِ عمده معاصر برای رخنه و کنترل جهان سوم در تکنولوژیهای ارتباطات و اطلاعات، به ویژه در رسانه، تلویزیون و سینمای تجاری تجسد یافته است. اگر چه تحلیل چنین مکانیسمهایی بر حسب قدرت و دانش واجد ارزش زیادی خواهد بود، با این حال چنین تحلیلهای در این مقاله نمیگنجند.{۱۰}
گفتمان توسعه
دریافتها و بینشهای فوکو پیرامون کنترلِ تولیدِ گفتمان و نحوه عمل قدرت و دانش ما را قادر خواهند ساخت که تفسیر رادیکالِ مجددی از نظریه توسعه و پراکتیس بدست دهیم. موضوع کلی چنین بازتفسیرهایی میتوانند به اشکال زیر بیان شوند: اینکه بدون بررسی توسعه به مثابهِ یک گفتمان قادر به فهم راههای منظمی[۳۳] نخواهیم بود که کشورهای توسعه یافته غربی از رهگذر آن توانستند کشورهای جهان سوم را کنترل و مدیریت کنند و نیز قادر به شناخت راههای زیادی نخواهیم بود که کشورهای جهان سوم را حتی به لحاظ سیاسی، اقتصادی، جامعهشناختی و فرهنگی ابداع کردند.{۱۱} دیگر اینکه اگرچه توسعه نیافتگی یک صورتبندی تاریخی بسیار حقیقی است با این حال به مجموعهای از کردارها (که به وسیله گفتمانهای غربی ترویج شده بودند) شکل داد، کردارهایی که امروزه یکی از قدرتمندترین مکانیسمهای تضمینِ سلطه بر جهان سوم را تشکیل میدهند.
هدف این رویکرد باید تحقیق و بررسی پیرامون صورتبندی گفتمان توسعه، به ویژه شناسایی پیدایش، توسعه و مفصلبندی یک استراتژی کلی برای پرداختن به مسائل توسعه نیافتگی، کردارهایی که به وسیله چنین استراتژیای به وجود میآیند، مکانیسمهایی که این کردارها به وسیله آن تحقق پیدا میکنند و در کل {شناسایی} شیوهها و راههایی باشد که توسعه از طریق آن وارد شبکه قدرت و دانش میشود. برای مثال راهها و شیوههایی که توسعه «به گفتمان درمیآید؛ وارد عرصه گفتمان میشود»[۳۴]{۱۲} در این رویکرد توسعه نه همچون موضوع دانشهای علمی یا مجموعهای از نظریات و برنامهها که برای دستیابی به پیشرفت واقعی مورد نیاز هستند، بلکه همچون طیفی از تکنولوژیهای سیاسی نگریسته میشود که با نیت مدیریت کردن و شکل بخشیدن به واقعیت جهان سوم به وجود آمدهاند.
سه عامل عمده باید در این تحلیل مورد ملاحظه قرار گیرند. آن شرایط تاریخی که تحت آن شرایط گفتمان پدیدار میشود؛ خودِ ساختارِ گفتمان باید مورد ملاحظه قرار گیرد؛ و نسبت و رابطه قدرت و دانش است که با استقرار و تثبیت توسعه امکان پیدایش مییابند. البته در این مقاله تنها خلاصهای از این سه عامل مورد بحث و بررسی قرار میگیرند.{۱۳} سرانجام در آخر این مقاله پیش رو ظهور پدیده پاد گفتمان به صورت اجمالی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
شرایط تاریخی
علاقه وافر کشورهای اروپایی و اخیراً امریکا به آسیا، افریقا و امریکای لاتین به سالهای کشف و تصرف «جهانهای نو»[۳۵] برمیگردد. این علاقه وافر تا به امروز از چند مرحله مشخص گذر کرده است. در سالهای قبل از ۱۹۴۵ به سختی میتوان از وجود یک استراتژی کلی و آشکار در رابطه با آنچه که بعدها بعد از جنگ «جهان در حال توسعه» نام گرفت، صحبت به میان آورد. با این حال این استراتژی در فاصله سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ در فضای دگرگونیهای عظیم سالهایی که به سالهای پس از جنگ بزرگ موسوم بودند، در هیئت یک استراتژی کلی به بحث و بررسی و نیز حل و فصل مسایلی میپردازد که در طول همین دوره با عنوان «جهان در حال توسعه» به منصه ظهور رسیده و به تعریف درآمده و سپس قوام گرفتند. از این به بعد ویژگیهای روابط میان فقیر و غنی، دامنهای که این روابط بدان دست یافتند، اشکالی که این روابط به خود گرفتند و سازوکارهایی که از طریق آن عمل میکردند، همه و همه دستخوش دگرگونیهای بسیار چشمگیری قرار گرفتند. همه آنچه را که برای زندگی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی کشورهای فقیر دارای اهمیت بودند (جمعیت آنها، فرایندهای انباشت سرمایه، کشاورزی و تجارت آنها، منابع طبیعی، ارزشهای حکمرانی، سیاسی و فرهنگی آنها و غیره) در چهارچوب این استراتژی جدید گنجانیده شدند. اولین «هیئت نمایندگی» که در فاصله سالهای دهه ۱۹۴۰ تا دهه ۱۹۵۰ از سوی بانک جهانی برای بازسازی و توسعه با هدف طرحریزی و تدوین برنامههای توسعه «فراگیر» به کشورهای جهان سوم گسیل داشته شد، خود یکی از اولین نمودهای عینی این استراتژی جدید بود. به همین ترتیب ورود سازمانهای بینالمللی علاقهمند به توسعه و گسیل داشتِ متخصصین حوزههای مختلف توسعه، که در این دوران به وقوع پیوست، بازتاب این استراتژی بود.
کوتاه سخن اینکه آن شرایط تاریخی که موجبات پیدایش و تکوین استراتژی جدید{توسعه} را فراهم ساخت، به شرح زیر میتوان خلاصه کرد: یک سازماندهی مجدد قدرت در سطح جهانی به وجود آمده بود (چنانچه نظامهای مستعمراتی قدیمی در آسیا و افریقا فرو پاشیدند، کمونیسم چینی در انقلابی موفقیتآمیز قدرت را بدست گرفت و جنگ سرد آغاز شد) جنگی که فرجام نهایی آن به هیچ وجه معلوم نبود.{در این اثنا} تغییرات مهمی در ساختار تولید به وقوع پیوسته بود، لذا این کشورها ناگزیر باید خود را آماده میکردند که با مقتضیات انباشت یک نظام سرمایهداری که کشورهای جهان سوم به طور روز افزونی در آن نقش بسیار مهمی- حتی اگر نه هنوز مشخص و تعریف شدهای – بدست میآورند، خود را هماهنگ کرده و تطبیق میدادند. این کشورهای جهان سوم هر کدام توانستند با یکی از قطبهای قدرت وارد ائتلاف شوند. در پرتو گسترش و توسعه کمونیسم، وخامت فزاینده اوضاع و شرایط زندگی آنها، افزایش نگران کننده نرخ رشد جمعیت، مسیری را که آنها باید میپیمودند به کنش آنها وابسته بود، کنشهایی که به لحاظ ماهیت ضروری و به لحاظ دامنه بیسابقه بودند.
از سوی دیگر تصور بر آن بود که کشورهای غنی از ظرفیت مالی و تکنولوژیکی بسیاری جهت تضمین راههای{ برَند} پیشرفتشان[۳۶] به تمام دنیا برخوردار هستند. آنها وقتی که به گذشته خود مینگریستند، این باور راسخ- که با موفقیتهای طرح مارشال راسختر نیز شده بود- در درونشان پا میگرفت که موفقیت نه تنها مطلوب و ممکن که گریزناپذیر است. کشورهای فقیر دیر یا زود باید ثروتمند میشدند و دنیای در حال توسعه به آرزوی دیرینه خود، یعنی توسعه دست مییافت. سازمانهای بینالمللی که با هدف کمک به کشورهای فقیر برپا شدند تا اینکه این کشورها اهداف خود را تعقیب کنند. انواع جدید دانش اقتصادی (برای مثال بازگشت مجدد رشد اقتصادی به عرصه تحلیلهای اقتصادی) و تجارب غنی شده[۳۷] با طرحهای مدیریت سیستمهای پیچیده (تنسی ولی اتوریتی[۳۸] و مکانیزمهای متنوعی برای برنامهریزی) همه و همه این اهداف را هرچه بیشتر قابل قبولتر و پذیرفتنی میساختند. تنها موضوعی که وجود داشت اتخاذ استراتژی مناسب برای انجام این کار و راه انداختن به جریان انداختن راه افتادن نیروهای واقعی برای تضمین پیشرفت و نیل به شادکامی و خوشبختی جهانی بود.
این برای کشورهای فقیر به قیمت دخالت هر چه بیشتر در اموراتشان بدست آمد. اشکالِ جدیدِ قدرت و کنترل فارغ از دغدغههای انسانی و نگرشهای خوشبینانه این استراتژی جدید، به شکلی ماهرانه و پیراسته شده[۳۹]در کشورهای فقیر به کار گرفته شدند. کشورهای فقیر هدفِ کردارهایِ پیچیده و برنامههای متنوعی قرار گرفتند که اجتناب ناپذیر به نظر میرسیدند. از نهادهایِ جدیدِ قدرت در ایالات متحده امریکا و اروپا گرفته تا ادارات و بخشهای سازمانهای بینالمللی و نهادهای وام دهنده و از دانشگاهها و مراکز و بنیادهای تحقیقاتیِ امریکای شمالی و اروپا گرفته تا ادارات برنامهریزی سرمایههای بزرگ در کشورهای در حال توسعه، همگی این کشورهای فقیر را هدفِ برنامههای متنوع خود قرار دادند. این نوعی از توسعه بود که با جدیت هر چه بیشتر ترویج میشد، تا جایی که تنها در فاصله چند سال بر تمامی وجوه پیکره اجتماعی این جوامع سایه گستراند.{۱۴}
ساختار گفتمان
ارزیابی و بررسی چندین رساله کلی که در سالهای قبل از ۱۹۵۸ در باب توسعه اقتصادی به رشته تحریر درآمدند به همراه گزارشات هیئتهای نمایندگان سازمانهای بینالمللی که به کشورهای جهان سوم اعزام شده بودند، پرده از ساختارِ گستردهی گفتمانی برمیدارد که این استراتژی جدید در چهارچوب آن سر برآورد. عناصری[۴۰] که توسعه با آنها سر و کار داشت، آنچنان متنوع و بیشمار بودند که همه ابعاد با اهمیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را در تمام سطوح روستایی و شهری، محلی، منطقهای و ملی، بخشی و سراسری و غیره را در بر میگرفت. {۱۵}
با این حال توسعه صرفاً پیامد این عناصر و یا ترکیب و گسترش تدریجی آنها و نیز نتیجه تولید کردارها و ترویج و اشاعه دانشها و ایدههای جدید نبود، که به مدد آنها پر و بال گرفته باشد؛ دیگر اینکه توسعه بازتاب تأثیر و نفوذ سازمانهای بینالمللی و یا نتیجه حساسیت نوین نسبت به فقر و موفقیتهای ناشی از طرح مارشال نبود؛ بلکه توسعه نتیجه برپایی و سازماندهی مجموعهای از روابط میان این عناصر و ویژگیها، نهادها و کردارها و نیز حاصل انواع ویژهای از سازمانها و مجموعهی عناصر مختلف و متنوعی بود که به مدد این روابط امکان تحقق یافت. آنچه که گفتمان توسعه را شکل میداد، مجموعه موضوعاتی نبود که در دایره شمول آن میگنجید، بلکه شکلگیری آن محصول شیوهای بود که گفتمان توسعه به واسطه آن و نیز به مدد این مجموعه روابط، قادر بود به نحوی نظاممند به موضوعاتی که درباره آن سخن میگفت شکل دهد، آنها را گروه بندی کرده و به طرق خاصی آرایش دهد و به آنها وحدتی اذان خودشان اعطاء کند.{۱۶}
سازماندهی اولیه این گفتمان – برای نمونه نظام اولیه روابط میان متغیرهای اصلی سرمایه، تکنولوژی و نهادهای ویژه- که در فاصله سالهای۱۹۴۵-۱۹۵۵ پایهریزی شده بودند، برای بیشتر بخشها و مناطق همچنان بدون تغییر باقی ماند، اگر چه به نظام اجازه داد که مجموعهای از تغییرات را تجربه کند. این گفتمان اولیه مشتمل بر عناصر و متغیرهای جدید، توسعه و گسترش راههای نوین عمل و بسیاری چیزهای دیگر بود. سازماندهی و سامانبخشی این روابط بود که کیفیت بسیار پویایی به گفتمان بخشید: قابلیتِ درون ماندگارِ (ذاتی) آن برای تغییر شرایط که رشد و بقای آن را تا به زمان حاضر تضمین میکرد. نتیجه عبارت بوده است از جایگزینی پیاپی «استراتژیهای توسعه» و خرده استراتژیها در محدودهی همان فضایِ گفتمانی که ما هنوز در درون آن محصور شدهایم.
تثبیت و استقرار توسعه[۴۱]
گفتمان توسعه که به اختصار به ترسیم آن پرداختیم شرایط تحقق شمار بیپایانی از کردارها را امکان پذیر ساخت، کردارهایی که به مدد آنها مکانیسمهای جدید کنترل- اشکال جدید قدرت و دانش- به کار گرفته شده و استقرار یافتند. تثبیت و استقرار توسعه، از رهگذر سه استراتژی عمده عمل کرده است که هر کدام از این استراتژیها، مجموعهای از عناصر انضباطی و هنجاربخش را با خود به همراه داشتند.
ادغام و یکسانسازی رو به رشد مشکلات و مسائل[۴۲]. گفتمانی که بعد از جنگ شکل گرفت مشکلات چندگانهای را با خود به همراه داشت که باید حل و فصل میشدند. زمانی که مشکلی در حوزه توسعه گنجانده میشد، آن مشکل باید دستهبندی، طبقهبندی و تعیین[۴۳] و مشخص میشد. توسعه از راههای زیادی به وسیله ابداع «نابهنجاریهایی»[۴۴] نظیر «توسعه نیافتگی»، «سوء تغذیه» و «فقدان سواد» که باید بعدها درمان و اصلاح میشدند، پیشرفت کرده است. تعیین و تشخیص مسایل و مشکلات نیازمند انجام مشاهداتی بسیار دقیق در تمامی سطوح خانوادهها، روستاها، مناطق و نواحی کشورهای جهان سوم بود. در این رابطه پروندههای کامل مورد بررسی عمیق قرار گرفت و شیوههای گردآوری و انتشار اطلاعات طراحی و به طور مداوم بازبینی شد. این امر به شکل گیری نخستین آناتومیِ سیاسیِ کاملِ جهان سوم منجر شد که آنقدر در پی شناسایی مشکلات و راهحلهای احتمالی نبود که درصدد اعطای واقعیتی روئیت پذیر به آنها بود، واقعیتی که مستعد و منتظر راهحلهایی خاص دانسته میشد.
حرفهای شدن توسعه[۴۵]. این{فرایند} از طریق انتشار انضباطها و خرده انضباطهای توسعه به اجرا درآمد. این حرفهای شدن (یا شاید بهتر این است «تکنیکی شدن»[۴۶]) به صادرات اجازه داد که از مشکلات قلمرو سیاسی که در غیر این صورت میتوانستند سیاسی قلمداد شوند، برکنار مانده و در قلمروِ علمیِ به ظاهر بیطرفانهای شکلی تازه پیدا کنند. این امر در فاصله چند سال در بیشتر دانشگاههای بزرگ کشورهای توسعه یافته به تثبیت و تحکیم {رشته} «مطالعات توسعه» انجامید. سیاستها و برنامههایی که از جایی خارج از این عرصه وسیع دانش نشئت گرفته بودند، الزاماً عناصری غایتشناسانه و هنجارمند را با خود به درون این عرصه وارد کردند. لذا آنچه در معرض خطر قرار میگرفت، نوعی از دانش بود که درصدد پایهریزی ماهیت کشورهای جهان سوم، طبقهبندی مشکلات آنها و شکل بخشیدن به سیاست آنها بود، تا اینکه بدین وسیله درباره آنها داوری و قضاوت کرده و آینده آنها را ترسیم نماید – به طور خلاصه باید گفت که این نوع دانشی که درصدد بود رژیمی از حقیقت و هنجارها را درباره توسعه تولید کند، در معرض تهدید قرار میگرفت. این دومین استراتژی توسعه به دنبال ایجاد زمینهای برای کنترل دانش بود که به مدد آن «حقیقت» (و همین طور قدرت) تولید میشد.
در چهارچوب این دومین استراتژی عمده توجه ویژهای باید به راهها و شیوههایی مبذول میشد که در آن اقتصاددانان میتوانستند توسعه را «مقرون به صرفه/ یا اقتصادی»[۴۷] کنند. این فرایند «مقرون به صرفه کردن/اقتصادی کردن»[۴۸]- که از رهگذر آن همه واقعیات و خرده انضباطهای توسعه تابع عقلانیت مورد تایید اقتصاددانان قرار میگرفتند- بدون تردید اهمیتی اساسی داشت. با این حال ویژگی آن باید در چهارچوب نهاد اقتصاد[۴۹] به مثابه علمی «ایجابی» و «عینی» مورد تجزیه و تحلیل قرار میگرفت، علمی که بخشی از آن مرهون توسعه فرهنگی– در طول دویست سال گذشته- بود که در آن یک عقلانیت ویژه اقتصادی (بر پایه نهادهای ویژهای نظیر پول، بازار، بانکها و غیره) استیلا یافت. این فرایند را که بعضاً «اقتصادی شدن زندگی»[۵۰] مینامند، کاملاً با توسعهِ سرمایهداری، که پیشنیازهای ضروری برپاییِ گفتمانِ هنجاریِ اقتصادِ سیاسیِ کلاسیک، انتخابِ اصول و موازین ویژه حکومت… و نیز مقدمات اشکالِ جدیدِ نظم و کنترل را فراهم ساخت، در ارتباط بود.{ ۱۷}
نهادمندسازی نهادی شدن توسعه[۵۱]: این فرایند در سطوح مختلفی از سازمانهای بینالمللی گرفته تا هیئتهای برنامهریزی ملی و سازمانهای توسعه محلی به وقوع پیوسته است. این نهادها به عامل و کارگذار تثبیت و استقرار توسعه تبدیل و نیز شبکهای از مکانهای نوین قدرت را به وجود آوردند که روی هم رفته دستگاهها و مؤسسات توسعه را شکل دادند. چنانچه از رهگذر همین شبکهها و نظامهای کنترل نظارتی[۵۲] بود که مردم و اجتماعات مختلف به چرخههای ویژهای از تولید، عقلانیتها و رفتارهایی مشخص وابسته شدند. این استراتژی به گسترش و اشاعه مراکز محلی قدرت- دانش منتهی شد، به عنوان مثال ایجاد و برپایی مکانهای چندگانه قدرت بود که نظامِ انضباطیِ توسعه را امکان پذیر ساخت.
تحلیل{چگونگی} تثبیت و استقرار توسعه از رهگذر این سه استراتژی عمده ما را به این نتیجه میرساند که توسعه تا آنجایی موفقیتآمیز بوده است که امروزه از راههای فراگیرنده و جامعی توانسته است که در کشورها و جمعیتها رخنه کند، آنها را یکپارچه سازد، مدیریت و کنترل کند. اگر توسعه در حل مشکلات توسعه نیافتگی ناکام مانده است، شاید میتوان گفت که- با ربط بیشتری- در ایجاد نوعی از توسعه نیافتگی بسیار موفق بوده است، نوعی از توسعه نیافتگی که تا به امروز نیز برای بسیاری از مناطق به لحاظ سیاسی و اقتصادی قابل اداره و مدیریت بوده است.
با وجود اینکه چهار دهه از {ابداع این} «دانش جدید» گذشته است، ما هنوز به همان اصول و مبانی آن اعتقاد راسخ داریم. اشکالِ قدرت، نه از طریق سرکوب، بلکه از طریق بهنجارسازی؛ نیز نه از روی بیاطلاعی، بلکه مطابق با دانشِ سازماندهی شدهی کاملاً دقیق؛ و نه بر مبنای دغدغههای انسانی بلکه بر اساس اخلاقی کردن موضوعات[۵۳] است که به این آشکارگی بر ما اعمال میشوند. به موازات اینکه شرایطی که باعث به وجود آمدن این دانش جدید میشوند، مورد تایید قرار گیرند، این دانش میتواند نفوذ خود را گسترش داده و روشهای خود را اصلاح نماید و دامنه دسترسی خود را نیز بیشتر و بیشتر بگستراند.
اگر چه تحلیل ما به دوره زمانی کوتاهی محدود شده است، با این حال این تحلیل چیزی است که یک نقطه آغاز اساسی برای جهان سوم و شماری از تغییرات بنیادی در عرصه بینالمللی در نظر میگیرد. این تغییرات در نتیجه پیشرفتهای سیاسی و معرفتشناسی رادیکال (که هنوز هم در حال رخ دادن هست) به وجود نیامدهاند، بلکه در نتیجه سازماندهیِ مجددِ شماری از عوامل به وجود آمده است که به «جهان سوم» امکان میدهند که چشم اندازِ جدیدی را به نمایش گذاشته و وارد ساحتِ جدیدی از زبان شود. این فضایِ جدید که در جایی خارج از سرزمینهای وسیع و متراکم جهان سوم رقم خورده بود، جهان سوم را در حوزه جدیدی از قدرت مکان داد. این {وضعیت} شرایطِ تاریخیِ امکانپذیریِ شماری از علوم توسعه{ای} را به وجود آورد که همچون علومی اثباتی و دقیق[۵۴] مورد پذیرش واقع شدند. توسعه نیافتگی از طریق این علوم به سوژه تکنولوژیهای سیاسی مبدل گشت، تکنولوژیهایی که خواستار آن بودند که آن را {توسعه نیافتگی} از عرصه هستی محو نمایند. با این حال این تکنولوژیهای سیاسی نوین نه تنها نتوانستند که آن را از عرصه هستی محو نمایند، بلکه در عوض آن را به طور نامحدودی تکثیر و افزایش دادند.
سعی خواهیم کرد نشان دهیم که این گفتمان واجد اعتباری از آن خود است که به فراسوی مادیت خود «توسعه نیافتگی» میل میکند و در واقع عمیقاً بر آن تأثیر میگذارد. اکنون این واقعیت باید روشن شده باشد که این مادیت یک دانش «عینی» نیست، بلکه به وسیله گفتمانهای عقلانی اقتصاددانان، سیاستمداران و متخصصین توسعه است که{این مادیت} ترسیم شده است؛ و آنچه بدست آمده است پیکربندی ویژهای از عوامل و نیروهاست که زبانِ جدیدِ توسعه در بطن آن حامی خود را مییابد. بنابراین توسعه (به مثابه یک گفتمان) یک صورتبندی تاریخی بسیار واقعی است، که البته حولِ برساختهی موهوم و پندارینِ «توسعه نیافتگی» و نیز بر مبنای مادیتِ معینی (برای مثال، شرایط معینی از زندگی که در قالب «توسعه نیافته» تعمید یافته است) که ما باید به طرقِ مختلف درصدد مفهوم پردازی آن باشیم، مفصل بندی شده است.
بدون شک وضعیتی از استثمار اقتصادی وجود دارد که باید تشخیص داده شده و حل و فصل شود. قدرت در سطح استثمار بسیار منفعت طلبانه[۵۵] است و باید با چیزی از جنس خود قدرت در مقابل آن مقاومت کرد. مقتضیات انباشت سرمایه در یک مقیاس جهانی و ماهیت متناقض[۵۶] چنین فرایندهایی از سویی دیگر ویژگی و خصایص استثمار[۵۷] را تعیین کرده و به طور کلی بر ساختار گفتمان تأثیرگذار است. شرایط اجتماعی و بخشی آشفتهای[۵۸] که بر کشورهای جهان سوم حکمفرما است، برای مثال بر استراتژیهایی که به عنوان الگوهای انباشت سرمایه، سیاستهای کاری، ترویج و ارتقای محصولات ویژه و غیره اتخاذ شدهاند، تأثیرگذار است.{۱۸} امروزه راههایی که گفتمان از طریق آن این عناصر را سازمان میدهد از قلمرو اقتصاد فراتر رفته و به صورت مستقیم و به آسانی قابل تحلیل نیستند.
بدون شک باید گفت که مادیت معینی (از شرایط زندگی) وجود دارد که به طور روزافزونی نگران کننده بوده و در نتیجه تلاش و توجه مداوم و ویژهای را طلب میکند. با این حال ما مدتهاست که از روئیت این مادیت بازماندهایم چرا که بر روی آن واقعیت جدیدی بنا کردهایم که دهههاست ما را به تسخیر خود درآورده است. برای مثال چرا و از طریق چه فرایندی تجربه گرسنگی و فقدان منابع غذایی کافی به انقلاب سبز، اصلاحات کشاورزی، پروتئینهای تک یاختهای، توسعه روستایی یکپارچه، طرح ریزی برنامههای تغذیه و سیاستهای بخشی غذایی میانجامد؟ چرا چنین حجم انبوهی از برنامههای غذایی و نیز این میزان دانش تغذیهای، کشاورزی و علمی- اقتصادی به این مشکل اختصاص داده شدهاند؟ آثار این برنامهها چه بوده است؟ آیا ما به جای آن بهتر نیست به سرمایهگذاری اشکالِ قدرتِ غربی بر روی تجارب بنیادین گرسنگی بپردازیم و به این طریق بدنِ تحلیل رفته افرادی را که از سوء تغذیه رنج میبرند، به عنوان دردناکترین نشانه اعمالِ قدرت بر جهان سوم قرائت کنیم. و نیز در رابطه با دیگر مشکلات توسعه باید پرسید که چرا و به واسطه کدامین فرایند است که تکنولوژیهای سیاسی خاصی در پاسخ به اهداف محلی، که خود در پیوند با دغدغههای رفاه هستند، رشد کردهاند.
و سرانجام اینکه در عین حال که مشغول نگارش تاریخ محاصره و استثمار جهان سوم به وسیله اشکالِ قدرت و عقلانیتِ غربی هستیم، نباید با نگاهی نو و اتخاذ استراتژیهایی جدید و شاید متفاوت از آنچه که مورد اقبال است، به مادیت – یعنی آن شرایط بنیادین زندگی که ویژگی جهان سوم است – بپردازیم.
پادگفتمان و مقاومت
این یک تقارنِ تاریخی خاص بود که استقرار و تثبیت توسعه را ضرورتی تاریخی بخشید. اگر این حقیقت دارد که تثبیت و استقرار توسعه افزایش کنترل اجتماعی بر کشورهای جهان سوم را امکان پذیر ساخته است؛ بنابراین این نیز حقیقت دارد که همزمان شرایط ظهور گفتمانهای مقابل را نیز امکانپذیر ساخته است. رهبران و روشنفکران کشورهای جهان سوم به نیابت از سوی مردمانشان با این هدف که به منظور تعقیب منافعشان سلاحهای مشابهی به کار ببرند، اغلب با همان واژگان و مفاهیم و در حمایت از همان اهداف، شروع به سخن گفتن کردند. این پاد گفتمانها (که هر یک کمابیش پذیرا و قابل انطباق و کمابیش رادیکالتر از دیگری بودند) برای بیشتر مناطق و در چهارچوبِ همان فضایِ گفتمانی و درونِ همان حوزه قدرتِ استراتژیِ مسلط به کار گرفته شدند. آنها تا چه حد قدرت را تضعیف کردند و به آن فشار وارد کردند که به نفع آنها عمل کند؟ و یا برعکس آنها تا چه حدودی و از چه راههایی توسط گفتمان غالب حاکم مغلوب شدند و به تصرف درآمدند و یا سرنگون شدند؟ پاسخ به این سؤالات بدون شک برای استراتژیهای جدید مقاومت دارای اهمیت زیادی خواهد بود.
شماری از مفاهیم و تصوراتِ مرتبط با توسعه -که بعضی از آنها حتی ممکن بود در غیر این صورت نقشی مثبت داشته باشند- به راحتی از سوی نظامهای تثبیتشده، مصادره و به اموری ناموثر و نامولد تبدیل شدند. بعضی از این مفاهیم و تصورات که از درون نهادهای قدرتمند ریشه نگرفته بودند، با این حال به زودی به وسیله آنها مصادره میشدند (برای مثال مفهوم نیازهای اساسی به عنوان یک سیاست عمده به وسیله بانک جهانی به کار گرفته شد). شماری دیگر از مفاهیم و تصورات یا رویکردها نیز که از دیگر مناطق و بافتهای فرهنگی اقتباس شدند- جایی که شاید در اصل واجد ویژگی رهاییبخشی بودند- سرنوشت مشابهی پیدا کردند. این امر در موارد ذیل مصداق داشته است: تعاونیهای روستایی[۵۹](برگرفته از مدلهای اروپایی) در امریکای لاتین دهه شصت؛ آموزش همگانی و برنامههای سواد آموزی در طول سالهای دهه شصت و هفتاد (بعضی از آنها در نابود ساختن اصول آموزش فریره[۶۰] به وسیله پیوند دادن ستمدیدگی با تولید و بازدهی کم، در آنچه که «آموزش کاربردی[۶۱]» مینامیدند، توفیق یافتند)؛ تلقیهای عمیقاً فایدهگرایانه از مفهوم مشارکت در توسعه- که به وسیله سازمانهای بینالمللی و دانشگاهها ترویج میشد- ویژگیها و خصایص سیاسی مشارکت را انکار و یا نادیده میگرفتند. {۱۹}
همانگونه که تجربه مشارکت در توسعه در مورد تعاونیهای روستایی یکی دیگر از شواهد روشن این واقعیت بود که وارد کردن مدلها و اصول ایدئولوژیک از فرهنگها و بافتهای تاریخی مختلف تا آنجا که به توسعه مربوط میشد بیشتر اوقات{با} استراتژیهایی ضد تولید و گمراه کننده همراه بود.{۲۰}
مفهوم تحقیق عملی مشارکتی[۶۲](PAR) تا حدودی با مفهوم مشارکت در ارتباط قرار میگیرد. اما یکسره از آن متفاوت است. تحقیق عملی مشارکتی از تجارب آموزش همگانی و فعالیتهای مردمی در شماری از کشورهای امریکای لاتین، آسیا و افریقا در طول سالهای دهه هفتاد ناشی شده است. و در حال حاضر یکی از بهترین خطوط کلی تحقیق و عمل در کشورهای جهان سوم است. موضوع قدرت همگانی[۶۳]در فلسفه تحقیق عملی مشارکتی، برای مثال مطالعه و بررسی مکانیسمهای مورد نیاز برای توسعه و گسترش ضد قدرت همگانی[۶۴]{و ضرورت آنها} برای دگرگونی اجتماعی[۶۵] و نیز روابط آنها با تولید دانش، حائز اهمیت بسیاری است. بنابراین این نوع تحقیق درصدد ایجاد و برپایی (تولید) نوعی قدرت همگانی[۶۶] است و نه صرف «گسترش دادن»[۶۷] آن. طرحها و پروژههای تحقیق عملی مشارکتی آمیزهای از تکنیکهای آموزش بزرگسالان، تحقیق علوم اجتماعی و عملگرایی سیاسی[۶۸] هستند. بعضی از این روشها که به طور موفقیتآمیزی در این پروژهها مورد استفاده قرار گرفتهاند مشتمل بر موارد ذیل میباشند. تحقیق جمعی (میان سازمانهای خارجی و روشنفکران و گروههای عمومی که دغدغه آنها معمولاً در آغاز کار تحقیق و عمل پی بردن و درک دانش همگانی و عمومی است)؛ واسازی انتقادی[۶۹] تاریخهای محلی و منطقهای است (هماهنگسازی و فراهم کردن مقدمات برای عمل و تصحیح تاریخهای رسمی)؛ احیاء و استفاده از فرهنگهای عمومی (شامل استفاده از یافتهها و تصورات مردم و استعدادها و قابلیتهای هنرمندانه آنها) گرایشهای هواداران عمل[۷۰]، زبان عمومی[۷۱])؛ استفاده از ابزارهای بدیع و جدید اشاعه دانش (همه دانشهایی که همچون دارایی اجتماع به حساب میآیند). دست آوردهای پروژههای تحقیق عملی مشارکتی مشتمل بر مواردی مانند تصرف و بازپسگیری قانونی و اجباری زمینها، مشارکت در نهادهای محلی و منطقهای موجود، ایجاد و برپایی سازمانهای جدید محلی، تهیه کتابهای تاریخی محلی، دیداری- شنیداری، خبرنامههای و بولتنهای خبری اجتماع، تئاتر و موارد دیگر است. پروژههای تحقیق عملی مشارکتی شبکههای را تشکیل میدهند که به ظهور جنبشهای منطقهای غیر حزبی با اهمیتی منجر خواهد شد.{۲۱}
تحقیق عملی مشارکتی از یک منظر فلسفی، گسستگی رادیکال از فلسفه سنتی اروپایی محسوب میشود. این تحقیق عملی مشارکتی با توجه به ویژگیهایی که دارد، تقسیم و تفکیک سوژه/ ابژه را که برای فلسفه غرب و علوم اجتماعی تجربیگرا مرکزیت دارند، کنار نهاده و آنها را به درون {فرایند} سوژه/سوژه دگرگون میسازد. اول از همه تحقیق عملی مشارکتی یک تنشِ دیالکتیکی را میان مردم محلی (مسئلهمندسازی بیگانگی و احساس کهتری آنها از طریق تاکید بر فرهنگ محلی) و عوامل خارجی و روشنفکران (آنهایی که درصدد مسلط گردانیدن موقعیت طبقاتی خود و هر نوع تصوری از پیشرفته بودن و مترقی بودن هستند) ایجاد میکند. دوم اینکه با سهیم کردن گروههای مردمی- مقاصد آنها از دگرگونی اجتماعی و تعهدات سیاسیشان- سازمانها و عوامل خارجی نمیتوانند روابط سلطه و وابستگی خلق کنند. سوم اینکه تعهدات مشترک[۷۲]، آنها را به سمت تولید پروژههایی آزاد و نامحدود[۷۳] متمایل میسازد، که ممکن است در مسیرهای مختلفی گسترش یافته و سرانجام به خوشبختی رهنمون سازد (درست برعکس پروژههای تحقیقاتی سنتی). سرانجام اینکه تحقیق عملی مشارکتی بر حسب کیفیت پراکتیس/کنشی که قادر به انجام آن هستند یعنی بر حسب ویژگیهای و عناصر کاملاً دمکراتیک و تکثرگرایانهشان نه بر حسب بعضی معیارهای مطلق دانش «عینی»، ارزیابی میشوند.{۲۲}
از آنجا که یکی از بنیادهای اساسی قدرت حقیقت است، دانش این حقیقت- برای مثال ابداع و تایید و تقویت و تصدیق آن- به مکانیسم عمدهای برای مشروعیت بخشی به اشکال هژمونیک قدرت در درون نظام سیستم تبدیل میشود. بنابراین گفتمان مشروعیت خود را در درون تعریفهای به دقت کنترل شده علم و حقیقت جستجو خواهد کرد. پاد گفتمان تحقیق مشارکتی که در جهان سوم آغاز و به اجرا در خواهد آمد علم همگانی عمومی[۷۴] را همچون نتیجه فرایندهای بومی درک میکند که در آن نظریهپردازی و سازماندهی مردمی برای عمل به هم میپیوندند. در درون این فرایندهای نظریه اجتماعی به مثابه پراکتیس نه تنها شرایط اجتماعی موجود بلکه خود علم نیز همواره دگرگون و تغییر شکل و ماهیت میدهند. به این ترتیب پاد گفتمان چالشی اساسی برای رژیم دانش و حقیقت برپا میکند که بر گفتمان و زندگی حکمفرما خواهد بود. چیزی که ما را به موضوع اصلی این مقاله بازمیگرداند.
چند پیشنهاد کلی
تحقیق عملی مشارکتی تنها نمونه منفرد و مجزای پاد گفتمان و مقاومت نیست. چرا که نمونه حملات مشابه دیگری اگر نه چندان منسجم، بلکه تا حدودی پراکنده نیز علیه نظریات و قدرتهای هژمونیک در سطح جهانی همچنان در جریان است. بعضی از این نمونهها جنبشهای مردمی تودهای هستند، حال آنکه آنهای دیگر ویژگی جهانی بیشتری دارند.{۲۳} شاید بتوان این جنبشها را به آنچه که فوکو «شورش دانشهای به انقیاد درآمده» مینامد، همان دانشهایی که در طول ۱۵ سال اخیر به منصه ظهور رسیدهاند، ارتباط داد؛ و یا میتوان آنها را به «بازگشت دانشهای محلی»، یعنی تنوعی از «دانشهای مردمی» که اقتدار هر نوع ایده استبدادی از علم و حقیقت را رد میکنند، ارتباط داد. در مرکز پروژه تبارشناسانه او تحقیق درباره این دانشهای به انقیاد درآمده وجود دارد، به شیوهای که محتوای انتقادی آنها به لحاظ تکنیکی در مبارزات محلی منتشر و پخش میشوند. {۲۴} گذشته از ویژگی محلی{دانشهای به انقیاد درآمده} آنچه که اهمیت دارد، ویژگی خودمختاری، غیرمتمرکز بودن و غیر سلسله مراتبی بودن آنها و نیز این واقعیت است که اعتبار آنها دیگر به تایید و تصدیق رژیمهای ایجاد شده مستقرِ حقیقت وابسته نیست.
برای ارائه یک جمع بندی کلی از آراء و دیدگاههای میشل فوکو پیرامون جهان سوم باید از مفهومسازی توسعه[۷۵] بر پایههای نظام و تکنیکهایی آغاز کرد که به منظور تثبیت و استقرار قدرت برپا شدهاند. بدون در نظر گرفتن علل و عوامل مشکلات (پیشرفت اقتصادی و یا وابستگی و غیره) کسی باید در مورد به انحصار درآمدن جهان سوم به وسیله اشکال غربی عقلانیت (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی) استفاده و بهرهگیری از اشکال قدرت و دانش، ایجاد و برپایی مکانیسمهای کنترل و نیز ایجاد و ساختار گفتمانها و کردارهای ناشی از آنها تحقیق کند. یکی باید به واسازی «روابط استراتژیک» این گفتمانها و کردارها بپردازد، بدین منظور که شبکه ریز و باریک و ظریفی را که به وسیله آنها در سراسر تاریخ گسترده شدهاند را قابل روئیت سازد.به بیان دقیقتر باید بگوییم که ما بر آنیم که این مفروضات موقتی ذیل را مبنای کار خود قرار دهیم تا اینکه بیشتر مکشوف واقع شده و تهذیب و اصلاح شوند.
به موازاتِ فرایندهای جهانی انباشت سرمایه (دقیقا در ارتباط با آن و البته نه قابل تقلیل به آن) فرایندهای جهانیِ سلطه در کارند که به وسیله نظام قدرت و انبوه افراد بهنجار شده[۷۶] مشخص شدهاند. این فرایندهای مزکور که به خارج از مراکز دنیای پیشرفته نیز سرایت کردهاند، باید به لحاظ ویژگیهای تاریخی و جغرافیایی مورد مطالعه قرار گیرند. بنابراین به منظور شناخت ابعاد خاصی، که به وسیله اشکال انضباطی و بهنجارسازِ رایج اتخاذ شدهاند، جهان سوم باید همچون بخش واحدی از این فرایند جهانی در نظر گرفته شود.
اشکال جدیدِ سلطه و انقیاد در جهان سوم به تدریج (در حوزههایی مانند آموزش، جمعیتشناسی، خانواده، روانپزشکی، ارزشهای فرهنگی، سرکوب قومی و غیره) نفوذ و سهم خود را در تداوم استثمار اقتصادی افزایش میدهند. عقلانیت ویژهی این اشکال گوناگون سلطه باید به اندازهی اشکالِ مقاومتی که در طول تاریخ، رویاروی آنها قرار میگیرند، مورد مطالعه قرار گیرند. علاوه بر این، یک استراتژی مقاومت، متشکل از کنشهای محلی ،تکثر مبارزات بر پایه تکثر منافع کسانی که قدرت بر آنها اعمال شده است، باید به موازات مبارزات طبقه کارگر و مبارزات رهایی بخش توسعه یابد. استراتژیهای مزکور، کردارهای فرهنگی مثبت را که مقاومت کرده و یا هنوز مورد هجوم گرایشات بهنجارساز واقع نشدهاند، به حساب میآورند.
اگر کشورهای جهان سوم برآنند (با به کارگیری ابزارهای گوناگون خود[۷۷] و نیز منابع فرهنگی و اجتماعی) با نفوذ و رخنهی قدرت به مقابله برخیزند، یا بر فقر و بیکاری و نابرابری موجود غلبه کنند، گفتمان توسعه باید برچیده شود. مطالعات مشروح پیرامون کردارهای توسعه ویژه[۷۸] (برنامهها و نهادها) احتمالاً از طریق فراهم کردنِ شرایط جهت بهبود بخشی کردارهای رایج[۷۹] در فرایند برچیده شدن سهیم خواهند بود. ما همچنین به زبانی نیاز داریم که به مدد آن بتوانیم نظامهای اجتماعیِ «در حال پیشرفت» را به شیوهای جدید مفهوم سازی کرده و به تصور درآوریم. در غیر این صورت- چنانچه این زبان جدید موجود نباشد- این خطر وجود دارد که چیز جدیدی برای گفتن نداشته باشیم. لذا تنها با نه گفتن به توسعه (برای مثال به قدرتی که توسعه آن را بر میسازد و زبانی که آن را حمایت میکند) است که کشورهای جهان سوم با گفتمان و دانش جدید، با شیوههای نوینِ تحقق بخشی به نیازهای اساسی و پی بردن به امکانهای انسان میتوانند به نحو موثری علیه شرایط ناسازگار و مخالف وارد کارزار شوند.
ما برآنیم به این پرسش پاسخ گوییم که چرا وضعیت کشورهای فقیر-از چه راههایی و با چه تبعاتی- در طول دوران پس از جنگ مسئلهمند شده است؟ مختصر آنکه چرا این ویژگیها و مختصات گونهگون[۸۰] همگی یکجا جمع شده و تحت عنوان «توسعه نیافتگی» به تحلیل درآمدند؟ این فرایند با عوامل اجتماعی- اقتصادی و سیاسی جدید با نهادها و دانش نوین و دیگر مواردی از این دست همبسته بود؛ اما مسئلهمندسازی نتیجه و پیامد این وضعیت نبود، بلکه پاسخی به آن بود. این پاسخ نیز میتواند به عنوان بخشی از یک استراتژی وسیعتر-که تاریخ آن به اکتشاف و تصرف جهان جدید قابل ارجاع است- نگریسته شود که این جهان جدید به نحو نظاممندی درصدد ایجاد این ایده بود که غربی شدن (در حال حاضر در راستای طرح کلی سرمایهداری) برای تمام جوامع یک مسئله بنیادی است. به همین دلیل است که نقشهای که توسعه مقدمات آن را فراهم ساخت، نه تنها باید بر پایه تصوراتِ غرب از عقلانیت و علوم عقلانی، بازنمایی و دیگر مواردی از این دست مورد مطالعه قرار گیرد، بلکه باید در چهارچوب آن فضای ایجاد شده توسط مسیرهای پیموده شده از سوی این مقولهبندیهای فلسفی و انسان شناختی-و در ارتباط با سه استراتژی عمدهای که توسعه از رهگذر آنها ایجاد میشد و استقرار مییافت- مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد.{۲۵}
نتیجهگیری
در واقع در زیر لوای نوسازی و توسعه بود که همه دستگاهها و مؤسسات تولیدگر[۸۱] مسوولیت مدیریت و اداره زندگی ملتهای «جدید» را به عهده گرفتند؛ نظم و اشکال روئیتپذیرتر سرکوب استعماری را جایگزین کردند و همزمان نیز به انحای مختلف اختیار و ارادهی ترتیب و تنظیم عوامل زندگی را به دست آوردند.
بعضی وقتها توسعه برای این کشورها آنچنان اهمیت پیدا میکرد که دیگر این امری کاملاً پذیرفتنی بود که جمعیتِ مردمان خود را آماج دخالتهای متنوع و بیشمار آن قرار داده و نیز آنها را تابع اشکال نیرومندتر قدرت و نظامهای کنترل آن سازند. مهمتر آنکه ما به خاطر فروش حراج گونه منابع خود، به خاطر نابودی زیست بومهای انسانی و طبیعی خود، به خاطر کشتار و شکنجه و نیز به خاطر کنار گذاشتن جمعیتهای بومی خود تا مرز نابودی و انقراض، بهای فقر و محرومیت گسترده خود را پذیرفتیم؛ مهمتر اینکه ما از این پس خود را جماعتی «فرودست»، «توسعهنیافته» و «بیاطلاع» پنداشتیم و در ارزشِ فرهنگِ خود تردید روا داشتیم؛ سپس بر آن شدیم که به سرسپردگی خود به شعارهای خرد و ایمان[۸۲] وفادار بمانیم؛ سرانجام مهمتر آنکه واقعیت بخشیدن به چنین «توسعه»ای آگاهی و اطمینان[۸۳] از امکانناپذیری تحقق وعدههای توسعه را تیره و تار میسازد. وعدههایی که به نظر میرسید «توسعه» خود آنها را به انجام میرساند.
با این فهم تاریخی است که میتوان گفت توسعه نیافتگی ریشه در فرایند غربی شدن دارد. فرایندی که تاریخ تبارشناسی آن به درازای چندین قرن ادامه داشته است و آخرین مرحله تاریخی آن نیز – که تقریباً در سال ۱۹۴۵ شروع شد- به وسیله یک استراتژی در ابعادی بیسابقه[۸۴] مشخص میشود. بنابراین، این تاریخ، ناگزیر با تاریخ غرب درهم آمیخته است و نیز به وسیله اعمال رِخنه و مقاومت[۸۵] نشان داده میشود. اما نه این اشکال غربی به خودی خود و نه ضرورتِ حمایت از دست آوردهای تولیدیِ تمدن مواردی نیستند که باید با آنها به مخالفت برخاست، بلکه انواع عقلانیتِ ملازمِ با آنها، اشکالِ قدرت و دانشِ مرتبط با آنها که به آنها ویژگی میبخشند و سرانجام راهها و شیوههایی که در چهارچوب آن به منظور کنترل و مدیریت آنها مسئولیت کامل شرایط زندگی آنها را به عهده میگیرند، از جمله آن مواردی هستند که باید مورد مخالف قرار گیرند.
فوکو در پایان مجلد اول تاریخ جنسیت (Note 1:157,159) به تأمل در امکانپذیری آیندهای میپردازد که در آن اشتغال خاطر امروزیِ ما به جنسیت، خصلت غریب و نامأنوس گذشته تلقی خواهد شد. شاید ما هنگام خواندن فقرات صریح ذیل بتوانیم به همین سیاق درباره دغدغه خود که همانا توسعه است بیندیشیم.
شاید روزی بشر{آیندگان} از این شگفت زده خواهد شد. آنها نمیتوانند بفهمند که چگونه یک تمدن تا این اندازه میل به توسعه ابزارهای فراوان تولید و ویرانسازی دارد. اینکه تمدنی فرصت و شکیباییِ آن را یافته باشد که با نگرانی و اضطرابِ بسیار در مورد چیستی سکس از خود سؤال کنند؛ شاید آنان با به یاد آوردن این مسئله بخندند که اینجا انسانهایی بودهاند که باور داشتند که در سکس حقیقتی نهفته است، حقیقتی دقیقاً مشابه آنچه که پیشتر از زمین، ستارگان و اشکالِ نابِ اندیشهشان طلب میکردند، ارزشمند بوده است؛ آنها شگفتزده خواهند شد از سماجتی که ما به خرج دادیم تا وانمود کنیم سکسوالیته را از تیرهگیاش رهانیدهایم، سکسوالیتهای که همه چیز، یعنی گفتمانها، عادات، نهادها، قواعد و دانشهایمان آنها را در روز روشن تولید میکردند و با هیاهو میپراکندند… آنان از خودشان خواهند پرسید که چه چیزی توانست ما را تا به این اندازه خودپسند کند و چرا خودمان را سزاوار آن دانستیم که نخستین کسانی هستیم که برخلاف تمام اخلاق هزاره برای سکس اهمیتی قائل شدیم که مستحق آن میدانستیم.
اجازه دهید ترفندهایی را مورد ملاحظه قرار دهیم که به کمک آن ترغیب شدیم که تمام مهارتهایمان را به کار بندیم تا سکس را کشف کنیم و تمام هم خود را صرف وظیفه بیرون کشیدن حقیقت آن کنیم؛ ترفندهایی که به کمک آنها متهم شدیم که تا مدتها سکس را نادیده گرفتهایم. همین ترفندها است که امروز باید مایه شگفتیمان باشد. و باید تصور کنیم که شاید روزی در اقتصاد دیگری از بدنها و لذتها، بشر{آیندگان} دیگر نتوانند به خوبی درک کنند که ترفندهای سکسوالیته و قدرت ِ سامانه سکسوالیته چگونه توانست ما را تابع این سلطنت زاهدانه سکس کند تا آنجا که خودمان را وقف این وظیفه بیپایان کردیم که راز سکس را کشف کنیم و حقیقیترین اعترافها را از این سایه بیرون بکشیم.
و طنز قضیه {این سامانه} در این است که به ما میقبولاند که مسئله بر سر آزادسازی ما است.{۲۶}
منابع
در این رابطه برای مطالعه بیشتر به کتابهای زیر مراجعه کنید. جنون و تمدن، تولد درمانگاه، نظم اشیاء، باستانشناسی دانش، مراقبت و تنبیه، تاریخ جنسیت، و همچنین مراجعه کنید به اثر وزینی که به قلم پل رابینو و هیوبرت دریفوس درباره آثار فوکو به نگارش درآمده است؛ میشل فوکو: فراسوی ساختارگرایی و هرمنوتیک.
بنگرید به «سوژه و قدرت» در کتاب پل رابینو و دریفوس. ص ۲۰۹ (Note1)
این ویژگیهای سهگانه مبارزه استراتژیک توسط فوکو در کار «موخرهاش» معرفی شدند. (Note2,p.212)
بنگرید به:
M. Foucault. ”Power and Strategy”, in M. Morris and P. Patton(eds.), Michel Foucault: Power, Truth, Strategy (Sidney: Federal Publications, 1979), P.55.
آراء و نظریات فوکو در باب قدرت در بیشتر نوشتههای وی که در فاصله سالهای دهه۱۹۷۰ پدید آورده است و نیز در بیشتر مقالات و مصاحبهها وی یافت میشوند. برای نمونه مراجعه کنید به:
The History of Sexuality, and C. Gordon(ed.), Power/Knowledge: Selected Interviews and Other Writings by Michel Foucault (New York: Pantheon Books, 1980), especially pp.92-102.
اثر زیر بیشتر به دغدغههای فوکو در باب قدرت پرداخته است:
See also the article by P. Daudi,”The Discourse of Power or the Power of discourse”, Alternatives IX, 2, 1983, pp317-352.
میشل فوکو، تاریخ جنسیت , p.96(Note1)
۶- مفهوم «پسزمینه کردارهای مشترک»[۸۶] بیان دریفوس است از آنچه که هایدگر آن را «فهم آغازین»[۸۷] میخواند. این کردارهای پس زمینهای تجسم بخشِ تفسیرِ فرهنگیِ معنایِ هستیِ انسان به عنوان امری حقیقی است. از دیدگاه هایدگر سه شیوه عمده فهم و تفسیر(برای مثال در علم) متضمن آن چیزی است که وی آن را «پیش فهم»[۸۸]، یعنی «پیش داشت»[۸۹] (تقریبا همان کردارهای پسزمینهای)، «پیش دید»[۹۰] و «پیش دریافت»[۹۱] مینامد. بنگرید به:
M. Heidegger, Being and Time (New York: Harper and Row, 1963), p: 191; see also the section on “Involvement and Significance: The Worldhood of the World,” pp.114-123.
برداشت چارلز تیلور از «معانی بینا ذهنی»[۹۲] یا «خود تفسیریهای سازنده»[۹۳] (برای نمونه ایدهها، هنجارها و باورهایی که در کردارهای اجتماعی نهفتهاند) با برداشت دریفوس از «کردارهای پسزمینهای» قرابت دارد. سوای این، کردارها، اجتماعات و گروهها به تعریف چیزی میپردازند که تیلور آن را «معانی مشترک»[۹۴] میخواند. یکی از نتایج این مفهوم پردازی این است که علوم اجتماعی ما- که مبتنی بر معرفتشناسیای است که اولویت را به فرد میبخشد – از تبیین قلمرو «معانی مشترک» عاجزند. برای مثال از تبیین خیر و منفعتِ عمومی به عنوان مبنایِ همه کنشهای بشری ناتوان است. یکی دیگر از مهمترین پیامدهای آن این است که با الگو گرفتن از علوم طبیعی نمیتوان به علوم اجتماعی یا انسانی بهنجار دست یافت: در حالی که در علوم اجتماعی و انسانی کردارهای پس زمینهای نسبت به این علوم حالت درونی دارند، در علوم طبیعی این کردارها بیرونی هستند و از این رو نظریه میتواند از طریق زمینه زدایی[۹۵] تحقق یابد. این پس زمینه به قدری فراگیر است که نظریه از تبیین آن ناتوان است. علاوه بر این در علوم اجتماعی معنا در تعیین آنچه که یک رویداد قلمداد میشود، نقشی جوهری ایفا میکند؛ اما این دقیقاً معنای زمینهای است که نظریه ناچار به نادیده گرفتن آن است. برای آگاهی کامل از این استدلالها بنگرید به:
H. Dreyfus, “Holism and Hermeneutics”, Review of Metaphysics, XXXIV(1),1980; and “Why Current Studies of Human Capacities Can Never Be Scientific”, Cognitive Science Report Series, No.11, Berkeley, January 1984. See also C. Taylor, “Interpretation and the Sciences of Man,” in P. Rainbow and M. Sullivan (Eds.), Interpretative Social Sciences (Berkeley: University of California Press, 1979), PP.25-73; and “Social Theory as Practice,” unpublished manuscript, n.d (1984?).
به همین سیاق فوکو استدلال میکند که «ما دیگر نمیتوانیم قدرت را همچون ضمانتی برای شیوه تولید بنگریم؛{چرا که} در واقع، قدرت یکی از عناصر سازنده نظام تولید است، به گونهای که قدرت در قلب شیوه تولید عمل میکند». ما دیدهایم که عملکرد ابزارهای توقیف و مصادره[۹۶] (کارخانه، زندان، بانک، دارالمجانین و غیره) ضمانتی برای یک شیوه تولید نبود، بلکه دقیقاً ساخت شیوه تولید بود. در واقع نخستین هدف توقیف و مصادره منوط به انقیاد زمان به این زمان تولید (ساعات کار) بود…. به جای این نظام کیفری، ما باید به معنی دقیق کلمه از نظامِ انتظام بخش صحبت کنیم، یعنی نظامی به لحاظ اجتماعی آراسته شده با دستگاههایی که صورتِ رایجشان توقیف و مصادره است؛ نظامی که هدفش برپایی نیروی کار[۹۷] و ابزارش فراگیری انضباط و آداب و عادات و رسومات است. از قرن نوزدهم به بعد شماری از مؤسسات و دستگاهها با هدف تولید نظم، تحمیل اجبار و اضطرار به وجود آمدند که عادات و رسوم را شکل میدادند… توقیف و مصادره مدرن که هنجارها را تولید میکرد. برپایی نیروی کار، دستگاهها و مؤسسات توقیف و مصادره، جامعه انضباطی، کارکرد دائمی بهنجارسازی. همه اینها مواردی هستند که وضعیت جامعه ما را مینمایانند.
بنگرید به:
M. Foucault, “Power and Norm: Notes,” in M. Morris and P. Patton(Note4),pp.61,64,65.
بنگرید به:
J. Habermas, Legitimation Crisis (Boston: Beacon Press, 1975),PP.33-95
استدلال مشابهی در هایدگر متأخر یافت میشود، که میتوان آن را به طور ضمنی در کارهای فوکو نیز یافت.به زعم هایدگر هنوز کردارهایی وجود دارند که (nonsubjectifying) و (nonobjectifying) هستند و در برابر پیشروی جامعه تکنولوژیک مقاومت میکنند. فهم بدیل انسان بودن ممکن است که در این کردارهای خُرد[۹۸] نهفته باشند. بنابراین، هایدگر فرایندهای سهگانهای را در نظر دارد که از طریق آنها: ۱. مطالعات تجربی نمودهای انضمامی شیوههایی را تولید میکنند که در آن انسانها به وسیله کردارهای فرهنگیای که نمیتوانند کاملاً عینیت پیدا کنند، شکل میگیرند. ۲. موقعیت کنونی فرهنگ ما در نتیجه یافتههای یک پارادایم (ابزارهای تکنولوژیک هایدگر و زندان و بازداشتگاه فوکو) که در آن کردارهای عینیت یافته حاکم مورد توجه قرار گرفته و رویت میشوند، تفسیر میشود. و ۳. شواهد در زمانی جمع میشوند که وجود کردارهای خُرد هنوز تحتِ کنترلِ عقلانیتِ حاکم قرار نگرفته باشند. لذا این دسته از کردارهای آخری استعداد این را دارند که در کانون پارادایم فرهنگی جدید قرار گیرند. به این ترتیب پروژه فوکو میتواند با پروژه هایدگر بسیار نزدیک باشد. در این باره بنگرید به:
M. Heidegger, The Question Concerning Technology (New York: Harper and Raw,1971), PP.33-35. See also the articles by Dreyfus (Note6).
پیدایش تکنولوژیهای ارتباطی و تأثیرها ناشی از آن، موضوع کنفرانس یونسکو بود که با همکاری سازمان (Istituodella Encyclopedia Italiana) در روزهای ۱۲-۱۳ دسامبر ۱۹۸۳ در رومِ ایتالیا بر گذار شد.
بنگرید به: گزارش گردهمایی تأثیرها فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی تکنولوژیهای جدید ارتباطات.
UNESCO COM-84/WA/11, Paris March 1984.
مبنای نظریه ادوارد سعید در کتاب «شرق شناسی» بر پایه استدلالی مشابه همین استدلال استوار است.
Orientalism (Now York: Vintage, 1979).
این کتاب مطالعهای ارزشمند پیرامون ابداعِ سیستماتیکِ «شرق» است که از طریق گفتمانهای نویسندگان، مقامات استعماری، دانشمندان و بسیاری دیگر به وجود میآید. این گفتمانها به عقیده سعید بر پایه تمایز هستیشناختی پیشینی[۹۹] میان شرق و غرب پیریزی شده بود. بر مبنای چنین نگرشی، «شرق» به عنوان ذات واحدی، با خصایص و ویژگیهایی همگن و همانند تعین و تعریف میشود. به همین سیاق اغلب اوقات فرض گرفته میشود که «جهان سوم» نیز، علیرغم همه تفاوتها و تمایزات عمدهای که میان کشورهای آسیایی، افریقایی و کشورهای امریکای لاتین وجود دارند، واجد ویژگیها و خصایص همگن و همانندی هستند. سعید همچنین خاطر نشان میسازد که منطقی بودن گفتمان شرق شناسی بیشتر متکی بر فرهنگی است که آن را پدید میآورد (یعنی، کشورهای پیشرفته) تا اینکه بر خود «شرق» و «جهان سوم» استوار باشد. به همین سیاق ما میتوانیم بگوییم که جهان سوم «توسعه نیافته» است نه تنها به خاطر اینکه بدین شیوه کشف شده است، بلکه به این خاطر که از طریق گفتمان توسعه پذیرای توسعه نیافتگی شده است. بنابراین گفتمان توسعه به شیوههای مختلفی نشانه قدرت بر جهان سوم محسوب میشود، تا اینکه نشانه حقیقتی درباره آن باشد.
میشل فوکو، تاریخ جنسیت، جلد اول، ص۱۱
بحثی در باب «گفتمان توسعه» یکی از بخشهای رساله نگارنده این مقاله را تشکیل میدهد. برای مطالعه بیشتر در این زمینه به: اثر اسکوبار
«گفتمان و قدرت»: رویکرد تاریخی به شکلگیری نظریات و کردارهای توسعه (۱۹۴۵-۱۹۵۵) مراجعه کنید که در اجلاس یونسکو در باب پژوهشهای فلسفی پیرامون مسائل و مشکلات بنیادی توسعه بومی، ارائه شده است.
“Philosophical Investigations of the Fundamental Problems of Development” ,Libreville,Gabon,19-22 December, 1983.UNESCOSS/83/CONF.618/15.parise,November1983
برای کسب اطلاع بیشتر در رابطه با شرایط تاریخی، به ویژه در خصوص فهرست کارهایی که در این دوره صورت گرفتهاند بنگرید به: آرتور اسکوبار (Note13) اولین هیئت نمایندگی اعزامی توسط بانک جهانی برای بازسازی و توسعه جهان سوم، که یکی از این هیئتهای نمایندگی در ۱۱ جولای تا ۵ نوامبر ۱۹۴۹ از کلمبیا بازدید به عمل آورد. هیئت نمایندگان اعزامی به کلمبیا متشکل از ۱۴ مشاور و مستشار در زمینههای مختلف اقتصادی، حملونقل، صنعت، بزرگراه و شبکههای راههای آبی، راه آهن، پالایش نفت خام، حسابهای ملی، امکانات و تسهیلات ارتباطی، کشاورزی و بهداشت و غیره بودند. در نتیجه کار کردن از نزدیک با هیئتهای نمایندگی و مشاوران غربی گروه مشابهی از مشاوران و کارشناسان کلمبیایی به وجود آمدند. هیئت نمایندگان اعزامی بر پایه اطلاعات بسیار زیادی که گردآوری شده بود، طرحی عظیم، با جزئیات تمام، برای توسعه فراگیر کشور ارائه دادند. طرحی که مشتمل بر اهداف عینی، اهدافی قابل اندازهگیری و … بود. گزارش آنها کلیت همه روشها و مقیاسهای جدیدِ کمک را که بعدها پدید آمدند، شکل بخشید. بنگرید به بانک جهانی برای بازسازی و توسعه، مبانی و پایههای برنامه توسعه کلمبیا.
Baltimore: Johns Hopkins University Press 1950
برای اطلاع از فهرست قابل ملاحظه آثار به تحریر درآمده در طول این دوره بنگرید به:
آرتور اسکوبار (Note13).
همچنین بنگرید به مقاله ارزشمند: «جهانهای سهگانه یا تقسیم کار علوم اجتماعی» مطالعه مقایسهای در تاریخ و جامعه که در محدوده سالهای۱۹۵۰-۱۹۷۵ به رشته تحریر درآمده است.این مقاله به ترسیم خاستگاههای مفهوم «جهانهای سهگانه» در بافت تاریخی «جنگ سرد» میپردازد (C.E Platsch.23.4.1981).
تعدادی از کارهای صورت گرفته در این دوره باید اینجا مورد اشاره قرار گیرند:
برنامهای برای توسعه اقتصادی کشورهای در حال توسعه (سازمان ملل، دپارتمان امور اقتصادی، نیویورک ماه می۱۹۵۱)؛
رویکردهای بینالمللی نسبت به مسائل و مشکلات کشورهای در حال توسعه (نیویورک، Milbank Memorial Fund1948)؛
روشهای تأمین مالی توسعه اقتصادی در کشورهای در حال توسعه (سازمان ملل، دپارتمان امور اقتصادی، نیویورک،۱۹۴۹)؛
مشکلات تشکیل سرمایه در کشورهای در حال توسعه (R.Nurkse. Oxford: oxford university press, 1953) ؛
بنیادهای برنامهریزی اقتصادی (W.A.Lewis,London;D,Dobson,1949)؛
در باب برنامهریزی در کشورهای عقب مانده (esp,Appendix)؛
نظریهایی در باب توسعه اقتصادی-جمعیتی (H.Leibenstein,Princeton;Peinceton University Press,1954)؛
ارزیابی و پیامدهای تغییرات جمعیتی، سازمان ملل، دپارتمان امور اقتصادی (نیویورک، ۱۹۵۳)؛
تأثیرها اقتصادی بر جوامع در حال توسعه (H. Frankel. Cambridge. Mass .Harvard University Press.1955)؛
نظریههای رشد اقتصادی (W.A .Lewis. Homewood IL;R.D. Irwin,1955)؛
رویکردهایی به توسعه اقتصادی (N. S. Buchanan and H. S. Ellis. New York; Twentieth Century Fund, 1955)
از آوردن مطالعات بسیار دیگر در این فهرست که بر عواملی همچون جمعیت و غذا تمرکز دارند، چشم پوشی میکنیم. از سوی دیگر مطالعات بسیار زیاد دیگری در مورد توسعه اقتصادی وجود دارند، که اگر چه به روشنی با توسعه نیافتگی مرتبط نیستند اما در سالهای دهه۱۹۵۰ منتشر شدهاند. آثار مهمی در این رابطه به رشته تحریر درآمدهاند: برای نمونه آثار والتر روستو و کلارک از جمله آثار بسیار تأثیر گذار بودهاند.
رویکرد روششناختی مربوط به این قسمت به تفصیل در باستان شناسی فوکو مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.(Note1)
برای فهم و تحلیل چگونگی دستیابی اقتصاد به جایگاه علمی امروزیاش رجوع کنید به:
“Social Theory as Practice”(C. Taylor ,Unpublished Manuscript,1984?
همچنین رجوع کنید به مقاله ارزشمند:
“Discurso Economic y Poder”(by A. Sanaz de Santamaria, Texto y Contexto, Vol. I, No 2. (Bogota: University de Los Andes, 1984)
برای ارزیابی «هنر مهارت حکومت»[۱۰۰] از قرن شانزدهم و ارتباط آن با اقتصاد سیاسی و اشکال انضباطی نگاه کنید به:
M. Foucault, “On Governmentality”, Ideology and Consciousness, (London), 6, autumn 1979
گزارش جالب توجه «تاریخ گفتمانهای اقتصادی» با تاکید ویژه بر شناسایی بنیادهای اقتصاد سیاسی با انتشار ثروت ملل آدام اسمیت در کتاب تبارشناسی کاپیتالیسم:
K. Tribe, Genealogies of capitalism (Atlantic Highland, N.J: Humanities Press 1981.Originally Published in Economy and Society, Vol.6, 1977, PP.314-345.
کاری مشابه نیز در مقالهای با عنوان که در ذیل میآید انجام شده است: مراجعه کنید به:
S. Gudeman, “Riccardo’s Representations,” representation, 5, winter 1984, pp.90-11
۱۸- برای شرح و مطالعه بیشتر پیرامون مفهوم آشفتگی اجتماعی و بخشی در کشورهای سرمایهداری پیرامون بنگرید به:
S. Amin, Unequal Development, New York: Monthly Review Press, 1976
و دیگر کتاب سمیر امین، انباشت سرمایه در مقیاس جهانی
S. Amin, Accumulation on a World Scale, New York: Monthly Review Press, 1974
ویژگی و مفهوم این آشفتگی برای بخش کشاورزی در این کتاب ذیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است:
A. Janvery, The Agrarian Question and Reform in Latin America, Baltimore: Johns Hopkins University Press,1981
۱۹- تجربه تعاونیهای روستایی مانند نمونهای از «استعمارگری عقلانی»[۱۰۱] با تحلیل درخشان اُ.فالس بوردا، در اثر ذیل نشان داده شده است.
O.Fals Borda, Ciencia Propia y Colonialismo Intelectual (Bogota: Carlos Valencia ed., 1972).
برای مطالعه تحلیلهایی در مورد رویکردهای سواد آموزی در طول سه دهه، بنگرید به:
A.Pedrosa, “EI Trabajo Alfabetizador Entre Los Sectores Populares”, Revista Cleba(Medellin, Colombia), No.4, 1981.
برای مطالعه تحلیل درخشانی از اسطوره مشارکت در سیاست و توسعه جهان سوم، بنگرید به:
R .Kothari, “Parti and State in Our Times: The Rise of Non-party Political Formations,” Alternatives ix,4,1984,pp.541-564
۲۰- آر.گوتاری در مبحثی پیرامون «مشارکت» عمیقاً به ترسیم این نکته پرداخته است. وی عنوان میدارد که چگونه است که «بیشتر اقتصادهای توسعه و سیاستهای توسعه» به طور متناقضی دور از دسترس تودهها هستند. بیشتر از آنها (تودهها) میخواهند که در آن{توسعه} «مشارکت»داشته باشند و به آنها گفته میشود که توسعه برای آنها آمده است. بنگرید به آر.گوتاری (Note19,p542)
۲۱- تحقیق عملی مشارکتی به لحاظ بینالمللی در سمپوزیم جهانی سال ۱۹۷۷ که در کارتاگینای کلمبیا برگزار شد، به میان آمد. آغاز به کار کرد. بنگرید به:
(Ciencia y Critica en las Ciencias Sociales, Bogota: Fundation Punta de Lanza,1978),2Vols.
بررسی جالب توجه شماری از مهمترین پروژههای تحقیق عملی مشارکتی در کلمبیا، نیکاراگوآ و مکزیک که به تازگی به اتمام رسیده است و خلاصه آن به وسیله سازمان بینالمللی کار منتشر شده است. بنگرید به:
(O.False Borda, Knowledge and Peoples Power, forthcoming,,Geneva:ILO,Fall1985)
در مورد تحقیق عملی مشارکتی بنگرید به:
(MD.Anisur Rahman,”The Theory and Practice of Participation Action Reaserch,”) in O. Fals Borda(ED), The Challenge of Social Change(London:Sage,1985); Y.Kassam and K.Mustafa,Participation Reaserch:An Emerging Alternative Methodology in Social Science Reaserch(New Dehli:Sociaty for Participatory Reaserch in Asia,n.d);Participatory Reaserch:An Introduction(New Dehli :Sociaty for Participatory Reaserch in Asia.1982); Vio Grossi,et al., Iinvestigacion Participation y Praxis Rural(Lima:Rose Azul ed.,1982); and B.Hall, “Knowledge as a Commodity and Participatory Reaserch,” Prospects9,4,1979.
۲۲- اولین عکسالعمل مردمی که در پروژههای تحقیق عملی مشارکتی شرکت میکنند این است که «ما دیگر بیش از این از سخن گفتن ترسی نداریم». این تاکید رهایی بخش همچنین اهمیتِ نقش زبان را که معمولاً به وسیله گروههای ستم دیده در فرایندهایی رهایی بخش مورد تاکید قرار میگیرد، برجسته میسازد (برای مثال، به تاکید فمینیستها در مورد «نامگذاری»[۱۰۲] جهان توجه کنید).
۲۳- موضوع جنبشهای عمل گرای تودهای و فرماسیونهای غیر حزبی به وسیله کوتاری مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.(Note19)
همچنین بنگرید به:
C.F.Alger and S. Mendlovitz, “Grass-roots Activism in the United States: Global Implications?” Alternatives IX, 4, 1984,pp. 447-474, for a discussion of the possibilities of strategic cooperation between “golobalists” and ”localist.”
۲۴- میشل فوکو:
Power/Konwledge: Selected Interviews ond Other Writings (New York:Pantheon Books,1980), PP.81-85
۲۵- تبارشناسیِ تمام عیارِ طرح ریزی و ایجاد جهان سوم[۱۰۳] با اکتشاف و استیلای قلمروهای جدید در طول اولین مرحله گسترش اروپایی، ناگزیر باید آغاز میشد. بدون تردید، سابقه سه استراتژی عمده برای استقرار و تثبیت توسعه به شماری از مؤسسات و بنگاهها (و در مورد امریکای لاتین در دوره پسا استعمار)، نهادها و حوزههای دانش مستعمراتی و دیگر مواردی از این دست قابل ارجاع است. برای مثال، کسی ممکن است بپندارد که حجم عظیم داستانها و روایات سفرنامهای از قرن شانزدهم به بعد، یکی از فضاهای گفتمانی عمده را تشکیل میدادند؛ فضاهایی که در چهارچوب آن، اروپا بقیه کشورهای جهان را به عنوان یک حربه ایدئولوژیک در جهت رونق و گسترش سیاسی و اقتصادی خود، به خود بازنمایی میکرد. دیگر اینکه، ممکن است کسی بپندارد که ظهور و برآمدن تصوراتی نظیر «نخستین» یا «باستانی» در ارتباط با دیگر جوامع، با توسعه قوم نگاری غربی[۱۰۴] و یا انتقال و انطباق دلبخواهانه تکنولوژی (برای مثال برنامهریزی شهری، بهداشت عمومی، آموزش، مدیریت و غیره) در اولین روزهای دوران استعمار و نیز با محتوای انضباطی و بهنجارساز و سرانجام با نفوذ تعین کنندهای که به وسیله ایدهها و مکاتب اروپایی (برای مثال پوزیتیویسم و مدرنیسم) بر طرز تفکر، اندیشه و مکاتب، کشورهای امریکای لاتین، اعمال شده بود، در ارتباط بود. این تبارشناسی (که ناگزیر میبایست مسیرهای فلسفی، انسان شناختی و سیاسی اقتصادی را درنوردد) بدون تردید ارزش و اهمیت و نیز جاذبه بسیاری پیدا کرد.
برای مطالعه گزارش داستانها و سفرنامهها در این زمینه بنگرید به:
D.Defert ”The Collection of the World: Accounts of Voyages from the Sixteenth to the Eighteenth Centuries,” Dialectical Anthropology, (Amsterdam), No.7,1982,pp.11-20; M.Pratts, “Peripheral Vision: Travel Writing and Ideologies of Imperialism,” (unpublished manuscript, Dept.of Spanish and Portuguese, Stanford University,1983). Columbuss discurse about the “New World” is interestingly analyzed by J.Rabasa in“A Hand: The Travel of Columbus,” (unpublished manuscript, Dept. of History of Consciousness,University of California at Santa Cruz), which contains a detailed textual analysis of Columbuss travel journals.
برای مطالعه بیشتر نمونههایی از مطالعات مربوط به نفوذ یا انطباق اشکال انضباطی و بهنجارساز در جهان سوم سالهای قبل از ۱۹۴۵ در ذیل آورده شده است:
برای اطلاع از برنامهریزی شهری که به عنوان ابزاری برای کنترل جمعیتهای عرب به وسیله حکومتهای استعماری فرانسوی به کار گرفته میشد، بنگرید به:
J.L.Abu-Lughod, Rabat: Urban Apartheid in Morocco (Princeton: Princeton University Press, 1980).
برای اطلاعات بیشتر پیرامون مطالعهای در باب توسعه اجتماعی پزشکی و روان پزشکی در برزیل که با تاسی از دیدگاههای میشل فوکو به انجام رسیده است. بنگرید به:
R.Machado, Danacao da Norma: Medicina Social e Constituicao da Psiquiatria no Basil (Rio de Janeiro: Edicoes Graal, 1987) ,
برای اطلاع از دو مطالعه انجام گرفته پیرامون گفتمانها و کردارهای آموزشی در کلمبیا، از قرن هفدهم به بعد، بنگرید به:
O.L.Zualuage de E., EL Maestro y el Saber Pedagogico en Colombia,1821-1848(Medellin, Colombia: Universidad de Antioquia, Facultad de Education,1984) ; and A.Martinez and R.Silva, Dos Estudios sobre Educacion en la Colonia(Bogota: U.Pedagogica Nacional, 1983?).
۲۶- میشل فوکو، تاریخ جنسیت
,pp.157,159(Note1)
* مولف برآن است تا به خاطر حمایتهای بیدریغ و نقطه نظراتِ ارزشمندِ پروفسور شلدن مارگن، پُل رابینو و هیبرت دریفوس از آنان تشکر و قدردانی نماید. موضوع «گفتمان توسعه» عمدتا به عنوان بخشی از سمینار مربوط به کارهای میشل فوکو در اواخر سال ۱۹۸۳ شکل گرفته است. خوانندگان آشنا به کارهای فوکو در مقاله پیشرو به خوبی اهمیت عمده کارهای فوکو را درمیابند.
* آرتور اسکوبار، کاندیدای دکترا در رشته فلسفه توسعه، سیاست و برنامهریزی، مرکز تحقیقات علوم مدیریت، دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، ایالات متحده امریکا
[۱]- disciplinary and normalizing mechanisms
[۲]- unprecedented scope
[۳]- deployment of development
[۴]- totalizing character of power
[۵]- the will to knowledge
[۶]- working of discourse and power
[۷]- strategies of resistance
[۸]- Foucault’s ”history of the present”
[۹]- objectification
[۱۰]- production of a disciplinary society
[۱۱]- Individualizing
[۱۲] – “docile bodies”
[۱۳]- “normalized subjects”
[۱۴]- confessional
[۱۵]- self-subjection
[۱۶]- “anatomo-politics of the human body”
[۱۷]- disciplines
[۱۸]- “bio-politics of populations”
[۱۹]- regulatory controls
[۲۰]- “bio-power”
[۲۱]- deployment of power
[۲۲]- manifold operations of power
[۲۳]- current situation
[۲۴]- “writing the history of the present”
[۲۵]- “conceptualization”
[۲۶]- “a new economy of power relations”
[۲۷]- general facts of domination
[۲۸]- popular bases
[۲۹]- societal background practices
[۳۰]- economic imperative
[۳۱]- cultural politicization
[۳۲]- appropriating and appropriated forms
[۳۳]- systematic ways
[۳۴]- “put into discourse”
[۳۵]- “new worlds”
[۳۶]- brands of progress
[۳۷]- enriched experience
[۳۸]- Tennessee Valley Authority
شرکت تنسی ولی آتوریتی یا سازمان عمران دره تنسی (Tennessee Valley Authority) مشهور به TVA، یک شرکت آمریکایی بزرگ تولید انرژی است که در شهر ناکس ویلدر تِنسی مرکزیت دارد. تی وی ای صاحب ۱۱ نیروگاه سوخت فسیلی، ۲۹ سد آبی، ۳ نیروگاه هستهای و ۶ نیروگاه ترکیبی است. موفقیت این سازمان در زمان مدیریت «دیوید لیلینتال» باعث شد که دولت ایالات متحده آمریکا این سازمان را الگویی برای توسعه اراضی و بهبود کشاورزی در کشورهای جهان سوم قرار دهد. سازمان تِنسی وَلی آتوریتی (Tennessee Valley Authority) با ۹,۲ میلیارد دلار درآمد حاصل از فروش ۱۷۶ میلیارد کیلوات ساعت برق در سال ۲۰۰۶، یکی از بزرگترین شبکههای تولید نیرو در ایالات متحده را داراست. تِنسی از نظر تولید ناخالص داخلی، با ۲۸۶ میلیارد دلار تولید، به تنهایی از قدرت اقتصادی برابری با کشور عربستان سعودی برخورداراست. مترجم
[۳۹]- subtle and refined
[۴۰]- elements
[۴۱]- The Deployment of Development
[۴۲]- The progressive incorporation of problems
[۴۳]- categorized and specified
[۴۴]- “abnormalities”
[۴۵]- The professionalization of development
[۴۶]- technification
[۴۷]- “economize”
[۴۸]- “economization”
[۴۹]- within the context of the establishment of economics
[۵۰]- “the economization of life”
[۵۱]- The institutionalization of development
[۵۲]- regulatory controls
[۵۳]- moralization regulated knowledge
[۵۴]- positive and true
[۵۵]- cynical
[۵۶]- contradictions inherent
[۵۷]- specificity of exploitation
[۵۸]- social and sectorial disarticulation
[۵۹]- rural cooperation
[۶۰] – Feririan pedagogical principles
[۶۱]- “functional literacy”
[۶۲]- participatory action research(PAR)
[۶۳]- the question of popular power
[۶۴]- popular counter-power
[۶۵]- social transformation
[۶۶]- generate popular power
[۶۷]- “to develop”
[۶۸]- political activism
[۶۹]- critical reconstruction
[۷۰]- activist tendencies
[۷۱]- popular language
[۷۲]- mutual commitment
[۷۳]- open-ended projects
[۷۴]- popular science
[۷۵]- conceptualization of development
[۷۶]- accumulation of normalized individuals
[۷۷]- their various material
[۷۸]- specific development practices
[۷۹]- modifying current practices
[۸۰]- various elements
[۸۱]- an entire productive apparatus
[۸۲]- reason and faith
[۸۳]- awareness
[۸۴]- unprecedented proportions
[۸۵]- movements of penetration and resistance
[۸۶]- “background of shared practices”
[۸۷]- “primordial understanding”
[۸۸]- pre-understanding
[۸۹]- fore-having
[۹۰] – fore-sight
[۹۱] – fore-conception
[۹۲]- “intersubjective meanings”
[۹۳] – “constitutive self-interpretations”
[۹۴]- “common meaning”
[۹۵]- decontextualizing
[۹۶]- the functioning of instruments of sequestration
[۹۷]- labor-power
[۹۸]- micro-practices
[۹۹]- predicated ontological
[۱۰۰]- “art of government”
[۱۰۱]- “intellectual colonialism”
[۱۰۲]- “naming”
[۱۰۳]- A complete genealogy of the construction of the Third World
[۱۰۴]- western ethnography
منبع: مجله صلح جاویدان
نظر شما