فرهنگ امروز/ حسن محمودی: در مواجهه با مجموعه داستانی که گزیدهای از چند داستان کوتاه از چند نویسنده آشنا و ناآشنا است و نام مترجمی را بر پیشانی دارد که نامی آشنا در حوزه ترجمههای نظری و فلسفی است، چند گزینه پیشرو داریم.
برخورد نخست از جلد کتاب شروع میشود. فرانتس کافکا، داستانکها و داستانهای کوتاهش، هیچوقت چنگی به دل نمیزند. برتراندراسل، مگر داستان هم نوشته است؟ ولادیمیر کارولنگو، واسیلی شوکشین، لوهوسون و فرد ارکهارت را نمیشناسیم و برای نخستینبار قرار است داستانهای کوتاهی از آنها بخوانیم. مجید مددی، اما پژوهشگر فلسفه و مباحث نظری بود که چند کتاب نیز در باب رمان و نقد ادبی در کارنامه خود دارد که از شناخت او نسبت به ادبیات جهان حکایت دارد.
ورود به مجموعه اگر که مبادیآداب باشیم و به ترتیب گزینش مترجم و ناشر پایبند باشیم، مواجهه با داستان درخشان «مرد خانه» فرد ارکهارت است. داستانی که خواننده مجموعه را علاقهمند میکند تا برای خواندن داستان کوتاه دیگری همتراز با آن تا انتهای کتاب برویم و هیچ داستانی را از دست ندهیم. به احتمال زیاد این نویسنده اسکاتلندی با «مرد خانه» برای نخستینبار به فارسیزبانها معرفی میشود. «مرد خانه» داستان کوتاه شاهکاری است که بهطور واقعی غبطهبرانگیز است. «روشنایی» ولادیمیر کارولنکو طرحوارهای از نویسندهای است که مترجم از او بهعنوان یکی از نویسندگان برجسته قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم روسیه یاد میکند که هم عصر ماکسیم گورکی و از نویسندگان مورد علاقهاش است. ولادیمیر کارولنکو، هرچقدر هم که بزرگ باشد، «روشنایی» نهتنها مقدمهای هیجانانگیز برای معرفیاش است، پرسش مهمی را طرح میکند که مترجم چگونه به چنین خبط بزرگی دست زده است؟ «آدمهای مخبط» و «کابوسها» دو داستان کوتاه از برتراند راسل است که ما را خوشنود میکند از اینکه فیلسوف بزرگ، نوشتن داستان را زیاد جدی نگرفته است. کاش مجید مددی نیز داستان نوشتن راسل را زیادی جدی نمیگرفت. مترجم شگفتزدگیاش را از دستیابیاش به داستانهای کوتاه فیلسوف، منطقدان و ریاضیدان برجسته انگلیسی پنهان نمیکند تا گنجاندن این دو داستان کوتاه را مجموعه «تنهایی» توجیه کرده باشد. حقیقت امر این است که «آدمهای مخبط» و «کابوسها» چیزی به اهمیت برتراند راسل اضافه نمیکند. اگر «روشنایی» ولادیمیر کارولنکو علامت تعجبی در برابر مخاطب آشنا با داستان کوتاه است، دو داستان راسل، نشانهای است بر این نکته که با این ادبی آشنا بوده و مهمتر اینکه الفبای آن را به درستی میدانسته است.
فرانتس کافکا، بیتردید با رمانها و داستانهای بلندش، یکی از چهرههای شاخص و مهم است، اما داستان «سطل سوار» او به اهمیت کارهای خوبش نیست. مترجم لو هسون را نویسنده، اندیشمند و مفسر بزرگ چین و از نویسندگان پیشرو چین معرفی میکند. «تصادف» و «یادداشتهای یک دیوانه» دو داستان قابلتامل از این نویسنده چینی است که قدرت فوقالعاده رئالیسم انتقادی را به نمایش میگذارد.
سه داستان از واسیلی شوکشین پایانی به قوت شروع مجموعه «تنهایی» است. «مرگ پیرمرد»، «تنهایی» و «فکر و خیال» هر سه داستانهایی ماندگار و تاثیرگذارند که با توجه به داستان «مرد خانه»، مجموعه «تنهایی» را قابل تامل میکند و آخر اینکه مقدمه مترجم بر چاپ دوم، توضیحی حاشیهای و زائد به نظر میرسد.
نظر شما