به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ جلسه نقد مجموعه داستان «سومین قدیس» نوشته «رضا کوشالشاهی» با حضور نویسنده به میزبانی گروه داستان جمعه قم در مجتمع ناشران برگزار شد.
مصطفی مهریزی نخستین منتقد جلسه داستانهای مجموعه «سومین قدیس» را بنابر سیر زمانی و تاریخی نگارش آنها به دو بخش تقسیم کرد: بخش اول پنج داستان نخست مجموعه که در دهه هشتاد نگاشته شده و تاریخ این سالها را دارند. بخش دوم چهار داستان بعدی مجموعه که بعدا نوشته شده اند.
مهریزی به ویژگی عمومی پنج داستان نخست اشاره کرد و افزود: ویژگی عمومی پنج داستان نخست داشتن حالتهای فراداستانی و حضور نویسنده در داستان است. برخی از این داستانها غیرداستانیاند و جان بخشی به نامها و پدیدهها مثل جان بخشی به «ساداتمحله» و «گاز خردل» در داستانهای این بخش دیده میشود. این داستانها زبان ساده ای دارند و سعی ندارند در سطح زبان خودشان را برجسته کنند.
این منتقد در ادامه به نقد داستانهای بخش دوم پرداخت و گفت: داستانهای بخش دوم مجموعه که بیشتر دوست دارم درباره شان صحبت کنم هم فضای داستانی بهتری دارند و هم زبان داستانی بهتر. حضور نویسنده در داستان کمتر است و اصلا نیست. طنزی که در داستان هست کم رنگ تر ولی پخته تر است. نوع نگاه نویسنده به «پارک دور شهر» و فرم روایی انتخاب شده در داستان «شمارش» که اولین داستان بخش دوم مجموعه است جذاب است. فرمی که داستان پیدا میکند و اتفاقی که آدمهای داستان انجام میدهند و شهر را به چرخش درمیآورند.
وی در پایان صحبتهایش یکی از ویژ گیهای نویسنده را نزدیک شده به روح زمانه برشمرد و بیان کرد: داستان «هالی»، همان گسترش پیشانینویس داستان است که از بورخس میآورد. داستان «تونل» و «سیسر» دو داستان خوب مجموعه است. من فکر میکنم نویسنده باید به روح زمانه خودش نزدیک شود، آینه روح زمانه خودش باشد، این نزدیک شدن به روح زمانه را در این دو داستان میبینید. درباره داستان «سیسر» معتقدم داستان باید بتواند بدون استفاده از تکنیکهای نمایشنامه ای و پرده نامیدن صحنهها خودش را روایت کند و این تکنیک را در داستان «سیسر» نپسندیدم.
در قسمت دوم جلسه نقد، سیدمرتضی حسینی شاهترابی از دسته بندی غالب در داستاننویسی فارسی گفت: در ادبیات فارسی داستانها به دو دسته کلی عامهگرا (زرد و پاورقی) و نخبهگرا (داستانهای جدی) تقسیم میشود. داستانهای عامهگرا به طور عموم داستانهایی هستند که متمرکز بر سرگرمیاند، ساختار ضعیفی دارند و غالبا از اندیشه و نگاه تامل برانگیز تهی اند. در مقابل، داستانهای نخبهگرا توجه شان به فرم و ساختار است. نکته و آسیب جدی هم در داستانهای نخبهگرای فارسی این جاست که توجه به فرم و ساختار بر دیگر موارد غلبه میکند و نویسنده از توجه به جذابیتهای روایی و همین طور نگاه و اندیشه نو غافل میشود. مجموعه داستان «سومین قدیس» هم در ادبیات داستانی نخبهگرا جای میگیرد و توجهش به فرم و ساختار بیشتر از عنصر جذابیت شده است.
شاهترابی در ادامه به نسبت نویسنده با جامعه خوانندگانش پرداخت و گفت: نسبت داستان نویس با جامعه خوانندگانش به نظر من در سطح موضوع و فرم و ساختار بیشتر از هرچیزی خودش را نشان میدهد. اینکه نویسنده بتواند موضوعاتی را انتخاب کند که دغدغه و نیاز خوانندگان باشد و بتواند در فرم و ساختاری مناسب روایت کند. در این نگاه اگر بگویم موضوع داستان اول یعنی «سومین قدیس» و داستان آخر یعنی «سیسر» جذاب تر از دیگر داستانهای مجموعه بود و میشود گفت کل داستانهای مجموعه مسیر شدن نویسنده است از داستان کوتاه «سومین قدیس» برای رسیدن به نوشتن داستان «سیسر».
وی در پایان به برخی از داستانهای این مجموعه اشاره کرد و گفت: «سومین قدیس» داستانی است که از اسطوره وام گیری میکند و پیوند بینامتنی دارد، «سیسر» هم همین طور است. تمامی داستانهای این مجموعه در فاصله زمانی خلق بین این دو داستان نوشته میشوند و دقیقا پختهترین داستان مجموعه هم همان داستان «سیسر» است که هم از نگاه موضوع، هم زبان، هم فرم و ساختار و هم تکنیک کار متفاوتی و درخورتوجهی است، گرچه در جاهایی بهانههای روایی کار و پردازش بیشتری میخواهد و یا اگر تصاویر از نگاه بداعت و نو بودن یکدست بودند جذاب تر و داستان قدرتمندتر میشد.
مصطفی مهریزی نخستین منتقد جلسه داستانهای مجموعه «سومین قدیس» را بنابر سیر زمانی و تاریخی نگارش آنها به دو بخش تقسیم کرد: بخش اول پنج داستان نخست مجموعه که در دهه هشتاد نگاشته شده و تاریخ این سالها را دارند. بخش دوم چهار داستان بعدی مجموعه که بعدا نوشته شده اند.
مهریزی به ویژگی عمومی پنج داستان نخست اشاره کرد و افزود: ویژگی عمومی پنج داستان نخست داشتن حالتهای فراداستانی و حضور نویسنده در داستان است. برخی از این داستانها غیرداستانیاند و جان بخشی به نامها و پدیدهها مثل جان بخشی به «ساداتمحله» و «گاز خردل» در داستانهای این بخش دیده میشود. این داستانها زبان ساده ای دارند و سعی ندارند در سطح زبان خودشان را برجسته کنند.
این منتقد در ادامه به نقد داستانهای بخش دوم پرداخت و گفت: داستانهای بخش دوم مجموعه که بیشتر دوست دارم درباره شان صحبت کنم هم فضای داستانی بهتری دارند و هم زبان داستانی بهتر. حضور نویسنده در داستان کمتر است و اصلا نیست. طنزی که در داستان هست کم رنگ تر ولی پخته تر است. نوع نگاه نویسنده به «پارک دور شهر» و فرم روایی انتخاب شده در داستان «شمارش» که اولین داستان بخش دوم مجموعه است جذاب است. فرمی که داستان پیدا میکند و اتفاقی که آدمهای داستان انجام میدهند و شهر را به چرخش درمیآورند.
وی در پایان صحبتهایش یکی از ویژ گیهای نویسنده را نزدیک شده به روح زمانه برشمرد و بیان کرد: داستان «هالی»، همان گسترش پیشانینویس داستان است که از بورخس میآورد. داستان «تونل» و «سیسر» دو داستان خوب مجموعه است. من فکر میکنم نویسنده باید به روح زمانه خودش نزدیک شود، آینه روح زمانه خودش باشد، این نزدیک شدن به روح زمانه را در این دو داستان میبینید. درباره داستان «سیسر» معتقدم داستان باید بتواند بدون استفاده از تکنیکهای نمایشنامه ای و پرده نامیدن صحنهها خودش را روایت کند و این تکنیک را در داستان «سیسر» نپسندیدم.
در قسمت دوم جلسه نقد، سیدمرتضی حسینی شاهترابی از دسته بندی غالب در داستاننویسی فارسی گفت: در ادبیات فارسی داستانها به دو دسته کلی عامهگرا (زرد و پاورقی) و نخبهگرا (داستانهای جدی) تقسیم میشود. داستانهای عامهگرا به طور عموم داستانهایی هستند که متمرکز بر سرگرمیاند، ساختار ضعیفی دارند و غالبا از اندیشه و نگاه تامل برانگیز تهی اند. در مقابل، داستانهای نخبهگرا توجه شان به فرم و ساختار است. نکته و آسیب جدی هم در داستانهای نخبهگرای فارسی این جاست که توجه به فرم و ساختار بر دیگر موارد غلبه میکند و نویسنده از توجه به جذابیتهای روایی و همین طور نگاه و اندیشه نو غافل میشود. مجموعه داستان «سومین قدیس» هم در ادبیات داستانی نخبهگرا جای میگیرد و توجهش به فرم و ساختار بیشتر از عنصر جذابیت شده است.
شاهترابی در ادامه به نسبت نویسنده با جامعه خوانندگانش پرداخت و گفت: نسبت داستان نویس با جامعه خوانندگانش به نظر من در سطح موضوع و فرم و ساختار بیشتر از هرچیزی خودش را نشان میدهد. اینکه نویسنده بتواند موضوعاتی را انتخاب کند که دغدغه و نیاز خوانندگان باشد و بتواند در فرم و ساختاری مناسب روایت کند. در این نگاه اگر بگویم موضوع داستان اول یعنی «سومین قدیس» و داستان آخر یعنی «سیسر» جذاب تر از دیگر داستانهای مجموعه بود و میشود گفت کل داستانهای مجموعه مسیر شدن نویسنده است از داستان کوتاه «سومین قدیس» برای رسیدن به نوشتن داستان «سیسر».
وی در پایان به برخی از داستانهای این مجموعه اشاره کرد و گفت: «سومین قدیس» داستانی است که از اسطوره وام گیری میکند و پیوند بینامتنی دارد، «سیسر» هم همین طور است. تمامی داستانهای این مجموعه در فاصله زمانی خلق بین این دو داستان نوشته میشوند و دقیقا پختهترین داستان مجموعه هم همان داستان «سیسر» است که هم از نگاه موضوع، هم زبان، هم فرم و ساختار و هم تکنیک کار متفاوتی و درخورتوجهی است، گرچه در جاهایی بهانههای روایی کار و پردازش بیشتری میخواهد و یا اگر تصاویر از نگاه بداعت و نو بودن یکدست بودند جذاب تر و داستان قدرتمندتر میشد.
نظر شما