به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ رمان «گاه ناچیزی مرگ» نوشته محمدحسن علوان بهتازگی با ترجمه امیرحسین الهیاری توسط نشر مولی منتشر و راهی بازار نشر شده است. این رمان که در سال ۲۰۱۷ برنده جایزه بوکر عربی شده، درباره زندگی محییالدین ابنعربی عارف مسلمان و پدر عرفان نظری نوشته شده است.
محمدحسن عَلوان نویسنده این کتاب متولد ۱۹۷۹ در عربستان است. او در سال ۲۰۱۳ نامزد جایزه بوکر بود و در سال ۲۰۱۷ به دلیل نوشتن کتاب پیش رو، برنده آن شد. عنوان اصلی این کتاب «موت صغیر» است که در ترجمه فارسی بنا به صلاحدید و مطالب عرفانی، عنوان «گاه ناچیزی مرگ» برای آن انتخاب شده است. علوان در این رمان، با تکیه بر مطالبی که ابنعربی در «فتوحات مکیه» (اثر مهمش در حوزه عرفان) درباره خویش نقل کرده، هم بیوگرافی این عارف را نوشته هم داستانی را درباره عشق روایت کرده است.
طریقه روایت در این رمان، با روایتهای موازی شکسته و به هم میریزد و نویسنده چندین سفر را در خلال متن رمان پیش روی مخاطب گذاشته است. روایتهای رمان بهگونهای تدوین شدهاند که سیر نسخه خطی ابن عربی را از زمان مرگ او تا سال ۲۰۱۶ نشان دهند. به این ترتیب سرنوشت نسخه خطی «فتوحات مکیه» و این که به کجاها سفر کرده و چه بر سرش آمده، نیز یکی از سفرهایی است که در این رمان روایت میشود.
این کتاب از جهتی زائیده ذهن نویسندهاش است که مخاطب با او از دمشق به بیروت و سپس به سوربن فرانسه میرسد. به این ترتیب خواننده کتاب از چشم نویسنده، زن پنجاهساله و استاد فلسفهای را میبیند که رسالهاش درباره ابنعربی بوده، از مسیحیت به اسلام گرویده و با استادش ازدواج کرده است. این استاد فلسفه، هیچوقت عاشق نشده است.
اما درباره شخصیت محوری این رمان یعنی ابن عربی هم باید این توضیح را اضافه کرد که ابوبکر، محمدبن علی معروف به ابن عربی یا شیخ اکبر متولد سال ۵۶۰ هجری (معادل سال ۱۱۶۵ میلادی) است. او صد سال پس از شیخ بوالحسن خرقانی در خانوادهای اهل علم و وابسته به دربار حکومتی متولد شد و یکی از عرفای جنجالی عرفان اسلامی است که مخالفان و موافقان زیادی دارد.
عنوان اصلی این کتاب «موت صغیر» به خط حمید عجمی با خط ابداعی او معلّی نوشته شده است. در طرح جلد ترجمه این کتاب که مولی چاپ کرده از چهار رنگ در بالای صفحه استفاده شده که نماد چهار نوع مرگ عرفانی هستند؛ سفید، سبز، سیاه و قرمز. موت البیض، موت الاخضر، موت الاسود و موت الاحمر.
این رمان در ۱۰۰ فصل نوشته شده و نگارش آن سال ۲۰۱۶ در تورنتو به پایان رسیده است. مترجم نیز ترجمه این اثر را ماه رمضان امسال به پایان رسانده است.
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
خواب و بیدار بودم. نظام را در آغوش گرفته بودم و جریانی از مه، گردِ ما میچرخید. در سفر و در حضر، او همسر من خواهد بود. من مینویسم و تالیف میکنم و او میخواند و مرور میکند. بر سر مسائل، مباحثه خواهیم کرد. اختلاف نظر خواهیم داشت! ایجانم! عشق با علم درهم خواهد آمیخت و عرفان، در پیمانه شوق خواهد ریخت. چه زندگیِ سرشاری!
دو هفته گذشت و شوق، جایش را به بیم و گمان سپرد. در مقامِ ابراهیم، پدرش را ملاقات میکردم اما او جز درس و بحث، چیزِ دیگری نمیگفت. در خانه فخرالنساء، نظام را میدیدم اما تنها برای خواندنِ کتاب. نظام، لب از لب نمیگشود. اشارهها، چشمکها و کنایات، همه قطع شد. من، اینها را به فالِ نیک گرفته بودم که نظام، اکنون مانندِ یک همسر با من رفتار میکند و سعی در حفظ هیبت و مقام شوهر خود دارد! و بعد هم به فالِ بد، که از عشق من دست برداشته و از این ازدواج، رویگردان شده است. به محض پایان یافتن درس، برمیخاست و بیهیچ سخنی، به اتاق دیگر میرفت. در را هم پشت سر خود میبست. نه سلام. نه حتی خداحافظی. سرگردان شده بودم. آیا نظام در عشقِ من تردید دارد؟ نه! عاقلانه نیست! چرا باید از ازدواج با من رویگردان باشد؟... آیا اشتباهی کردهام؟ خطایی از من سر زده؟ زود به خواستگاری رفتهام؟ دیر رفتهام؟
بالاخره یک بار پس از پایان درس، بیرون در منتظر ماندم تا بیاید. آمد. مرا دید و به رو نیاورد. راه افتاد. من هم. در کوچه فرعی منتهی به خانهشان، قدم تند کردم و نزدیک شدم:
- نظام! انتظارم طولانی شد...؟!
توجهی نکرد. کمی بعد، انگار که از پیش برای پاسخ این پرسش، آماده بود آرام گفت:
- و اگر طول بکشد چه میشود؟
- قلب من از عشقِ تو به جوش میآید و روحم ناآرام میشود؛ از خور و خواب خواهم افتاد.
- عشقی که روح را پاک کند بهتر از ازدواجی است که نیاز را مرتفع سازد!
این کتاب با ۵۰۴ صفحه، شمارگان ۷۲۰ نسخه و قیمت ۷۵ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما