اشاره: در مطالعات دانشگاهی، مسئلۀ توسعه از زوایای مختلف فلسفی، سیاسی، اقتصادی، جامعهشناختی و... مورد بررسی قرار گرفته است. یکی از زمینههای کمتر مورد توجه واقع شده در این راستا، توجه به توسعه از منظر رفتارگرایی اجتماعی و سنجش استعدادهای اجتماعی برای پیشبرد برنامههای توسعه است. در این گفتوگو علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و دانشیار و مدیر گروه برنامهریزی و رفاه اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به پرسشهای ما در این زمینه پاسخ میگوید.
*استاد شفیعیکدکنی، شاعر و اندیشمند، معتقد است تمام مللی که پیشرفت کردهاند روحیهشان و نه ثروتشان سبب پیشرفتشان شده است. این نگرش تا چه اندازه در بهبود عملکرد ساختارهای مدیریت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مؤثر است؟ به شکل واضحتر، چه چیزی نشاط جامعه را تضمین میکند و نشاط چگونه توسعهآفرین میشود؟
نظرات استاد بزرگوار آقای دکتر شفیعیکدکنی کاملاً درست است. نوع نگاه افراد به زندگی، در کیفیت زندگی و در نتیجه حیات جمعی افراد بسیار مؤثر است، اما مقولۀ توسعه ارتباط تنگاتنگی با شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حتی تاریخی جوامع دارد. اگر بخواهیم به تئوریها رجوع کنیم، متخصصان رفاه اجتماعی بر این نظرند که روحیه شاد -یا آن چیزی که شما آن را نشاط اجتماعی توصیف میکنید- ممکن است بعد از بهبود وضع مادی زندگی به وجود آید. در تئوری هرم مازلو هم برای نیازهای انسانی سلسلهمراتب وجود دارد و اشاره میشود که تا نیازهای مادی افراد برطرف نشود رفاه غیرمادی یا رفاه ذهنی مطرح نمیشود. پس بهزیستی یا افزایش کیفیت زندگی نشاطآور است و این نشاط بعد از کاهش فقر و افزایش رفاه مادی به وجود میآید.
بنابراین، در این تئوریها نمیبینیم که افراد در صورت برخورداری از نشاط اجتماعی به رفاه مادی میرسند، هرچند باید برخی راهبان چین و مرتاضان هندی را از این مقوله مستثنا کنید. به عبارت دیگر، ابتدا باید نیازهای حیاتی جامعه را برطرف کرد تا افراد احساس سعادت و نشاط کنند، و این فرایند از بالا به پایین رخ نمیدهد و از پایین و با برطرف شدن نیازهای مادی ایجاد میشود؛ هرچند نمیشود گفت این موضوع مطلق است. به عنوان مثال، ماکس وبر در کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» توضیح میدهد که نوعی باور در میان پروتستانها وجود داشت مبنی بر اینکه جمع کردن ثروت فضیلت است و هرچه ثروت بیشتر باشد افراد به خدا نزدیکترند؛ و این مسئله باعث شد که سرمایهداری ایجاد شود. در واقع نوعی از باور عمومی و اخلاق باعث شد که ثروت و رفاه ایجاد شود. البته برخی در پاسخ میگویند که این مسئله جهانشمول نیست و در مورد پروتستانها، آن هم در یک مقطع تاریخی خاص صدق میکرد، اما در همان مقطع کاتولیکها هم سرمایهدار شدند ولی این باور را نداشتند.
*شما به هرم مازلو اشاره کردید و گفتید که بنیان اقتصادی، یعنی کاهش فقر میتواند باعث افزایش کیفیت زندگی و نشاط افراد شود و این سلسلهمراتب نمیتواند برعکس باشد. اما بسیاری آموزش پایه در مدارس را یک رکن محوری برای توسعه میدانند و به نوعی شکلگیری الگویی از روحیه جمعی را عامل توسعه و رفاه فرض میکنند.
بدون شک آموزش پایۀ باکیفیت در توسعه نقش حیاتی دارد و دسترسی به آموزش باکیفیت نیازمند رفاه اقتصادی است؛ به همین دلیل است که بسیاری از کشورها برای دسترسی همگانی به آموزش باکیفیت، آموزش پایه را رایگان کردهاند. این همان چیزی است که استاد بزرگوار دکتر شفیعیکدکنی به نوعی به آن اشاره میکنند و از آموزش کودکان با لالایی مادران و کتابهای مدرسه و... میگویند. در بسیاری از کشورها به آموزش پایه و نحوۀ اجتماعی شدن فرد در خانواده و مدرسه به عنوان عامل مهم توسعه اشاره میکنند و قوانین مربوط به خانواده و آموزش در هماهنگی با برنامههای توسعه تدوین میشود. به طور مثال عرض میکنم، من تحقیقاتی در مورد برخی از کارآفرینان دوره پهلوی انجام دادم و این تحقیقات نشان داد که بزرگان بخش خصوصی ایران از نوعی آموزش خانوادگی و شیوۀ اجتماعی شدن خاص بهرهمند بودند و رمز و رموز تجارت را در بستر خانوادۀ خود آموزش دیدهاند، اما این موضوع تنها عامل تعیین کننده در شخصیت کارآفرینی آنها نبوده، بلکه بیشتر عامل جهاندیدگی آنها تعیین کننده بوده است. در واقع ما میبینیم که در گذشتۀ دورتر، یعنی در دوران قاجاریه و صفویه هم آموزش حرفه به کودکان در خانوادهها رایج بوده، اما در این دوره میبینیم که افراد جهاندیده میشوند؛ یعنی سفر میکنند و مشاهدۀ پیشرفت دیگران نقش مهمی در ایجاد انگیزه برای این کارآفرینان داشته است.
در مقابل میبینیم که لزوماً بستر خانوادگی و آموزش پایه سبب ظهور شخصیتهای کارآفرین نشده است؛ مثلاً برخی از تحقیقات انجام شده حاکی از آن است که بعضاً در خانوادههایی که پیشرفت بیشتری داشتهاند با تربیت سختگیرانهتری مواجه هستیم. به طور مثال، آقای حاج سید محمود لاجوردی که یکی از بزرگان بخش خصوصی ایران بوده است، در خاطرات خود ذکر میکند که پدر من آن قدر سختگیر بود که ما حتی جرئت نداشتیم زیاد روی موزاییکهای حیاط راه برویم، برای اینکه میگفت هر قدر شما زیادتر روی این موزاییکها راه بروید، موزاییکها فرسودهتر میشوند! برخی میگویند لاجوردی به خاطر سختگیریهای پدرش از کاشان به تهران آمد. این مسئله نشان میدهد که لزوماً بستر خانوادگی عاملی تعیین کننده نیست و میتواند تنها یک عامل باشد.
*مثال آقای لاجوردی میتواند استثنا باشد یا اینکه توسعۀ فردی مسئلهای چندبعدی است و نیاز به عوامل متعدد دارد؟
هر دو فرض میتواند درست باشد چون اساساً توسعه یک مسئلۀ پیچیده و چندبعدی است. همان گونه که اشاره کردم، بسیاری از کارآفرینان ممتاز دوره پهلوی از آموزش باکیفیت برخوردار بودند. در مقالۀ دیگری توضیح دادهام که بنگاه خانوادگی نقش بسیار مؤثری در توسعۀ اقتصادی ایران به ویژه در دوران پهلوی داشته است. بنابراین مهارت میتواند در آموزش بنیادین و پایه ایجاد شود و نوعی سواد به شمار میآید. بدیهی است که ارتقای سواد به توسعه شتاب داده و انتقال ارزشها از سنین پایین سبب شده است که افراد با سرعت بیشتری جامعه را به سمت توسعه ببرند.
این روزها که بحث مهاجران افغانستانی در جامعۀ ایران داغ است، شاید بد نباشد که به نکتهای اشاره کنم. در حال حاضر میشنویم که برخی میگویند چرا باید کودکان افغانستانی در مدارس ایرانی ثبتنام شوند! این نگاه از پایه غلط است، زیرا آموزش هنجارهای اجتماعی به کودکان مهاجر در جوامع توسعهیافته اهمیت بسیار زیادی دارد و کودکان بلافاصله در مدارس پذیرش میشوند تا هنجارهای جامعۀ جدید به آنها آموزش داده شود تا بعدها در تعارض و تقابل با آن جامعه قرار نگیرند. در واقع آموزشهای پایه باعث توانمند شدن افراد میشود و تحرک اجتماعی را افزایش میدهد و نوعی آگاهی در تمام زمینهها به ویژه درباره بهداشت و سلامت به وجود میآورد.
در مجموع باید گفت که توسعه یک مسئلۀ چندبعدی و نه تکبعدی است؛ هرچند که ممکن است نگرشهای مختلف برای تسریع توسعه، اولویتبندیهایی قائل شود. به عنوان مثال، در بعضی از جوامع توسعهیافته، تکنوکراتها، تکنولوژی و تکنیک را عامل اصلی و محرک توسعه میدانند، یا برخی اقتصاددانان تصور میکنند که سرمایه اعم از سرمایۀ مادی و سرمایۀ انسانی عامل مهم و پیشران توسعه است و... اما تمام این دیدگاهها به شرایط سیاسی، اقتصادی و حتی تاریخی جوامع برمیگردد و ممکن است شرایط توسعه از کشوری به کشور دیگر متفاوت باشد.
*توسعه یک امر کلان است. اگرچه توسعۀ فردی در جای خود قابل بحث است، اما در توسعۀ کلان جامعه باید بسترهای متنوعی مورد ارزیابی باشند. اگر بخواهیم در بستر اجتماعی بحث کنیم، با این حساب، چه نوع بستر اجتماعی میتواند مهیای توسعه باشد؟
روشن است که اولین شرط مهم برای توسعۀ یک جامعه، ثبات است؛ این ثبات هم میتواند شامل ثبات اجتماعی باشد و هم ثبات سیاسی. در اکثر جوامع توسعهیافته نهادهای سیاسی وجود داشتند که نقش مؤثری در توسعۀ کشور بازی کردند، چرا که آنها میتوانستند برنامههای یکپارچۀ اقتصادی را در بلندمدت پیگیری کنند. نکتۀ دیگر این است که نقطۀ اشتراک تمام الگوهای توسعه، شمولیت اجتماعی است؛ یعنی توسعه بدون تبعیض انجام شده و همه گروههای اجتماعی ازجمله اقوام و طبقات مختلف را در بر گرفته است، که این موضوع محصول برنامههای اقتصادی-اجتماعی بوده است.
در ایران دهه 40 خورشیدی میبینیم که کشور برنامۀ موفق اقتصادی داشت اما همگام با آن، برنامۀ اجتماعی وجود نداشت. جالب اینکه هم آقای دکتر عالیخانی و هم آقای نیازمند به این موضوع اشاره کرده و گفتهاند که ما اجتماع را نمیدیدیم و فقط اقتصاد را میدیدیم. درست است که برنامۀ اقتصادی قوی رشد اقتصاد را بالا برد و تورم را پایین آورد، اما شمولیت اجتماعی نداشت و همه گروهها را در همه عرصههای جغرافیایی ایران در بر نمیگرفت. خوب است در اینجا به مصداقی اشاره کنم. در آن دوره زمانی برخی کارخانهها مثل کارخانه تلویزیونسازی مجبور شدند تلویزیونهای با سایز کوچک تولید کنند که افراد بیشتری قدرت خرید داشته باشند. این نشان میدهد که توزیع درآمد در آن دوره مناسب نبود. این اشارات را میتوانید در تز مرحوم آقای دکتر عظیمی و در آثار آقای دکتر کاتوزیان ملاحظه کنید که بارها به این نبود شمولیت اجتماعی اشاره کردهاند. این در حالی است که مشارکت اجتماعی گسترده میتوانست رشد اقتصاد را تسریع کند. به همین دلیل است که برخی کشورها مانند کره جنوبی سرمایهگذاری وسیعی روی آموزش و بهداشت جامعه کردند و آموزش، نقش بسیج نیروی کار را بازی کرد و باعث رشد اقتصاد و ظهور طبقۀ پیشرو کارگر شد. هرچند در انگلستان مشاهده میکنیم ابتدا توسعه سیاسی رخ داد و سپس آموزش عمومی توسعه یافت.
*اگر به پرسش بنیادین خود در مورد توسعۀ جمعی و نقش روحیۀ اجتماعی و نشاط جمعی در ایجاد آن برگردیم، باید پرسید نشاط جمعی و روحیۀ فردی و جمعی چگونه میتواند محرک توسعه باشد؟
اگر نشاط اجتماعی را به معنی سرزندگی در نظر بگیرید، از چند جهت بر توسعه تأثیر دارد، چون نشاط اجتماعی به خودی خود بازنمای یک شبکه از روابط اجتماعی قوی و مشارکت میان افراد است. میدانیم که بسیاری از کارآفرینان نوآور از بستر این شبکه استفاده میکنند؛ این باعث رشد کارآفرینی و نوآوری میشود و در نتیجه به توسعۀ اقتصادی منجر میشود. در واقع نشاط اجتماعی یک شاخص برای ارزیابی میزان تحرک جامعۀ مدنی است. نکته دیگر اینکه انسجام اجتماعی بالا سبب کاهش تعارضات اجتماعی میشود و طبیعی است که یک جامعه با حداقل تعارضات اجتماعی، برای سرمایهگذاری داخلی و خارجی جذابتر است. همچنین باید گفت که اصلاحات در جامعه دارای نشاط اجتماعی سادهتر است و تابآوری بیشتری دارد. بنابراین، بدون شک نشاط اجتماعی در توسعه نقش مهمی بازی میکند. جامعهای که نشاط ندارد، میتواند گرفتار رکود اقتصادی شود، چون زمانی که شبکۀ روابط اجتماعی ضعیف باشد و امکان تعارضات میان جامعه افزایش یابد، میل به سرمایهگذاری در آن جامعه تضعیف میشود؛ مشارکت مدنی مفهوم پیدا نمیکند و تابآوری جامعه پایین میآید و در نتیجه اصلاحات بسیار دشوار میشود. همچنین، انسجام اجتماعی که ضعیف باشد، امکان تجزیۀ جامعه وجود دارد، و این پدیده بسیار خطرناک است، به ویژه اینکه تجزیۀ اجتماعی ممکن است به تجزیۀ جغرافیایی و تجزیۀ سیاسی منجر شود.
*برخی از جامعهشناسان و کنشگران اجتماعی در ایران نگران هستند که تنشهای اقتصادی و سیاسی این سالها جامعۀ ایران را با نوعی تنش درونی مواجه کرده است و نهادها در جامعۀ ایران دچار فروپاشی شدهاند. نهاد شادی ازجملۀ این نهادهاست که درون نهاد خانواده و به طور کلی جامعه جاری است. آیا نشاط و روحیه فردی و جمعی در ایران رو به زوال رفته است؟
پاسخ به این پرسش بسیار دشوار است و نیاز به مطالعه دارد. جامعۀ ایران دههها زیر فشارهای مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... بوده است. رفتار جامعه ایران پیچیده است؛ مثلاً درست زمانی که شما احساس میکنید جامعه تحرک خاصی ندارد، میبینید با برد تیم ملی در یک مسابقۀ جهانی شور و نشاط زیادی بر جامعه مستولی میشود. البته باید گفت که در مطالعات علمی نشاط اجتماعی لزوماً به معنی خوشحالی و رقص و پایکوبی نیست و مناسک عزاداری در جامعه ما به نوعی اگر نگوییم نشاط، تحرک و پویایی جمعی محسوب میشود. در این زمینه تحقیقات مختلفی انجام شده است. مثلاً جلسات زنانه در محلات مختلف، به نوعی مشارکت جمعی و تحرک اجتماعی تلقی شده است. هرچند که در سالهای اخیر تورم مزمن، بیکاری و فشار اقتصادی، همچنین فشارهای اجتماعی مانند سختگیری به زنان یا تنشهای ژئوپلیتیک توانسته است از نشاط جمعی ایرانیان بکاهد، اما من فکر نمیکنم که نشاط اجتماعی در ایران رو به زوال رفته است. با مفاهیم جامعهشناسی اقتصادی میشود گفت که مشارکت اجتماعی ایرانیان به نوعی در تاروپود جامعه نهادینه و حک شده است، اما میزان حکشدگی در مقاطعی کمرنگ شده و ظرفیت برای افزایش و پررنگ شدن آن وجود دارد. در کل به نظر میرسد جامعۀ ایران نیاز به تقویت روحیۀ جمعی و مشارکت اجتماعی دارد.
*چگونه میتوان روحیۀ جمعی و مشارکت اجتماعی ایرانیان را تقویت کرد؟
اولین کار این است که گفتوگو را در جامعه تقویت کنیم؛ هرچند ممکن است در ابتدا تنش ایجاد کند، اما افزایش نشاط اجتماعی میتواند خطرات بزرگتری را دفع کند. راهکار دیگر، شنیدن صدای افراد است؛ این مسئله همان شمولیت اجتماعی است که صدای همه گروهها و اقوام مختلف و اقلیتها شنیده شود. همچنین افزایش رویدادهای اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، تفریحی، ورزشی و... میتواند مشارکت عمومی را گسترش و نشاط جمعی را افزایش دهد. به عنوان مثال، نوروز به عنوان یک جشن جمعی نقش مهمی در ایجاد نشاط جمعی دارد؛ این رویدادهای ملی و محلی میتوانند تقویت شوند. همچنین باید انجیاوها و فعالیتهای داوطلبانه گسترش داشته باشند و از دستاوردهای تمامی گروههای اجتماعی تقدیر شود. البته این تقدیر نباید منحصر به نخبگان باشد، باید دستاوردهای گروههای مختلف ازجمله باغبانها، سربازان، زنان خانهدار و... دیده شود.
نظر شما