فرهنگ امروز/فاطمه شمسی: نشست نقد و بررسی کتاب «فقه و سیاست در ایران معاصر» با عنوان فرعی «تحول حکومتداری و فقه حکومت اسلامی» روز سهشنبه ۲۵ فروردین با حضور حجتالاسلام داوود فیرحی مؤلف اثر و استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و سعید عدالتنژاد مؤلف و محقق مطالعات اسلامی در سرای اهلقلم خانهی کتاب برگزار شد. دکتر فیرحی از جمله متخصصان در حوزهی تبارشناسی اندیشهی سیاسی هستند. در ابتدا مشخصات کلی کتاب ارائه شد، از جمله اینکه جلد نخست آن در سال ۹۲ منتشر و با حضور دکتر میرموسوی نقد شد و جلد دوم آن در سال ۹۳ روانهی بازار گردید.
چشم انداز تغییر تدریجی درک دولت از نگاه فیرحی
این کتاب یک پروژهی یکپارچه است که در دو قسمت تنظیم شده است. بحث در این کتاب تحول حکومتداری از سالهای ۱۲۸۵ تا امروز که به اعتبار فکر سیاسی دورهی جدید، یعنی از مشروطه تاکنون را شامل میشود، دنبال میکند. کتاب مانند هر کتاب فقهی-سیاسی شامل دو مبحث است، یکی موضوعشناسی بحث است و آن طرح این مسئله است که اساساً دولت مدرن چگونه دولتی است و متفکران مذهبی و سیاسی آن را چگونه فهمیدهاند؟ و مبحث دیگر دگرگونیها در دولت و در تفکر غالب آن در ایران از سالهای ۱۲۸۵ یعنی آغاز مشروطه تا ۱۲۹۹ (شروع مقدمات دولت پهلوی) و از ۱۲۹۹ تا ۱۳۲۰ و ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ و ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۱ را رصد و تحلیل میکند.
پس از تحلیل این دگرگونیها به این برداشت رسیدم که در ایران درک از دولت بهتدریج تغییر کرده است.
پاسخ فقها به تحولات جدید دولت
جلد دوم این کتاب شامل بحثهای نظری و حکمشناسی فقهی میشود؛ زیرا چنانچه فقه را مهمترین دانش عمل در اسلام بدانیم، از طریق فقه است که حکم صادر و وارد نظام حقوقی ما میشود. اساساً در جهان اسلام همانند مسیحیت، حوزهی عمومی را حوزهی حق تلقی نمیکردند و همهی حقوق در حوزهی خصوصی خلاصه شده بود، در واقع دولت را حوزهی تکلیف یا ولایت به معنای کلاسیک آن میدانستند نه حق. در این میان باید اشارهای به رسالهی دوم جان لاک در مورد حکومت بکنم؛ چراکه ظاهراً بر اثر اتفاقاتی که در سالهای ۱۶۹۰ در اروپا رخ داد، امثال لاک سعی کردند درکی جدید از دولت ارائه دهند و به بازنگری در ماهیت آن بپردازند. این تلاش با ۲۰۰ سال تأخیر در ایران توسط نائینی برای نخستین بار صورت میگیرد. «نائینی برای اولین بار چیز جدیدی تحت عنوان حقوق عمومی را مطرح میکند و با این کار مفهوم حق را از حوزهی خصوصی به حوزهی عمومی میکشد و مفهوم جدیدی از دولت بهعنوان یک قرارداد بین شهروندان صاحب حق و حاکم مطرح میسازد. او سعی کرد رابطهی حق و حکم را در دولت جدید توضیح دهد، دولتی که دیگر ماهیت دموکراتیک داشت نه سلطنتی به معنی نظام سلطانی.»
علل افول وجه دموکراتیک دستگاه فقهی
با شکست جنبش مشروطه این دستگاه فقهی نیز به کما میرود و طی اتفاقاتی که در سالهای بعد رخ میدهد، از سال ۱۳۲۷ درک جدیدی از دولت به وجود میآید که ضرورت یک دولت متمرکز و عادل را مطرح میسازد. دلیل این امر مواجههی متفکران ایران با معضلی در زمینهی حق مالکیت مردم بر اموال عمومی مانند اراضی، دریا و نفت و ضرورت رعایت عدالت و تعادل بود. به دنبال این ایده پرسشهایی در زمینهی اینکه دولت مطلوب چیست و چگونه تأسیس میشود، ذهن متفکران، روحانیون، فقها و چپها را به خود مشغول میدارد. با مطرح شدن نظریههای سیاسی جدید در پاسخ به این پرسش و مباحث مطرحشدهی جدید پیرامون رابطهی دولت با دین، فقه، قانون موضوعه و شریعت، گشایشی در فکر سیاسی و فقهی پدید میآید که جلد دوم این کتاب به بررسی تحولات مربوط به آن میپردازد. «این بررسیها نشان میدهد که بهتدریج در متفکران شیعه گرایش به اقتدارگرایی به وجود میآید.» در این بخش به آسیبشناسی این امر میپردازم و آسیبهای چنین دیدگاهی را بررسی و تحلیل میکنم.
نحوهی مواجههی فقه با پدیدهی دولت مدرن
در کتاب به دنبال این پرسش که فقها چگونه با پدیدهی دولت و حقوق عمومی و مباحث تازه مطرحشده از جمله قانون اساسی، حزب و غیره مواجه شدند، به توضیح آرا و نظریات و احکام نائینی و امام خمینی در رابطه با درک جدید از دولت پرداختم. «نائینی به بازاندیشی در مفهومی از دولت در دستگاه فقهی میپردازد که از قبل وجود داشته و فارغ از درست یا غلط بودن تعبیر فقهی آن است.» در واقع با تغییر چشمانداز فکری رفتهرفته نگاه فقه به دولت نیز تغییر میکند. در این کتاب دولت را بهمثابه «دولت بودن» مورد بحث قرار دادم که در هر کجای دنیا قابل طرح است و این مسئلهی فقها نیست؛ در واقع همانطور که جامعهشناسی مستقل از جامعهشناس است، دانش فقه نیز مستقل از فقها است. در این کتاب نه به فقها بلکه به دانش فقه توجه کردم که چگونه با مسئلهی دولت مدرن مواجه میشود.
قداست زدایی از فقه و سیاست
سیاست در ایران زود ایدئولوژیک و مقدس میشود و بحث در زمینهی آن بسیار چالشبرانگیز است. در این کتاب سعی کردم قداست سیاست و فقه را کنار گذارم و از دستگاه فقه قداستزدایی نمایم، «به همین خاطر برخی من را پستمدرن و این کتاب را اثری پستمدرنیستی خطاب کردهاند که البته با آن مشکلی ندارم.» از آنجایی که دولت و سیاست نقش مهمی در زندگی تکتک ما ایفا میکند، بجاست که به طور جامع مورد نقد و کنکاش قرار گیرد؛ چراکه این دولت است که کنترل همهچیز را بر عهده دارد. سیاست یک موضوع است و فقه یک دانش که به دنبال یافتن حکم در موضوعات مختلفی است که در حوزهی سیاست مطرح میشود. «قبلاً حکومت و سلطنت موقوف به هم بودند، اما نائینی آن را زیر سؤال برد و با مطرح ساختن سلطنت بهعنوان حکومت فاسد، حکومت جدید را مبتنی بر قرارداد تعریف نمود و این تغییر تدریجی چشمانداز نسبت به مفهوم دولت را نشان میدهد. در واقع یکی از راههای توسعه در دستگاه فقه توسعه در موضوعات است.»
عدالتنژاد؛ نقد بر اطالهی کلام
این کتاب حاوی موضوعات متنوع، جدید و جامعی است و باید از آقای فیرحی برای قلم زدن در حوزهای که متخصصان و نویسندگان آن بسیار اندک و انگشتشمارند، تقدیر و تشکر کرد. من بیشتر وقتم را به جلد اول کتاب اختصاص دادهام و متأسفانه پارهای از تذکرات را در جلد دوم متذکر میشوم. این کتاب پژوهشی است در پاسخ به این پرسش که ماهیت دولت مدرن برای فقها چیست و چگونه فقهی که شاید بیش از ۹۰ درصد از آن مربوط به حقوق خصوصی است در باب دولت و حقوق عمومی اظهارنظر میکند؟ دکتر فیرحی در کتاب خود، در پاسخ به این پرسش به تحلیل و معرفی نظریات متخصصان، چپها و فقها در این زمینه میپردازد.
یکی از اشکالات عمدهی کتاب حجم بسیار بالای آن است که مطالعهی آن را سخت میکند، اطالهی کلام در این کتاب آزاردهنده است؛ در واقع، مخاطب کتاب به روشنی تعیین نشده که یک فرد متخصص است و یا یک تحصیلکردهی غیرمتخصص؟ اگر فرد متخصص را مدنظر داشتید، در این صورت کتاب میتوانست بسیار خلاصهتر از آنچه که هست تألیف شود، این کتاب حدود ۱۰۰۰ صفحهای را میشد در ۲۵۰ صفحه خلاصه کرد. بسیاری از مطالب و تعریفها مثل موضوعات آوردهشده در جلد اول تا صفحه ۱۸۰ ضرورتی ندارد، در خیلی از موارد به جای آوردن تعاریف صرفاً میشد به منابع و مآخذ مشخص آن ارجاع داده شود و با این روش متن را تخصصیتر کرد. یکی از کمبودهای کتاب نداشتن فرهنگ لغات فنی (Glossary) است که مجموعه اصطلاحات و ترمهای بحث را دربرگیرد. «در این خصوص در کتاب برخی از اصطلاحات اصلاً توضیح داده نمیشوند و یا بدون فراهم آوردن پیشزمینه در متن میآیند، در واقع، این اصطلاحات پس از به کار برده شدن در متن در صفحات بعدی توضیح داده میشوند.»
در علوم انسانی به تبعیت از علوم تجربی برای تعریف و توجیه پدیدههای پیچیده ابتدا آن را در قالب یک مدل ترسیم و سپس تبیین میکنند. در سراسر این کتاب از کلمهی مبهم و گیجکنندهی «استعاره» و در جاهایی «تمثیل» و یا حتی «نظریه» به جای اصطلاح «مدل» و یا «مدلینگ» استفاده شده است. بهتر است در همهی موارد اصطلاح «مدل» به کار برده شود، مانند مدل نائینی و یا مدل امام خمینی در مورد ماهیت دولت و حکومت مدرن.
همچنین در پارهای موارد به نظر میرسد که اقتدار و قدرت با هم خلط و جابهجا میشوند و در پارهای موارد به یک معنا به کار برده میشوند. ایراد دیگر این کتاب نداشتن بخشی بهعنوان کورنولوژی و یا گاهشناسی است که تحولات مهم بین سالهای یادشده در کتاب را شامل شود. ایراد دیگر عدم نقد مدل امام خمینی در مورد دولت در جلد دوم است. بار دیگر باید متذکر شوم که امکان خلاصهتر بودن کتاب وجود دارد و بحثهای سنتی فقهی آمده در کتاب با ارجاع به منابع موثق آن قابل حذف است. «من اگر به جای شما بودم تنها به سراغ نحوهی مواجههی فقها با مسئلهی دولت میرفتم و از آوردن مباحث سنتی فقهی پرهیز میکردم، همچنین به سراغ کسروی هم نمیرفتم.» همچنین به شدت با پیشفرض شما مبنی بر اینکه فقه را عنصری ثابت میدانید مخالفم؛ زیرا فقه خود بستر تحول دارد.
در جایی از کتاب از اعتقاد به «وحدت علوم» که تعریفی برای آن نیز نیامده است سخن به میان آوردهاید و گفتهاید هر نوع علم و دانشی در هر جای عالم که خوب باشد -خوب هم باید معنا شود- میتوانیم به کار بندیم؛ و با همین توضیح گفتهاید، به همین دلیل بسیاری از اندیشمندان دوران افلاطون را «الهی» میخواندند. این صفت «الهی» را برای قانونگذارانی که قوانین مفید و خوب وضع کردند، آوردهاید؛ پس با این معیار میتوان کسی که قوانین راهنمایی و رانندگی را وضع کرد هم «الهی» بدانیم. تعریف «الهی» بسیار مبهم، گیجکننده و چندوجهی است و استفاده از آن به عقیدهی من تبعات نامناسبی دارد، استنباط اینکه چه چیزی الهی است و چه چیزی نیست، بسیار دشوار است. به عقیدهی من بهتر بود این مسائل را نمیآوردید؛ زیرا به بحث اصلی شما که بررسی چگونگی مواجههی فقها با دولت مدرن در ایران است ارتباطی ندارد.
نظر شما