شناسهٔ خبر: 35727 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

پر شدن جای خالی در تاریخ نشر و نوشتار در ایران

«تاریخ ترجمه در ایران: از دوران باستان تا پایان عصر قاجار» از جمله آثاری است که نه‌تنها به عنوان نخستین تاریخ ترجمه در زبان فارسی مطرح است، بلکه ترجمه را به عنوان یک حرکت پویای فرهنگی و مؤثرترین امکان دستیابی به یافته‌های دیگران مد نظر قرار داده و جایگاه آن را در طول تاریخ پر فراز و نشیب ایران معین نموده است.

 

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از لیزنا؛ کاظم حافظیان رضوی در معرفی کتاب تاریخ ترجمه در ایران آورده است:

استاد عبدالحسین آذرنگ دست کم بیست سالی است که بیشتر مطالعات خود را بر تحقیق و بررسی و نگارش در حوزه نشر و نوشتار در ایران – به معنی اعم – متمرکز کرده است. به یمن این اهتمام دوستداران و اهالی نشر و نوشتار هر ازچندگاهی شاهد انتشار اثری اعم از مقاله، ترجمه، مصاحبه و تألیفاتی جامع و منابع آموزشی-دانشگاهی از وی هستند و از مزایای فراوان مطالعه این آثار برخوردار می شوند.

 

«تاریخ ترجمه در ایران: از دوران باستان تا پایان عصر قاجار» از جمله آثاری است که نه‌تنها به عنوان نخستین تاریخ ترجمه در زبان فارسی مطرح است، بلکه ترجمه را به عنوان یک حرکت پویای فرهنگی و مؤثرترین امکان دستیابی به یافته‌های دیگران مد نظر قرار داده و جایگاه آن را در طول تاریخ پر فراز و نشیب ایران معین نموده است. به همت استاد، فصلی در نشر و نوشتار ایران پُر شده، و فرصت مطالعه همه‌جانبه آن‌چه به عنوان ترجمه در تاریخ ایران – بعد از اختراع خط - پیش آمده با استنادات فراوان، فراهم آمده و جستجوگران را فانوسی فرا راه برافروخته است.

 

در صفحه اهدا می‌خوانیم: «تقدیم به مترجمان، پیوندگران فرهنگ‌ها و تمدن‌ها» و نظر مولف محترم در همین آغاز درباره جایگاه مترجمان در تاریخ نشر و نوشتار مشخص می‌شود.

 

دیباچه‌ای آگاهی‌دهنده، آغازگر مطلب مؤلف است و در صفحات نخستین به حق می‌نویسد: «ترجمه، ساده‌ترین، عملی‌ترین، کم‌هزینه‌ترین و سریع‌ترین راه آموختن از دیگری است.»(ص ۱۵)

 

برای این بنده که افتخار شاگردی مکتب ویراستاری و نشر آذرنگ را دارم و نیک می‌دانم استاد، خود ویراستاری زبردست است، بسی آموزنده است که در دیباچه از ویژگی‌های استاد کامران فانی یاد می‌کند و پذیرش ویراستاری اثر خود را به وسیله ایشان شرط انتشار اثر ذکر می‌نماید. او می‌خواهد به همه اهل کتاب که این کتاب را مطالعه می‌کنند بیاموزد که ویراستاری آثار – حتی آثار متعلق به عبدالحسین آذرنگ – یک ضرورت است و نقطه قوت است نه کسر شأن در تولید اثر. جایگاه نقد نیز همین است. البته در همه حال به شرطها و شروطها. برای پدیدآور پذیرش پیشنهادها و اصلاحات ویراستاری کارآشنا فرصت است. بدون شک استاد آذرنگ به ظرافت تمام و توجیهات عالمانه این نکات را در همین دیباچه آورده است. دیباچه اثر را به عنوان «درآمدی بر تاریخ ترجمه» طرح کرده‌اند در حالی‌که با مطالعه بخش‌های کتاب و مداقه در بررسی‌های انجام‌یافته، و استنادات فراوان و مراجع گسترده، به منابع و مآخذ فارسی و غیرفارسی که در اثر موج می‌زند، زود درمی‌یابیم، پژوهشی که در این وادی شده است به مراتب از مقدمه و درآمد فراتر رفته به ویژه این‌که هرچه از گذشته به حال نزدیک‌تر می‌شویم، بخش‌بندی و فصل‌بندی و نکته‌بینی، به دلیل نفس کار، جدی‌تر، دقیق‌تر و ظریف‌تر می‌شود. بخش ترجمه در عصر قاجار و به ویژه عصر ناصری‌های آن و کارنامه عصر قاجار کتاب یکتاست و بی‌همتا.

 

انتخاب مقطع تاریخی آغاز ترجمه در ایران و شرح آن که با دوران ایران باستان شروع می‌شود، برای خواننده عنوان کتاب، تعجب‌برانگیز و برای مطالعه‌کننده بخش یکم شگفتی‌آفرین است. مطالب بخش یکم ناباوری را به باور این حقیقت که واقعاً ترجمه در دوران پیش از مادها و عصر مادها وجود داشته و نقشی کارساز ایفا نموده است، وا می‌دارد.

 

بخش یکم کتاب در ۸ قسمت (زیر بخش) از عصر پیش از مادها تا عصر ساسانیان را دربرمی‌گیرد. این بخش با یادداشت‌ها و ارائه فهرست منابع بخش پایان می‌یابد. مإلف معتقد است: «ترجمه در ایران پیش از پیدایش خط باید موضوع قابل توجهی باشد»(ص ۲۴) و در همین بخش تأکید دارد: «انتقال اندیشه – هرگونه اندیشه – دانش و فرهنگ از زبانی به زبان دیگر و از جامعه‌ای به جامعه دیگر، بدون ترجمه امکان پذیر نیست» (ص ۴۷).

 

در همین زیر‌بخش‌های نخستین نتیجه می‌گیرد، فرقه‌ها و نحله‌های اعتقادی که در ایران حضور داشته‌اند، در ترجمه اثربخش بوده‌اند. در جایی آورده است: «مانویان در تاریخ ترجمه جایگاه با اهمیتی دارند، زیرا برای ترویج و تبلیغ آئین خود، اندیشه‌های مانوی را به زبان‌های مختلف ترجمه می‌کردند» (ص ۶۲) و در جایی دیگر: «حضور نسطوریان در ایران را می‌توان از جمله موهبت‌های فرهنگی به شمار آورد که جامعه عصر ساسانی از آن بهره برد.»(ص ۶۳ کتاب) درنهایت، پس از شرح و تفسیری که از تاریخ ترجمه در ایران باستان ارائه می‌کند به این نتیجه کلی دست می‌یابد که: «در دوره‌هایی که تمدن‌ها رو به رشد و شکوفایی می‌گذارند، ترجمه هم همپای آن‌ها رو به اعتلا می‌گذارد» (ص ۷۳). پرواضح است که عکس آن نیز صادق است.

 

در سراسر کتاب، نویسنده ضمن بیان تاریخ ترجمه و ارائه مصادیق آن به دنبال اثبات حقیقت غیرقابل انکاری است که ناگزیر از پذیرش آن هستیم، حتی در روزگار معاصر، و آن نقش ترجمه در تحولات گوناگون اجتماعی است.

 

بخش دوم کتب به تاریخ ترجمه در ایران پس از اسلام از سده‌های نخستین تا پایان عصر زندیه اختصاص یافته است. زیر‌بخش ده‌گانه و ۱۱۰ صفحه کتاب به بررسی این دوران، دورانی پر فراز و نشیب که در پرتو اسلام و گستردگی آن در سرزمین‌های اسلامی و دانشوران ایرانی مسلمان و قرار گرفتن ایران در مرکز فعالیت‌های علمی و فرهنگی و از همه مهم‌تر تأثیر ترجمه‌های قرآنی و آثاری که از دیگر سرزمین‌ها به ایران آورده شده بود (در عصر ساسانیان) و آورده می‌شد، در دوران اسلامی، دورانی هزارساله محور توجه قرارگرفته است. تاریخ ترجمه قرآن کریم، کتاب مقدس (عهد عتیق و جدید)، اوپانیشادها و ترجمه چندین اثر یونانی و سانسکریت و زبان‌های دیگر با توضیحات مبسوط مؤلف بر غنای این بخش افزوده است.

 

ترجمه در عصر قاجار، موضوع بخش سوم کتاب است که در ۱۲ بخش به شرح زیر ارائه شده است. استاد آذرنگ عصر قاجار را از مهم‌ترین دوره‌ها در تاریخ ترجمه ایران (ص ۱۲۷) می‌داند. این بخش بیشترین صفحات کتاب را به خود اختصاص می‌دهد و با عنوان: «باب جدیدی در ترجمه» به آن پرداخته است. نگاه مبسوط و دقیق بر ترجمه‌های افرادی شاخص و نقش آن‌ها همچون اعتمادالسلطنه، میرزا حبیب اصفهانی، و محمد علی فروغی (ذکاءالملک) و تأثیرگذاری آن‌ها درمیدان پُرگردوخاک ترجمه در این دوران بسیار خواندنی است و به نظر ناقد از خواندنی‌ترین بخش‌های کتاب.

 

اکنون اجازه می‌خواهم به نوعی دیگر به متن این اثر برگردم. استاد آذرنگ خود، پژوهشگر، ویراستار، مترجم، و مؤلف است و به خود این حق را داده است که در جای جای این تاریخ به ارائه نظر بپردازد و با یافته‌هایش در تاریخ ترجمه برخوردی فعال داشته باشد و تاریخ‌نویسیِ گزارشی شیوه او نیست. برای اثبات ادعایم به چند مورد اشاره می کنم:

 

  • از واژه‌ها که بگذریم درباب شیوه ترجمه در آن دوره (سده‌های ۳ و ۴ هجری قمری) هم نمی‌توان با معیارهای امروزی ارزشیابی کرد. در عصر ما مطابقت کامل متن ترجمه شده با متن اصلی از اصول بنیادین ترجمه تلقی می‌شود (ص ۱۲۱).
  • اصولی که اکنون در مرزکِشی میان متن و افزودههای بر متن، یا کاستن از متن به قصد کاربردهای خاص یا مخاطبانی بخصوص مراعات میشود، در آن اثر ]تاریخ بخارا[ مراعات نشده است، اما تلقی زمان از ترجمه و تألیف را نباید از نظر دور داشت. اگر با دیدگاه و رویکرد امروزین به سراغ ترجمه‌های چند سده پیش برویم، نتیجه درستی عاید نخواهد شد. آن ترجمه و ترکیب را باید بر پایه ارزش‌های زمان خود بررسی کرد (ص ۱۳۵).
  • می‌توان این دو ترجمه ]کلیله و دمنه نصرالله منشی، و داستان‌های بیدپای محمد بن عبدالله بخاری[ را از نوع ترجمه‌های مکرر دانست که تکرارِ هم نیستند، ارزش‌های متفاوتی دارند و وجودشان در کنار یکدیگر به غنای زبانی و فرهنگی افزوده است (ص ۱۴۴).
  • روندی که هم‌اکنون بر ترجمه در ایران حاکم است، تبارش در اصل به ترجمه‌های همین محصلان اعزامی باز می‌گردد (ص ۲۲۱).
  • چالشی که در این زمینه ترجمه با آن روبرو بود، از جدی‌ترین چالش‌ها در تاریخ زبان فارسی است؛ چالش زبانی منجمد با سیل مفاهیم جدید در عرصه‌های مختلف (ص ۳۴۵).

 

اگرچه استاد در تمام بخش‌ها و زیربخش‌ها نظرات خود را بنا به ضرورت آورده است و فراوان نمونه می‌توان آورد اما دوست دارم به اوج کار وی در صفحات پایان‌بخش ترجمه در پایان عصر قاجار که با عنوان «کارنامه ترجمه در عصر قاجار» آمده است و شامل جمع‌بندی در ۲۰ بند با دقتی ستودنی و نکاتی ارزشمند می‌شود، به عنوان نگاه حاکم بر سراسر کتاب را که همانا پژوهشی منتقدانه، به معنی ارزیابی درست و بیان نقاط قوت و ضعف و ذکر آن‌هاست، مورد تأکید قرار دهم.

 

به هر تقدیر، «صحت»، «دقت» و «امانت» در ترجمه‌های قاجاری با ارزش ‌های حاکم بر ترجمه در آن عصر قابل داوری است و ما مجاز نیستیم ارزش‌های امروزی را یک قرن و بیشتر به عقب ببریم و مدعی شویم که چرا مترجمان عصر قاجار با ضابطه‌های قابل قبول ما ترجمه نکرده‌اند. این رویکرد به ما کمکی نمی‌کند، یافتن دلیل‌های تغییر و تصرف است که می‌تواند بر ویژگی‌های دوره ای از تاریخ ترجمه در ایران پرتو روشنگرانه بیفکند. مطمئنا هر کوششی که به شناخت بهتر ترجمه‌های قاجاری بیانجامد، هم به شناخت امروزی ما از ترجمه کمک می‌کند و هم بر تاریخ تحول فکری و فرهنگی ایران در دوره زمانی مهمی از تاریخ معاصر پرتوهای تازه‌ای خواهد افکند (ص۳۵۱).

 

آذرنگ خود مترجمی پرکار است و در ارائه برابرنهاده‌های فارسی در مقابل واژگان غیر‌فارسی ید طولایی دارد، بنابراین حق دارد درباره ترجمه اظهار نظر کند و نظرات وی قابل استناد است. در دانشنامه‌نگاری نیز حضوری مستمر داشته – از دوران زنده‌یاد محمود مصاحب تا کنون – بنابراین در نگارش‌های کوتاه و مفید – بنا به ویژگی‌های مدخل – تمرین و ممارستی مثال‌زدنی دارد. به همین دلایل «تاریخ ترجمه در ایران» که دورانی حدود ۴۰۰۰ سال را دربرمی‌گیرد، بسیار جامع و مانع نگاشته شده است که باید الگویی برای نوشته‌های بدون دلیل بلند و طویل قرار گیرد.

 

در بسیاری از موارد، در کتاب، از قضاوت و نظرات دیگران استفاده کرده است. برای مثال در بحث «ترجمه‌های کهن کتاب مقدس» از قول پیروز سیار ]از مترجمان ورزیده معاصر منابع یهودیت و مسیحیت[ می‌آورد: «پیروز سیار با توجه به اهمیت ترجمه کتاب مقدس می‌گوید: این کتاب به هر زبانی ترجمه شده، آن را متحول کرده است؛ و نه فقط آن زبان را، بلکه فرهنگ وابسته به آن زبان را نیز تحت تاثیر خود قرار داده است» (ص ۱۵۵ -۱۵۶).

 

همان‌طور که از فهرست منابع بخش‌های کتاب که در پایان هر بخش آمده است بر می‌آید، تا کنون درباره ترجمه در ایران – اعم از علمی و ادبی – مطالب پراکنده و مقالات متعددی نگاشته شده است، ولی هرگز کاری که در این حد و اندازه انجام شده باشد سراغ نداریم. کتابشناسی منابع بخش‌ها را می‌توان به عنوان «کتابشناسی ترجمه در ایران» در دوره مورد بحث تلقی کرد.

 

استاد آذرنگ در مباحث ویراستاری تأکید دارند، وظیفه اصلی‌ویرایش، تسهیل انتقال و تضمین صحت و دقت مطالب است. ویرایش موفق از نظر وی ویرایشی است که بتواند پیام اثر را با توجه به چهار متغیرِ موضوع، کاربرد، مخاطب و نوع رسانه انتقال اثر به خواننده انتقال دهد. تصور ناقد این است که تدوین و تنظیم کتاب «تاریخ ترجمه در ایران : از دوران باستان تا پایان عصر قاجار» نمونه‌های قابل استناد از این دست است.

 

به عنوان یک کتابدار همه اجزای کتاب را - اعم از ساختاری و محتوایی - با معیارها سنجیدم، از روی جلد تا پشت جلد. همه منطبق با معیارها، قطع پذیرای کتاب، بخش‌بندی مطالب، پیوست‌های ضروری، حروف مناسب، و از همه مهم‌تر استقلال متن‌ها، بدین معنا که خواننده می‌تواند هر بخش را مستقل از بخش‌های دیگر مطالعه کند. در عین حال خواندن کل بخش‌ها تصویری جامع از تاریخ ترجمه در ایران را ارائه می‌نماید. از طرفی از معدود کتاب‌هایی است که بجز یک غلط چاپی (مقاومت که در صفحه ۹۱ به غلط مقاوت چاپ شده) ندیدم و این در آثار چاپی فارسی بسیار نادر است.

 

کتاب دارای سه پیوست کاربردی و مناسب است:

۱)     گاهنامه ترجمه در ایران:

این پیوست به خوانندگان دو نوع کمک را عرضه می‌دارد. الف) مرور مطالب کتاب برای آشنایی سریع با تاریخ ترجمه در ایران، ب) برای آن‌ها که کتاب را خوانده‌اند کمک می‌کنند تا مطالب را دوره کنند.

اما نکته‌ای درباره عنوان گاهنامه باید ذکر شود. معمولاً گاهنامه‌ها از انواع ادواری‌ها هستند (مانند روزنامه، ماهنامه، فصلنامه و ... ) و برابر نهاده Irregular است. در حالی که گاهشمار که بر این عنوان بیشتر مناسب است برابر نهاده Chronology است و آنچه استاد ارائه کرده اند یک گاهشمار است نه یک گاهنامه.

۲)     تصاویر و نمونه هایی از ترجمه ها:

این پیوست با تصویری از کتیبه بیستون و ترجمه آن آغاز و با تصویری از صفحه‌ای از ترجمه ثروت ملل، ترجمه محمد علی فروغی (ذکاءالملک) پایان می‌یابد و شامل ۴۲ نمونه تصویری است که از دیدنی‌ترین بخش‌های کتاب است.

۳)     نمایه کامل و درهمکرد:

شامل نام افراد، مکان‌ها، کتاب‌ها، اقوام و ملل آخرین قسمت این اثر است که در بازیابی مطالب کتاب کمک شایانی می‌نماید و از ضروریات چنین آثاری است.

 

آرزو دارم استاد عبدالحسین آذرنگ همان‌گونه که خود در دیباچه ضرورت بررسی و تدوین تاریخ ترجمه در عصر پهلوی اول و دوم و همچنین از انقلاب به این سو را مورد تأکید قرار داده‌اند، توفیق انجام چنین مهمی را داشته باشند و اهالی کتاب را از نتایج آن بهره‌مند سازند. گو اینکه ناقد با این آرزو تکلیف دیگران را منتفی نمی‌داند.

 

سخن پایانی اینکه همکاران کتابدار می‌دانند، بیش از نیمی از آثار مجموعه کتابخانه‌ها – اعم از کاغذی و الکترونیکی – منابع ترجمه شده هستند. آگاهی از تاریخ ترجمه و جایگاه علمی و فرهنگی آن از جمله مواردی است که گروه‌های آموزشی دانشگاهی در رشته علم اطلاعات و دانش‌شناسی باید به آن عنایت ویژه داشته باشند و این اثر برای همه منبعی مفید و کاربردی تلقی می‌گردد.

 

مشخصات اثر:

عبدالحسین آذرنگ. «تاریخ ترجمه در ایران: از دوران باستان تا پایان عصر قاجار». ویراستار کامران فانی. تهران: ققنوس، ۱۳۹۴. ۴۳۹ ص.

 

نظر شما