به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ «آمارها میگویند در ایران مقدار خرید و فروش یکسال کتاب برابر است با میزان خریدوفروش یک روز لوازم آرایشی!» پوستر طراحی شده بر اساس این داده آماری، چند صباحی است که در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود.
پوستری که بهرغم واقعیت تأسفبرانگیز مندرج بر آن، دیگر به سختی حساسیتی را برمیانگیزد؛ گویی همه نسبت به آن بیحس شدهایم و قرار نیست هیچ کس نگران قهر ما از یار مهربان باشد لااقل به اندازه نگرانیها بابت قهر مخاطب از سالنهای سینما!
واقعیت این است که ما سالها است دیگر حوصله کتابخوانی نداریم و بیانصافی است اگر این دوری و قهر را صرفاً به گردن رسانههای جدید و فضای به ظاهر تازه تعاملات اجتماعی بیاندازیم. اقتصاد نشر هم اگر چه به طور کامل بیتقصیر نیست اما به سختی میتوان نقشی تعیین کننده برای آن در نظر گرفت.
مهمترین گمشده فرآیند بازگشت کتاب به سبد مصرفی خانوادههای ایرانی همان آشنای غریبی است که مکرر در مکرر از آن گفتهاند و گفتهایم؛ «فرهنگ سازی».
آنچه از فضای ذهنی جامعه امروز ما رخت بربسته است نه «کتاب» که «عادت مطالعه» است و از این منظر بازخوانی تجربههای مختلف نزدیک به یک دهه گذشته در راستای آشتی مخاطب با یارمهربان میتواند حاوی نکات قابل تأملی باشد.
لطفاً کتاب بخوانید!
همان طور که اشاره شد نهادهای دولتی و خصوصی بسیاری طی سالهای گذشته تلاش داشتهاند تا گامی هر چند کوچک در راستای حل بحران «سرانه اندک مطالعه در ایران» بردارند.در این میان هم بیش از هر چیز تبلیغات محیطی و طرح مستقیم شعارهایی پیرامون «هشدار بابت دوری از کتاب» و یا «دعوت به مطالعه» در دستور کار قرار داشته است. نکتهای که بهترین شاهد مثال برای آن همان پوستری است که در ابتدای این گزارش به آن اشاره شد.
تمرکز بر راهبردهای تبلیغاتی از آنجا قابل تأمل است که به یاد بیاوریم همهمان لااقل در مرحله کلام و سخن به «سود مطالعه» و «زیان دوری از کتاب» اذعان داریم و تکرار مکرر این «دانستهها» در قالبهای مختلف طی سالهای گذشته دستاوردی نداشته جز همان «بیحسی» که بازهم در آغاز به آن اشاره کردیم!
پول بهتر است یا کتاب!؟
گرانی کتاب و اساسا محصولات فرهنگی مکتوب به خصوص در سالهای اخیر واقعیتی است که نمیتوان کتمان کرد. واقعیتی که اگرچه کتابخوانهای حرفهای بیش از هر قشر دیگری آن را لمس کرده و میکنند اما بیشتر مورد استناد آنهایی است که اهل کتاب نیستند؛ «با این شرایط اقتصادی چه طور کتاب به این گرانی بخریم!؟»
همین زاویه نگاه در رویکرد تحلیلی برخی صاحبنظران، منجر به طرح این موضوع شده است که گرانی کتاب و شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه، در حذف تدریجی کتاب از سبد مصرفی خانوار ایرانی بیتأثیر نبوده است. با این تحلیل برخی طرحهای «مشوق مطالعه» مبتنیبر رفع همین معضل در دستور کار قرار گرفت.
توزیع رایگان کتاب و ارائه بستههای تشویقی جهت بهرهمندی از تخفیفهای ویژه مناسبتی یکی از بارزترین نمودهای این طرحها است.
طراحی سبد کتاب در وسائل نقلیه عمومی مانند اتوبوسهای شهری و بعدها مراکزی همچون پارکها و مجتمعهای تفریحی یکی از تلاشهای ناموفق در این زمینه بود که خاطره آزمون و خطای آن هنوز از ذهن شهروندان تهرانی پاک نشده است. کمااینکه سبد خالی کتاب هنوز در برخی اتوبوسهای شهری قابل رویت است.
از همین دست ابتکارات در شهرهای دیگر نیز نمونههایی داشت مانند طرح احداث کتابخانههای رایگان در سطح شهر شیراز که خیلی زود پرونده آن با سرنوشتی عجیب مختومه شد.
کتابخانههای رایگان شهری در شیراز
طرحهایی با محوریت عرضه رایگان کتاب از دو منظر همواره منتقدانی داشته است؛ یکی فرآیند انتخاب کتابهایی با قابلیت مصرف عموم برای عرضه در این طرح و مهمتر از آن کاهش ارزش معنوی «کتاب» به عنوان یک «محصول فرهنگی» به واسطه عرضه رایگان و در دسترس بودن بیحساب و کتاب.
تجربه طرحهایی از این دست به روشنی نشان داد که اگرچه «گرانی» مسیر دسترسی به کتاب را پردستانداز کرده است اما الزاماً این به معنای آن نیست که «ارزانی» به وصال قطعی منجر شود!
از سوی دیگر از آنجا که یکی از مهمترین نگرانیها و البته انتقادات نسبت به طرح عرضه رایگان کتاب، کاهش ارزش معنوی این محصول گرانبهای فرهنگی بود، خیلی زود طرحهای مکملی شکل گرفت.
به این معنا که بنابر باور عامه مردم آنچه برای به دست آوردنش هزینهای صرف نشود احتمالا فاقد ارزش است؛ برای صحت سنجی این باور در رویکرد فردی خودمان هم کافی است سری به کتابخانههای شخصی خود بزنیم تا باور کنیم همواره کتابهای اهدایی نسبت به کتابهای خریداری شده شانس کمتری برای «خوانده شدن» دارند!
تلاش برای ایجاد ارزش افزوده
نگرانی بابت افت ارزش معنوی کتاب در فرآیند اهدا و نیز توجه به واقعیت گرانی این محصول سبب شد برخی به فکر ارائه ایدههایی با تمرکز بر ایجاد ارزش افزوده برای فرایند اهداء کتاب بروند.
یکی از معروفترین این نمونه طراحی پروژه «نذر کتاب» بود که به گفته ایدهپرداز اولیهاش «فلسفه آن همان فلسفه نذر است که در آموزههای مذهبی مان داریم.»
در فرهنگ کتابخوانی اروپا شعاری رایج است مبنیبر اینکه «کتابت را بخوان و آن را جا بگذار!». در واقع طراحان ایده نذرکتاب با بهرهگیری از همین شعار و تلفیق آن با یک باور مذهبی (برای به دست آوردن همان ارزش افزوده مدنظر) این طرح را برای به اشتراک گذاشتن «کتاب» در میان کتابدوستان ارائه کردند.
همزمان عدهای دیگر به خصوص در میان ناشران خصوصی با طرحهای اقتصادیتری همچون «یکی بخر؛ دو تا ببر» سعی در تشویق کتابدوستان در استفاده از آثار خود کردند.
یکی دیگر از این نمونهها طرح «وقف در گردش کتاب» است که به تازگی از سوی یکی از ناشران کلید خورده است و براساس آن فردی که کتاب به دستش میرسد متعهد میشود پس از مطالعه آن را به فرد دیگری اهدا کند. عدهای دیگر نیز به تازگی سخن از «خیرات کتاب» به میان آوردهاند که در نوع خود طرحی قابل تأمل است.
این قبیل طرحها دو نقص وارد بر فرآیند عرضه رایگان کتاب را تا حدود زیادی برطرف کرد؛ دخالت حس انتخابگری مخاطب برای بهرهگیری از این طرحها در قیاس با عرضه همگانی و به تعبیر صریحتر بی حساب و کتاب طرحهای اولیه و نیز تعریف فرآیند اخذ هزینه با تمرکز بر ارزشهای معنوی فرآیند اهدا، تاحدود زیادی طرحهای جدید را نسبت به آسیبهای احتمالی مصون کرد.
با این همه بازهم این طرحهای فراگیر نشد چراکه جامعه هدف و مخاطبان اصلی این قبیل طرحها کتابدوستان و آنانی بودند که پیشتر گرفتار «عادت مطالعه» شده بودند و نه آنها که هنوز لذت این گرفتاری را درک نکرده بودند!
ایجاد شبکههای کتابخوانی
در گام بعدی تجربههای ثبت شده برای آشتی دادن مخاطبان با کتاب، طراحان سراغ کارهای میدانیتر و در عین حال تمرکز بر روابط بیرونی کتابدوستان با دیگران رفتند.
نهاد کتابخانههای عمومی کشور که یکی از مهمترین متولیان ترویج مطالعه و کتابخوانی در کشور محسوب میشود در همین راستا طرحی را تحت عنوان «کتابخوان» در دستور کار قرار داد. محور این طرح به اشتراکگذاری کتابهای خوب در قالب گعدههایی دوستانه است.
از همین جنس طرحها و ایدهها هم از سوی نهادها و ارگانهای دیگری تحت عناوینی همچون «کندوی کتاب»، «کتابگشت» و غیره اجرایی شد.
مهمترین نکته درباره این طرحها تلاش برای فراگیر کردن «لذت مطالعه» است. طراحی میانبرنامههای تلویزیونی و اختصاص بخشهای ویژه در بسیاری از برنامههای ترکیبی سیما به معرفی و صحبت از ارزشهای فرمی و محتوایی کتابهای تازه بازار نشر را هم میتوان در همین راستا تحلیل کرد.
ایجاد شبکههای کتابخوانی از این جنس حتی در فضای مجازی هم طرفدارانی پیدا کرده است و برخی از کتاببازها تلاش میکنند با به راهاندازی این قبیل گعدههای مجازی علاوهبر به اشتراک گذاشتن لذتهای خود، دوستان و نزدیکان خود را در آن شریک کنند.
مسابقه، هیجان و... جایزه
ایجاد شبکههای فراگیر مطالعه اما نیاز به انگیزهای فرعی برای گستردگی دامنه تإثیر داشتند و اینگونه بود که دبیرخانهای تحت عنوان «کتاب و زندگی» متولد شد تا در نخستین آزمون با بهرهگیری از تمام ظرفیتهای تبلیغاتی میدانی و تلویزیونی شبکه گستردهای از کتابخوانها را حول محور کتاب «من زندهام» ساماندهی کند.
این طرح سال گذشته در قالب مسابقهای سراسری کلید خورد و اگرچه به بهانه شرکت در یک مسابقه بسیاری را مجاب به تهیه نسخهای از کتاب «من زندهام» کرد اما کیست که نداند نفس مطالعه یک کتاب، بزرگترین جایزه برای مخاطبان بیش از ۲۱۰ هزار نسخه کتاب به فروش رفته در این طرح بوده است.
دبیرخانه «کتاب و زندگی» بلافاصله طرح خود را حول محور کتاب «خانواده» به مرحله دوم اجرا رساند که بازهم با اقبال مخاطبان مواجه شد. نکته مهم درباره این طرح استفاده از جاذبه «مسابقه» برای ایجاد ارتباط میان مخاطب و کتاب بود.
همین رویکرد حالا در یک برنامه تلویزیونی نیز مورد توجه قرار گرفته است. برنامه پرمخاطب «خندوانه» دراقدامی قابل تحسین از این هفته مسابقهای را طراحی کرده که در قالب آن هر هفته کتابی معرفی میشود و در روز پایانی هفته سوالی از متن کتاب پرسیده میشود و برمبنای پاسخ صحیح مخاطبان به آن به برگزیدگان جوایزی اهدا میشود.
مسابقه کتابخوانی در «خنداونه» از تازهترین طرحها برای آشتی با کتاب است
این طرح که به واسطه بهرهگیری از ظرفیت رسانه ملی میتواند گستره وسیعتری از مخاطبان بالقوه کتاب را با خود همراه کند برای این هفته کتاب «مدیر مدرسه» جلال آل احمد را معرفی کرده است.طبیعی است که مهمترین شرط برای به بار نشستن این طرح انتخاب هوشمندانه کتابها و نیز استمرار است که قضاوت درباره آن در این گام نخست دشوار است.
یارمهربان هنوز چشم به راه «ما» است
نگاهی گذرا به تجربههای مورد اشاره در این گزارش به روشنی نشان میدهد که چگونه گام به گام ارزش تمرکز بر احیاء «عادت مطالعه» جایگزین تلاش برای «اهدا کتاب» شده است و این خود فرآیندی امیدبخش است. با این همه اما هنوز قهر ما با کتاب ادامه دارد.
کتاب هنوز راهی طولانی برای تثبت جایگاه خود در سبد مصرفی خانوار ایرانی دارد و اگر نمیبود «مهربانی» این «یار» شاید سالها پیش از این از پیمودن این راه ناامید شده و دست از تکاپو کشیده بود!
کتابها هنوز هم ما را به سوی خود میخوانند و ای کاش فراتر از تمام فرآیندهایی که قرار است منجر به هموار شدن مسیر وصال ما و کتاب از طریق تلاش سیاستگذاران و فعالان فرهنگی میشود، خود نیز بهدنبال گوشی شنوا برای شنیدن نوای دعوت او باشیم.
همه دستگاههای دولتی و خصوصی و کلیه فعالان فرهنگی موظف به زمینهسازی و فرهنگسازی در راستای آشتی ما با کتاب هستند اما سرآخر این ما هستیم که باید تصمیم نهایی را بگیریم؛ یارمهربان هنوز ما را میخواند!
نظر شما