فرهنگ امروز/ بهاءالدین خرمشاهی:
فکر میکنم شش هفت سال پیش بود که استاد حکیمی یک دوره از کتاب «الحیاة» را تا جلد ششم که به زبان عربی و چاپ لبنان است، برای بنده فرستادند. من تورقی کردم و در حد تورق باقی ماند. اگرچه حس کردم که با کتاب مهمی مواجه هستم، اما این اهمیت را در ایام اخیر که قرار شد دربارۀ این کتاب صحبت کنم، بهدقت یافتم. البته این کتاب، خواندنش کار یک عمر و عمل کردنش هم کار یک عمر است و تألیف و تدوینش هم کار یک عمر است.
این کتابی است برای زندگی. زندگی بر وفق فرهنگ اسلامی و مکتب معصومین و تشیع اثناعشری. این کتاب آداب مسلمانی است؛ یعنی اگر کسی بخواهد بداند مسلمان بودن و مسلمان شیعی بودن در عمل به چهمعناست، باید با این کتاب مأنوس شود. البته نمیخواهم میان شیعه و سنی بودن فاصلهاندازی کنم، ولی بههرحال مکتب تشیع مکتب مهمی است در میان مکاتب اسلام و چهبسا مهمترین است و از تعلیمات چهارده معصوم (ع) آب میخورد و تاریخ آن به درازنای تاریخ اسلام است و برای همین بهسمت تدوین «دایرهالمعارف تشیع» هم رفتیم و ۳۴ سال از عمرمان را، یعنی نصفش را صرف این کار کردیم و الحمدالله با اینکه هنوز کامل نشده، اغلب جلدهایش به چاپ چهارم و پنجم رسیده است.
بههرحال بنده بهعنوان اسلامپژوه و شیعهپژوه، وقتی به «الحیاة» نگاه کردم، آن را یک دانشنامه یافتم. بهدرستی در صفحۀ اول آن نوشتهاند: «الحیاة دایرهالمعارفی اسلامی، علمی، پژوهشی است که روش زندگی فردی و اجتماعی آزاد و پیشرو را ترسیم میکند و انسانهای سراسر جهان را به پیریزی یک نظام شایسته فرامیخواند، بلکه نظام شایستۀ فکری، فرهنگی، عقیدتی اسلام را نشان میدهد.»
به شما بگویم که شاید خودتان ندانید، اما گمشدۀ شما در «الحیاة» است. گمشدۀ شما چیست؟ همان چیزی که آرزوی عمرمان است، آرمان ماست، ما میخواهیم ببینیم که اسلام ناب حقیقی واقعی و افسانهزدوده کجاست؟ این کتاب ما را از یک کتابخانه بینیاز و یا بهاندازۀ یک کتابخانه بهرهمند میکند.
کتاب شگفتآوری است و واقعاً من شیفتۀ آن شدم. این کتاب دستور زندگی است. برای اینکه در آن از نهی از اخلاق رذیله و توصیه به اخلاق حمیده، از آداب سفر، آداب سفره، آداب سخن، آداب شاگردی و آداب استادی و بیش از هفتصد هشتصد مفهوم نظایر همینها یاد شده است، ادب و فرهنگآموز ماست.
ببینید در اینجا از تاریخ صحبت نمیشود، حتی از تاریخ تشیع از رجال صحبت نمیشود، از کتب صحبت نمیشود، از مفاهیم کاربردی سخن به میان آمده و بهمعنای دقیق کلمه، علم زندگی دینی است. حقاً «الحیاة» اسم بامسمایی است. این را همان دانشنامه باید گفت و اسم هم از این زیباتر نمیشود، برای اینکه «حیات طیبه» را ترسیم میکند. باری این برنامۀ گامبهگام و روزبهروز و هفتهبههفته و ماه و سال و کتاب عمر است. حیات فردی و اجتماعی و جهان اسلامی و مسلمانی در این کتاب عظیم مطرح شده و همه از مدارک مهم حتی «صحاح سِتّه» در اینجا آمده است. از هرکدام از منابعی که در پایان کتاب آمده، دهها صفحه و دهها بار در سراسر این کتاب دوازدهجلدی استفاده شده است.
در اینجا جای این پرسش خالی است که آیا این کتاب بهکلی بیسابقه است؟ یعنی بهیکباره کشف شده و یک اختراع است؟ نه. اولاً که سابقۀ بزرگ این کتاب به منظومههای بزرگ حدیث بازمیگردد. مکتب شیعه هیچوقت انقطاع حدیث نداشته است. مانند قرآن که متصلالکتابت است، گویی حدیث ما هم متصلالمعناست، برای اینکه بعد از حضرت ختمیمرتبت، حضرت علی (ع) اولین مسلمان جهان در مکتب خدمت ایشان بودند. مکتب ایشان به فرزندانشان و دو فرزندشان امام دوم و سوم و بعد فرزندانشان همینطور تا امام غایب ادامه دارد. بعد هم علمای بزرگی در تاریخ فقه اسلامی و شیعی داریم همچون شیخ طوسی، سیدمرتضی، شریف رضی که به جمعآوری و حفظ احادیث پرداختهاند.
در این نقطه جا دارد مژده دهم که یک ترجمۀ بسیار خوب از نهجالبلاغه به قلم شیوا و نثر شگرف استاد سیدعلی موسوی گرمارودی از سوی نشر قدیانی عرضه شده است. من در جریان بودم و اطلاع داشتم که ایشان مشغول کار با انتشارات قدیانی هستند، اما در گیرودار ماههای پایانی دوازده سال کار بر سر «فرهنگ دانشنامۀ کارا» بودم که آقای گرمارودی زنگ زدند و گفتند که میشود شما این را بخوانید. نه، نگفتند بخوانید. گفتند یک نگاه بیندازید.
باور کنید دلم شکست. گفتم آقای گرمارودی چرا یک نگاه بکنم؟ من که آرزوی چهلساله و بلکه بیشتر، پنجاهساله دارم که «نهجالبلاغه» را بخوانم. حالا «نهجالبلاغۀ» به هفت قلم آراسته و به هفت آب ترجمه شسته و پیراسته. به ایشان گفتم که روزی ده صفحه میخوانم و مجموعاً ۶۵ روز طول کشید.
از همۀ خوانندگان عزیز، بابت حاشیههایی که میروم، عذرخواهی میکنم. برمیگردم به اینکه سابقۀ این کار چیست؟ به نظر میرسد استاد حکیمی به «احیاء علوم الدین» غزالی نظر داشتهاند. بعضیها فکر میکنند کتاب «کیمیای سعادت» خلاصهای است که غزالی از آن تهیه کرده است. نه، من مطابقه کردم، وقت گذاشتم و بهدقت مطالعه کردم. اگر کسی بگوید «کیمیای سعادت» خلاصۀ «احیاء علوم الدین» است، به این معنا که همان اثر عظیم خود را ترجمه کرده، تصور غلطی است. برای اینکه در «کیمیا» چیزهایی هست که در«احیا» نیست. چیزهایی هم هست که خیلی شباهت دارد. سازه و ساختار همان است، اما نه اینکه خلاصه باشد. فقط روایت کوتاهتری است از «احیاء علوم الدین». برای مطالعۀ بیشتر مراجعه کنید به مقالۀ «احیاء علوم الدین» در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی که هجده صفحه دربارۀ آن نوشتهاند و حق این کتاب را ادا کرده، آن را معرفی نموده و وجوه اهمیتش را نشان دادهاند. ترجمۀ کهن فارسی هم دارد. یک یا دو قرن بعد از غزالی، مؤیدالدین خوارزمی «احیا» را ترجمه کرده و آن ترجمه کهن را مرحوم خدیو جم تصحیح و شرکت انتشارات علمی و فرهنگی چاپ کرده است.
کتاب دومی که فراروی نویسندگان «الحیاة» بوده «بحارالانوار» است. بحار جمع بحر است. «بحارالانوار» مشتمل بر دویست هزار حدیث است، منتها فرقی که با «الحیاة» دارد، این است که در آنجا احادیثی که نقل کرده، بهشرط نقادی نبوده و هرکس میخواهد از آن استفاده کند، باید حدیث را در منابع جستوجو کند که اگر رواست، بیاورد و اگر روا نیست، نیاورد. البته کاری عظیم کرده است و بهدرستی میگویند علامه مجلسی. پس دومین پیشنمونۀ این کار «بحارالانوار» است.
سومین پیشنمونۀ «الحیاة» هم «محجه البیضاء» است. غزالی «احیا» را حدوداً در دویست باب در همۀ آداب مسلمانی نوشت. بعد از آن هرچند که در میان شیعه هم محبوب شد، بازهم کسریهایی از نظر معارف خودمان در آن احساس میشد. بزرگمردی چون ملامحسن فیض آمد و «احیا» را بازنوشت کرد و معارف شیعه را بر آن افزود و شد «محجه البیضاء فی تهذیب الاحیا» مرحوم ملامحسن فیض کاشانی. این کتاب در هشت جلد در ایران چاپ شده است و فهرستی هم جدا دارد. ازآنجاکه معارف شیعه به آن افزوده شده، دیگر کسی نیست که آن را نپسندد، برای اینکه حاصل کار هم غزالی است و هم فیض کاشانی، دیگر مجمعالبحرین است.
این سه کتاب که شمردم، پیشنمونههایی بودند که آنها هم همین منظر را داشتند، همین رهیافت و رویکرد را داشتند که معارف دینی و آیینی ما، چه دین اسلام و چه مذاهب پنجگانه در آنها مدون شده است.
نسبت تفکر تفکیکی با «الحیاة»
این کمترین از دیرباز هم به فلسفه علاقه داشتم و «شرح منظومه» را پیش پدرم خواندهام. پدرم شاگرد بزرگانی مثل آخوند ملاعلی معصومی همدانی، پدر والامقام آقای دکتر حسین معصومی همدانی بود و پیش آیتالله بزرگ شهر ما، حضرت آیتاللهالعظمی آقا سیدابوالحسن رفیعی قزوینی، «اسفار» خوانده بود. استاد جلال آشتیانی، که پدرم از ایشان مسنتر بود، هر سال چند ماهی در قزوین به منزل ما میآمدند. پدرم یک منزل قدیمی داشت که کوچک نبود و باغ هم داشت.
اما مکتب تفکیک چه ارتباطی با حضرت استاد حکیمی و اخوان دانشمندشان و این کتاب و نظرگاه مؤلف در جمع و تدوین این کتاب دارد؟ مکتب تفکیک کمکم طول کشید تا اسمش «مکتب» شود. این مکتب هم بزرگانی دارد، مثل مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی خراسانی که استاد مستقیم آقای حکیمی بودند یا آقای حاج شیخ مهدی اصفهانی، صاحب کتاب عظیم «ابواب الهدی». این عزیزان جامع بین علوم معقول و منقول هستند؛ منقول مثل حدیث، معقول مثل فلسفه. من در مورد مکتب تفکیک یک مقاله نوشتهام با عنوان «تفکیک مکتبها و مکتب تفکیک».
بنده در قزوین بودم، دیپلم طبیعی گرفتم، بعد به تهران آمدم و به رشتۀ پزشکی رفتم؛ چنانکه بارها گفته و نوشتهام و از تکرار آن عذر میخواهم. زندگینامۀ مفصلی هم به نام «فرار از فلسفه» نوشتهام. فصل آخر آن، پنجاه صفحه در نقد و عیارسنجی فلسفه است که در آن شرایط (هفده هجده سال پیش)، کمی بحثانگیز از آب درآمد.
من به فلسفه تعلق خاطر دارم. در آن کتاب هم ده صفحۀ اول در فواید و اهمیت فلسفه است. اساساً علوم عقلی را باید دانست. کسانی که علوم نقلی میخوانند، میدانند که علوم عقلی چه اهمیتی دارد. علما و مؤسسان مکتب تفکیک، که یکی از بزرگان آنها استاد محمدرضا حکیمی است، اعتقاد دارند که معقول هم بدانید، اما نه اینکه علوم منقول را تابع آن کنید و هرجا فلسفه راه داد، بگویید فلان حقیقت را قبول دارید. فلسفه را نباید حاکم کنید یا عرفان را حاکم کنید. این بزرگان خود استادان این رشتهها بودهاند: فلسفه و حکمت، عرفان، اخلاق، حتی منطق و کلام.
من در پنجاه صفحۀ اول کتاب «فرار از فلسفه»، همین حرف را زدهام. یکی از من پرسید تو تفکیکی هستی؟ گفتم تا به حال فکر نکرده بودم، اما بله هستم. یعنی ما معارف دینی مثل کلام، حدیث و اول از همه قرآن را نباید تابع مکتب ابنعربی یا عرفان عملی و نظری کنیم. مکتبها را بهتفکیک از هم بشناسیم.
آدم که با فلسفه رستگار نمیشود. مؤمن در آخر چه میخواهد؟ ما غیر از رستگاری و بزرگتر از رستگاری، چه میخواهیم؟ واقعاً ما میخواهیم ناجی باشیم. این تفکیک به این معناست. بنده هم یکی از کوچکترین علاقهمندان و معتقدان به این دقت و صحت قرآنی و اسلامی و شیعی این مکتب هستم. افتخار میکنم که من هم تفکیکی شناخته شوم.
بنده چیزی پیدا کردم. این را بهعنوان هدیهای به پیشگاه استاد علامه، جناب آقای محمدرضا حکیمی، تقدیم میکنم و آن این است: من یافتم که ما شش معرفتشناسی مستقل داریم (تأکید بر «مستقل» دارم): دین، عرفان، فلسفه، علم، اخلاق و هنر.
با مثال بهتر معلوم میشود. آیا میشود از نظر علمی، حتی از نظر شناختشناسی علمی، روی غزل حافظ حکم داد که این غزل فراتر است، آن غزل فروتر است، این بیت درخشان است، آن بیت عادی است؟ میشود قضاوت کرد؟ با کدام علم؟ فیزیک، ریاضی، شیمی یا منطق؟ نه، اما با فنون ادبی میتوان بحث کرد. بله، با دین هم نمیشود دربارۀ علم و یافتههای علمی اظهارنظر کرد.
برای هرکدام از این شش معرفت، فلسفۀ آن را داریم که آن را بهتر بشناسیم؛ یعنی فلسفۀ هر شش موردی که گفتم وجود دارد و الآن آثار فراوانی دربارۀ آنها هست. فایدۀ کار چیست؟ فایدۀ این کار این است که ما دینپژوهان به استقلال معرفت دینی میرسیم و مکتب تفکیک نیز از نظرگاه اصالت ایمان بحث میکند. اگر قرار بود که فقط با علم و عقل ایمان آوریم، یک نفر عاقل و عالم بیدین بر روی زمین باقی نمیماند و اصلاً پدید نیامده بود.
نظر شما