فرهنگ امروز/ صدف عباسی: صلح مفهوم گستردهای است که میتوان آن را از دیدگاههای مختلفی مورد بررسی قرار داد. در دومین مدرسۀ تابستانی که از 22 تا 27 تیر توسط معاونت فرهنگی و اجتماعی پژوهشگاه علوم انسانی با همکاری کمیسیون حقوق بشر اسلامی برگزار شد، متخصصان به ارائۀ درسگفتارهایی پیرامون «تحکیم صلح و نفی افراطگری و خشونتورزی» پرداختند: دکتر سیدمحسن فاطمی فوقدکترای روانشناسی و مدرس دانشگاه هاروارد، صلح را از منظر روانشناسی؛ دکتر سید محمدامین قانعیراد عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، صلح را از منظر جامعهشناسی؛ حجتالاسلام محمدعلی ایازی عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، صلح را از دیدگاه قرآن و دکتر محمدحسن ضیاییفر، صلح و خشونت از منظر قوانین حقوق بشر را مورد بررسی قرار دادند.
سیدمحسن فاطمی؛
درونمایۀ فردی صلح
وقتی از روانشناسی صلح صحبت میکنیم، به چند مؤلفه بهصورت کاربردی و نظری اشاره میکنیم؛ یکی از آنها این است که صلح میتواند در سطوح مختلف بینالمللی، داخلی، درونفردی و بینفردی تحقق پیدا کند که هریک از مؤلفههای ویژهای برخوردار هستند و به زمینههای مختلفی مربوط میشوند. صلح از درونمایهای برخوردار است و تا زمانی که این درونمایه ایجاد نشود تلاشهای صلحآفرین اگرچه میتوانند بهواسطۀ بازوهای اجرایی تسهیل شوند، اما به معنای واقعی صلح اتفاق نخواهد افتاد مگر آنکه در خانههای درون آدمها این صلح بتواند با زمینهای مرتبط خود ایجاد شود.
انسانها از بدو تولد در ارتباطات روانشناختی خود، طلبی را به شکل خاص به همراه دارند؛ این تمناهای جدی در ارتباط با پدر و مادر، همسر و دوستان خود را نشان میدهند که به آنها تمناهای عاطفی گفته میشود. همۀ آدمها در روابط نزدیک به دنبال این هستند که اتصال عاطفی را تجربه کنند و به هر میزان که بیشتر آن را تجربه کنند، احساس امنیت درونی آنها بیشتر خواهد بود و به هر میزان که این تمناها پاسخ داده نشوند، انفصال عاطفی احساس عدم امنیت را ایجاد خواهد کرد. این تمناهای عاطفی میتواند به شکل آشکار، مستقیم و صریح، کلامی یا با نگاه ابراز شود و با اتصال، انفصال و امتناع عاطفی مواجه شوند. اولین فضا برای تجربۀ این اتصال عاطفی در کودکی اتفاق میافتد.
انفصالهای عاطفی احساس بدی را ایجاد میکنند که میتواند به بسیاری از ستیزهجوییها یا رفتارهای نابهنجار منجر شود. در روانشناسی اصلی به نام «اثر زایگارنیک» (Zeigarnik effect) وجود دارد، بدین معنا که انسانها کارهای ناتمام را بیشتر به یاد خواهند آورد. کارهای ناتمام باعث میشود انسانها نتوانند در لحظه حضور داشته باشند و یا در ارتباط با خود تمرکز داشته باشند؛ این امر منجر به این میشود که با خودشان کولهباری از گرههای مختلف را حمل کنند. هرچه انفصالهای عاطفی در تجارب زیستی بیشتر باشد، باعث میشود درگیریهای فرد در خودش بیشتر باشد، آرامش کمتری داشته باشد و رفتارهای غیرصلحآمیزی را در حوزههای مختلف از خودش بروز دهد. یکی از تئوریهای مطرحشده در این زمینه تئوری لاسول «Lasswell» است که بحثی را مطرح میکند تحت عنوان اینکه میتوان بین امنیت بینالمللی و امنیت درونی آدمها رابطه پیدا کرد. از این جهت، از نظر روانشناسی صلح میتوان به این پرداخت که خاستگاه و محل ظهور صلح، درون آدمها است.
دو پدیده میتواند در اتصالهای عاطفی اتفاق بیفتد که به تسهیل این امر منجر شود: یکی پدیدۀ Intersubjectivity و دیگری Attunement. Intersubjectivity؛ بدین معنا که شما بتوانید بهطوری در بعد ارتباطی همزمان از لحاظ شناختی همراه با فرد قرار بگیرید؛ یعنی شما از مؤلفههای شناختی Cognitive Components بتوانید همزمانی و همزبانی را تجربه کنید. هرچه Intersubjectivity وجود نداشته باشد، انسانها با یکدیگر بیگانهتر میشوند، چون زبان مشترک وجود نخواهد داشت. اینجا نکتهای وجود دارد که ویتگنشتاین با نام Grammer of Understanfing در مورد آن بحث میکند که ممکن است آدمها به شکل صوری و قالبی کلماتی را استفاده کنند بدون آنکه با آن معنا ارتباط برقرار کرده باشند. هرچه این همزمانی شناختی ایجاد نشود، اشکال به وجود میآورد و فقدان آن میتواند تخالف درونی را ایجاد کند.
نکتۀ بسیار مهمی که همراه با این موضوع همراه است، وجود Attunement است؛ بدین معنی که همانطور که ما میتوانیم همزبانی شناختی داشته باشیم، میتوانیم همزبانی و همزمانی هیجانی و عاطفی نیز داشته باشیم و به آدمها نزدیک یا دور شویم. اگر کودکی گریه میکند و شما در مقابلش میخندید، همزبانی هیجانی وجود ندارد. هرچه این همزبانی و همزمانی هیجانی نیز وجود نداشته باشد، درگیریهای آدمها نیز بیشتر است و زمینههای مختلفی را برای ارتباط با زمینههای منفی درونی به وجود خواهد آورد. در گفتوگو در خصوص صلح باید دید بسترهای همزمان و همزبان، چه در حوزۀ شناختی و عاطفی اتفاق افتاده است و در کنار این بسترها تا چه اندازه اتصالات عاطفی موجود بوده است.
از لحاظ دینی عمدهترین تلاش بر این هست که انسانها بتوانند به این اتصالها دست پیدا کنند. برای نمونه به زمینههای دینی که در فرهنگ ما وجود دارد توجه کنید؛ سلام کردن فضیلتی است که فضای آرامشمحور را ایجاد میکند؛ اما پاسخ سلام واجب خواهد بود، برای اینکه پاسخ ندادن به سلام اتصال عاطفی را حذف خواهد کرد. متن و انتقال سلام نیز میتواند از اهمیت بالایی برخوردار باشد، به تعبیر مولانا: «برخی باشند که سلام دهند از سلام آنها بوی دود آید و برخی باشند که از بوی سلام آنها بوی مشک آید. این را کسی دریابد که او را مشامی باشد».
سلام در فرهنگ دینی -و روانشناسی سلام- با صلح رابطۀ بسیار مهمی دارد. مفهوم سلام با Hello و Hi بسیار متفاوت است، چون امنیت، سلامت و احساس اتصال و آرامش را در بر دارد که نزدیکی قلوب را همراه خواهد داشت.
در سطوح اجتماعی و تعاملات مختلف در نظر بگیرید که پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «یکی از مهمترین راههای رسیدن به رضایت خداوند، اندوهزدایی از قلب دیگران است.» مجموعهای از این نگاهها در بستر دینی به این نکته میپردازد که برای بسترسازی صلح در ابعاد برونفردی و درونفردی باید بتوانیم فضای آرامش را ایجاد کنیم؛ اولین بستر، بستر درونی است. به همین دلیل عارفان معتقد بودند تا زمانی که نتوانید در حوزۀ درونفردی آرامش را ایجاد کنید، صلح استقرار پیدا نخواهد کرد.
یکی دیگر از نکات در ایجاد صلح این است که کیفیت رابطهای که با خود و دیگران دارید تا چه اندازه از تعالی برخوردار است. مطالعات جان گاتمن در دانشگاه واشنگتن 15 سال بر حدود 500 زوج نشان داد که اگر 20 دقیقه در روز بتوانیم با همسر یا فرزند رابطۀ عمیقی برقرار کنیم، در برطرف کردن چالشهای ارتباطی مؤثر خواهد بود.
شاخصهای یک رابطه این است که تا چه اندازه برای فهمیدن و حمایت از دیگری تلاش میکنید، به هر اندازه این تلاش و حمایت بیشتر باشد، رابطهها از آرامش بیشتری برخورد خواهند شد. در رابطههای خصمانه یکی از مهمترین مؤلفهها شیء قلمداد شدن یک فرد است. وقتی کسی شیء تلقی شود، آغاز همۀ ظلمها، تبعیضها و مشکلات است، چون شما میتوانید با یک شیء هر کاری خواستید انجام دهید. به همین دلیل از نگاه اسلامی، تکریم مهمترین عامل در جهت تعالی صلح در همۀ ابعاد است.
خانواده مهمترین نهادی است که هدف آن رسیدن به آرامش است و فقدان این آرامش باعث خواهد شد بسترهای ضدصلح در سطوح مختلف اجتماعی به وجود آید؛ بنابراین یکی از مهمترین مأموریتهای ایجاد صلح، برنامهریزیهای دقیق اصلاح روابط خانوادگی است.
محمدامین قانعیراد؛
ابعاد گستردۀ صلح در جامعهشناسی
جامعهشناسی رشتهای تبیینی (Explanatory) است و جنبۀ علمی دارد؛ این رشته میخواهد بررسی کند پدیدۀ صلح و جوانب آن (مانند جنگ و خشونت) با یکدیگر چه ارتباطی دارند و چگونه متحول میشوند. جامعه یک مقولۀ گسترده است و رابطۀ صلح و جنگ را با فرهنگ، فرهنگ عمومی، اقتصاد، سیاست، دولت، حزب، جنبشهای اجتماعی و انقلابی، تروریسم که پدیدهای کمابیش سیاسی است، میتوانیم در نظر بگیریم؛ و اینکه صلح در مقیاس داخلی، منطقهای و بینالمللی چگونه با سیاست بهعنوان یک پدیدۀ اجتماعی در ارتباط است. یک بخش نیز مسئلۀ فرهنگ است که ابعاد مختلفی دارد. ارتباط صلح با مفاهیمی مانند ایدئولوژیها، دین، نظامهای شناختی و با فرهنگ سیاسی بررسی میشود. فرهنگ سیاسی هم خود یک مقولۀ دوپهلو است؛ از طرفی مرتبط به عالم سیاست و از طرفی به فرهنگ مرتبط است، مانند ناسیونالیسم که بهعنوان یک نظام شناختی با سیاست در ارتباط است و یا مسئلۀ نازیسم، استالینیسم و فاشیسم.
در مواقعی هم رابطۀ صلح با فرهنگ به معنای خاص بررسی میشود که چه نسبتی با مقولات صلح و جنگ دارد؛ برای مثال، تقسیمبندیای که ما نسبت به فرهنگ داریم. تیپشناسی فرهنگ آپولونیسم و فرهنگ دیونیزوسی موجود است که تقسیمبندیای است که نیچه بهطور خاص روی آن کار میکند. فرهنگ آپولونیسم یک فرهنگ صلحطلب است و فرهنگ دیونیزوسی فرهنگی اهلجنگ و مبارزهجویی که مردان بیشتر تعیینکنندۀ جهت بودند. در ارتباط با گروههای اجتماعی، ما مسئلۀ صلح و جوان، صلح و زنان، صلح و اقوام و... را داریم. باید به گستردگی این حوزۀ مطالعاتی توجه داشت.
برخی از اندیشمندان مانند ماکیاوللی، داروین، نیچه، کارل اشمیت، مارکس و وبر معتقدند خشونت امری تاریخی است و سیر تاریخی خشونت منجر به جنگ میشود. از آن طرف، کسانی بر مبنای تئوری تضاد اجتماعی میگویند دولتها میتوانند این میل را کنترل کنند و حتی در مواردی جنگ و انقلاب پدیدههایی اجتنابناپذیرند که تاریخ بر اساسشان پیش میرود. از طرفی رابطۀ صنعتی شدن و جنگ مطرح است. برخی معتقدند ما دو نوع جامعه داریم؛ جامعۀ نظامی و جامعۀ صنعتی که صنعتی شدن به معنای پایان جنگ است که انسان جنگجو جای خود را به انسان صنعتگر میدهد. فرد کالایی را تولید میکند و میخواهد آن را در بازار به فروش برساند، بنابراین باید از روشهای صلحآمیز استفاده کند تا امکان توسعۀ بازار وجود داشته باشد. درحالیکه جامعۀ قبلی، یک جامعۀ نظامی و فئودالی بود. اساس اقتصاد در این جامعه زمین است، بنابراین برای توسعۀ اقتصاد و افزایش ارزش افزوده، زمینهای بیشتری باید تصاحب شود. این زمینهای بیشتر را اشرف جنگجو فراهم میکردند. در طول تاریخ نیز قبایل مهاجم، مثلاً کسانی که از شرق به ایران حمله کردند، اقوام چوپانی بودند که دنبال مرتع میگشتند.
در مقابل کسانی (مانند کمپلویچ بهطور خاص) گفتند صنعتی شدن، شهرنشینی و حتی دموکراسی تودهای، زمینهساز حکومتهای ستیزهجو هستند و نه تنها به صلح نمیانجامند بلکه به صنعتی شدن؛ یعنی گسترش فناوریهای نظامی. اندک کشورهایی هستند که صنعتی شدنشان همراه با نوعی نظامیگریزدایی باشد. فقط ژاپن و آلمان بودند که بعد از جنگ جهانی دوم مجبور بودند صنعتی شدن خود را در جهتی پیش ببرند که با نظامیگری همراه نباشد. این امر باعث افزایش صلح در داخل کشورها شده است، اما اعتبار بیرونی ندارد.
محمدعلی ایازی؛
اصالت صلح در قرآن
مسئلۀ صلح یکی از اصول و مبانی همزیستی در تمامی جوامع و مذاهب است. انسانها اگر بخواهند زندگی باکرامت داشته باشند، حتماً باید با صلح همراه باشند. اما این سؤال مطرح است: آیا در قرآن اصل با صلح است یا با جنگ؟
در دستهای از آیات، قرآن کریم از اول منطق دعوت پیامبر را مشخص کرده است که قلمرو مسئولیت پیامبر تا کجاست. این دعوت از طرفی با حکمت همراه است و از طرفی میخواهد استدلال طرف دیگر را بشنود. در واقع دعوت منطقی اصل اول تمامی انبیا است.
در دستهای دیگر از آیات، حدود موعظه و برهان مشخص شده است. آیا دین برای دعوت خود حق دارد از زور استفاده کند؟ در قرآن مشخص میشود مسئولیت پیامبران فقط این است که پیام را به مردم برسانند، اما برای جلوگیری از سوءاستفادهگری روشن میکند آنها بر مردم چیرهگر و جبار نیستند.
اصل در قرآن بر صلح است و دستۀ فراوانی از آیات وجود دارند که بیان میکنند در دین اجبار و اکراه نیست. در آیۀ 99 سورۀ یونس خداوند میفرماید: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»؛ یعنی خداوند نیز چنین برنامهای ندارد تا همۀ مردم مؤمن باشند، اما کسانی فکر میکنند حمیت و غیرتشان از خدا بیشتر است.
بنابراین مشخص شد در جامعهای زندگی میکنیم که قرار نیست دینداری همراه با ترس باشد، اما کسانی هستند که عقیدۀ ما را ندارند. با اینها چه باید کرد؟ قرآن میگوید عملاً باید این واقعیت را بپذیریم و آنها را به رسمیت بشناسیم که به این اصل «رواداری و تحمل عقاید مختلف» گفته میشود که از بنیانهای صلح است. واقعیت این است که کسانی هستند که عقیدۀ شما را ندارند، چنین کسانی حق حیات، شهروندی، حقوق انسانی و دفاع از عقاید خود را دارا هستند. آیۀ 62 سورۀ بقره و آیۀ 67 سورۀ مائده به این مسئله اشاره میکنند. در دنیا کسانی وجود دارند که همدین ما نیستند اما رفتارهای خوبی دارند؛ دروغ نمیگویند، حق کسی را نمیخورند، آبروی کسی را نمیریزند و کارهای خوب انجام میدهند، آیا آنها به جهنم میروند؟ در قرآن خطاب به ما گفته شده که آنها به جهنم نخواهند رفت.
آیۀ 8 سورۀ ممتحنه که به نظر من این پایهایترین آیه در مورد صلح است، میفرماید: «لَایَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ»؛ یعنی چه چیز شما را از نیکی کردن به کسانی که با شما همعقیده نیستند و با شما نمیجنگند، بازمیدارد؟
این موضوع، مسئلۀ جدی جوامع اسلامی ما است. اگر بخواهیم هر نوع پیشرفت و صلحی را در جامعه ایجاد کنیم، تنها راهش این است که مخالف خود را به رسمیت بشناسیم. این آیه بهروشنی میگوید مسلمانان وظیفه دارند با کسانی که همعقیدهشان نیستند با عدالت رفتار کنند.
حسن ضیاییفر؛
صلحپذیری از دیدگاه تمام فرهنگها
یک جامعه باید با حاکمیت قانونی که تجلی وجدان عمومی است، به ارزشهای مطلوب خود برسد. دانش حقوق در مورد صلح این دید را به شما میدهد که بتوانید در مورد اجرای قانون صحیح در جامعه مطالبهگری کنید. مجموعۀ دانش حقوق (با رشتههای مختلف خود) ازجمله رشتۀ تخصصی حقوق بشر که در ایران در مقطع فوقلیسانس سه دانشگاه کشور ارائه میشود، معیارها و ارزشهایی را مورد بحث قرار میدهد که فرض میشود جهانشمول هستند. تلاش رشتههای حقوق بر این است که خود را بر اساس این موازین جهانشمول فارغ از رنگ، نژاد، جغرافیا، ثروت و... پیش ببرد. جوهرۀ رشتۀ حقوق بشر، انسانیتر شدن و کنار زدن تبعیضها است. از حقوق بشر امروزه تفسیرهای گوناگونی صورت میگیرد و بسیار تفصیلی است.
اکثر سندهایی که امروزه به نام سندهای حقوق بشر میشناسیم، پشتوانۀ تقریباً تمام فرهنگها را دارا هستند، مانند مصونیت از شکنجه، منبع بردگی و حریم خصوصی که توسط تمام دنیا بهطور مطلق پذیرفته شدهاند، اما ممکن است رعایت نشوند یا تفاسیر یا مصادیقشان متفاوت باشد.
وقتی میگوییم صلح از دیدگاه حقوق بشر، یعنی صلحی که مورد پذیرش تمام فرهنگها است، اسلامی یا غیراسلامی. کشورهای اسلامی در این مورد استانداردهای تدوینشده ندارند، آنها در 1990 اعلامیهای نوشتند تحت عنوان «اعلامیۀ اسلامی حقوق بشر» که در قاهره تصویب شده و بعید میدانم حتی اگر خودشان یک بار آن را خوانده باشند. تمام ارزشهای حقوق انسانی در این اعلامیه آمده و تنها تفاوت آن با سایر سندها این است در این اعلامیه مرجع تفسیر شریعت و در سند استاندارد، قانون است.
نظر شما